< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از ادله صحيحي
 درباره ادله صحيحي بحث مي كرديم. گفتيم كه محقق خراساني براي اثبات وضع الفاظ عبادات براي معاني صحيحه چهار دليل ذكر كرده اند كه آن چهار تا را گفتيم تبادر و صحت سلب و اخبار و سيره واضعين.
 وجوهي كه شيخ انصاري ذكر كرده
 شيخ انصاري هشت وجه براي اثبات وضع براي صحيح ذكر كرده اند كه چهار وجه آن همان است كه محقق خراساني فرموده اند و چهارتاي ديگر عبارت اند از:
 1- عدم اطلاق
 1. عدم اطلاق. اگر وضع الفاظ عبادات براي معناي اعم باشد، بايد اطلاقي در كار باشد كه هم شامل صحيح بشود و هم شامل اعم. يك فراگيري وجود داشته باشد. اما اگر اطلاق در كار نبود، لفظ عبادت اختصاص پيدا مي كند به معناي صحيح. حال مراجعه مي كنيم به لفظ عبادت مي بينيم كه لفظي هست و معنايي اما اطلاق لفظ محرز نيست و احتمال مي دهيم كه اطلاق وجود داشته باشد در مرحله بعد قانوني داريم كه هر عنوان وجودي كه به عنوان شرط يا وصف در نظر گرفته شود، نياز به احراز دارد. هر موقع شك در عنوان وجودي بكنيم مساوي با عدم آن است. اطلاق يك عنوان وجودي است و يك وصف زائدي است بر لفظ و شك در آن مساوي با عدم تحقق آن وصف اضافي است. بنابراين اصاله عدم الاطلاق اقتضاء مي كند بر اينكه لفظ عبادت وضع شده باشد براي معناي صحيح.
 سه قسم اصل عدمي
 يك نكته: اصل عدم سه قسم است: يك اصل عدم استصحاب است و يك اصل عدم اقتضاي طبيعت است و يك اصل عدم عبارت است از اصل عقلايي. اصل عدم اطلاق در اينجا عبارت است از اصل عدمي كه يك اصل عقلايي است و اعتبار هم دارد. بنابراين بر اساس اصاله عدم الاطلاق مي گوييم لفظ عبادت وضع شده است براي معناي صحيح و اطلاق ندارد.
 2- عدم ثبت و ضبط
 2. عدم ثبت و ضبط. شيخ انصاري مي فرمايد اگر بگوييم معناي عبادات معناي اعمي است، درجه و ثبتش ميسور نخواهد بود چون هميشه در حال صعود و نزول است از تام الاجزاء و الشرائط تا حداقل. معناي واقعي لفظ عبادت معلوم نمي شود كه كدام درجه است و به تعبير شيخ انصاري مضبوط نيست كه اين منجر به جهل است. اما اگر وضع شده باشد براي معناي صحيح مشخص است كه تام الاجزاء و الشرائط و مضبوط و ثبت شده و ترديدي در كار نيست و جهلي پيش نمي آيد.
 3- حقيقت شرعيه متبدل به حقيقت عرفيه مي شود
  3. حقيقت شرعيه متبدل مي شود به حقيقت عرفيه. شيخ انصاري مي فرمايد: اگر لفظ عبادت وضع شده باشد براي اعم، اعم يك مفهوم عرفي است از حداقل تا حد كامل و حداقل آن را عرف تعيين مي كند و اكثر و كاملش را عرف تعيين مي كند پس مي شود حقيقت عرفيه شرعيه.
 دو اشكال وارد بر اين دليل
 اينگونه اگر شد دو اشكال دارد: 1. عبادات ديگر توقيفي نبايد باشد. عرفي شد و دست عرف باز است و نياز به توقيف ندارد و مي تواند براي يك عبادت يك اسمي را خودش وضع كند. اگر اينگونه ملتزم شويم اين خلف است براي اينكه الفاظ عبادات توقيفي است.
 توقيفيات دو قسم است
  توقيفي هم به اعتبار متعلق دو قسم است: 1. توقيفياتي است كه متعلق به اعتقادات كه جايي براي وضع يا تصرف وجود ندارد و بدعت هست و گناه. ما صفاتي را خود ما براي خداوند جعل كنيم، بدعت و گناه است. اما در مسائل فرعي توقيفي معنايش اين است كه اگر چيزي را عرف از خود اضافه كند غلط است و درست نيست نه اينكه گناه و بدعت باشد. مي تواند انسان براي يك عبادت اسمي بگذارد اما اين اسم صحيح نيست. اشكال 2. حقيقت شرعيه ديگر ثابت نيست. حقيقت شرعيه هر چند در ابتداء شرع ثابت نشده باشد اما در زمان صادقين عليهما السلام حقيقت شرعيه قطعا ثابت و مسلم است. در نتيجه براساس اين تبدلي كه در حقيقت شرعيه و حقيقت عرفيه بوجود مي آيد بايد بگوييم كه الفاظ عبادات وضع شده اند براي معاني صحيحه.
 4- مطلوب شرع صحيح و كامل است
 وجه 4. شيخ انصاري مي فرمايد: مطلوب شرع معناي صحيح است به اين معنا كه مي بينيم عبادت مطلوب شرع است و آنچه كه شرع طلب مي كند، بايد صحيح و كامل و درست باشد. شرع چيز ناقص را نمي طلبد و عمل فاسد و ناقص مطلوب شرع نيست. براين اساس معناي صلاه يا معناي هر لفظ ديگر از الفاظ عبادات كه مطلوب شرع است،‌ بايد صحيح باشد و اگر ناقص بود مطلوبيتي در شرع نخواهد داشت. در نتيجه لفظ عبادت مثل صلاه وضع شده است براي معناي صحيح. در نتيجه اين هشت دليل كه چهار دليل از سوي محقق خراساني و هشت دليل از سوي شيخ انصاري كه ارائه شد، به اين نتيجه رسيديم كه الفاظ عبادات وضع شده اند براي معاني صحيحه.
 ادله اعمي
  اما ادله اعمي: آنها كه قائل به وضع الفاظ عبادات براي معاني اعم هستند، هم ادله دارند. از لحاظ عدد محقق خراساني براي قول به اعم پنج وجه ذكر مي كند و شيخ انصاري براي اثبات قول به اعم دوازده وجه ذكر مي كند.
 فرق وجه و دليل
 سوال و جواب فرق وجه و دليل اعتباري است به اعتبار اينكه ما را به سوي هدف راهنمايي مي كند مي گوييم دليل و به اعتبار اينكه به سمت و سوي جهت مي دهد مي گوييم وجه. وليكن به اعتبار مورد وجه اعم است. محقق خراساني براي اثبات وضع لفظ عبادت براي معناي اعم پنج وجه ذكر مي كند:
 تبادر
 1.تبادر. تبادري كه وجه اول براي قول صحيحي بود، اينجا هم وجه اول براي معناي اعمي است. گفته مي شود كه لفظ عبادت كه بكار ببريم،‌ مسماي صلاه چه كامل باشد يا ناقص باشد، تبادر مي كند. شما مراجعه كنيد به ذهنتان، نماز كه مي گوييد به ذهنتان نماز كامل و تام انسباق پيدا نمي كند. مي گوييم مردم نماز مي خوانند كه معناي نماز مسماي نماز است. يك عنوان عام تبادر مي كند و تبادر از امور وجداني است و برهاني نيست كه به وجدان مراجعه كنيد،‌ ترديدي در آن نيست.
 راه حل ادعاي ظهور و عرف و تبادر در طرفين
 در بحث اصول يكي دو مورد هست كه محل ابتلا‌ء هم هست و آثاري هم دارد ولي خيلي ساده مي نمايد و حال آنكه خيلي مشكل است. اين موارد 1. ظهور 2. نظر عرف 3. تبادر. لذا در ظهور مراجعه كنيد، ظهور هم متقابل ادعاء‌ مي شود. مثلا يك دسته مي گويد عالم ظهور در فقيه دارد و دسته ديگر مي گويد ظهور در دانشمند دارد. بعد هم ادعاي عرف كه عرف مي گويد صعيد وجه الارض است و دسته ديگر مي گويد صعيد فقط تراب است. از طرفي هم كار ما در اصول، ارتباط زيادي به ظهور و فهم عرف و در ادب و بلاغت و وضع هم به تبادر ارتباط دارد. راه حل چيست؟ درباره عرف و ظهور و تبادر هميشه يكي دو نكته رعايت كنيد: 1. ظهور بايد بين متخاصمين يا بين متكلم و مخاطب مسلم باشد و اگر نبود تحقق ندارد. 2. ظهور و عرف و تبادر بايد ادعاي متقابل نباشد. اگر ادعاء متقابل بود، هر دو به پا خواسته اند و هر دو هم اعتبار ندارد. يك تتمه كه گاهي ظهور و تبادر و عرف يك مرتبه ابتدايي دارد كه بدوي بگوييم و به محض يك تبادر ابتدايي آن مرحله تحقق كامل نشده و بدوي است كه در اينجا ادعاي ظهور متقابل و ادعاي تبادر متقابل مي شود اما اگر يك تصور عميق تر يا نزديك به تصديق برسيم فورا آن تبادر از بين مي رود. بنابراين گاهي ممكن است ادعاي متقابل صورت بگيرد ولي يك طرف حقيقي و طرف ديگر بدوي است كه به آن ظهور بدوي و ظهور انصرافي يا تبادر بدوي يا تبادر حاقي مي گوييم. پس نتيجتا اين تبادري كه اينجا داريم تبادر متقابل شد اما اين تبادر متقابل را، محقق خراساني جوابش را داده است كه اين تبادر معناي حقيقي نيست بلكه تبادري است كه در اثر استعمال،‌ معناي مجازي هم تبادر مي كند. پس اين تبادر در فرضي كه قائل بشويد يك تبادري است كه در اثر كثرت استعمال شكل گرفته و معناي مجازي هم گاهي تبادر مي كند و مجاز مي شود و اين گونه تبادرها اعتبار ندارد.
 دومين دليل صحت سلب و عدم صحت سلب
  دليل 2. صحت سلب و عدم صحت سلب. مي فرمايد: گفته مي شود ما لفظ صلاه را، نسبت به يك معناي فاسد و ناقص كه شخصي نماز مي خواند اما درست نيست كه در آن حديثي كه پيامبر اعظم فرمودند اين نمازي كه تو مي خواني اگر با اين نماز از دنيا بروي، به غير دين من از دنيا رفتي كه لفظ صلاه اطلاق شد به صلاه ناقص آن هم در بيان پيامبر اعظم. و در عرف متشرعه هم اين است كه كسي نماز مي خواند يك مسمايي اما مي گويند نماز مي خواند.
 محقق خراساني اين دو دليل تبادر و صت سلب را رد مي كند
 محقق خراساني هر دوي اين دليل به اشاره اي به ما قبل و يك رد فعلي از وادي بيرون مي كند، مي فرمايد شما ديديد در بحث قبلي كه تبادر اختصاص داشت به معناي صحيح و شما ديديد كه صحت سلب و عدم صحت سلب اختصاص داشت به معناي صحيح و بعد مي فرمايد صحت سلب و عدم صحت سلب متعلق به معناي حقيقي است. اگر يك وقتي عدم صحت سلبي باشد و صحت حملي در كار باشد، بالعنايه است يعني به نحو مجاز و اين نشانه حقيقت نمي شود. بنابراين تبادر و صحت سلب به بار ننشت.
 دليل سوم صحت تقسيم صلاه به صحيح و فساد كه بهترين دليل اعمي است
 دليل 3. كه در جمع ادله اعمي بهترين دليل اين باشد عبارت است از صحت تقسيم. صلاه تقسيم مي شود به صلاه صحيحه و صلاه فاسده. تقسيم به اقسام يعني مقسم هر دو را دارد. مثل اينكه بگوييم العدد اما زوج و اما فرد كه زوج عدد است و فرد هم عدد است. مقسم اقسام خود را فرامي گيرد. اين صحت تقسيم بلا اشكال در مورد الفاظ عبادات وجود دارد مخصوصا درباره صلاه و اين صحت تقسيم كشف مي كند كه لفظ وضع شده است براي معناي اعم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo