< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 كلام امام حسين (ع)
 قال مولانا سيد الشهداء عليه السلام في رسالته الي اخيه : «كان الدنيا لم تكن و كان الاخره لم تزل» ، تمام معرفت و سلوك در اين دو جمله است . دنيايي كه هستيم فكر كنيم كه نيست ، تارك دنيا نباشيم ولي به حوادث و مسائل و رخدادهاي دنيا اعتنايي نكنيم، كان الدنيا لم تكن و كان الاخره لم تزل ،‌ دنيا را ناديده و ناچيز و بي اهميت و انگار نيست و آسوده و راحت و آنچه وظيفه شرعي است عمل بكنيم. و كان الاخره لم تزل ، لم تزل يعني ثبات هميشگي ، كه از الان شروع شده آخرت و تا ابد هم هست. پس آنچه كه توجه مي كنيم ، بايد به آخرت باشد كه الان هم هست و تا ابد هم هست.
 علائم حقيقت و مجاز
 بحث ما درباره علائم حقيقت و مجاز هست. يكي از بحث هاي بلاغي و ادبي در اصول ، بحث حقيقت و مجاز است. ما در استدلالمان و در استنباطمان نياز داريم به كشف معناي حقيقي لفظ و از آنجا كه معناي مجازي در سطح وسيعي وجود دارد، كثيرامّا شك در معناي حقيقي و معناي مجازي بوجود مي آيد. و ما براي كشف و روشن شدن معناي حقيقي چه راهي را در نظر بگيريم.
 صاحب نظران اصول 4 علامت نقل كرده اند
 صاحبنظران علم اصول درباره به دست آوردن معناي حقيقي از لفظ چهار علامت نقل كرده اند كه عبارتند از : 1. تنصيص معنا ، 2. تبادر ، 3. عدم صحت سلب ،‌ 4. اطراد ، محقق خراساني تنصيص را نياورده است . محشي ها اين طور فهميده اند كه محقق خراساني قول لغوي را حجت نمي داند. البته احتمال ديگري هم وجود دارد كه شايد محقق خراساني تنصيص را مرحله قبل از شك مي داند ، اگر تنصيص باشد شك در تعيين معنا نيست. اما علامت اول كه تنصيص باشد به دو قسم است: تنصيصي كه عبارت است از تصريح و بيان روشن نسبت به معناي لفظ . اين تنصيص دو قسم دارد: 1. تنصيص واضع كه واضع لغت تصريح كند كه اين لفظ مثلا لفظ كتاب براي همين اوراق مدونه وضع كردم و اختصاص دادم. در حجيت اين تنصيص شكي نيست. اين همان علم به وضع هست. شايد نظر محقق خراساني هم همين قسم باشد ، واضع تصريح كند وضع را، جايي براي ترديد باقي نخواهد بود. 2.تنصيص اهل لغت كه در لغت نامه ها ، لغت شناسان تنصيص و تصريح مي كنند كه مثلا لفظ صعيد به معناي وجه الارض است يا معناي لفظ صعيد مطلق وجه الارض است.
 تحقيق در قول لغوي
 در اينجا همان بحث معروف پيش مي ايد كه بحث از حجيت قول لغوي است كه ان شاء الله در بحث امارات و حجج ما ادله لبيه را دسته بندي كرديم اجماع و سيره و شهرت و عرف و قول لغوي ، آنجا بحث مي كنيم كه قول لغوي حجيت دارد يا ندارد. به اندازه مختصري اينجا اشاره كنيم ، تحقيق اين است كه قول لغوي خالي از اعتبار نيست به دليل خارجي و داخلي. دليل داخلي اش اين است كه لغت شناس اهل خبره است ، از موضع خبرويت معناي لفظ را اعلام مي كند و حجيت قول اهل خبره از پشتوانه سيره عقلا برخوردار است. اما نكته بيروني اين است كه مي بينيم اهل زبان به طور متعارف و در حد متسالم ، براي به دست آوردن معناي يك لفظ‌ به لغت نامه ها مراجعه مي كنند، پس اين سيره عرفيه است. بنابراين، در تعيين معناي حقيقي براي لفظ تنصيص اهل لغت مي تواند راه معتبري باشد.
 اولين يا اصلي ترين علامت معناي حقيقي تبادر است
 اما راه دوم محقق خراساني مي فرمايد علامت تشخيص معناي حقيقي لفظ تبادر است. تبادر اولين يا اصلي ترين علامت از علائم تشخيص معناي حقيقي لفظ به ثبت رسيده . اما معناي تبادر به طور كلي مي دانيم كه تبادر يعني معنا به ذهن مخاطب از لفظ انسباق پيدا كند.
 تعريف محقق خراساني تبادر را
 محقق خراساني تبادر را معنا مي كند، مي فرمايد «تبادر انسباق المعنا من اللفظ في الذهن» ؛ تبادر آن است كه تا لفظ را استعمال كنيم، معنا فورا به ذهن آدم منعكس مي شود. اما با عبارت واضح تبادر عبارت است از فهم معنا از لفظ بدون قرينه و بدون حالت منتظره، صحبت از سبقت و سرعت و كندي در كار نيست.
 تبادر به اعتبار حيثيه اضافيه به دو قسم تقسيم مي شود
 تبادر به اعتبار حيثيت اضافيه به دو قسم تقسيم مي شود: 1. تبادر معنا از لفظ براي شخص جاهل به معنا . 2. تبادر معنا از لفظ براي اهل محاوره و آشنايان به زبان خاص. اما قسم اول عبارت است از تبادر براي شخص جاهل يا مستعلم ؛‌ به اين معناست كه شخصي اهل زبان عربي است ، لفظ صلاه را شك مي كند معناي حقيقي اش دعا هست و يا نماز ، استعمالات را مي بيند ، در نوشته ها يا مي نويسد يا از كسي مي شنود و از اين استعمالات مي بيند كه در ذهن خود اين شخص از صلاه نماز يا اركان مخصوصه تبادر مي كند. بنابراين تبادر براي شخص جاهل معنا پيدا كرد، به ديگران كار ندارد و تبادر در ذهنش بوجود آمد.
 اشكال دور
 اين قسم اول به اشكال دور روبرو مي شود؛ علم به معناي حقيقي يعني علم به وضع ،‌توقف دارد بر تبادر و تبادر هم توقف دارد به علم به وضع ؛ چون اگر علم به وضع نداشته باشد كه چيزي نمي فهمد. اهل لغت فارسي كه از لغت عربي چيزي نمي فهمد و علم به وضع هم به وسيله تبادر به وجود مي آيد ، پس بايد علم به وضع داشته باشد تا ببيند كه آن معنايي كه وضع شده ، تبادر كند كه دور مصرح است.
 جواب دور
 جواب اجمالي اش اين است كه علم به وضع ،علم اجمالي به وضع هست كه تبادر به آن توقف دارد و آن علم به وضع كه توقف به تبادر دارد آن علم تفصيلي به وضع هست. پس موقوف غير موقوف عليه است و دوري در كار نيست. اما اصل اين قضيه ريشه در منطق شفاي بوعلي وجود دارد. در منطق شفاء در بحث اشكال اربعه در شكل اول كه بديهي الانتاج هم هست، بعضي از ابناء صوفيه اشكال كرده اند كه شكل اول دوري است . مثال معروف كه العالم متغير و و كل متغير حادث فالعالم حادث . اشكال اين است كه حدوث عالم توقف دارد به كليت كبري ، العالم حادث توقف دارد كه كل متغير حادث. از اين طرف هم كليت كبري هم توقف دارد به حدوث عالم ؛ چون تا علم حدوث نباشد ، كبري كليت ندارد و كليت آن تمام نيست. تا حدوث عالم نباشد آن كليت نيست. آن جوابي را كه شيخ الرئيس داده است ، اينجا صاحب كفايه داده است. شيخ الرئيس مي فرمايد حدوث عالم به شكل تفصيلي و درك تفصيلي ،‌توقف دارد به كليت كبري اما كليت كبري توقف دارد به درك حدوث عالم به نحو درك اجمالي. توقف كبري در شكل اجمال است، توقف نتيجه در شكل تفصيل. پس موقوف غير موقوف عليه است. صحبت اجمال و تفصيل كه در بين آمد، تغاير بين دو طرف حكم كه بوجود آمد، توقف شي بر نفس شي حل مي شود. اما پس از اين نكته ، اجمال و تفصيل سه قسم است.
 سوال و جواب : بحث ما بحث مبنايي است ، دور و تسلسل هست و مباحث منطق و فلسفه است و مباني است و مبناهاي علمي غير از اعتباريات است. در حقيقت اينها جزء اصول و بنيادهاي عقلي است و جزء پايه هاي فكري است كه در اثر مقدمات و مؤخرات و تقديم ، به عنوان اصول و بنيادها استخراج و معرفي مي شود ، اينها قابل جعل و اعتبار نيست. شما بحث عليت را نمي توانيد اعتبار كنيد يا بحث تناقض را نمي توانيد اعتبار كنيد. يك اصول مسلم و بنيادي عقلي است كه بر آن بينادها و مسائل عقلي مترتب مي شود و تنظيم و دور و تسلسل جزء همان مسائل عقلي است كه دور و تسلسل از اعتبار بري هست .
 اجمال و تفصيل به سه قسم تقسيم مي شود
 اما اقسام اجمال و تفصيل: اجمال و تفصيل بر سه قسم است: 1. اجمال و تفصيلي كه عبارت است از درك كلي و درك عنوان عام و درك تفصيلي و خصوصيات. اگر درك به شكل كلي و عنوان عام باشد، در بحث هاي عقلي به آن گفته مي شود علم يا درك اجمالي. مثلا مي گوييم الانسان جسم كه درك عام و كلي بعنوانه نه بشخصه و تفصيل عبارت است از درك مفهوم در شكل كامل با خصوصيات و ماهيت كامل مثلا الانسان حيوان ناطق كه با خصوصيت و با جنس و فصل درك شده كه درك و علم تفصيلي است . اين اصطلاح اهل معقول است . قسم دوم از اقسام علم اجمالي و علم تفصيلي عبارت است از آن اجمال و تفصيلي كه از اصطلحات اصول است .در اصول علم اجمالي عبارت است از علمي كه در متعلق امر ترديد وجود داشته باشد. متعلق ، مردد باشد مثل علم به نجاست احد الانائين بلا تعيين و تفصيل آن است كه متعلق علم مشخص باشد مثل علم به نجاست همان يك ظرف مايع به طور مشخص. قسم سوم از اجمال و تفصيل عبارت است از علم ارتكازي و علم التفاتي كه اين هم از اصطلحات جديد اصولي است ، اگر علم در شكل ارتكاز باشد، يعني وجودي دارد اما در پيش عالم مورد غفلت قرار گرفته‌ و اما علم التفاتي آن است كه عالم به علم خود توجه كند و به معلوم خود نگاه خاصي بكند مثل علم بايع و مشتري به شروط بيع ؛ بايع و مشتري در شكل ارتكازي مي دانند كه صحت بيع شروطي دارد ، اما يك شرط اگر منتفي شد، مثلا مبيع نقص داشت،‌ علم ارتكازي مي شود . علم التفاتي و ملتفت مي شود مبيع آن شرط را ندارد و بايد فسخ يا بطلان بشود و در همين اصطلاح به علم اول كه ارتكازي بود، علم بسيط مي گوييم و در علم دوم اصطلاح علم مركب را به كار مي بريم. اين اصطلاح اصولي ها بعد از تطور است. پس از كه اين سه قسم علم اجمالي براي ما روشن شد ببينيم مورد بحث ما از كدام قسم از اين اقسام است، اولي يا دومي يا سومي كه ادامه بحث جلسه آينده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo