< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 محقق خراساني و محقق نائيني قائل به وضع و موضوع له عام براي حروف هستند
 درباره وضع تا به آنجا رسيديم كه محقق خراساني فرمودند: وضع حروف عامين هست و پس از آن راي محقق نائيني هم گفته شد كه وضع و موضوع له در حروف، عام است و مستعمل فيه خاص. محقق خراساني بر روي وضع و موضوع له تاكيد مي كند. مستعمل فيه را طوري بكار مي برد كه احتمال هاي مختلفي برداشت مي شود؛ احتمال اينكه مستعمل فيه را خاص بداند مثل علامه تفتازاني و احتمال اينكه مستعمل فيه را هم عام بداند كه مبناي خودشان باشد. گاهي از ضمن كلامشان اين مطلب استفاده مي شود كه خصوصيت از مستعمل فيه بيرون مي آيد از مثل چنين تعابيري برداشت مي شود كه ايشان مستعمل فيه را خاص مي داند و گاهي مي فرمايد: خصوصيت از شئون مستعمل فيه است از عوارض مستعمل فيه است گويا مستعمل فيه هم خصوصيتي در ذات خودش ندارد.
 وضع عام و موضوع له عام رأي شاذ و متفردي نيست
 در هر صورت آنچه كه به طور مسلم از بيان محقق خراساني استفاده مي شود اين است كه در حروف، وضع و موضوع له عام هست. اين رأي گفتيم رأي شاذ و متفردي نيست. شيخ رضي صاحب هدايه المسترشدين از قائلين به راي هستند و از تلامذه محقق خراساني هم، محقق نائيني و محقق عراقي دو صاحب مكتب اصول، قائل به اين رأي هستند. توضيحي درباره رأي و نظر محقق نائيني داده شد
 رأي محقق عراقي
  اما رأي محقق عراقي: ايشان در كتاب نهايه الافكار جلد 1 صفحه 53 مي فرمايد: در حروف، وضع و موضوع له عام هست.
 مرحله اول وضع و مرحله دوم موضوع له و مرحله سوم استعمال
 اما وضع كه گفتيم در مقام وضع، بدون تصور معناي اسمي وضع ممكن نيست؛ چون در مقام وضع، تمام موارد جزئي، قابل تصور نيست و وضع عبارت است از تصور معنا. و اما موضوع له عام هست براي اين است كه خصوصيت پس از استعمال مي آيد؛ رتبه خصوصيت در مرحله وضع نيست دخلي به وضع و موضوع له ندارد. (وضع به معناي تصور معنا و اختصاص لفظ براي آن معنا بود) و موضوع له كه در مقام تطبيق باشد، همان وضع با همان تصور با واقع خودش تطبيق مي كند و پس از استعمال در حروف، خصوصيت هايي ديده مي شود كه آن خصوصيت ها بعد از استعمال آمد وضع بود و موضوع له مرحله دوم بود و مرحله سوم استعمال بود، مرحله استعمال مرحله فراغ از وضع و موضوع له هست. آنجا كه خصوصيت بيايد، ربطي به وضع و موضوع له ندارد.
 سوال و جواب وضع تصور معنا و اختصاص لفظ براي معناست. واقع همين معناي متصور، موضوع له هست پس هيچ خصوصيتي اينجا نيست. اختصاص در حروف پس از استعمال مي آمد كه استعمال مرحله فراغ از وضع هست.
 پنج صاحب نظر موافق رأي محقق خراساني است همراه با تفتازاني
  راي بر عامين، پنج تا صاحب نظر در اين رابطه توافق دارند بر محوريت محقق خراساني. تا حال ما احتمال مي داديم كه مبتكر در اين رابطه محقق خراساني باشد، شرحي كه داديم كه معلوم شد كه ما قبل و ما بعد ايشان در اين راي ، هم نظرند. مضافا بر اين پنج تا راي اصولي، يك راي از يك بلاغي صاحب نظر هم داشتيم از تفتازاني. كه ديديم حرف محقق خراساني ريشه در ژرفاي آن تحقيقاتي دارند كه آنها صاحب مكتب هستند هنوز هم تفتازاني تقريبا در بلاغت و ادب در دنياي اسلام حرف اول را مي زند.
 تحقيق تكميلي نسبت به وضع حروف در شكل عامين
  محقق خراساني با اهتمام ويژه كه دارد، اين راي را مي خواهد استحكام بخشي داشته باشد كه هيچ گونه شك و ترديدي نباشد،
 انشاء و اخبار و ملحقات حروف هم بعيد نيست به همين شكل باشد
 محقق خراساني به عنوان تحقيق تكميلي مي فرمايد:حروف كه وضعش عامين بود، بعيد نيست كه اخبار و انشاء هم همين طور باشد، ملحقات حروف هم به همين شكل باشد يعني در اسماء اشاره و ضمائر؛ براي اينكه در مورد اول يعني اخبار و انشاء كه مشهور اين است كه اخبار عبارت است از نسبت حكائيه؛‌ نسبتي كه حكايت مي كند از وقوع . انشاء عبارت است از نسبت ايجاديه كه حكم و رابطه را ايجاد مي كند، اين مشهور است. اما محقق خراساني مي فرمايد: در اين مورد هم مي شود گفت كه اخبار و انشاء از شئون مستعمل فيه است. جزء موضوع له نيست. موضوع له در جمله اخباري و در جمله انشائي فقط نسبت تصديقيه است. انشاء و اخبار از عوارض و شئون به توسط قصد مستعمل بوجود مي آيد. اگر استعمال كننده اخبار را قصد كند، اين شأنيت براي جمله مي آيد. اگر مستعمل انشاء و ايجاد را قصد كند، اين شأنيت ديگر يعني انشائيت در جمله بوجود مي آيد؛ ‌مثلا كلمه «بعت» براي نسبت وضع شده است. اگر مستعمل از «بعت» حكايت قصد كند، مي شود اخبار يعني در قديم فروختم كتابم را و اگر مستعمل ايجاد معني قصد كند، مي شود انشاء و از صيغ عقود «بعت» يعني همين الان فروختم. پس يك كلمه و يك معنا به توسط دو تا قصد، دو تا شأنيت كه اخباريت و انشائيت است، بوجود مي آيد.
 محققين مي گويند اين توجيه محقق خراساني كرده درست ولي كلي نيست
 همين جا محققين ديده اند كه اشكال دارد، توجيه كرده اند. ديده اند در فقط كلمه «بعت» و امثالش اين توجيه جا مي افتد، اما جمله زيدٌ قائمٌ جمله افْعَل و اعْلَم كه اين توجيه جا ندارد. به چه صورت محقق خراساني مي فرمايد: انشاء و اخبار خارج از موضوع له توسط قصد محقق مي شود. مثالش درست بود اما كل انشاء كه يك جمله نيست.
 جواب از اين اشكال سه جواب است
 محققين و محشي ها و صاحب نظران دو جواب داده اند: جواب اول را بعضي از شراح كفايه مرحوم سيد جزائري در كتاب منتهي الدرايه مي فرمايد كه اين توجيهي كه محقق خراساني فرمودند در الفاظ مشترك بين اخبار و انشاء، قابل قبول و پذيرش است كه «بعت» باشد. اما در الفاظي كه مشترك نيستند و اختصاص به اخبار دارد مثل جاء زيدُ يا اختصاص به انشاء دارد تَعَلّم العلْمَ من اَهلِه در اينجا آن توجيه محقق خراساني زمينه ندارد. اين جوابي كه از اشكال داده شد مشكل را حل نكرد، بنابراين دليل صاحب كفايه، اخص از مدعا شد. گفته بوديم كه اگر دليل اعم از مدعا بود دليل است اگر اخص از مدعا بود،‌ مويد است ولي مطلب را ثابت نمي كند. توجيه دوم استادنا العلامه شيخ صدراي باكويي مي فرمايد: توجيه محقق خراساني اختصاص دارد به تشريعيات. اگر انشاء و اخبار تعلق به امور تشريعي داشته باشد، مثل «بعت» اخبارش هم تشريع است كه بيع تشريع است و انشائش هم تشريع است اما اگر تكوينيات باشد مثل جاء زيد اين دو منظوره نيست و در تكوينيات راه ندارد. تَعَلّم من الاستاد، تَعَلّم مِمَّن له اَهلٌ اين يك فعل تكويني است. تكوينيات دو منظوره نيست. اين دو تا جواب را گفته اند كه اين جواب تقريبا مثل اول اشكال اخص از مدعا بود منتها توجيه محقق خراساني را مي خواهند تصريح بكنند اما دليل ديگر كامل نشد. جواب سوم تحقيقي اين است كه محقق خراساني «بعت» را به عنوان مثال براي اين مطلب كه اخبار و انشاء جزء معنا نيست انتخاب كرد. «بعت» بارزترين مثال و شاهد براي اين است كه اخبار و انشاء جزء معنا نيست جزء معناي موضوع له نيست. اين شاهد است؛ براي اينكه بعت يك كلمه است ماده و هيئت اش هم معلوم است و معنايش هم نسبت است اگر انشاء جزء معناي موضوع له بود، امكان نداشت كه براي اخبار استعمال بشود. خلف مي شد كه جزء معناي موضوع له اخبار است و جزء معناي موضوع له انشاء هم هست. اين شاهد براي اين است كه انشاء و اخبار جزء معناي موضوع له نيست.
 اما ملحقات حروف
 اما ملحقات حروف كه اسماء اشاره و ضمائر بود مي فرمايد: اسماء اشاره و ضمائر مثل حروف، وضع عام و موضوع له عام اما تشخص، مي گوييد «هذا» مشار اليه دارد «ذاك» مشار اليه دارد، اين تشخص ها نشانه جزئي بودن معناي موضوع له هست. در جواب مي گوييم تشخص، پس از استعمال آمده و جزء معناي موضوع له نيست. در مقام وضع، واضع تصور مي كند براي اشاره قريب لفظ «هذا» را، براي اشاره بعيد لفظ «ذلك» اين يك تصور كلي است اشاره الي القريب يا اشاره الي البعيد كه اشاره معناي اسمي است. موضوع له هم واقع همين معناي متصور است. در اشاره، تشخص يك حقيقتي است، اما پس از استعمال مي آيد. كل قلمرو وضع عام موضوع له خاص كه مشهور گفته بود بعكس ذاك استعملوه فانتبه موضوع له هم عام هست. حروف و ملحقات و اخبار و تشبه . براي استحكام بخشيدن هرچه بيشتر ايشان مي فرمايد كه پرونده را مي بيندد و قسم ياد مي كند كه به جانم قسم، مطلب روشن است و لعمري انه لواضح.
 ادله نهايي و تكميلي براي اثبات وضع و موضوع له عامين است
 براي استحكام بيشتر به ادله تكميلي هم اشاره مي كند، مي فرمايد:
 وضع عام موضوع له خاص رأي متاخرين است
 دليل بر اين مطلب، وضع عام و موضوع له خاص درباره حروف و اسماء‌ اشاره در كلام قدما ذكر نشده ليس منه في كلام القدماء عين و لا اثر اين يك دليل يا كمكي است كه اگر خبري بود به ما مي رسد و اعلام مي شد پس خبري نيست. اين راي را وضع عام موضوع له خاص متاخرين اعلام كرده اند منظور از متاخرين صاحب فصول و صاحب قوانين و غيره هست. ريشه در كلام قدما ندارد. مضافا بر آن، مرحوم محقق فقيه اصفهاني صاحب فصول در ضمن اين بحث، به دو تا امري تاييدي اشاره مي كند كه آن دو امر، راي عامين را تاييد مي كند، مي فرمايد: نظر ما كه همان وضع عام و موضوع له خاص هست ولي نسبت داده شده به قدماي از اصحاب كه وضع عام و موضوع له عام بوده است. پس، از بيان محقق خراساني اين كلام صاحب فصول، پر رنگ تر است و از وصف و مطلوبيت بالاتري برخوردار است كه ايشان فرمود قدما عام و خاص را اعلام نفرموده اند، صاحب فصول مي فرمايد كه نسبت داده شده به قدما كه عامين هست كه ايجابي و سلبي است. بعد صاحب فصول مي فرمايد: مضافا بر اين راي كه وضع عامين استناد شده است به تصريح اهل لغت؛ تصريح اهل لغت بر اين است كه وضع در حروف و اسماء اشاره عامين هست. مثال مي زند كه من براي ابتداء و أنا براي هر ضمير متكلم و من براي ابتداء از هر كجا كه ابتداء باشد. اين دليل بود
 دو برهان بر مطلب
 اما مضافا بر اين دو تا برهان ديگر هم اضافه مي شود؛‌
 برهان اول اينكه مستلزم دور است
  برهان اول: اگر بگوييم كه وضع عام موضوع له خاص هست، مستلزم دور مي شود. به اين صورت كه خصوصيت يعني همان وابستگي، توقف دارد به استعمال ؛ وابستگي من به ابتداي بصره كه جزئي و خصوصي هست، توقف دارد به استعمال. خصوصيت يعني همان خصوصيت «من»، وابستگي به ابتداي بصره. خصوصيت از استعمال به دست مي آيد؛ من البصره خصوصيت يعني اختصاص «من» به همان ابتداء. خصوصيت توقف دارد به استعمال و بديهي است كه استعمال توقف دارد به وضع؛ چون مستعمل فيه مرحله تطبيقي موضوع له هست. موضوع له كه كاربردي اش كنيد مي شود مستعمل فيه. پس مستعمل فيه، توقفش به موضوع له كه معلوم است؛ معناي موضوع له توقف پيدا كرده است استعمال و استعمال هم توقف دارد موضوع له و مي شود دور.
 برهان دوم اجتماع ضدين بين لحاظ آلي و استقلالي
 برهان دوم اجتماع ضدين بين لحاظ آلي و لحاظ استقلالي. اين دو تا مطلب را كه گفتيم اشاره اي هم به قول قدماء‌ مي كنيم ورق برمي گردد طرفداران راي وضع عام و موضوع له خاص كه دقيق ترين تحقيق هست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo