< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 جمع بندي بحث مربوط به حال كه سه احتمال وجود دارد احتمال حال تلبس ساقط است و حال نطق هم طرفداراني دارد و حال نسبت مورد تاييد محققين عصر اخير است
 جمع بندي بحث مربوط به تعيين معناي حال. گفتيم سه تا احتمال وجود دارد: 1. منظور از حال، حال تلبس باشد كه از اعتبار ساقط است 2. منظور از حال، حال نطق طرفداراني دارد 3. منظور از حال، حال نسبت باش كه مورد تاييد محققين عصر اخير است كه گفته مي شود منظور محقق خراساني همين باشد هرچند تصريح ندارد. در جمع بندي مي توانيم بگوييم كه حال نسبت توجيه قابل قبولي است و در مثالهايي كه گفته شد در مرحله تصور كاملا درست بود و به اشكال برنمي خورد اما در مرحله تصديق يا با توجه با واقعيت بيان، ديديم كه حال نسبت به طور كامل اگر مقصود باشد،‌ نياز به معونه دارد و بايد قيدي اضافه بشود و اصل هم عدم اضافه قيد و طبيعت بيان قيدي نبايد داشته باشد. جوابش اين بود كه استعمالات دو قسم است:.1 استعمالات متعارف و مطابق با واقعيت هاي محاوراتي. 2. استعمالات فرضي و تصوري است. اگر نسبت در ماضي بود و اگر گفتيم «زيد كاتب في الامس» حال نسبت به اشكال برنمي خورد چون در قسمت اول استعمالات كه عبارت است از استعمال مشتق به طور متعارف و مطابق با واقعيت محاوراتي مثل «اكرم زيد الكاتب» مقتضاي ظهور اطلاقي اين است كه متكلم حال نسبت را با زمان حاضر تطبيق كرده. منظور از حال نسبت همين حال حاضر است كه مي گويد« اكرم زيد الكاتب» يعني زمان حاضر پس حال نسبت كه گفتيم زمان تلبس ذات به مبدأ هست و آن عبارت است از زمان حاضر. وانگهي به طور طبيعي اگر تطبيق كرد زمان نسبت با زمان تلبس يا حال نسبت با تلبس مبدأ به ذات، مي شود معناي حقيقي. اگر تطبيق نكرد و« اكرم زيد الكاتب» زمان حال بود و زيد ديروز كاتب بود، آيا استعمال بما انقضي عنه المبدأ درست است يا درست نيست، محل اختلاف است. اگر« اكرم زيد الكاتب» كه زمان حال هست، گفتيم «زيد في المستقبل كاتب» نه الان، اين استعمال مسلما مجاز است. الان رسيديم به جايي كه بين اين دو نظر تطبيق بدهيم: حال نسبت را كه اينگونه معنا كرديم، طرفداران حال نطق اعلام مي دارند كه منظور ما از حال نطق، حال حرف زدن نيست و يك امر دور از فهم عرف است كه حال نطق فقط حال حرف زدن باشد. حال نطق زماني پس از بيان شدن مطلوب است. زمان حال پس از تحقق بيان است و پس از تحقق نطق بدون فاصله زماني ديگر بنابراين حال نطق كه عبارت است از زماني كه پس از صدور بيان بلافاصله باشد كه مقتضاي ظهور اطلاقي هم همان است، حال نطق با حال نسبت يكي مي شود منتها لا مشاحه في الاصطلاح. پس از توضيح روشن مي شود كه منظور همان حال نسبت است كه به تعبير ديگر مي گوييم حال نطق. اما در بحش اول استعمالات تطبيق مي كند اما در قسم دوم استعمالات كه استعمالات فرضي و تصوري بود كه فرض كنيم متكلم نسبت داد تلبس را به زمان ماضي وگفت «زيد كاتب في الامس» اينجا حال نطق چگونه تطبيق مي كند؟ حال نسبت كه درست است پس جدا شد حال نسبت از حال نطق؟ جمع بندي به قسمتي از مطلب ثابت شد كه حال حاضر بود و در قسمت دوم از استعمالات توافق و تطبيقي نيست؟ «اكرم زيد الكاتب» كه بگوييد، دال مستقل براي نسبت نداريد كه دال نسبت مستقل «زيد كاتب في الامس» يا «زيد كاتب في الحال» يا «زيد كاتب في المستقبل» اين فعل و اين جار و مجرور دال مستقل بود بر نسبت. ما درباره مشتق بحث مي كنيم نه مشتق با قيد كه يك دال ديگري اضافه شود. در زمان حال بدون قيد اگر متكلم بگويد «اكرم زيد الكاتب» اين درست است چون قيد ندارد. اينجا حال نسبتي هست يا نيست؟ مي گوييم در همين جا مقتضاي ظهور اطلاقي اين است كه «اكرم زيد الكاتب»كه گفته است يعني در زمان حاضر« اكرم» پس مقتضاي ظهور اطلاقي كه در« اكرم زيد الكاتب» بدون قيد، زمان حاضر شد كه اين زمان حاضر طبيعتا زمان نسبت مي شود. حال نطق هم همين است چون حال نطق به معناي فلسفي نيست كه آدمي كه حرف مي زند در حين حرف زدن تلبس به مبدأ وجود داشته باشد، اين خلاف فهم عرف است. عرف مي گويد حال نطق يعني بعد از تحقق نطق و بعد از صدور كلام بلافاصله تلبس به مبدأ وجود دارد. پس حال نطق همان حال نسبت است در استعمال درست خالي از قرينه. پس جمع بين دو قول در استعمال صحيح كه بدون قرينه باشد،‌ درست شد.
 سؤالي كه باقي ماند تطبيق حال نسبت با حال نطق
 اما سوالي باقي ماند كه تطبيق حال نسبت با حال نطق در صورتي كه متكلم با قرينه نسبت را ذكر كند مثلا بگويد «كان زيد كاتبا في الامس» كه حال نسبت ماضي است اما حال نسبت از «في الامس» فهميده شد كه دال زائد بر مشتق بود. در صورتي كه ما حال نسبت را غير از حال حاضر و حال نطق اراده كنيم بوسيله قرينه باز هم با حال نسبت با حال نطق قابل جمع است، جمعش چگونه است؟
 جواب
 اين حال نسبت با قرينه حال نطق هم هست منتها اگر قرينه نبود، حال نطق، زمان حاضر بود اما الان كه «في الامس» گفته است با بيان، آن حال نطق به توسط اين قرينه همان ديروز است و دال مدلول خودش را اعلام مي كند.
 سوال و جواب: بيان كه صادر مي شود،‌ اين بيان دال است و مدلول دارد. بيان كه صادر شد ما به آن بيان دقت مي كنيم كه آن بيان ما به عنوان دال مدلولش چيست؟ اگر بيان ما «في الامس«نداشت ظهور اطلاقي مدلولش زمان حاضر است و الان كه بيان كه «في الامس» دارد، زمان گذشته به توسط اين دال اعلام مي شود.
 جمع بندي بحث مسلكي است
 جمع بندي بين اين دو رأي از نظر عملي اشكالي نيست و بحث مي شود تقريبا بحث مسلكي نه بحث مقصدي كه مسلك دو تاست و مقصد يكي است مخصوصا در مثال ظهور اطلاقي هر دو كاملا همخوان هستند.
 سوال و جواب: ما آنجايي كه مسلما معناي حقيقي اعلام مي داريم كه زمان نسبت با زمان تلبس ذات به مبدأ تطبيق كند زيد كاتب في زمان حاضر نسبت مي دهيم و در زمان حاضر زيد كاتب باشد اين حقيقت است بلا اشكال است و ما تلبس به مبدأ هست و همين ما تلبس به مبدأ كه حال نسبت هست، حال نطق هم هست.
 سوال و جواب: ما فعلا زمان ماضي را به توسط يك قرينه اراده كرديم و اگر قرينه نبود، مقتضاي ظهور اطلاقي حال حاضر بود و قرينه كه آمد دال مستقل زمان ماضي را براي ما اعلام كرد.
 سوال و جواب: اگر گفتيم «في الامس» و تلبس هم «في الامس» مي شود مي شود معناي حقيقي و اگر گفتيم« زيد كاتب في الامس« و زيد كاتب في الحال بود اين مجاز است.
 سوال و جواب: اگر با تناسب حكم و موضوع ديديم كه« اكرم زيد الكاتب في الامس» قيد رجوع به مشتق، كلام درست است و احتمالش هم هست كه قيد رجوع به امس كه امس ظرف اكرام باشد. اگر قيد عمل بود از بحث ما بيرون است
 امر ششم لا اصل في المسئله حتي يعول عليه
 . امر ششم: محقق خراساني مي فرمايد: «لا اصل في المسئله حتي يعول عليه» مي فرمايد: در بحث مشتق اصلي نداريم تا به توسط آن اصل عموم و يا خصوص را در مورد معناي مشتق اثبات كنيم. اولا ايشان اصل را قبل از دليل مطرح مي كئد كه قاعدتا اصل بعد از ادله مي آيد، شايد رمزش اين است كه اصلي در كار نيست و برويد به سراغ ادله. براي روشن شدن مطلب يكي دو نكته را بايد توضيح بدهيم: 1. منظور از اصل چه اصلي است؟
 اصل دو قسم است
  به طور خلاصه اصل دو قسم است: 1. اصل عقلايي. 2. اصل شرعي.
 مجراي اصل دو نوع است : 1. مسئله اصوليه 2. مسئله فرعيه
  و مجراي اصل هم دو نوع است: 1. مسئله اصوليه 2. مسئله فرعيه. محقق خراساني با اشارتهايي اين اقسام را اعلام مي كند. اما اصل عقلايي كه به اصل عقلايي در اصل اصل لفظي هم گفته مي شود مثل اصاله العموم و اصاله الاطلاق و غيره. چرا به اين اصول اصول لفظيه مي گوييم؟ از باب وصف شئ به حال متعلق است. اين اصول همه شان اصول عقلاييه است و بسترشان الفاظ است و نصوص كتاب و سنت است و از اين جهت به اعتبار متعلق مي گوييم اصول لفظيه و مي توانيم بگوييم اصول عقلاييه. اصول لفظيه به طور كل به دو قسم تقسيم مي شود: 1. اصول عقلاييه اي كه در جهت به دست آوردن معناي كلام و بيان بكار مي رود كه عبارت است از اصاله الظهور و اصاله العموم و اطلاق و غيرها. 2. اصولي كه در جهت تعيين مراد متكلم بكار مي رود كه مقصود متكلم از بيان چيست؟ معناي لفظ معلوم است اما شك داريم اين معنا مراد متكلم هست يا نيست، اصولي داريم كه معناي مراد با تبيين مي كند كه اين اصول عبارت است از اصاله الحقيقه و اصاله عدم القرينه و امثال آن. اما اصول شرعيه در جلسه آينده. فردا وفات يا شهادت حضرت معصومه سلام الله تعالي عليها هست. كريمه آل البيت اين لقب را چه كسي براي حضرت معصومه گذاشته است؟ ما در جمع ائمه و اهل بيت عصمت و طهارت دو عنوان داريم: 1. كريم آل البيت كه امام حسن مجتبي سلام الله تعالي عليه هست و يك كريمه آل البيت كه حضرت معصومه سلام الله تعالي عليها است. اين لقب براي حضرت معصومه از طريق مكاشفه فقهايي و از طريق شواه هست . حضرت امام حسن مجتبي به اين جهت كريم آل البيت مي گفتند كه به دشمن قسي القلب خودش كرم مي كرد. حضرت معصومه به تجربه قطعي، كساني رفته اند زيارتگاهها و ائمه معصومين و قبور مقدسه و گفته اند هر چقدر زحمت كشديم مخصوصا كسي مي گفت رفتم حتي مكه و مدينه ولي جواب نگرفتم، آمدم حضرت معصومه گفتم يا كريمه آل البيت جوابم را گرفتم. يكي از فقهاي حوزه مي گفت كه زيارت حضرت معصومه دست كم نگير اين بنده حقير هم مي گويد فردا كه روز وفات يا شهادت است زيارت يادتان نرود. و يكي از طلبه ها طبق توصيه رفت زيارت حضرت معصومه بعد از زيارت كه برگشت شب در خواب ديد و فردا آمد براي استاد گفت كه استادش آشيخ فخر وجداني بود گفت: شب خواب ديدم كه حضرت معصومه به آن طلبه فرمود: برو به استادت بگو كه زيارتي كه انجام دادي مرهمي بود بر پهلوي شكسته من. اين معنا دارد يعني حضرت حضرت صديقه طاهره اينجاست كه تتميمش آن مكاشفه آيت الله العظمي نجفي است كه مي گفت قبر حضرت صديقه را ببينيم در آخر مكاشفه گفته شد كه برو قم و قبر حضرت صديقه طاهره تا ظهور امام مهدي ديده نمي شود اما قم كه رفتي زيارت قبر حضرت فاطمه زيارت قبر حضرت صديقه طاهره است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo