< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 تعارض احوال لفظ پنج مورد است
 بحث امروز ما درباره حالات لفظ هست ، محقق خراساني بعد از كه علائم حقيقت و مجاز را بحث مي كند وارد مسئله تعارض احوال مي شود؛ مي فرمايند: لفظ پنج حالت دارد: 1. تجوز ؛ 2. اشتراك ؛ 3. نقل ؛ 4. اضمار ؛ 5. تخصيص. تمامي اين پنج حالت از عوارض لفظ هست . منظور از عوارض معناي ثانوي است، آنچه كه معناي اصلي و اولي به حساب مي آيد‌، آن معناي حقيقي لفظ است، اين پنج مورد ثانوي و عارضي است.
 حالت اول لفظ مجاز است
 اولين حالت از احوال لفظ تجوز اعلام شده است‌ يعني مجاز؛ مجاز كه خلاف معناي حقيقت است ، يا با علاقه مشابهت به معناي مجازي به كار مي برد يا ديگر علاقه ها مثلا به علاقه سببيت ،
 تعريف استعاره
 اگر مجاز كه به معناي غير موضوع له بكار مي رود و براساس قرينه مشابهت باشد،‌ اين مجاز را استعاره مي گوييم مثل زيد كالاسد كه قرينه مشابهت هست و ادات تشبيه هم ذكر مي شود.
 تعريف مجاز مرسل
 اما اگر معناي مجازي با قرينه ديگر مثلا قرينه سببيت استعمال شد، آن را مي گوييم مجاز مرسل مثلا مي گوييم جري الميزاب كه سبب آب است و ميزاب مسبب است ، رعت الماشيه الغيظ احشام باران را چريد ،
 فرق بين كنايه و مجاز
 اما كنايه و مجاز هر دو قرينه لازم دارند با اين فرق كه در مجاز قرينه مانع مي شود از اراده معناي حقيقت مثل رعت الماشيه الغيظه ، معناي حقيقي اراده نمي شود چون باران كه نمي چرد. در كنايه مانع اراده معناي حقيقي نيست مثل مي گوييم كثير الرماد كه كنايه است اما مي شود معناي حقيقي آن را هم اراده كرد، پس فرق بين كنايه و مجاز اين هست كه كنايه مانع از اراده معني حقيقي نيست و مجاز مانع اراده معني حقيقي هست.
 فرق بين تشبيه و استعاره
 فرق بين تشبيه و استعاره اين است كه در استعاره ادات ذكر نمي شود مثل «زيد اسد» اما در تشبيه ادات ذكر مي شود «زيد كالاسد» ، استعاره كانه وحدت بين مستعير و مستعار ادعا مي شود.
 مجاز به اعتبار منشأ دو قسم است : مجاز لغوي و مجاز عقلي
 مجاز به اعتبار منشأ به دو قسم تقسيم مي شود: مجاز لغوي و مجاز عقلي ،
 مجاز در كلمه به مجاز لغوي هم اطلاق مي شود
  مجاز لغوي يك اسم ديگري دارد كه به معناي مجاز در كلمه هست مثلا از اسد، رجل شجاع اراده شود. مجاز عقلي اصطلاح ديگري هم دارد كه به آن مي گوييم مجاز در اسناد ، اين مجاز لغوي يا مجاز در كلمه مشهور است و در ادبيات به عنوان مطلب مشهور و قريب به اجماع تلقي شد‌،
 سكاكي قائل است كه مجاز در كلمه نيست در اسناد هست
  اما صاحبنظري به نام سكاكي گفت كه مجاز در كلمه نيست ، در اسناد هست؛ ما كه جري الميزاب مي گوييم ، جري و ميزاب همان معناي كلمه است ، مجاز در كلمه نيست و مجاز در امر عقلي است و اسناد را عوض مي كنيد، اسناد را به ميزاب داديم.
 سيد الخويي نظر سكاكي را مي پذيرد
 محققين اصول از جمله سيد الاستاد اين رأي سكاكي را پذيرفته مي گويد كه مجاز در اسناد درست است و حقيقت اش مجاز در كلمه نيست.
 اشتراك يعني چه؟
 عنوان دوم اشتراك: منظور از اشتراك شركت چند معنا در يك لفظ هست بر خلاف ترادف كه شركت چند لفظ در يك معناست.
 اشتراك به دو قسم لفظي و معنوي تقسيم مي شود
 معروف و مشهور اشتراك به دو قسم است: اشتراك معنوي و اشتراك لفظي ؛ اشتراك لفظي آن است كه واضع خاصي ندارد ، واضع متعدد است و معنا مشترك هست؛ يك لفظ براي چند معنا با وضع هاي مستقل و جداگانه و با واضع هاي متعدد وضع مي شود،‌اين سر اشتراك است كه واضع متعدد است و الا معنا ندارد كه واضع معنا ندارد يك لفظ را براي چند معنا وضع كند.
 سر بوجود آمدن اشتراك لفظي
 سر به وجود آمدن اشتراك لفظي اين است كه يك طائفه لفظ عين را براي چشمه وضع مي كند ،‌يك طائفه لفظ عين را براي باصره وضع مي كند ، طائفه ديگر عين براي اصل و ذات شئ وضع مي كند، قواعد عربي كه با هم ارتباط كه برقرار كرد، مي بينيم يك لفظ سه معنا دارد و در مشترك لفظي قدر جامعي در كار نيست ، هر واضع به يك مناسبت براي معنايي وضع كرده.
 اما اشتراك معنوي عبارت است از
  اما مشترك معنوي عبارت است از لفظي كه يك بار وضع بشود، وضع واحد دارد و واضع واحد دارد و موضوع له هم واضع است. موضوع له قدر جامع است، اين قدر جامع بر مصاديق مختلف دارد كه مثال محقق خراساني هست صلاه قدر مشترك هست ؛ صلاه رباعيه و ثنائيه و ثلاثيه، قصر و تمام، مختار و عاجز ، مصاديق فرق دارد ، براي همه اينها قدر مشترك هست كه قدر جامع آن معراج مؤمن هست كه وضع مي شود براي آن معراج ، هر مصداقي يك خصوصيتي دارد كه خودش را از مصداق ديگر جدا مي كند تا تعدد معنا شكل بگيرد، اگر تعدد معنا شكل نگيرد مثل انسان مي شود كلي و افراد آن. مشترك در اين بحث كه آمده ضمني و استطرادي است و الا مشترك معناي مجازي نيست؛ فقط يك مناسبت دارد كه قرينه در مقام استعمال لازم دارد ، به اين مناسبت مشترك هم در احوال آورده، قرينه مجاز را مي گوييم قرينه صارفه؛ از معناي مجازي منصرف مي كند، معناي مشترك را مي گوييم معينه كه معناي مقصود را تعيين مي كند.
 اما حالت سوم لفظ نقل است
 سوم : نقل؛ منظور از نقل هجرت هست چون هجرت هم يك نوع نقل است، نقل حكايت نيست هجرت است به اين معنا كه لفظ از معناي اولي هجرت كرده و آن را ترك كرده ، معناي اولي مطرود و مهجور است،
 معني مهجور دو مرحله دارد
  معناي اولي كه مهجور بود دو مرحله دارد 1. هجرتي كه احتمال قرينه يا خبري از معناي حقيقي در دست هست ،‌ يك معناي حقيقي داشته با قرينه آمده به طرف معناي مجازي. معناي حقيقي كم رنگ شده ولي از بين نرفته ، اين معناي اول معنايي مي شود كه ما در اينجا در تعارض احوال بحث كنيم، اما قسم دوم كه نقل برسد به جايي كه معناي حقيقي كان لم يكن شيئا مذكورا كاملا از ذهن حذف بشود ، آن قسم دوم از نقل جزء معاني مجاز نيست بلكه وضع تعيني مي شود. پس نقل دو مرحله دارد: مرحله اول وارد محدوده مجازات است و مرحله دوم مي شود جزء معناي حقيقي به وضع تعيني.
 حالت چهارم اضمار است كه دو اصطلاح دارد
 اما قسم چهارم : اضمار ؛ اضمار هم دو اصطلاح و كاربرد دارد: 1. اضمار در برابر ذكر كه در سيوطي مي گويد و ذكره و حذفه سيان ، آن اضمار به معناي حذف هست كه حذف كنيم يا ذكر كنيم كه بيشتر در ضمائر به كار مي برد؛ ضمير فاعلي يا ظاهر يا مضمر است. معناي دومي كه براي اضمار در مجاز به كار مي بريم كه مناسبت هم دارد با معناي اولي عبارت است از تقدير گرفتن در برابر ذكر كردن كه يا مقدر است يا مذكورمثل اسئل القريه كه اهل را به تقدير گرفته ايد، اين هم جزء موارد مجاز و از حالات لفظ به حساب مي آيد.
 حالت پنجم تخصيص است
 حالت پنجم عبارت است از تخصيص : اين تخصيصي كه در بلاغت يا بحث الفاظ به كار مي رود غير از تخصيصي است كه در اصول لفظيه بكار مي رود. مباحث الفاظ و اصول لفظيه با هم ارتباط هست‌ ، اول مباحث الفاظ را بحث مي كنيم كه عبارت است از بحث هاي بلاغي و ادبي در شكل دقيق تر و بعد از آن وارد اصول لفظيه مي شويم كه اصاله الاطلاق و اصاله العموم و از اين قبيل اصول لفظيه است. درباره تخصيصي كه در اصول لفظيه بكار مي رود عام و خاص هست مثل اكرم العالم الا الفساق منهم كه با استثناء تخصيص مي زند.
 تخصيص در باب الفاظ ذكر عام و اراده خاص است
 تخصيصي كه در باب بلاغت يا مبحث الفاظ استفاده مي شود اين است كه عام را ذكر كنيم و خاص را اراده كنيم مثلا شما مهمان داريد و پدر شما به عنوان مولاي شرعي بفرمايد كه مهمان ها اكرام كنيد نمي گويد اكرم الضيوف مي گويد اكرم الناس ،‌ ناس كه ضيوف نيست ، ناس عام هست و ضيوف خاص، اينجا ذكر عام هست و اراده خاص هست كه يك نوع مجاز است و قرينه اش از باب جزء و كل هست ، اين پنج قسم از اقسام حالات لفظ ، حالات ديگر هم دارد، ده حالت دارد منتها اين پنج حالت هم مربوط به بحث الفاظ مي شود هم آثاري در بحث لفظي دارد لذا محقق خراساني به ذكر اين پنج تا اكتفا‌ كرده است.
 اگر اين حالات با هم تعارض كردند كدام مقدم است
 بعد از اين بحث اين است كه اگر امر دائر بود بين معناي حقيقي و يكي از اين معاني ، مسلما معناي حقيقي قصد مي شود و اما خود اين حالات اگر با هم ديگر تعارض بكند، كدام يكي از اينها مؤخر است كه نقل مقدم است يا مجاز مقدم است يا تخصيص مقدم است ، كدام يك از اين اقسام مقدم است؟ مثلا در اسئل القريه ، آيا مجاز مي گيريم به قرينه ذكر محل و اراده حال و يا اينكه اضمار بگيريم بگوييم مجاز از باب حال و محل نيست بلكه مجاز از باب اضمار است، اهل در تقدير است ، كدام يكي از اين دو مقدم است، همين طور بين تخصيص و مجاز كه مي گوييم اكرم الناس حمل به مجاز كنيم يا حمل به تخصيص بكنيم، كدام يكي مقدم است؟
 تحقيق اين است كه تمامي اين حالات مخالف اصل عدم نقل و عدم تخصيص و ... است
  تحقيق در اصول اين است كه تمامي اين حالات مخالف اصل است؛ اصل عدم نقل است، اصل عدم تخصيص است ، اصل عدم اضمار است‌ كه اصل استصحاب است ، اگر گفته شود كه استصحاب بايد اثر شرعي داشته باشد و الا مثبت مي شود؟ جوابش اين است كه استصحاب از لحاظ مدرك به دو قسم است : استصحاب شرعي و استصحاب عقلائي ؛ استصحاب شرعي كه مي گوييم فقط در احكام شرعي است، فقط بر اساس صحاح زراره و نصوص شرعي است اما استصحابي كه بر اساس مبناي عقلاء باشد به عنوان اصل عقلائي ، اگر ديديد جايي اصل عقلي مي گويند تسامح در تعبير است، اصلش اصل عقلائي است،‌ مثل استصحاب عدم نقل ؛ بناي عقلا بر اين است كه تا نقلي ثابت نشود ، حمل بر نقل نمي شود. اصل اگر شرعي شد ، مثبت و غير مثبت مطرح مي شود و اما اگر اصل عقلائي بود، ديگر مثبت و غير مثبت فرق نمي كند، چون مثبت بودن به خاطر تعبد مي آمد و اينجا تعبدي در كار نيست.
 اين اصل هم اصل عقلائي است هم اصل عقلي
 عقلا يك لفظي را كه مي بينند بنايشان بر ذكر لفظ است، حذف و اضمار خلاف بناي عقلاست، پس اضمار يا نقل يا مجاز يا تخصيص هر كدام نياز دارد به اثبات ، اگر محققا اثبات نشود، بناي عقلا بر اين است كه همان ظاهر را بگويند كامل است‌، اخذ به ظاهر بيان مي كنند و احتمال اضمار و احتمال تخصيص نمي دهند ، اين بنا هست و پشتوانه اين بناء اگر تحليل كنيم مي گوييم اين اصل‌ كه در حقيقت اصل عقلي هم مي شود؛ اصل عقلي در اصول گفتيم كه فقط يك مورد حكم عقل داريم كه عبارت است از اختلال نظام كه آن هم عقلي كلامي است و ملازمه هم داريم كه آن هم عقلي كلامي است و در اصول هر جاي ديگر عقلي بكار مي بريم ، مسامحه هست در حقيقت عقلائي است و سيد الاستاد از اين اصل يعني اختلال نظام خيلي استفاده مي كند ،‌اگر بنا باشد و احتمال نقل بدهيم يا احتمال تخصيص بدهيم ، اختلال نظام پيش مي آيد و كسي چيزي نمي فهمد و اختلال در نظام محاورات پيش مي آيد و مي شود اصل عقلي. بنابراين پس از كه گفتيم اين حالات پنج گانه مخالف اصل است و هيچ يكي موافق اصل نيست و بين خودشان ترجيحاتي كه گفته شده است از باب مثال تخصيص را بگيريد كه كثير است يا از باب مثال مجاز مشهور است كه مي گويند مجاز مشهور برادر حقيقت است، اين ترجيحاتي كه گفته شده است هيچ يكي از اين ترجيحات دليل و مرجح نيست،‌ محقق خراساني مي فرمايد كه ترجيحاتي كه گفته شده است، فقط استحسانات است لذا تا علم به معناي ثانوي پيدا نكنيم ، مرحوم شيخ حائري [1] مي فرمايد ملاك و معيار معناي حقيقي اولي است ، آن متبع است و اصل است تا اينكه معناي ثانوي را علم پيدا كنيم،‌تا علم پيدا نكنيم فقط معناي اولي و حقيقي معيار و ملاك است، بنابراين تمامي اين وجوهات استحسانيه است و هيچ مرجحي وجود ندارد و سيد الاستاد [2] مي فرمايد كلام صاحب كفايه در اين رابطه در كمال متانت است كه نقل مي كنيم و به آن چيزي اضافه نمي كنيم.


[1] . درر الفوائد‌ ، ص 47.
[2] . مصباح الاصول ، ج 1 ، ص 119.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo