< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/03/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جمل خبريه در مقام انشاء
 بحث چهارم از بحث دوم كفايه الاصول جمل خبريه در مقام انشاء است. محقق خراساني در ضمن بحث امر و طلب مي فرمايد: اگر جمل خبريه در مقام انشاء طلب قرار بگيرد، مثل صيغه امر است كه دلالت بر وجوب مي كند يا دلالتي ندارد. مي دانيم كه اين مسئله از مسائل معروف ادبيات است كه جملات خبريه بدل انشاءات قرار مي گيرد. شاهد بسيار برجسته در اين رابطه مي بينيم صيغ عقود «بعت، اشتريت، انكحت و زوّجت و ملكت» همه اين صيغ، صيغ اخباري است و صيغ ماضي هستند كه در مقام انشاء‌ واقع مي شوند. در صيغ عقود مخصوصا در عقد نكاح اگر كسي به صيغه مضارع يا در بيع اگر به صيغه مضارع كسي عقد را انشاء‌ بكند قابل قبول نخواهد بود يعني به ذهن مخاطب جا نمي افتد. بنابراين مي بينيم جمل اخباريه در مقام انشاء به طور عادي بكار مي رود.
 آيا جمل خبريه كه در مقام انشاء طلب بكار مي رود، دلالت بر وجوب مي كند؟
 نكته دوم اين است اگر جمل خبريه در مقام انشاء طلب بكار رود كه گفته شود در بدل امر به وضو، «توضؤ» يا «اغتسل» نگويد بلكه بگويد «يتوضَؤُ» يا «يغتَسلُ» يا «يُعيدُ»‌، اين جمله ها در مقام انشاء اگر بيايد كه در نصوص هم آمده است، آيا مثل صيغه امر دلالت بر وجوب مي كند يا نمي كند؟
 جمل خبريه اي كه در مقام انشاء بكار مي روند، دلالتشان بر وجوب اظهر است
  محقق خراساني مي گويد: صيغ جمل خبريه در مقام انشاء ظهور دارد در وجوب بلكه نسبت به صيغه امر دلالت جمله خبريه بر وجوب اظهر است. از خود صيغه امر صيغه مضارع در مقام انشاء دلالتش بر وجوب روشن تر است، اين رأي ايشان و طرح مسئله. اما شرح و تبيين: اولا نكته كه برمي خوريم همان اشكالي بود كه ديروز اشاره شد كه گفته مي شود در اين استعمال تعدد مجازات مطرح است، «يغتسل» و «يتوضؤ» به معناي خود نيست و اخبار نيست و انشاء‌هست كه يك مجاز است و وجوب و ندب و اباحه و مشترك كه مجازات ديگر است. جواب هم همان جواب است كه در بين مجازات اگر اقرب المجازات داشتيم به مشكل بر نمي خوريم كه اقرب المجازات همان وجوب است و حمل بر وجوب مي شود. تعدد مجازات اشكالي ايجاد نمي كند.
 سوال و جواب: در داعي بعث و در مقام انشاء فقط فعل مضارع مي آيد مثل «زيد يقوم». «زيد قام» ظهور وضعي و قطعي دارد بر اينكه حكايت است. اما «زيد يقوم» حكايت از مستقبل مي كند ولي در مقام انشاء‌ مي توانيم بكار ببريم به داعي بعث مثل «يعيد و يتوضو». مضافا بر آن مي فرمايد: در بكارگيري جمل خبريه در مقام انشاء، مجاز اصطلاحي نيست: اولا با تحقيق دلالي كه مراجعه كنيم، براي جملات خبريه اين سعه ي در معنا از اصل آمده است كه اغلب در معاني اخباريه بكار مي رود و در موارد نادري به معاني انشائيه هم بكار مي رود. نتيجه اين مي شود كه انشاء جزء‌ معناي صيغ خبريه هست در اصل. شما در بلاغت خوانديد كه صيغه ماضي در چند جا به معناي انشاء‌ مي آيد يعني بريده از زمان كه يكي از آن ها عقد بود و دعا بود و خطبه نكاح كه از اصل اينگونه مي آيد و اين معناي آن است.
 استعمال صيغه خبريه در مقام انشاء، به معناي موضوع له خودش هست و فقط داعي فرق كرده است
 و ثانيا محقق خراساني مي فرمايد: صيغ خبريه يا جمل خبريه در مقام انشاء‌ كه بكار مي رود، فقط داعي فرق مي كند و خود لفظ دلالتش بر معناي موضوع له آن در جاي خودش هست. مثلا مي گويد «يتوضؤ» وضو مي گيرد و به معناي خودش است منتها در مقام انشاء، داعي مي شود بعث و طلب. «وضو مي گيرد» داعي اين است كه اين بايد وضو بگيرد و طلب مي كند از مكلف كه مكلف بايد وضو بگيرد. كه به اين نحوه استعمال، يك استعمال جايزي است و استعمال لفظ در معناي حقيقي است و هيچ اشكالي هم ندارد. چنانكه ما در انشاءات اشاره كرده ايم كه تمني و ترجي و استفهام، انشاء تمني است يعني آرزو كردن ناممكن است و انشاء ترجي آرزو كردن ممكن است و استفهام انشاء طلب فهم است. اين داعي حقيقي اين انشاءات است. اما اگر انشاء در كلام خداي متعال ديده شود به داعي حقيقي اش محال است. خدا نستجير بالله طلب فهم نمي كند. آنجا كه مي گويد «وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى‌قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‌ غَنَمي‌ وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى» [1] ‌. «ما تلك بيمينك» استفهام است و استفهام درباره خداي متعال محال است. اين «ما تلك بيمينك» در لفظ به معناي خود قرار دارد منتها به داعي محبت. چون خداي متعال پيامبرش را دوست داشته به عنوان اظهار محبت صحبت عادي بكند. حقيقت در معناي موضوع له خودش هست و به داعي انشاء است.
 اگر جمله خبريه در مقام انشاء، به معناي موضوع له خودش باشد، مستلزم كذب مي شود
 بنابراين از اين جهت هيج اشكالي پيش نمي آيد. بعد از كه گفت جمل خبريه به معناي خودش هست، اشكالي ديگري مطرح مي شود و آن اين است كه گفته مي شود اگر جمله خبريه به معناي خود بكار برود، خبر دادن است. «يتوضؤ» يعني وضو مي گيرد و خبر مي دهد كه انشاء شده ولي خبر مي دهد. مكلفين همه شان مطيع نيستند و بعضي ها به دستور عمل نمي كنند. اگر به دستور خدا عمل نكند و خدا خبر داده است كه وضو مي گيرد و مكلف عاصي است و وضو نمي گيرد، يستلزم الكذب تعالي الله عن ذلك علوا كبيرا.
 جواب: صدق و كذب در اين جملات به داعي آن است
 اگر اين اشكال را بكنيد، جوابش را مي گوييم كه صدق و كذب را در ديد ابتدايي برخورده ايد اما با ديد تحقيقي صدق و كذب معناي وسيع تري دارد. در ديد ابتدايي صدق و كذب اين است كه نسبت خبريه مثلا «قام زيد» كه اگر با واقع مطابقت كرد مي شود صادقه و نسبت صادقه يا خبر صادق. اگر نسبت با واقع مطابقت نكرد و شما گفتيد «زيد قام» در حالي كه «زيد قعد و لم يقم» اگر مطابقت با واقع نداشت، مي شود كذب. اين را در ديد ابتدايي ديده ايم. اما در ديد تحقيقي صدق و كذب وسيع تر از اين است و اين يك مرحله صدق و كذب هست. مرحله ديگر از صدق و كذب اين است كه اگر يك جمله خبريه به داعي خودش نباشد و داعي ديگري در كار باشد. داعي خود جمله خبريه حكايت است. در «زيد يقوم» اگر داعي حكايت نباشد بلكه داعي انشاء طلب باشد «زيد يقوم» يعني زيد قيام مي كند و انشاء باشد. اگر داعي انشاء باشد صدق و كذب مربو ط مي شود به داعي. اگر آن داعي كه بعث بود در واقع هم بعث باشد، صادق است. اينكه مي گوييم در واقع بعث باشد يعني اينكه مراد جدي متكلم بعث باشد كه مي شود صادق. اگر داعي بعث نباشد و داعي امتحان باشد، در واقع هم اگر همان داعي استعمالي بود و مطابق بود با مراد استعمالي، مي شود صدق. بنابراين در اينجا صدق و كذب مشخص است به اين نحو كه طلب انشائي است نه طلب حقيقي و طلب كه طلب انشائي بود يعني بعث است در جمله خبريه، اين داعي كه بعث است در واقع هم مطابقت دارد و واقعش هم بعث است و مراد جدي متكلم و مولي هم همين بعث است و مي شود صدق. اگر به مولاي عرفي مثلا داعي اش بعث نباشد و داعي اش عن هزل باشد كه شوخي كرده باشد و ظاهرش انشاء است و آن در واقع مكلف آن را مراد جدي تلقي بكند، اينجا انشاء صادقي نيست و جمله صادقيه نيست و نسبت با واقع تطبيق نكرده است. داعي بوده عن هزل و مخاطب تلقي كرده عن جدي كه اين مي شود غير مطابق با واقع و مي شود كاذب. بنابراين در انشاءات در صورتي كه جمله خبريه در مقام انشاء به داعي بعث باشد، آن داعي بعث و مراد جدي متكلم باشد مي شود جمله صادق. در اين موارد ملاك صدق و كذب، مطابقت داعي با واقع است. و اين مطلب ثابت و مشخص است و ابهامي در ان نيست.
 اگر اين اشكال شود، بايد بگوييم بعضي استعمالات كه در بلاغت صحيح است،‌كذب باشد
 اگر اين اشكال شود، بايد بگوييم كه در بلاغت موارد استعمالاتي داريم كه آن استعمالات صحيح بلاغي، كذب مي آيد مثل كنايه كه به قول مشهور ذكر لازم و اراده ملزوم است و بنابر قول سكاكي ذكر ملزوم و اراده لازم. حاتم مي گوييم و جود اراده مي كنيم يا جود بگوييم و حاتم اراده مي كنيم بنابر اختلاف مبنا كه بين مشهور و سكاكي است. مي گوييم «زيد كثير الرمايه» است، اين خاكستر تنورش زياد است كنايه از جود و سخاوت است كه غذا پزي آن زياد است. اين كنايه از جود است، مي فرمايد: در اين تعبيري كه ما گفتيم كه كثير الرماد داعي جود است لذا اگر جود واقعيت داشت، هرچند كثرت رماد نبود، قضيه صادق است. اگر كثرت رماد بود ولي جود نبود، كذب است. مطابقت داعي با واقع ملاك صدق و كذب است.
 محقق خراساني مي فرمايد اگر اين ادله به جايي نرسيد، مي گوييم به مقدمات حكمت جمله خبريه متعين بر وجوب باشد
 در آخر يك نكته مي فرمايد: اگر اين ادله به جايي نرسيد، مراجعه مي كنيم به عنوان آخرين دليل به مقدمات حكمت و مي گوييم مقدمات حكمت اقتضاء مي كند كه جمله خبريه متعين در وجوب باشد. براي اينكه ندب معاني اضافي مي طلبد كه اعلام ترخيص و عدم الزام كه طلب خالي از هيچ قيدي فقط با طلب حتمي منطبق است. نتيجتا مي فرمايد: دلالت جمله خبريه بر وجوب آكد و اظهر است يعني تاكيد بيشتر دارد براي اين است كه مولي خبر داده است از وقوع عمل مطلوب كه گويا راضي به ترك نيست و اظهر يعني مقالي است به مقتضاي حال. يكي از جاهايي كه در كفايه خدا مي داند و خود صاحب كفايه اين جمله را گفته است كه مقال است به مقتضاي حال. محققين مقتضاي حال را و مقال را ترجمه كرده اند، استادنا العلامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: منظور از مقتضاي حال در جمل خبريه در مقام انشاء تاكيد است. مقتضاي حال در بعث و طلب، تاكيد است و جمل خبريه در مقام انشاء‌ مفيد تاكيد است و اين تاكيد در حدي است كه ملازمه اعلام مي كند بين مكلف و عمل.
 اقسام ملازمه
 ملازمه چهار قسم است:1. ملازمه عقليه مثل ملازمه بين استحاله و جمع نقيضين. 2. ملازمه شرعيه مثل جعل ملازمه صلاه و استقبال. 3. ملازمه عرفيه مثل ملازمه بين علماء و لباس كامل.(طلبه هرچند عمامه اش را يك وقتي بگيرد اما آستين كوتاه و لباس هاي رنگي براي طلبه. طلبه ديگر فرم سربازي را دارد. البته يك وقت ضرورت است يا از اول معمم نشده ولي يك وقتي كه معمم شديد خيلي از عمامه بيرون نياييد. مي دانيد كه دو نكته دارد يكي اينكه اين لباس نشان مي هد كه فرم لباس سربازي آقاست. نكته دوم اينكه لباس تقواست و عزت است براي آدم) 4. ملازمه ادعاييه كه ادعا بشود ملازمه به جهت مناسبتي كه در كار است. ملاك اين ملازمه مناسبت است بين مكلف و تكليف. اين ملازمه ملاك تاكيد است و تاكيد مقتضاي حال بعث و انشاء است و جمل خبريه مفيد تأكيد است يعني خبر از وقوع مي دهد. بنابراين جمل خبريه در مقام انشاء مقالي است طبق مقتضاي حال. تمام فرمايش ايشان با توضيحاتي كه اضافه بود، داده شد.
 سيد الخويي مي فرمايد: دلالت جمل خبريه در وجوب، اظهر و آكد بودنش در حد ظهور عرفي نيست
 اما سيد الاستاد [2] مي فرمايد: دلالت جمل خبريه در وجوب، اظهر و آكد بودنش آن در حد ظهور عرفي نيست. اگر يك درك عقلي باشد به درد ظهور عرفي نمي خورد. ما فقط ظهور عرفي مي خواهيم. پس از كه در حد ظهور عرفي بود، استفاده مي كنيم از قاعده عبوديت و مولويت. براساس قاعده عبوديت و مولويت كه در روايات انشاء به صيغه خبريه آمده است مثل روايت صحيحه زراره از امام باقر عليه السلام كه كسي كه تكبيره الاحرام را فراموش كرده باشد مي فرمايد: «يُعِيدُ» براساس قانون عبوديت و مولويت بايد الزاما اطاعت شود و اين الزام در اطاعت معنايش همان وجوب شرعي است. اين بحث تمام شد و رسيديم به مبحث پنجم تعبدي و توصلي كه ان شاء الله اوائل مهر ماه.
 نكته اخلاقي
 تا اينجا كه در درس بوديد در كوشش و هاله اي از نور ولايت و معارف اهل بيت بوديد. و اميدواريم اين نعمت را قدر بدانيد و در تابستان ارتباطمان با درس حفظ كنيم. از روزي يك ساعت مطالعه تا يك ربع ساعت مطالعه ترك نكنيد. مثل جريان آب كه باطن آدم اگر جريان نباشد، نهال باطن آدم خشك مي شود. روايتي را شيخ صدوق قدس الله نفسه الزكيه كتاب من لا يحضره الفقيه در آخر كتاب تحت عنوان نوادر كه روايات اخلاقي خيلي خوبي دارد،‌ از جمله درباره اهل علم و اخلاق اهل علم بياناتي دارد. از آقا امام صادق عليه الصلاه و السلام كه مي فرمايد:‌ «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه‌». اعلم مردم كسي است كه غرور نمي گيرد كه من همه چيز را بلدم. هر كسي در هر مقامي و هر در جايي كه باشد، يك چيز مفيدي مي گويد و يك علم و دانشي اضافه دارد از آن استفاده كنيد. البته منظور از علم العلم نور فقط علوم آل البيت است. اميرالؤمنين در مقدمه معالم الاصول مي فرمايد: بقيه علوم دنيا فنون است و «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ » هرچه درباره فقه باشد از هر كسي مثلا يك عامي مسئله مي گويد ما از علم آن استفاده كنيم و غرور نگيرد. بعضي از طلبه نستجير بالله يك مقداري كه درس بلد شد مي گويد من كه مي فهمم و چيزي نيست كه من استفاده كنم. از هر كجا كه برخورديد علم جمع كنيد. « وَ أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه » شجاع كسي است كه با دشمن بجنگد و از حوادث نترسد، اشجع كسي است كه با هواي نفس خود كه مبارزه كند پيروز بشود. هواي نفس يك وضعيت عجيب شيطنتي دارد. مي گويد تو الان عالم هستي و برايت توهين است اگر اين كلام را بزني و قدر تو را نمي بيند. يك طلبه و فقيهي مي آيد يك وقتي يكي از طلاب خارجي يكي از علماي بزرگ درس جامع المقدمات برايش شروع كرد كه آن آقا مجتهد بود و آن طلبه مستضعف بود. كه اينها مخصوصا از كشورهاي ديگر مي آيد به اسم كسب علوم، ايتام آل پيامبر هستند و چقدر براي ما احترام و عظمت دارند و عزيز هستند كثر الله امثالهم. از اين عالم بزرگوار با ذهن طلبگي ساده خودش گفته بود كه صمديه درس مي گويي كه فكر كرد اين ساعت قبل از نماز جماعت كه آن عالم امام جماعت بود،گفت اشكال ندارد. پيشاپيش نماز جماعت فيضيه با يك طلبه صمديه مي گويد. تو صمديه درس بگويي. يك كسي گفت كه شرح لمعه مي خوانم ، يك فقيهي گفت اگر يك صفحه شرح لمعه را خواندي پيش من، مي گويم مجتهد است. سيد الخويي گفته بود كه اگر كسي يك صفحه شرح لمعه را دقيق بفهمد من تصديق اجتهاد مي دهم. بنابراين اين علوم قداست دارد . اين صمديه كه مثال زدم شيخ بهايي است و اين نوشته فوق تخصصي است و منبع است. صمديه فوق تخصص و اجتهاد نوشته است. كتب اينگونه آمده بود. تمامي اين كتب و تمام اين منابع از اعتبار فوق العاده برخوردار است و قدرش را بدانيد. و تا شروع درس آينده به اميد خدا هم از درس فاصله نگيريد و كار اصلي آن ارادتي كه به مولي داريم و سرسپرده بوستان ولايت هستيم ان شاء‌الله هر روز بعد از نمازهاي واجب سلامي به محضر آقا امام زمان سلام الله تعالي عليه با اين صيغه السلام عليك يا بقيه الله في ارضه السلام عليك يا مولاي يا ابا صالح المهدي و رحمه الله و بركاته. هركجا مشكلي داشتيد سه بار از دليل يا اباصالح المهدي ادركني.


[1] 1. سوره طه ، آيه 17 و 18.
[2] 1. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 295.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo