< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 علائم حقيقت و مجاز
 درباره علائم حقيقت و مجاز بحث كرديم. گفتيم اولين علامت تنصيص كه گفته شد و دومين علامت تبادر است كه شرح داديم و گفتيم تبادر معنايش چيست و اقسام آن كدامند و گفتيم كه تبادر از حيث اضافه به دو قسم تقسيم مي شود و قسم اول آن به مشكل دور گرفتار مي شود كه علم به وضع تقسيم دارد بر تبادر و تبادر توقف دارد به علم به وضع. محقق خراساني جواب دور را اعلام فرمودند كه توقف تبادر به علم وضع ، به علم اجمالي به وضع هست اما توقف خود علم به وضع به تبادر ، توقف علم تفصيلي است. گفتيم علم اجمالي و تفصيلي سه قسم است: قسم اول عقلي، دوم اصولي، سوم تحليلي كه شرحش را داديم.
 منظور از علم اجمالي و تفصيلي كه در رفع تبادر بكار مي رود قسم سوم كه علم ارتكازي است
 منظور از علم اجمالي و علم تفصيلي كه ما در تبادر به كار مي بريم، قسم سوم آن است يعني علم ارتكازي و علم التفاتي . علم ارتكازي آن است كه انسان علم به شئ دارد ، اما توجه به آن ندارد مثل اينكه غافل باشد، بعد از توجه يا تذكر يا نيازي كه پيش بيايد، توجه مي كند و التفات مي كند ، آن ارتكازي مي شود التفاتي . در دور اين قسم از علم اجمالي و علم تفصيلي تطبيق مي شود كه گفتم اين علم اجمالي و علم تفصيلي ، علم بسيط و علم مركب هم نامگذاري مي كنند. در تطبيق مي گوييم كه تبادر توقف دارد به علم ارتكازي به وضع و علم به وضع در شكل علم التفاتي توقف دارد به تبادر.
 قسم دوم تبادر عند اهل المحاوره
 قسم دوم تبادر ، تبادر معنا از لفظ عند اهل المحاوره. فردي است اهل زبان عربي ، اما تمام الفاظ را كه احاطه ندارد، مي بيند مردم لفظي را بكار مي برند به اسم صلاه صلوا مي گويند و اقمت الصلاه مي گويند و صليت مي گويند ، مردمي كه اين صلاه را بكار مي برند، معنايش اركان مخصوصه و نماز است. از اين تبادر معنا براي اهل محاوره كشف مي كنيم كه معناي صلاه همين نماز است. كسي اصلا نه لفظ صلاه را آشناست نه معناي ان را، مي آيد از اهل محاوره استفاده مي كند، تبادر عند اهل المحاوره علامت مي شود براي معناي حقيقي. گفتيم تبادر فهم معنا از لفظ بدون قرينه و حالت منتظره ، مي بينيم دراهل المحاوره نماز از كلمه صلاه بسيار به خوبي فهميده مي شود كه اين تبادر است.
 قسم دوم كه شايع و فراگيرتر از قسم اول است به اشكال دور برخورد نمي كند
 آيا از تبادر از قسم دوم به اشكال دور روبرو مي شود؟ خير ؛ براي اينكه كسي كه تازه آمده كه علم به وضع ندارد ، فقط از طريق تبادر، علم به وضع لفظ براي معنا بدست مي آورد. اما اهل محاوره آنها جزء واضعين و اهل آشنايان هستند و اهل شك و ترديد نيستند. بنابراين، قسم دوم تبادر كه شايع ترين و فراگرتر از قسم اول است، به اشكال دور روبرو نمي شود. تبادر تقسيم دوم هم دارد ، تقسيم اول به حيثيت اضافيه بود
 تقسيم به اعتبار منشأ به دو قسم تقسيم مي شود
  اما تقسيم تبادر به اعتبار منشا ؛ تبادر به اعتبار منشا به دو قسم تقسيم مي شود: 1. تبادر ناشي از لفظ كه در اصطلاح مي گوييم تبادر ناشي از حاق لفظ ، 2. تبادري كه به توسط عوامل بيرون از لفظ محقق مي شود يا كثرت استعمال يا قرينه و يا كنايات. اما تبادري كه اعتبار دارد و وضع را ثابت مي كند و علامت حقيقت مي شود، عبارت است از تبادري كه از حاق لفظ باشد، برخواسته از خود لفظ باشد. اين تبادر هم به دو قسم تقسيم مي شود: 1. تبادر بدوي و تبادر حقيقي . تبادر بدوي آن است كه در ديد ابتدايي يك فهمي از معنا در ذهن مي آيد، اما پس از تصور و توجه مورد شك و ترديد قرار مي گيرد كه تبادر بدوي اعتبار ندارد. اما قسم دوم از تبادر حاق لفظ ،‌ تبادر حقيقي از حاق لفظ است كه تجربه مي كند ، معنا از لفظ هر كجا تكرار بشود هر قدر مورد توجه دقيق قرار بگيرد، معنا از لفظ به ذهن خطور مي كند. اين تبادر علامت حقيقت است.
 محقق خراساني مي فرمايد تبادر در صورتي علامت حقيقت است كه شك در استناد نداشته باشيم
 محقق خراساني مي فرمايد: تبادر در صورتي حجت است و علامت حقيقت كه شك در استناد نداشته باشيم، اگر شك در استناد وجود داشت، تبادر از حجيت ساقط مي شود.
 منظور از شك در استناد يعني چه؟
 منظور از شك در استناد، استناد تبادر به حاق لفظ و استناد تبادر به قرينه است. مي بينيم صلاه مي گويند كه معناي شرعي را مي فهمد و برداشت مي كند اما شك مي كنيم كه اين معنا از خود لفظ بر مي آيد و يا قرينه اي بوده است مثلا مي گويند اينها اهل نماز هستند ؛ قرينه حاليه ، يا قرائن بوده است كه ما الان آن را نمي بينيم و پيش اهل محاوره است. در صورتي كه شك در استناد به وجود بيايد، محقق خراساني مي گويد تبادر اعتبار ندارد‌ ؛ چون تبادري اعتبار دارد كه احراز بشود كه از حاق لفظ است، چون احراز شرط هست، شك در استناد كه بكنيم به احراز صدمه وارد شده و تبادر از حجيت ساقط مي شود.
 محقق اصفهاني صاحب فصول مي فرمايد در مورد شك ما از اصاله عدم قرينه كمك مي گيريم
 صاحب فصول [1] مي فرمايد: ما در مورد شك مي توانيم از اصل كمك بگيريم. اصل عبارت است از اصاله عدم قرينه. اصاله عدم قرينه را اينجا به كار بگيريم، نفي قرينه كه بشود ، طبيعتا استناد پيدا مي كند به حاق لفظ، استناد به قرينه نفي مي شود چون اصل عدم قرينه است. قرينه كه نبود استناد به آن سالبه منتفي به انتفاء موضوع است. استناد معين و مشخص به حاق لفظ خواهد بود. بنابراين، با كمك گرفتن از اصاله عدم قرينه شك در استناد به مشكلي روبرو نمي شود.
 محقق خراساني مي فرمايد اين اصاله عدم قرينه اينجا سودي ندارد
 محقق خراساني مي فرمايد: اصاله عدم القرينه لا تجدي، اين اصل در اين مورد ، سودي ندارد؛‌ براي اينكه اصاله عدم قرينه به عنوان يك اصل عقلائي مفادش تعيين مراد متكلم است. ما اگر معناي لفظ را بدانيم ، با علم به معناي لفظ و شك در مراد متكلم ، مي دانيم لفظ صلاه معنايش نماز است ، متكلم كه الان صلاه را بكار مي برد شك مي كنيم كه همين معناي حقيقي را اراده كرده است يا معناي مجازي اش را كه دعا باشد؟ مي گوييم اصل حقيقت است. با اصاله الحقيقه مراد متكلم را به دست مي آوريم كه مي گوييم مراد متكلم همان معناي حقيقي است. بناي عقلا بر اين است كه حمل مي كنند مراد متكلم بر معناي حقيقي لفظ. اين درست است اما اگر مراد متكلم را بدانيم و شك در مراد نداشته باشيم يا شك در استناد داشته باشيم كه اين تبادر مستند به حاق لفظ است يا مستند به قرينه است ؟ در اينجا اصل عدم قرينه، استناد درست نمي كند، براي اثبات استناد نيست . در يك جمله اصاله عدم قرينه در جهت اثبات استناد معنا به حاق لفظ اعتبار ندارد، حجيت و اعتبارش درباره تعيين مراد است . اما اگر به عنوان استصحاب بگيريم، عقلائي نباشد و شرعي باشد، استصحاب عدم قرينه از نوع استصحاب عدم ازلي و مضافا بر آن مي شود مثبت ؛ چون ما در اصاله عدم قرينه ، عدم قرينه در اين مثال مفاد ليس تامه است و عدم قرينه در مثال ما مفاد ليس ناقصه نيست. در اين مورد ما حالت سابقه عدم نعتي نداريم، ان عدم ازلي را استصحاب مي كنيم، مي گوييم ليس القرينه موجوده كه مفاد ليس تامه شد ، وجود قرينه كه مدخول ليس قرار بدهيم، مي شود ليس تامه. اضافه يا صفت در قرينه مدخول ليس نيست تا بشود ليس ناقصه كه بگوييم ليس القرينه في هذا الامر موجوده ، ليس تامه كه بود، فقط قرينه را نفي مي كند و اثر عقلي نفي قرينه مي شود استناد به حاق لفظ كه اين مثبت مي شود و مثبت هم اعتبار ندارد. استصحاب مثبت اگر مدركش بناي عقلاء باشد، مثبتاتش حجت است. استصحابي كه مي گوييم مثبتاتش حجت نيست آن استصحاب شرعي است.
 سيد الاستاد خوئي: اصاله الحقيقه سه قسم است.
 سيد الاستاد [2] مي فرمايد (با آسان سازي): اصاله الحقيقه به سه قسم است : قسم اول عبارت است از اصاله الحقيقه كه حجيت آن بر مبناي ظهور است. اين قسم اصاله الحقيقه كه از باب ظهور باشد، اعتبار دارد. مي فرمايد: تبادر معنا از لفظ ظهور درست مي كند كه مي گوييم اين لفظ براي اين معنا ظهور دارد،‌ بعد اصاله الحقيقه مي گويد اين ظهور حقيقت است. اصاله الحقيقه از باب ظهور است. قسم دوم اصاله الحقيقه از باب تعبد است كه اصل عقلائي نيست ، اصل تعبدي است . اين قسم نسبت داده شده به سيد مرتضي علم الهدي [3] . گفته مي شود كه اصاله الحقيقه يك اصل تعبدي است و اصل تعبدي بايد ريشه اش شرع باشد. ما در شرع مي بينيم كه كتاب و سنت هر كجا لفظ استعمال مي شود، استعمالش استعمال حقيقي است. در معالم الاصول شهيد تصريح مي كند كه اصل در استعمال حقيقت است و اين رأي سيد مرتضي است؛ هر كجا استعمال را ببينيد اصل در استعمال ،‌استعمال حقيقي است و تعبد هم هست ، قرآن و سنت همين است. معناي مجازي نياز به قرينه يا نياز به علم دارد. علم داشته باشيم كه معنا ، معناي حقيقي نيست يا قرينه داشته باشيم كه معناي حقيقي اراده شده و الا استعمال علامت حقيقت است. اگر استعمال علامت حقيقت باشد كه ما ديگر نياز به تبادر نداريم و كار سهل و آسان مي شود. اما تحقيق در بستر اصول پيش صاحبنظران اين است كه مي گويند استعمال اعم از حقيقت است و اصاله الحقيقه به معناي تعبدي مورد تاييد صاحبنظران نيست. قسم سوم : اصاله الحقيقه به معناي اصل عقلائي كه در جهت تعيين مراد متكلم بكار مي رود. سيد الاستاد مي فرمايد قسم سوم از محدوده بحث ما بيرون است. اصاله الحقيقه به عنوان يك اصل عقلائي كه در مقام شك در مراد به كار مي رود ، از وادي بحث حقيقت و مجاز خارج است.
 اصاله الحقيقه و اصاله عدم قرينه دو تعبير از يك حقيقت است
  اين نكته هم روشن شد كه اصاله الحقيقه با اصاله عدم قرينه دو تعبير از يك مطلب است كه شرحش را داديم. سيد الاستاد يك سوال و يك جوابي را اينجا مطرح مي فرمايند، سوال اين است كه تبادر كه حقيقت موجود را ثابت مي كند، ما كه بلاغت محض كه بحث نمي كنيم، ما اين بلاغت را آورده ايم و استخدام مي كنيم در خدمت قرآن و سنت ، اين لفظ را در عصر موجود كه مي بينيم اين معنا از آن تبادر مي كند، تبادر مي گويد معناي حقيقي براي اين لفظ الان در اين عصر اين است ، ممكن است كثرت استعمال بوده يا ممكن است قبلا قرينه اي بوده . اولا مي فرمايد كه احتمال خلاف كه اعتبار دارد، آن احتمالي است كه عقلائي باشد، احتمال ضعيف عقلي اعتبار ندارد. پس احتمال خلاف يا شك در استناد بايد در حد عقلائي باشد و الا اعتبار ندارد. ثانيا ما در عين حالي كه حقيقت فعليه ثابت مي شود اما مي توانيم اين را امتداد بدهيم تا كتاب و سنت از طريق اصل استصحاب قهقرائي . يك اشكال و جواب اين جا بود كه ادله استصحاب، استصحاب معمولي و متعارف را شامل مي شود ، هم موارد و هم فهم عرف و شرع، شاهد اين مدعاست كه استصحاب حالت سابقه باشد و شك لاحق و يقين سابق.
 استصحاب قهقرائي در مورد بحث حجت است
 اما استصحاب معكوس و قهقرائي ، كه شك ما سابق و يقين لاحق هست مثلا الان يقين داريم ، شك داريم در گذشته كه همين معنا بوده يا معناي ديگر ، با استصحاب قهقرائي مي خواهيم ثابت كنيم، كه اين استصحاب دليل اعتبار ندارد. صحاح زراره كه شامل اين استصحاب نمي شود. در عين حالي كه صحاح زراره شامل اين استصحاب نمي شود، اين استصحاب معتبر است؛ چون استصحاب ثابت است بر اساس بناي عقلا. بر اساس بناي عقلاء‌ استصحاب معتبري است و همين حقيقت فعلي را استصحاب مي كنيم تا زمان معصوم .
 نكته: استصحابي كه در حد اماره است مثبتاتش حجت است نه آنكه در حد اماره نيست
 اين يك نكته باقي ماند كه استصحاب عدم قرينه را مي گوييم مثبت است اما بناي عقلاست، استصحاب كه بر اساس بناي عقلا باشد،‌ مثبت اش هم حجت است. جوابش اين است كه استصحاب كه برگرفته از بناي عقلا باشد، دو قسم است: 1. استصحابي كه در حد اماره است و دليل آن بناي عقلاي هست، ان استصحاب مثبتاتش حجت است. اما استصحابي كه در حد اماره نيست و بناي عقلا هم پشتوانه اش هست، در حد يك بناي ضعيف و ناتوان عقلاست كه فقط مؤداي آن را ثابت مي كند و لوازمش را ثابت نمي كند و در مورد مسئله ما استصحاب عدم قرينه فقط نفي قرينه مي كند. توان ندارد كه بتواند لوازم آن ، استناد به حاق لفظ را ثابت كند. بنابراين، تبادر علامت حقيقت هست و معنا و اقسام گفته شد اما تحقيق درس آينده.


[1] . الفصول ، ج 1 ، ص 33.
[2] . مصباح الاصول ، ج 1، ص 13.
[3] . الذريعه في الاصول ، ج 1 ، ص 13.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo