< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 تحقيق تكميلي درباره جبر و اختيار
 تحقيق و بررسي تكميلي درباره جبر و اختيار. بحث تا اينجا رسيد كه محقق خراساني فرمودند اراده مكلف هرچند منتهي مي شود به اراده ازليه و اراده ازليه كه به اراده مكلف تعلق بگيرد، بايد يا اطاعت اختيار كند اگر متعلق اراده اطاعت بود و يا كفر اختيار كند اگر متعلق اراده خدا آن باشد.
 كلام محقق خراساني
  محقق خراساني فرمود: هرچند اراده مكلف مربوط و وابسته به اراده ازليه هست، ولكن عامل اختيار هدايت و اختيار ضلالت، يك صفت ذاتي انسان است به نام سعادت و شقاوت ذاتي. تخلف از اراده پروردگار محال است اما اختيار اطاعت و ضلالت مربوط به اراده پروردگار نيست و يك عامل ديگري وجود دارد كه آن به طرف هدايت يا ضلالت انسان را مي كشاند به نام سعادت و شقاوت. بنابراين از سوي اراده پروردگار هدايت و ضلالت اجبار و تحميل نمي شود چون صفت ذاتي است و «الذاتي لا يعلل» و پس از كه به اينجا رسيد، فرمود: قلم اينجا رسيد سربشكست. اين تمام فرمايش محقق خراساني بود.
 سوال و جواب
 سوال و جواب: ايشان اعلام مي كند كه ذاتي است. آدمي نيست كه بدون تحقيق اعلام بكند و مستند روايي دارد كه «السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه». تحقيق هم نشان مي دهد كه دسته سعداء از دسته اشقياء واقعا در حد يك فصل هست و بعد فلاسفه گفته اند كه فصول مشهوري است و قابل تكرار است. اين چيزي نيست كه يك ادعاء ابتدائي باشد و يا اينكه با واقعيت تطبيق نكند. اگر اشكال شود كه همه چيز را مستند به شقاوت و سعادت؟ اختيار هست و انتخاب خودش مي كند منتها اگر ما بگوييم كه اين انتخاب را كه مي كند ريشه اش به كجا مربوط است؟ به اراده ازلي كه گفت نيست بلكه به سعادت و شقاوت ذاتي وابسته است و «الذاتي لا يعلل».
 سوال و جواب: خداوند ذات نور را خلق مي كند و منوريت را خلق نمي كند. ذات نور كه خلق شد، منوريت قهري است و طبيعي است و ديگر تعليل نمي خواهد چون يك تحقق قهري است مثل اوجد النور و ما اوجد المنوّر. خداوند ذات انسان را خلق كرده است مثل نور و سعادت و شقاوت مثل منوريت يعني از صفات ذاتي اوست و ذاتي هم خلق نمي شود و به تبع ذات وجود پيدا مي كند و از شعاع ذات است. خود ذات را مي آفريند و شعاع ذات به تبع ذات است. منور خلق جدا نيست. جعل بسيط است. دو تا خلقت نيست. نور خلق مي شود اما منور طبيعي و قهري و حدودي است. مثلا حدود جسم خلق نمي شود بلكه حدود قهري است و مترتب مي شود بر جسم. كل ذاتيات قهري الترتب و به تبع ذات است. وجود كه آمد اينها جزء لوازم طبيعي و قهري براي ذات است. شقاوت و سعادت مثل سايه براي انسان و يا مثل كميت براي انسان كه جعل هم بسيط است و مركب نيست و آن خصوصيات به تبع ذات قهرا مي آيد. اما آيه «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك‌»، آن در اين جهت نيست بلكه در اين جهت است كه عامل خير و مصدر كل خير خداست و مصدر و عامل كل شرور، نفس و ريشه اصلي اش اهريمن است. آن يك انتساب به مبدأ خير و مبدأ شر دارد و ربط به اختيار و عدم اختيار ندارد.
 سيد الاستاد سعادت و شقاوت ذاتي نيست و ذاتي به دو قسم تقسيم مي شود
 اما سيدنا الاستاد [1] قدس الله اسرارهم مي فرمايد: سعادت و شقاوت ذاتي نيست. براي اينكه ذاتي دو قسم است: يا ذاتي ايثاغوجي است كه عبارت است از كليات خمس يا ذاتي باب برهان است كه عبارت است از مواد ثلاث: وجوب و امكان و امتناع. اما اگر بگوييم كه سعادت و شقاوت ذاتي ايثاغوجي است، بايد فصل باشد. اگر فصل اعلام كنيم، فصل محقّق ماهيت ذات است و يك ذات را از ذات ديگر متمايز الحقيقه اعلام مي كند و مباينت بين ذات و ذات ديگر به توسط فصل بوجود مي آيد. بنابراين بايد بگوييم انسان كه از ذاتياتش سعادت و شقاوت است، يك قسمت از انساني كه ذاتا شقاوت دارد با آن انساني كه ذاتا سعادت دارند، متباين الحقيقه باشد مثل اسب و استر كه دو حقيقت جدا باشد كه اين خلاف وجدان است و يك انسان يك حقيقت است و هيچ كسي نمي تواند ادعاء‌ كند كه انسان داراي دو ماهيت است و خلاف ضرورت و خلاف وجدان است. اما اگر شق دوم اختيار بشود كه منظور از ذاتي، ذاتي باب برهان است، بايد شقاوت و سعادت علت تامه باشد و راهي براي هدايت و اختيار راه درست وجود نداشته باشد. در اين زمينه مي فرمايد: اگر علت تامه باشد تمام ادعيه و نيايش هايي كه از فطرت بشر و اجماع بين بشر و كتاب و سنت مثل «ادعوني» و ادعيه اي كه در سنت آمده است، تمام اينها بايد لغو و بي فائده باشد. علت تامه هست و دعايي نيست در حالي كه مي بينيم دعا يك خواسته فطري و يك اجماع ادياني و يك دستور قطعي كتاب و سنت است مضافا بر استجابت هايي كه ديده مي شود مضافا بر اينكه توفيق دعا رمز هدايت و اطاعت هم براي اهل حال تلقي مي شود كه در روايتي از امام صادق آمده است: «مَنْ‌ أُعْطِيَ‌ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ‌ الْإِجَابَه» (منتها اجابت را ما راه تطبيق نمي كنيم و فكر مي كنيم آن هدفي كه در نظر گرفتيم، ان است. اجابت مي شود و گاهي ما نمي فهميم به تشخيص خودمان و از راه ديگر تبديل به احسن مي شود. تجربه نشان داده است كه طلبه و روحاني متدين دعاء و التماس و آخر نمي شود و يك مدتي هم متاثر، بعد از يك مدتي به يك نتيجه اي ديگر مي رسد و مي گويد عجب خدايا نمي فهميدم اگر آن دعاء‌ مستجاب مي شد چقدر ضرر مي كردم) اين استدلال سيدنا الاستاد بود با شرح و توضيحي كه داده شد.
 اما تحقيق اين است كه اين اشكال به محقق خراساني وارد نيست
 اما تحقيق اين است كه اين اشكال بر محقق خراساني وارد نيست. سعادت و شقاوت را كه فرمودند اگر ذاتي باشد از دو صورت بيرون نيست،‌ درست است اما آن مطلبي كه ايشان بيان فرمودند كه اگر سعادت و شقاوت ذاتي باب برهان باشد، اين اصلا زمينه ندارد. سعادت و شقاوت باب برهان براي انسان پس از كه انسان مي گوييم، آن در قالب يكي از مواد ثلاثه وارد شده است و ديگر آنجا بحث از ذاتي باب برهان اصلا زمينه ندارد. براي اينكه اصول است و به فلسفه توجه نمي شود، و الا با ديد ابتدايي فلسفي ذاتي انسان را كه مطرح بكنيم، ديگر ذاتي باب برهان ديگر نيست و انسان كه هست امكان با او هست و ماده امكان را دارد. بنابراين از ذاتي باب برهان كه خبري نيست. اما ذاتي باب ايثاغوجي گفتيم به استنصار محقق خراساني، شيخنا العلامه شيخ صدرا [2] قدس الله اسرارهم فرمودند: فصول اگر حقيقي باشد يك فصل بيشتر نيست و اگر فصول مشهوري باشد، فلاسفه گفته اند كه ممكن است تعدد داشته باشد. اشكال سيدنا الاستاد جايي است كه فصل حقيقي است كه دو ماهيت مباين باشد اما اگر فصل مشهوري باشد، اين معرف حقيقت نيست و يك خصوصياتي را بيان مي كند كه اين آن نقش اصلي فصل را ايفاء نمي كند. بنابراين مضافا بر اينكه اين اشكال از اساس با معايير فلسفي تطبيق نمي كند، يك مطلب وجداني هم اضافه كنيد و آن اين است كه شقاوت و سعادت ذاتي، دسته و گروه بندي بين انسان به طور ملموس درست مي كند. ممكن است در ديد عوام نباشد اما در ديد محققين و خواص، شقاوت و سعادت گروه بندي بين انسان به طور برجسته درست مي كند. يك گروه سعداء‌هستند ويك گروه اشقياء بسيار برجسته كه خواصشان و آدابشان و اهدافشان و آثارشان و مسيرشان كه بهشتي ها و جهنمي ها از مبدأ تا منتها خط و مشرب و مسلك جداست و يك دو خطي به برجستگي تا بلنداي ابديت. شما به دعاء‌ مراجعه كنيد، (گفته مي شود ماه رجب ماه رسول الله الاعظم است و ماه رجب كه ماه اميرالمومنين است كه دو نقل است. ماه شعبان ماه حضرت رسول و ماه رمضان شهر الله. رمزش همان تخليه و تحليه و تجليه است. ماه رجب ماه تخليه است و ماه شعبان ماه تحليه است و ماه رمضان ماه تجليه است. كه گفته مي شود ماه رجب ماه استغفار است و ماه شعبان ماه استكمال است و ماه رمضان ماه استخلاص است. به تعبير عرفاء ماه رجب تربيت شروع مي شود و ماه شعبان سلوك و ماه رمضان ماه عرفان. ماه رجب گناه ترك بشود و ماه شعبان اعمال حسنات جذب بشود و ماه رمضان اخلاص بشود. حضرت صديقه طاهره «فَرَضَ‌ اللَّهُ‌ الصِّيَامَ‌ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلَاص»‌. تعبير ديگر گفته مي شود كه رجب قيام لله است و ماه شعبان ماه ركوع به سوي خدا و تمايل و خضوع و ماه رمضان ماه سجده است كه آخرين مرحله قرب عبد با معبود مرحله سجده است) در اعمال ماه رمضان در دهه آخر مي بينيم كه مكرر آمده است كه «ان تجعلني في السعداء» و در دعاي شب بيست و سوم آمده است كه «ان كنت من الاشقياء فامحني من الاشقياء و اكتبني من السعداء». كه دو خط برجسته متمايز است. مي گويد اين ظاهرش هست، اين ظاهر سطحي نگري است مثل اينكه سبزه زاري را مي بينيد كه برگهاي به هم نزديك و رنگ و درخشش چشم نواز و همه سبزه ها در يك شكل و شما، اما با دقت كه بنگريم يك قسمت گياه مفيد دارويي است و يك قسمت گياه مضر و سمي است كه دو حقيقت جدا است و متمايز هستند و نماي واحدي دارند كه ما به حقيقت مي نگريم نه به نماي ظاهري. بنابراين فرمايش ايشان در جهت اينكه شقاوت و سعادت به اين سادگي از فصول نيست با اين شرحي كه داده شد، براي ما مطلب روشن شد.
 تحقيق اين است كه سعادت و شقاوت ذاتي نيست
  اما تحقيق اين است كه سعادت و شقاوت ذاتي نيست اما مسلكي كه بايد در اين مسير بايد طي بشود غير از آن مسلكي است كه سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه فرمودند.


[1] 1. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 270.
[2] 2. حول الطلب و الاراده ، صفحه 7.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo