< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 جريان مشتق اصولي در اسم آلت و اسم مفعول هيچ مانعي ندارد
 جريان بحث مشتق اصولي درباره اسم آلت و اسم مفعول هيچ مانع و اشكالي ندارد و اشكالي كه طرح شده بود به نحو احسن و كامل جوابش را دادند و ما حصل سوال و جواب اين بود كه اسم آلت حالت انقضاء ندارد و اسم مفعول وقوع فعل هست و واقع از ما هو الواقع تغيير نمي كند. اين دو تا اشكال را جوابش داديم: اما درباره اسم آلت گفته شد كه قابليت منظور نظر ماست و تلبس انحائي دارد كه يك نحوش تلبس به قابليت است. و درباره اسم مفعول گفته شد كه اسم مفعول وضع نشده است براي وقوع عمل در خارج بلكه وضع شده است براي نسبت وقوعيه. موضوع له اسم مفعول مفهوم است نه مصداق تا اشكالي بشود.
 سيد الاستاد فرمود اسم مفعول مثل اسم فاعل است
 و در اين رابطه سيد الاستاد [1] فرمودند: اسم مفعول درست مثل اسم فاعل وضع شده براي هئيت مفعول و معنايش اين نسبت مبدأ به ذات از حيث واقع است و در عبارت كوتاه نسبت وقوعيه. اين موضوع له مورد بحث قرار مي گيرد از حيث توسعه و تضييق كه مي گوييم اسم مفعول وضع شده است براي نسبت فعل به ذات از حيث وقوع، آيا اين موضوع له اختصاص دارد به ما تلبس بالحال مثلا بگوييد «معلوم» كه اسم مفعول است و همين نسبت با واقع تطبيق كند يا وضع شده است براي اعم؟ مي گوييم «معلوم» كه شامل «معلوم» بالفعل بشود و شامل «معلوم» در زمان ماضي هم بشود. عين ماجرايي كه در اسم فاعل صورت مي گيرد، در اسم مفعول هم به همين سياق است.
 توضيحي درباره شكل گيري تلبس
 پس از كه از اين دو اشكال جواب كامل داده شد و كيفيت هاي تلبس هم برايمان معلوم شد، توضيحي درباره شكل گيري تلبس انواع سه گانه تلبس.
 تلبس بالفعل وجداني است و هيچ ابهامي ندارد
 با يك نگاه هرچند گذرا مي بينيم كه نحوه اول كه تلبس بالفعل است شكل گيري اش در هاله ابهام نيست و ايجاد فعل است مثلا ايجاد ضرب كه اگر ديديم ضرب محقق شد تلبس به وجود آمده اما اگر ديديم دستش بالا برد و نزديك به اصابت رسيد، هنوز «ضرب» محقق نشده و تلبس به وجود نيامده است. اين امر ابهامي است مثلا كسي كه قلم و كاغذ بگيرد و مشغول نوشتن بشود تلبس و ايجاد فعل است و اگر قلم و كاغذ گرفت و قلمش روي كاغذ گذاشت ولي حركتي انجام نشده و كلمه اي شكل نگرفته، تلبس به وجود نيامده و كتابتي صدق نمي كند. در مورد تلبس بالفعل ابهامي نيست و از وجدانيات است.
 اما تلبس به قابليت و تلبس به ملكه
 اما تلبس به قابليت و تلبس به ملكه: اگر چنانچه احراز كرديم تلبس به قابليت هست مثلا اين شخص راننده است در حالي كه در منزل خودش استراحت كرده و نشسته باز هم مي گوييم راننده براي اينكه قابليت احراز شده. و تلبس بالملكه فردي كه مجتهد است و ملكه اجتهادش احراز شده اما فتوا نمي دهد و بحث نمي كند باز هم مجتهد است و ملكه وجود دارد.
 اگر شك در قابليت و ملكه كرديم معيار چيست؟
 اما اگر شك كنيم در تحقق قابليت و شك در تحقق ملكه از چه راهي مي توانيم قابليت را احراز كنيم يا ملكه را به دست بياوريم؟ تشخيص موضوعات دو قسم است:1. تشخيص موضوع ساده و قابل حس و درك براي عموم. اگر موضوع از اين نوع بود، براي تشخيص موضوع به عرف مراجعه مي شود. 2. موضوعات علمي و تخصصي است و براي تشخيص علمي و تخصصي به عرف مراجعه نمي شود بلكه به خبرگان مراجعه كرد. مثالش هم همين جاست كه شك در قابليت بكنيم مثلا عنوان راننده كه رانندگي يك صنعت است و تلبس هم تلبس به قابليت است، شك در صدق عنوان بكنيم و آثار فقهي هم دارد در كثير السفر، كسي است كه راننده و شغلي را انتخاب مي كند در جهت مسافربري در مسافت هاي خارج از شهر شروع به كار مي كند، آيا شروع اين كار صدق عنوان مي كند كه اثر هم مترتب بشود و تمام بودن صلاه و صوم يا منتظر بمانيم كه يك مقدار زمان بگذرد و عنوان صدق كند؟ طبيعتا در موضوعاتي كه قابليت در آنجا مدخليت دارد براي تشخيص بايد به عرف مراجعه كرد.
 دو نكته پر مخاطره در فقه و اصول 1. نظر عرف 2. ظهورات
  دو تا نكته بسيار پر مخاطره در فقه و اصول داريم: 1. نظر عرف 2. ظهورات. اين دو معيار ندارد و جنبه رياضي و محدد به حد خاص نيست لذا ظهورات متقابل ادعا مي شود و نظر عرف متقابل ادعا مي شود. بنده معالجه و ضابطه اش را گفته بوديم. و اما در همين مثال راننده، فقها دو تا حكم مي دهند براساس دو نظر عرف: مرحوم سيد طباطبايي يزدي در صلاه مسافر در قواطع سفر آنجا صحبت از راننده و مكاري كه به ميان مي آورد، مي گويد بعد از شروع به اين شغل بايد سفر سه بار تكرار بشود، سفر اول و دوم را جمع و سفر سوم تمام براي اينكه در عرف تا اين شغل چند بار تكرار نشود، عنوان صدق نمي كند و شك در صدق عنوان مساوي با عدم آن هست. اما در مقابل شرح عروه ، مستمسك العروه سيد الحكيم در همين بحث مي فرمايد: پس از اختيار شغل و عنوان رانندگي ديگر حالت منتظره وجود ندارد و عنوان صدق مي كند و قابليت تحقق پيدا مي كند اما از استمرارش صحبت كنيد، آن عوارض شغل است و ربطي به اصل تحقق شغل ندارد. اما درباره ملكه اجتهاد اگر شك كرديم كه آيا ملكه اجتهاد محقق هست يا نيست؟ آثاري دارد كه مي تواند حاكم شرع باشد اما مرجع تقليد اعلميت مي طلبد اما مجتهد اجازه در امور حسبيه است. كسي كه مجتهد باشد و اعلم هم نباشد اجازه قبض سهم امام را دارد يا مي تواند حاكم شرع باشد در امور مجهول المالك و امور ديگر. شك در ملكه اجتهاد كنيم، دقيقا راهش همان است كه در توضيح المسائل ها فرموده اند كه در تشخيص اعلميت آمده و در تشخيص اجتهاد هم همين است كه به اهل خبره مراجعه كنيد و انچه اهل خبره بگويد معتبر است. اهل خبره كه ما دون اجتهاد است، مجتهد و غير مجتهد را تشخيص مي دهد. قول اهل خبره اعتبارش براساس بناي عقلاء ثابت است ولو تعدد نباشد و يك نفر هم از اجتهاد و اعلميت كسي خبر بدهد و غرضي در كار نباشد و مورد اعتماد باشد، حجت و معتبر است و شهادت نمي خواهد. پس اين سه مورد كه عبارت بود از شكل گيري تلبس براي ما كامل شد و امر چهارم به پايان رسيد.
 امر پنجم محقق خراساني مي فرمايد: مقصود از حال در غير اين مسئله حال تلبس است نه حال نطق
  امر پنجم عبارت است از اينكه محقق خراساني مي فرمايد: مقصود از حال در عنوان مسئله حال تلبس است نه حال نطق. اين امر پنجم اختصاص دارد به بحث درباره معناي حالي كه در عنوان آمده كه فرمود مشتق حقيقت است در من تلبس بالمبدأ بالحال أو الاعم منه.
 منظور از حال چيست؟
 اولا حال يك برهه از زمان است كه تلبس در آن برهه به عنوان يك ظرف زماني شكل بگيرد. اما اگر تلبس آني و از حيث زماني بسيار اندك و ناچيز بود و ظرف وسعت نداشت تا در خارج گفته شود كه اين فعل مستند به اين ذات در اين ظرفيت زماني، در آن صورت حال صدق نمي كند بلكه مي شود «آن» پس بايد زمان حاضر داراي يك ظرفيتي كه وقوع فعل به ذات در آن ظرفيت شكل بگيرد باشد. امام خميني [2] نكته اي را در اين رابطه اشاره مي فرمايد: بعضي از تلبس ها آني است مثل عنوان ابوت و بنوت، اين حقيقتش همان لحظه اختلاط مياه هست و شكل گيري نطفه كه از لحاظ علمي آني است. حال به «آن» صدق نمي كند بنابراين اينگونه تلبس هايي كه آني باشد «من تلبس بالحال» اصلا زمينه ندارد و از محدوده بحث ما خارج است. اين مثال مشكل ديگر هم دارد كه حالت انقضاء ندارد. بعد از كه ابوت صدق كرد «تبقي الي ما بقي الدهر» و پس از مرگ هم ابوت است بنابراين اينگونه اين مشتقاتي كه انتزاع مي شود از وقوع فعل اولا آني است و ثانيا حالت انقضاء ندارد از محدوده بحث ما خارج است. اما منظور از حال پس از تعريف شد كه آني نباشد و يك برهه اي از زمان را داشته باشد،
 سه معني درباره حال قابل تصور است
 درباره حال سه معنا قابل تصور است: 1. حال تلبس . حال نطق. 3. حال نسبت. مي گوييم ذات، متلبس به مبدأ هست في الحال كه منظور از اين حال، حال تلبس است كه در اصطلاحات آمده حال تلبس و محقق خراساني هم تصريح مي كند كه منظور از حال، حال تلبس است. نظر دوم گفته مي شود كه منظور از حال،‌ حال نطق است. محقق خراساني مي فرمايد: منظور از حال، حال تلبس است نه حال نطق براي اينكه اگر حال نطق اراده بشود لازمه اش اين مي شود كه بگوييم اسم، دلالت بر زمان مي كند در حالي كه اتفق العلماء كلهم كه اسم زمان ندارد براي اينكه اگر منظور از حال، دلالت بر حال بكند و حال نطق هم باشد، مي شود جزء مدلول و بايد بگوييم اسم، زمان دارد و از آنجا كه به طور قطع و بالاتفاق بر اينند كه اسم زمان ندارد پس نمي توانيم بگوييم كه منظور از حال،‌ حال نطق است. شيخنا الاستاد علامه صدرا مي فرمايد: اين اشكال نقض مي شود براي اينكه منظور از حال اگر حال تلبس هم باشد، همين اشكال مي آيد كه اسم، دلالت بر زمان دارد. در آخر شيخنا العلامه مي فرمايد: محقق خراساني شايد اين اشكال را توجه فرموده كه يؤيده و اين امر را به عنوان دليل نياورده و به عنوان مؤيد آورده. هر مدركي كه كامل نبود، مؤيد است و دليل آن مدركي است كه كامل باشد. دليل دوم اين است كه اگر منظور از حال نطق باشد، امتثال در حال ناممكن است به اين صورت اگر گفتيد «اكرم زيد العالم» و حال هم حال نطق بود و دلالت داشت مشتق بر اينكه لفظ وضع شده بر ما تلبس بالمبدأ في الحال، موضوع له در خارج محقق نمي شود چون تا مي گوييد«اكرم زيد العالم» حال نطق گذشت و آن عالم ما تلبس بالحال به حال نطق باشد ديگر انقضاء شده و امتثال ممكن نيست در صورتي كه ما مي بينيم بي هيچ اشكال لفظ مشتق حقيقت است در ما تلبس بالمبدأ في الحال.اگر معناي حقيقي تلبس بالمبدأ في الحال باشد، قابل دسترسي نيست و معناي حقيقي كه در دسترس نيست و قابل امتثال نيست بنابراين منظور از حال حال نطق نمي تواند باشد كه يك دليلش را محقق خراساني فرموده بود و دليل دومش را از خارج اضافه كرديم. با اين دو دليل منظور از حال،‌ حال نطق نيست. اما اشكالاتي شده است دال بر اينكه منظور از حال، حال نطق است كه اين اشكالات بايد بررسي شود.


[1] 1. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 197.
[2] 1. تهذيب الاصول ، جلد 1 ، صفحه 137.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo