< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادله رد بر مسلك جبريه
 عمده ادله در جهت رد شبهه جبريه گفته شد: 1. دليل عقلي و فلسفي با سبك و سياق اسفار و صدر المتألهين، 2. دليل علمي با داده هاي علوم تجربي، 3. دليل اصولي از ديدگاه صاحبنظران اصول. اين سه مورد از ادله با توضيح كامل در جهت در رد شبهه جبريه گفته شد و از لحاظ دليل جايي براي شبهه وجود ندارد.
 تحقيقات تكميلي درباره رد شبهه جبر
 در ادامه اين ادله و به عنوان تأييد هرچه بيشتر بحث، دو تحقيق در اين رابطه ارائه مي كنيم: 1. تحقيق ميداني كه در علم اصول به آن مراجعه به وجدان تعبير مي شود. ما پس از مراجعه به وجدان با تحقيقات دقيق مي بينيم كه صدور فعل از فاعل،‌عامل و دافع و انگيزه دارد به عبارت ديگر صدور فعل از فاعل در حالت ها و صفات مختلفي صورت مي گيرد كه انسان موجودي است محدود و داراي متغيرات و حالت ثبات ندارد و حالت هاي عارضي دارد و صفات عارضي دارد، در هر حالتي فعلي اگر از او صادر بشود، عنوان همان حالت را به خودش مي گيرد.
 5 حالت عارض بر انسان
 و اين حالات و صفات عارضي براي انسان علي التحقيق پنج حالت است: 1. حالت اختيار، 2. حالت اكراه، 3. حالت اضطرار، 4. حالت اجبار، 5. حالت غفلت و سهو و نسيان. به ترتيب طبيعي حالت غفلت و نسيان يك حالتي است عارضي براي انسان كه در حالت غفلت هم فعلي از انسان صادر مي شود. مثل اينكه غفلتا مالي كسي را تصرف كند يا از باب غفلت در مكان غصبي نماز بخواند و از اين قبيل. عقلاي عالم و مذاق شرع و ادله عقليه قطعا آدم غافل را در برابر صدور فعل مسئول نمي دانند از لحاظ تكليفي. اما از لحاظ وضعي خسارت و جبرانِ مال مردم ولو غفلتا اتلاف صورت بگيرد، يك امر وضعي است كه التفات و عدم التفات دخلي به تحقق ضمان و جبران ندارد. حالت غفلت در برابر حالت التفات قرار مي گيرد. 2. حالت اضطرار، كه در برابر حالت عادي و طبيعي قرار مي گيرد. اگر انسان در حالت طبيعي نبود و مضطر شد، در حالت طبيعي آن صفت اضطرار براي انسان فعلي را به طور اختياري و اضطراري تحميل مي كند. مثلا كسي به هر دليلي كه در بياباني قرار گرفته و تشنگي او را در حد اضطرار رسانده است كه ديگر تحمل ندارد. اگر كسي آبي دارد براي فروش و آن مضطر پولي ندارد، مي تواند از ‌آن آب بدون رضايت مالك آن و بدون پرداخت پول در حد رفع اضطرار از آن استفاده كند كه «الضرورات تتقدر بقدرها» و حكم تكليفي ندارد و حرام نيست اما ضمان دارد و بعدا بايد مبلغ و قيمت را پرداخت كند. 3. حالت اكراه، اكراه صفتي است كه براي انسان عارض مي شود در اثر وعد و وعيد. مكلف در وضعيت عادي قرار دارد و مضطر نيست و غافل نيست اما يك تهديدي وجود دارد كه اكراه، مولود تهديد است كه اگر اين كار را انجام ندهي، اين مجازات را دارد. اين حالت اكراه مسبوق به وعيد است و گفته مي شود كه اكراه هم در حدي است كه وعيد اخطار و تهديد عقلايي باشد يعني احتمال بدهد در حد احتمال عقلايي كه اگر اين كار را انجام ندهد برايش گرفتاري پيش مي آيد و تعذيب مي شود و به مجرد تهديد اكراه محقق نمي شود. در حالت اكراه، فعل از فاعل به اختيار و اراده صادر مي شود اما عامل آن تهديد است. اكراه اثري كه دارد اين است كه چون در مقابل رضايت قرار مي گيرد و چون ضد رضايت و نفي رضايت باطن هست، در ابواب معاملات تاثيرگذار است. از آنجايي كه معاملات بايد برخاسته از طيب نفس باشد، اگر توسط اخطار و تهديد كسي به معامله اقدام كند، آن معامله باطل است و عقد محقق نشده است. در دهات و قصوات يا بعضي از سنت هاي قبيله اي، اگر كسي دختر خودش را با تهديد وادار كند كه پاي عقد ازدواج بيايد و با اينكه به وكيل مجري عقد صريحا بگويد كه وكيل گرفتم، اين عقد باطل است. 4. اختيار، يكي از صفاتي كه براي انسان وجود دارد علي التحقيق اختيار است. اختيار در عبارت هاي فلسفي و اصولي به اراده ترجمه شده است هرچند اختيار و اراده، حالت سببيت و مسببيت دارد ولي با تسامح اختيار به معناي اراده ترجمه شده است. بنابراين حالت اختيار همان طور كه گفته شد عبارت است از صدور فعل عن اراده. طبيعتا اختيار در اصطلاح فلسفه در مقابل اجبار قرار مي گيرد. 5. حالت اجبار، حالت اجبار به معناي عاميانه نيست كه اكراه را اجبار را معنا مي كند كه اين معناي اجبار فلسفي نيست. اجبار در اصطلاح فلسفه عبارت است از صدور فعل بدون اراده شخصي خود آدم. مثالي كه مي زنند فاعل مختار يد سالم، و يد مرتعش به اختيار خودش نيست و مسبوق به اراده نيست كه اين اجبار است.
 دو تحقيق ميداني و مبدئي
 پس از كه اين تحقيقات ميداني را كه انجام داديم كه اصول به آن وجدان مي گويد، يك دليل درستي است از لحاظ علمي و تتبع و تحقيق در صفات و حالات، مراجعه به وجدان مي بينيم كه اين پنج حالت هر كدام با ديگري فرق مي كند. فعلي كه در مسائل زندگي و معاملات و عبادات با اراده و قصد از انسان سر مي زند، جزء افعال اختياريه است و با اراده است، نه اضطرار است و نه اكراه است به طور طبيعي بلكه اختيار است. بنابراين با اين تحقيق ميداني هم توانستيم به مقصد و مقصود يك تاييدي اضافه كنيم كه قطعا جبري در افعال و اعمال اختياريه انسان نيست.
 8 نوع فاعل
 2. تحقيق مبدئي. استادنا العلامه شيخ صدرا [1] قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: در فلسفه فواعل را كه صاحبنظران معقول تحقيق كرده اند، اعلام كرده اند كه فواعل هشت تاست. از جمله اين هشت فاعل، سه فاعل آن از اشتهار و برجستگي برخوردار است كه عبارتند از: 1. فاعل بالاختيار، فاعل بالجبر و فاعل بالتسخير. 1. فاعل بالاختيار عبارت است از فاعلي كه داراي اراده باشد و قدرت بر انجام و ترك آن فعل را داشته باشد. مثلا كسي مي خواهد آب بخورد مي تواند و نخورد هم مي تواند. 2. فاعل بالجبر كه اراده نيست و فاعل آن فعل را انجام مي دهد و قدرت بر فعل و ترك آن ندارد. مثل تنفس براي موجود زنده كه فعل تنفس است كه صادر مي شود اما فاعل قدرت بر ترك آن ندارد. اما قسم سوم كه در فلسفه هم گفته شده است عبارت است از فاعل بالتسخير، فاعل بالتسخير عبارت است از فاعلي كه خود فاعل فعل را به اراده خودش انجام مي دهد و انتخاب مي كند و اختيار مي كند و قدرت بر ترك و فعل دارد اما اين قدرت و اين توان وابسته به قدرت ديگري است. مرحوم شيخنا العلامه مثال مي زند به آيه « مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِه » منتها آن مثال مناقشه داشت و ما آن مثال را نگفتيم چون آن علل تكوينيه است و «مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِه‌» به معناي فاعل بالتسخير نيست و فاعل تكويني است. اما فاعل بالتسخير درست مي شود همان امر بين الامرين. پس از اضافه اين تحقيقات ميداني و مبدئي به آن سه دليل عمده فلسفي و علمي و اصولي، بحث كامل شد از لحاظ استدلالي.
 بحث جبر و اختيار از ديدگاه نصوص
 اما بخش دوم بحث ما كه مراجعه به نصوص باشد. عبارت است از نصوص كتاب و سنت:
 دو دسته آيات
 كتاب: آيات قرآن در اين رابطه يعني درباره مسئله جبر و اختيار مورد استفاده و استدلال قرار گرفته است. طبيعتا در اين وادي استدلال آيات به دو دسته مورد استدلال واقع شده است: 1. دسته اول عبارت است از آياتي كه طرفداران مسلك جبر و سلب اختيار از آن ايات استفاده مي كنند. 2. دسته دوم آياتي كه دلالت دارند بر اينكه افعال صادره از انسان عن اختيار است و جبري نيست.
 دسته اول از جمله آيه 30 سوره دهر
 اما دسته اول آيات متعددي گفته شده است كه چند آيه را به عنوان نمونه يادآور بشوم: اولين آيه كه شايد بيشترين استناد هم به اين آيه مي شود، آيه «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه‌» [2] كه آيه حصر است چيزي اراده نمي كنيد (مشيت و اراده به يك معناست و فرق بين مشيت و اراده اعتباري است كه به اعتبار فاعل اراده است و به اراده فعل مشيت است) مگر اينكه خدا اراده كند. اين ديگر به وضوح مي رساند كه اراده انسان مقهور اراده الهي است و كاري كه از آدم سر مي زند به اراده است و اراده هم مسخر اراده الهي پس هر چه انجام بدهيد خدا خواسته است. نفي و اثبات از بارزترين مصاديق حصر است و حصر مي آورد. اين آيه اول كه مهمترين آيه بود.
 آيه دوم سوره يونس آيه 49
 اما آيه دوم: خداي تعال مي فرمايد: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‌ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّه» [3] اين آيه هم دلالتش بر عدم اختيار يك دلالت قابل توجهي است. بگو كه من مالكيتي ندارم نه نفعي را و نه ضرري و خودم مالك نيستم مگر اينكه خدا بخواهد و نفي مالكيت مي كند از انسان و همه چيز دست خداست.
 آيه سوم سوره كهف آيه 23 و 24
 آيه سوم «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَدا إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيت‌» [4]
 آيه بعدي سوره انفال آيه 17
 آيه بعدي: خداي متعال مي فرمايد: «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّه‌» [5]
 سوره آل عمران آيه 20
 و آيه ديگر «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» [6]
  آيه 93 سوره نحل
 و آيه بعدي «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء» كه همه چيز با اراده خدا شد.
 اولا آيه كريمه و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي را نگاه كوتاهي كنيم
 اولا آيه كريمه «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّه‌» ، در جهت نفي اراده نيست بلكه در جهت بيان نصرت الهي است. «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم» كه نصرت الهي بود «و ما رميت اذ رميت» كه تا خاك نينداختي به طرف دشمنان كه چشم هايش را خاك بگيرد، «و لكن الله رمي» كه نصرت الهي بود و اين در جهت نصرت و كمك الهي است. فعل ارادي و اختياري براي بشر نفي قدرت و احاطه اراده خدا را نمي كند. خدا احاطه و قدرتش به طور كامل هست. بنابراين «و ما رميت اذ رميت» به اصطلاح اصول «قضيه في واقعه» يك قضيه خاصي بوده در يك واقعه و مطلب كلي نيست و يك نصرت ويژه الهي بوده است. فعل اختياري بودن، مانع از اعمال قدرت مطلق پروردگار و كمال مطلق كه نيست.
 در مورد آيه ما تشاؤن الا ان يشاء‌ الله دو نكته است
 آيات ديگر هم«وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه‌»، دو نكته:
 1. قدرت الهي
  1. اشاره به قدرت الهي است.
 2. اراده بشر مسخر اراده خداست
  2. اراده بشر متعلق و مسخر اراده خداست اما افعال متعلق اراده خدا نيست و افعال متعلق اراده خود آدم است. اراده خدا تعلق مي گيرد به اراده بشر اما اراده بشر تعلق مي گيرد به افعال صادره از او. افعال بشر از اراده ي خودش صادر مي شود اما آن اراده يك اختياري است كه خدا به او داده است. تعلق اراده ي بشر به اراده خدا در حد اعطاء قدرت است. به تعبير سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه اراده خدا كه تعلق دارد به اراده بشر يعني اعطاء قدرت و قدرت براي بشر داده است كه از او قطع نمي شود و قابل قطع نيست و ارتباطش هميشه هست اما اعطاء‌ قدرت و اعطاء‌ اراده است. اين قدرت و اراده كه قطع نمي شود از اراده خدا و هر فعلي كه از او صادر بشود، اين قدرت و اراده منشأ صدور آن فعل است كه مي شود فعل اختياري. و همين طور آيات ديگر كه آن آيه سوره كهف كه «اني فاعل ذلك غدا» كه آن «قضيه في واقعه» بوده و با كفار در حال محاجه بوده. براي آنها نگوييد كه آنها فهم و معرفت كافي ندارد و مستند شود مستقيما به خدا كه ياد خدا هميشه در هر كار زنده باشد و براي آنها هم در حقيقت اعلام بشود اين حقيقت. اگر نسبت بدهيد يك وقتي كفار يك برداشتي ديگر نكنند كه نستجير بالله چطوري حضرت عيسي را خدا مي گفتند، در آن جهت است و ربطي به اين اصلا ندارد. در كل هر كجا كه مشيت مكلف به مشيت و اراده خدا مربوط مي شود ارتباطش به اين معناست كه خداوند اين قدرت را براي بشر داده كه اراده است و بشر براساس اين اراده افعال را انجام مي دهد. اما دسته دوم از آيات كه خيلي زياد است كه يكي از آن «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»، ان شاء الله جلسه آينده.


[1] 1. حول الطلب و الاراده ، صفحه 21.
[2] 1. سوره دهر ، آيه 30.
[3] 2. سوره يونس ، آيه 49.
[4] 3. سوره كهف ، آيه 23 و 24.
[5] 4. سوره انفال ، آيه 17.
[6] 5. سوره آل عمران ، آيه 20.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo