< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادله اشعري بر اينكه طلب غير از اراده است
 اشعري [1] مي گويد: طلب غير از اراده است و در اين رابطه ادله اي است كه دلالت دارد بر مغايرت:
 دليل اول كفار بالاتفاق مكلفند
 1. مكلف بودن كفار بالاتفاق. بدون هيچ اختلافي كفار يعني هر انساني كه در دايره تكليف برسد، مكلف است به اصول و فروع و در اين رابطه هيچ اختلافي وجود ندارد. پس آنها مكلف هستند، تكليف از آنها خواسته شده و اوامر و نواهي شرعي متوجه آنهاست كه آنها امر و نهي شده اند. بنابراين تكاليف الهي از كفار طلب شده است به مقتضاي امر و نهي. پس در اينجا مي بينيم كه طلب وجود دارد و مورد طلب واقع شده است و همه كفار مامور هستند. معناي امر كه طلب هست، از آنها احكام طلب شده است اما اراده تعلق نگرفته است. اگر اراده تعلق گرفته باشد، تمامي كفار بايد به همه احكام عمل كرده باشند. چون اراده ي خدا از مرادش تخلف نمي كند«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‌». در نتيجه چون مي بينيم كه تخلف صورت مي گيرد از سوي كفار در عين حالي كه مأمور هستند، به اين نتيجه مي رسيم كه طلب غير از اراده است. اراده به احكام نسبت به كفار تعلق نگرفته و اين معناي جدايي و مغايرت طلب از اراده است.
 دوم صحت استعمال دو مفهوم در يك جمله بنحو ايجابي و سلبي
 دليل 2. صحت استعمال اين دو مفهوم در يك جمله به نحو ايجابي و سلبي. در تمامي اصطلاحات بلاغي و حتي در اشعار ادباء مي بينيد كه گفته مي شود طلب كرد و اراده نكرد و صحيح است كه بگوييم «يطلب منك و لا يريد منك». اين صحت استعمال شاهد خوبي است بر اينكه طلب با اراده مغايرت دارد. ما مفاهيم را در بستر ادب و بلاغت بايد روشن كنيم و اين هم بستر بلاغت كه استعمال صحيح مي شود «يطلب منك و لا يريد منك»، پس طلب با اراده دو مفهوم است.
 دليل سوم اوامر اختباريه
 دليل 3. اوامر اختباريه. اين دليل يكي از بهترين ادله براي اثبات مدعاي اشاعره مي تواند مطرح بشود كه ما در امر و نهي به اعتبار قصد آمر، دو نوع امر داريم: امر جدي و امر اختباري و امتحاني. امر جدي آمر قصد دارد انجام عمل را مثلا «تعلّم بالله» كه اين امر جدي است و مقصود آمر اين است كه متعلق اين امر عملي بشود و تعلم باشد و براي خدا. (اگر تعلم براي خدا نبود، وظيفه انجام نشده و توفيق هم مشكل است كه فرا برسد. آنجايي توفيق فرا مي رسد كه «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُم‌» كه يكي از معاني آن اين است يعني شما به امري كه شده است، عمل بكنيد، حسبنا و كفانا الله را مي بينيد در همه جوانب). اما نوع دوم امر اختباري و امتحاني است. كه مولي روح عبد را در امتحان روشن كند هرچند مثلا خودش بداند ولي او از امتحان پيروز بشود كه كسب مقام و درجه كند اما قصد مولي انجام عمل متعلق امر نيست بلكه قصد مولي اطاعت است و التزام عبد است. بارزترين مثالش قصه حضرت ابراهيم است «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر». امر خدا رسيده بود كه فرزندت را در راه خدا ذبح كن، جديت حضرت ابراهيم از يك سو و تقاضاي جدي حضرت اسماعيل از سوي ديگر، هرقدر كارد را براي بريدن رگهاي گردن فرزندش به قوت و به قصد ذبح و قرباني كردن در راه خدا مي كشيد، عمل نمي كند. كادر يك زبان حال داشت كه الخليل يامرني و الجليل ينهاني. بعد نتيجه گرفته شد و حضرت خليل آن غرضي كه در امر بود، انجام داد و اطاعت كامل و امر اختباري بود. گفته مي شود در امر اختباري اراده وجود ندارد. اراده يعني قصد و خواست انجام عمل و اينجا ديگر قصد انجام عمل نيست و فقط تحقق اطاعت و احراز اطاعت، هدف است در امر اختباري. بنابراين در امر اختباري طلب هست و اراده نيست. مغايرت طلب با اراده كاملا مشهود و روشن است. اين سه دليل اقامه شد كه اشعري ها اعلام مي كنند طلب با اراده فرق دارد.
 محقق خراساني مي فرمايد: امر اختباري مشكلي ايجاد نمي كند چون طلب انشائي، اراده انشائي هم هست
 بعد از كه محقق خراساني دليل سوم اشعري را نقل مي كند و جواب مي دهد و دليل اول اشعري را بعدا جواب مي دهد كه از آنجا وارد بحث جبر و اختيار مي شود. محقق خراساني مي فرمايد: امر اختباري اشكال ايجاد نمي كند. براي اينكه امر اختباري طلب انشائي است و همانجا كه طلب انشائي هست، اراده انشائي هم هست. اين يك خلط بسيار فاحشي است كه بين طلب انشائي و اراده حقيقي به عمل آمده است. مي بيند كه طلب انشائي است و اراده حقيقي نيست، قطعا اينگونه است. جايي كه فقط طلب انشائي است، اراده حقيقي نيست بلكه اراده انشائي است. مي فرمايد انشائيين و حقيقيين متحد هستند. اراده انشائي با طلب انشائي متحدند و اراده حقيقي با طلب حقيقي متحد است. بنابراين با اصراري كه به اين مطلب دارد و واقعا هم دقيق است مي فرمايد: سر مسئله اين است كه طلب در اثر استعمال انصراف پيدا كرده است به طلب انشائي و اراده در اثر كثرت استعمال يا به جهت اراده ي خداي متعال و عظمت اراده تكوينيه انصراف پيدا كرده است به اراده حقيقيه تا به جايي كه اين انصراف در ديد ابتدايي اختصاص مي نمايد كه اراده اختصاص دارد به اراده حقيقي و طلب اختصاص دارد به طلب انشائي. البته انصراف اينجا بدوي است و انصراف بدوي علامت حقيقت نمي شود. انصراف بدوي آن است كه در ابتداء و برخورد اول نشان مي دهد معنا را،
 دو قسم دقت عقلي و فقهي
 اما اگر دقتي به عمل آيد كه دقت دو قسم است: 1. دقت عقلي 2. دقت فقهي. گاهي اشكال مي شود كه اگر دقت عقلي را كنار بگذاريد، پس عقل و توجه و تعمق در مطالب كنار رفته، كه اين غفلت شده است دقت شرعي چيزي است و دقت عقلي چيز ديگر. دقت شرعي كه مباني دقت ها دارد اما دقت عقلي نيست. يك مثال: در دقت شرعي و فقهي به احتمال توجه مي شود اما به احتمال عقلايي و در دقت عقلي به احتمال توجه مي شود به احتمال عقلي. بنابراين انصراف را كه با دقت كه بنگريم با همان دقت شرعي كه وضع توجه كنيم و استعمالات و تناسبات را توجه كنيم، مي بينيم انصرافي نيست. محقق خراساني در نهايت مي فرمايد: و يمكن الصلح ممكن است با اشاعره صلح كنيم و صلح ما اين است كه بگوييم شما كه مي گوييد طلب و اراده مغايرت دارد، طلب انشائي و اراده حقيقي را مي گوييد كه اين را ما هم مي گوييم و ما كه مي گوييم طلب و اراده متحد هستند، طلب و اراده حقيقي و طلب و اراده انشائي را مي گوييم، پس ممكن است صلح باشد و اختلافي نباشد. بعد مي فرمايد فافهم كه شراح مي گويند كه منظور از فافهم شايد اين باشد كه صلح ممكن نيست و امكان ندارد. يعني از لحاظ خطوط عقيدتي و اظهارات امكان ندارد. يعني آنقدر فهم اشعري ها مضافا بر اختلاف خط عقيدتي، اشعري مي گويد كه صريحا طلب و اراده دو مفهوم جدا از هم است و با تصريحي كه دارد، جايي براي تأويل وجود ندارد. در قاعده اصولي مي خوانيم كه ظواهر قابل تأويل و جمع است اما تصريح قابل جمع و تأويل نيست. پس از اينكه اين جواب را محقق خراساني دادند و اين اشكال رفع شد كه دقيقا جوابش همين است و همه صاحبنظران اصول به زبان حال يا قال، همين جواب اعلام مي كنند.
 سوال و جواب: طلب انشائي و طلب حقيقي جزء واقعيتهاي قطعي ادب و بلاغت است كه اراده جدي و اراده استعمال جزء واقعيت هاي غير قابل انكار است.
 توضيحي درباره مدلول كلام لفظي
 در نتيجه جواب اشعري كه داده شد و مغايرت طلب و اراده كه دليلش به جايي نرسيد، طبيعتا كلام نفسي آنها هم بي اساس تلقي مي شود و مدلول كلام لفظي بايد مورد تحقيق و بررسي قرار بگيرد. اشعري ها مي گفتند كلام نفسي كه مدلول كلام لفظي است، حال كه كلام نفسي بي اساس معرفي شد، مدلول كلام لفظي چيست؟ خواجه طوسي [2] قدس الله نفسه الزكيه صفات را كه بحث مي كند، قائل به كلام نفسي نيست و رأي اشاعره را رد مي كند كه كلام نفسي وجود ندارد و همان صفاتي است كه در نفس مشخص و معين است: طلب و تمني و ترجي و استفهام كه اين صفات معين و معلوم به علم حضوري و چيز ديگري نيست براساس تتبع و فحص در صفحه ذهن تا اسمش را بگذاريم كلام نفسي. از شراح تجريد كه تجريد حدود پنجاه شرح دارد كه اولين شارح تجريد علامه حلي است و دومين شارح تجريد فاضل قوشجي است كه از ابناء عامه است كه ابناء عامه هم درباره تجريد شرح داده اند از جمله فخر رازي هم شرح كرده است تجريد را.
 كلام فاضل قوشجي
 اين فاضل قوشجي در شرحش بر تجريد به نام شرح قوشجي از خواجه طوسي طرفداري مي كند كه كلام نفسي كه اشاعره مي گفت، حقيقت ندارد و مدلول كلام لفظي فقط همين صفاتي است كه در ذهن آدم است و چيز ديگري به نام كلام نفسي وجود ندارد تا آن را اعلام كنيد كه يك حقيقتي است به نام كلام نفسي. فرق شرح با متن اين شد كه متن مي گويد صفات معدود است و شرح مي گويد كلام نفسي در ذهن وجود ندارد و اين صفات مدلول كلام لفظي هستند و چيز ديگري باشد به عنوان كلام نفسي مدلول كلام لفظي در صفحه ذهن وجود ندارد.
 كلام محقق خراساني در رد كلام قوشجي
  محقق خراساني مي فرمايد: اين فرمايش فاضل قوشجي درست نيست. مي گويد اگر توهم بشود كه صفات موجود در ذهن مدلول كلام لفظي است، يك توهم بي اساس است. صفات موجوده را اصحاب ما، مدلول كلام لفظي نمي دانند بلكه آنها موهبت ها هستند. صدر المتالهين [3] گفت كه «اراده صفه نفسانيه ذاتيه» كه اينها اوصافي موهبتي است و اينها مدلول مستقيم كلام لفظي نيست. بعد خودش سوال مي كند و جواب مي دهد: سوال: مدلول كلام لفظي چيست؟ كه دال بدون مدلول نمي شود و شما گفتيد كه آن صفات مدلول نيست بلكه موهبت هاست برخلاف فاضل قوشجي كه گفت مدلول كلام لفظي آن صفات است مثلا لعلّ مدلولش ترجي است. پس مدلول كلام لفظي چه چيزهاست؟ مي فرمايد: كل كلام دو بخش است: اخبار و انشاء. اما مدلول جملات اخباريه«ليست الا الاخبار عن النسبه و اذا طابقت الواقع تصبح صادقه و اذا اختلفت مع الواقع تصبح كاذبه». اگر اين اخبار به نسبت و مدلول جمل اخباري، با واقع تطبيق كرد مي شود نسبت صادقه و اگر اخبار با واقع تطبيق نكرد مي شود كاذبه. اين است كه در حاشيه ملا عبد الله خوانده بوديد كه «الخبر يحتمل الصدق و الكذب» از اين جهت است. بنابراين معناي جمل كه معلوم شد اما معناي انشاءات از امر و نهي و تمني و ترجي و استفهام، تمامي انشاءات دلالت دارند بر وجود انشائي. وجود انشائي يك نحو از وجود است و همان طوري كه وجود واقعي يعني خارجي و ذهني يعني تعقلي هست، انشائي هم يك نوع از وجود است كه در اصول مي گوييم موجود كتبي كه در حقيقت موجود لفظي است كه اين وجود انشائي در حقيقت موجود لفظي است. مدلول انشاءات، وجود انشائي است و با لفظ يك نوع وجود محقق مي شود. اين معنا و مدلول انشاءات است. پس از كه مدلول انشاءات اين شد، ما مي بينيم آن صفات نفسانيه اي كه شما احتمال مي داديد، نه مدلول كلام لفظي است و نه كلام نفسي بلكه يك صفاتي است خدادادي كه خدا عنايت كرده است. در ادامه يك سوال را مي خواهد جواب بدهد و آن اين است كه مضايقه نداريم كه مدلول كلام لفظي كه همان وجود انشائي است، آن معناي حقيقي كلام لفظي باشد. مدلول حقيقي كلام لفظي همان وجود انشائي باشد اما تمني و ترجي مي تواند مدلول التزامي باشد. مدلول التزامي حقيقت مستقل است. دلالت يك ربطي با آن پيدا مي كند. بنابراين با آن حرفي كه ما مي گوييم كه تمني يك صفت محقق در ذهن هست، درست است اما كلام لفظي يك ارتباطي با آن پيدا مي كند و ارتباط كه پيدا كرد مي شود مدلول التزامي. مثلا مي گويد لعل كه يك وجود انشائي است براي ترجي كه اين وجود انشائي است اما دلالت التزامي اش يعني ارتباط پيدا بكند به ترجي و ارتباط پيدا بكند به اميد كه اين انشاء‌،‌ لازمه اش اين است كه اميد در كار بوده و پشتوانه اميد داشته. اگر بگوييم مدلول كلام لفظي همين وجوب انشائي است اما دلالت التزامي اش تمني و ترجي را شامل مي شود، اشكالي در كار نيست و در عين حالي كه آن صفات از قبيل موهبت هاي الهي در صفحه ذهن آدم محفوظ و محكم قرار دارد.


[1] 1. شرح مواقف ، صفحه 92 تا 93.
[2] 1. تجريد الكلام‌ ، صفحه 230 تا 235.
[3] 2. اسفار ، جلد 1 ، صفحه 260.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo