< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث تكميلي مشتق اصولي
 بحث تكميلي درباره معناي مشتق اصولي. گفته شد كه مشتق اصولي آن است كه قابل حمل بر ذات باشد مثل «زيد عالم» و مضافا بر حمل،‌ جري داشته باشد. جري تنها حمل نيست بلكه استعمال تلبس ذات به مبدأ در هر سه زمان صحيح باشد. عنصر سوم اين بود كه مبدأ خارج از ذات باشد. مثلا ناطق مشتق و اسم فاعل است. «زيد ناطق» حمل هم مي شود ولي مشتق اصولي نيست چون از ذاتيات است.
 كلام محقق نائيني در اجود التقريرات
  محقق نائيني [1] مي فرمايد: ذاتي تنها به ذاتي باب ايساغوجي نبايد منحصر باشد. ذاتي باب برهان هم همين حكم را دارد.
 اقسام حمل و كلي
 در اين رابطه مناسب است كه اقسام كلي كه به طور پراكنده در اصول و فلسفه و منطق بحث شده است، در يك دسته بندي كوتاه براي شما توضيح بدهيم. حمل بر چند قسم است:
 حمل اولي و ذاتي و شايع صناعي
 حمل اولي و ذاتي و حمل شايع و صناعي كه اگر ذاتيات حمل بشود بر ذات مثل الانسان حيوان ناطق مي شود حمل اولي و ذاتب كه اولين صدق و ذاتي است كه به اين مناسبت به اولي و ذاتي نامگذاري مي شود و دومي حمل شايع صناعي كه هم شيوع دارد و هم صنعت منطق و كلام است. در اولي ملاك فقط تغاير بالاجمال و بالتفصيل است و الا «انسان» با «حيوان ناطق» مفهوما و مصداقا يكي است فقط تغاير به اجمال و تفصيل ملاك صحت حمل شده است و الا مي شود از قبيل حمل شئ بر نفس شئ كه جايز نيست. در شايع صناعي ملاك فقط وحدت در وجود است و اختلاف مفهومي است مثل «زيد عالم» و «زيد كاتب» و ساير قضاياي حمليه.
 حمل مواطاتي و اشتقاقي
  تقسيم دوم عبارت است از حمل مواطاتي و حمل اشتقاقي. حمل مواطاتي در فلسفه و اصول مي گويند و در منطق هم محقق طوسي در شرح منطق اشارات در بحث از خصوصيت مي گويد: حمل مواطات عبارت است از عبارت «هو هو» كه دو نكته دارد: 1. نياز به واسطه ندارد. 2. محمول همان موضوع است و موضوع هم همان محمول است. مثل «زيد ناطق». قسم دوم از تقسيم دوم عبارت است از تقسيم اشتقاقي كه در فلسفه و كلام تعبير مي شود به حمل «ذي هو» يعني نياز به واسطه دارد. در اين حمل مي گويند كه بايد از يكي از دو امر استفاده كرد تا حمل درست بشود: يا از كلمه «ذو» استفاده كرد و گفت «الانسان ذو نطق» تا حمل درست بشود يا مصدر را صرف كرد و مشتق ساخت و نطق را ناطق درست كند و بدون تصرف نمي شود و اين تصرف واسطه است و حمل «ذي هو» است.
 تقسيم سوم بسيط و مركب يا حمل وجود مطلق و مقيد
 تقسيم سوم: تقسيم حمل به حمل بسيط و حمل مركب. در تعبير ديگر در فلسفه و كلام گفته مي شود حمل وجود مطلق و حمل وجود مقيد كه مفاد هل بسيط مي شود حمل بسيط و مفاد هل مركب مي شود حمل وجود مقيد يا مركب. مثال اول «هل الزيد موجود» كه حمل بسيط است. مثال دوم «هل الزيد كاتب» كه اين حمل مركب است.
 تقسيم چهارم حمل بالضميمه و حمل خارج محمول
 تقسيم چهارم عبارت است از تقسيم حمل به حمل بالضميمه و حمل خارج المحمول. در اصطلاحات محقق خراساني در كفايه الاصول برمي خورديد محقق خراساني [2] مي فرمايد: محمول بالضميمه و خارج المحمول. محقق مشكيني شاگرد محقق خراساني مي گويد: استاد در درس اينگونه توضيح داد كه محمول بالضميمه حمل عرض متاصل به ذات است و اعراض متاصله اگر به ذات حمل بشود مي شود محمول بالضميمه. منظور از اعراض متاصله در برابر اعراض اعتباريه بكار مي رود مثلا سواد و بياض كه عرض متاصل است يعني خودش عرض است. عرض اعتباري چيزي است كه معتبر اعتبار مي كند مثل ملكيت و زوجيت كه اينها اعتباراتي است و اصالت ندارد. لون عرض متأصل است و اگر موضوع داشته باشد،‌ خودش را نشان مي دهد ولي عرض اعتباري در خارج خودش را نشان نمي دهد و اعتبار محض است. محقق خراساني در تدريس فرموده اند كه محمول بالضميمه عبارت است از حمل اعراض متاصله به ذات مثل اسود و ابيض. اين را به اين جهت محمول بالضميمه مي گوييم كه اين حمل ضميمه شده است به وجود و اما خارج المحمول عبارت است از محمولي كه از اعتباريات باشد. مثل «زيد مالك». اما در معقول و فلسفه و كلام كه مراجعه كند، تعريفش فرق مي كند منتها محقق خراساني در اصطلاحات تصرف مي كند. محمول بالضميمه عبارت است از حمل عوارض وجود بر وجود كه از صميم وجود آمده باشد لذا محمول بالضميمه مي شود محمول بالصميمه مثل «زيد ممكن». و خارج المحمول عبارت است از حمل عوارض ماهيت بر ماهيت مثل اينكه بگوييم «زيد سمين».
 تقسيم پنجم در حمل ذاتي به حمل ذاتي ايساغوچي كليات خمس اكتفا نشود ذاتي باب برهان هم حمل است
 اما تقسيم پنجم: محقق نائيني مي فرمايد كه در حمل ذاتي به حمل ذاتي باب ايساغوجي (كليات خمس) اكتفا نكنيد و ذاتي باب برهان هم حمل مي شود و همان خصوصيت را دارد يعني ذاتي است. و وقتي ذاتي بود از قلمرو بحث مشتق اصولي خارج مي شود مثل «زيد ممكن». در اينجا يك سوالي پيش مي آيد كه شما گفتيد كه مشتق اصولي آن است كه حمل بر ذات بشود و ما مي بينيم لفظ ممكن حمل بر ذات مي شود اما از قلمرو بحث بيرون است و جري ندارد. «زيد ممكن» تا در دنيا هست ممكن است و بعد از آن كه از دنيا مي رود، از بحث ما بيرون است و سه زمانه نيست و سه استعمال ندارد. اشكال بالاتر از اينكه لفظ ممتنع، جاري مي شود مثل «شريك الباري ممتنع» ولي ذات اصلا وجود ندارد و بحث مشتق از اساس منتفي است و ذاتي نيست و فقط لفظ تنهاست.
 اقسام كلي به اعتبار مصداق سه قسم است
 در جواب اين اشكال نياز به اين دارد كه اقسام كلي را به اعتبار صدق آن در خارج شرح بدهيم. كلي به اعتبار مصداق سه قسم است: 1. كلي كه در خارج مصاديق زيادي دارد مثل كلي طبيعي 2. كلي كه مفهومي كه در واقع يك مصداق دارد كه واجب الوجود است. واجب به عنوان يك مفهوم كلي است كه خود مفهوم ضرورت هستي و اطلاق در هستي و نامتناهي يك مفهوم كلي است ولي در خارج يك مصداق دارد. 3. مفهومي است كه در ذهن مفهوم است ولي در واقع مصداق ندارد مثل ممتنع بالذات. ممتنع بالذات يك مفهومي است قابل تصور كه آنكه امكانش محال است و آنكه تحققش محال است كه در مثال شريك الباري. اين ممتنع الوجود اصلا مصداق خارجي ندارد اما مفهوم است.
 جواب محقق خراساني
 محقق خراساني مي فرمايد در جواب اشكال: در مشتق ما مي توانيم بگوييم كه مفهوم از قبيل آن مفهومي است كه مصداق خارجي اش واحد و يكي باشد. البته در فهم اين قسمت از عبارت محقق خراساني اضطراب و تعدد فهم ديده مي شود و ما آن قسمت آسان را مي گوييم و آنكه علامه صدرا مي گويد. محقق خراساني مي فرمايد: در اين رابطه مفهوم كلي گاهي يك مصداق دارد مثل واجب الوجود و ما در بحث مشتق از همين باب وارد بحث مي شويم و مي گوييم اين مفهوم كلي به نام مشتق اصولي يك مصداق دارد، مصداقي كه مبدأ بر ذات جري داشته باشد بنابراين ممتنع و ناممكن از دايره خارج مي شود. اين جواب محقق خراساني داده است از اين اشكال.
 اشكال اينكه زمان هم جزء مشتقات است و حال اينكه ثبات ندارد
 پس از كه مفهوم مشتق معلوم شد يك بحث مصداقي ديگر هم به ميان مي آيد تحت عنوان ثانيها اين مطلب شماره دو را مطرح مي كند. امر اول تعريف مشتق بود و امر دوم در حقيقت يك سوال و جوابي است. سوال اين است كه شما مشتق اصولي را كه اعلام كرديد و اسم زمان هم در مشتقات آمد ولي به اشكال برمي خورد براي اينكه زمان ثبات ندارد و متصرم الوجود است.‌ آني را كه بگوييم پشت سر ديگر «آن» است و آن «آن» رفته است. پس زماني كه بقاء و ثبات ندارد در محدوده بحث ما قرار نمي گيرد. اسم زمان كه در بحث مشتق بياوريم به اين صورت مي گوييم كه اين زمان اين وصف را داشت و اين زمان اين مبدأ را داشت. مثلا «مقتل يوم العاشر» بوده كه مبدأ قتل بوده و ذات زمان است كه داراي آن مبدأ هست. گفته مي شود و واقعيت هم همين است كه آن زمان كه بقاء ندارد و همان زمان عاشورا بعد از چند ساعتي گذشت و ديگر بقائي ندارد. ما درباره ذاتي كه بقاء ندارد، بحث مشتق زمينه ندارد. گفته مي شود از ضمن كلام محقق خراساني استفاده شده است آن هم با استنباط خيلي عميقي كه ظاهر هم نشان نمي دهد و استخراج شده است كه زمان و مكان قدر جامعي دارد. آن قدر جامع را اخذ مي كنيم بنابراين در صورتي كه زمان و مكان قدر جامع داشت، قسمتيكه متصرم هست كه زمان باشد، قسمتي ثابت است كه مكان است و ما قدر جامع را مي گيريم پس قابل بحث است. اشكال شده است كه قدر جامع بين زمان و مكان قابل تصور نيست و دو ماهيت مباين است. لذا امام خميني [3] مسئله را شرح مي دهد در آخر مي فرمايد: در بحث مشتق را نبايد وارد بحث مشتق كنيم. محقق اصفهاني مي فرمايد: اگر صيغه اسم زمان و مكان را بگوييم كه اين صيغه مشترك است، ممكن است اسم زمان جزء بحث مشتق بشود. اما سيد الاستاد مي فرمايد: ترديدي در كار نيست. اسم زمان براي هيئت وضع شده همان طوري كه لفظ ممتنع و ممكن را كه اشكال كرديد،‌ اشكال وارد نيست چون ما درباره هيئت بحث مي كنيم. مثلا «ممتنع» هيئت مفتعل را بحث مي كنيم و در «ممكن» هيئت مفعل را بحث مي كنيم. ما بحث ما در وضع نوعي است و درباره ماده بحث مي كنيم. و همين طور در اسم زمان و مكان هيئت مفعل هم اسم براي زمان است و هم اسم براي مكان است، بحث براي مشتق خواهد آمد چون آنجايي كه اسم براي مكان هست، مكان ثابت است و سه حالت دارد در استعمال: ماضي و حال و استقبال و در سه حالت هم استعمالش صحيح است و بحث مشتق مي آيد. بنابراين بحث مشتق در اسم زمان و مكان هم هيچ مشكلي ندارد. اما جريان بحث در افعال و مصادر در جلسه بعدي.


[1] 1. اجود التقريرات‌، جلد 1 ، صفحه 53.
[2] 1. كفايه الاصول ، جلد 2 ، صفحه 306.
[3] 1. مناهج الاصول ، جلد 1 ، صفحه 197 تا 200. 2.نهايه الدرايه ، جلد 1 ، صفحه 72. 3. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 198 و 199.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo