< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 موضوع: تعبدي و توصلي بودن صيغه امر
 روايت پيامبر اعظم (ص)
 قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: من مات و ميراثه الدفاتر و المحابر وجبت له الجنه [1] پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند كسي كه بميرد و ميراثش دفتر و قلم باشد، واجب شده است براي اين‌چنين كسي كه بهشت برود. اين توفيق كه زندگي قلم و دفتر باشد و ميراثش هم قلم و دفتر، يك توفيق استثنايي است. يك حياتي است كه مي‌شود بگوييم رويايي.
 دو نوع زندگي براي انسان
 در كل حيات و زندگي دو قسم است: 1. حيات مادي كه در مجموع حيات جاهلانه است و عمق آن حيات حيواني است اولئك كالانعام بل هم اضل. 2. حيات انساني است و حيات انساني عبارت است از حيات علمي و حيات معنوي. حيات علمي و حيات معنوي اعم و اخص من وجه است. گاهي فقط حيات معنوي داريم مثل فرض كنيد صوفي‌ها كه يك زهد در شكل رهبانيت دارند و از علم خبري نيست. و اين حيات حيات معنوي تصوفي است كه از ديد مكتب اهل بيت مورد تاييد نيست. دو ماده افتراق از طرف حيات معنوي معلوم شد. گفتم نسبت بين حيات معنوي و حيات علمي اعم و اخص من وجه است. ماده افتراق از طرف حيات معنوي زندگي صوفيانه و تصوفي است. و از طرف علم حيات علمي بدور از معنا مثل علماء و دانشمنداني كه از دين و ايمان بهره‌اي ندارند، اين ماده افتراق. علم است و ارزش و از جهل مي‌آيد بيرون، آداب انساني كم و بيش ديده مي‌شود اما باز هم كامل نيست. نسبت اعم و اخص من وجه بود، ماده اجتماع براي حيات انساني عبارت است از تركيب علم و معنا. كسي كه اهل علم است و اهل معناست، اين داراي حيات انساني است و اين مورد تاييد مكتب اهل بيت است و حيات انساني است. اين مقدمه را براي اين گفتم كه خداي متعال را سپاسگذاريم زندگي يك روحاني در حقيقت يك حيات روحاني است، يك حيات انساني است كه مركب از علم و معناست. گفته‌ايم مقوم روحاني دو چيز است: تقوا و علم و اين مي‌شود. بعد از كه زندگي اين شد، به طور طبيعي نفس زندگي و تنفس هواي حيات مي‌شود درس خواندن آن هم درس فقه اهل بيت كه اين تنفس است. اگر آدم در حال درس فقه و اصول يا در حالت مطالعه يا در حالت تدريس نباشد، نفسش نفس آزاد انساني نشده است. لذا مرحوم استادنا العلامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمود من اگر درس نگويم مي‌ميرم، يعني مرگ ظاهري ممكن نباشد. خدا را سپاسگذاريم براي ما اين توفيق را عنايت كرده است كه حيات انساني به معناي كلمه داراي دو عنصر علم و معنا، آن هم علم اصلي كه علوم آل البيت است، اين حيات كه حيات معنوي است آخر و فرجام كارش هم وجبت له الجنه كه حديث بود من مات و ميراثه الدفاتر و المحابر وجبت له الجنه صدق رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. خدا را سپاسگذاريم كه براي ما اين عنايت را كرد و اين نفس زندگي به ما داد كه شكرش خدا خودش توفيق بدهد. و الان هم امسال روز اول درسي‌مان است خدا را سپاسگذاريم كه اين عنايت را مجددا بر ما فرمود.
 سبك ما در اصول
 سبك و سياق درسي‌مان، متن درس ما كفايه الاصول است. كفايه الاصولي كه اصول را كفايت است. و شرح آن آراء صاحبنظران اصول، اصولي‌هاي نجف از ميرزاي نائيني تا سيدنا الاستاد از سيد الخويي و غيره. و اصوليون قم از سيد بروجردي تا سيدنا الامام الخميني و غيرهم. اين سبك و سياق بحث ما بود.
 بحث در تعبدي و توصلي است.
 موضوع بحث ما عبارت است از تعبدي و توصلي و استفاده آن از اطلاق صيغه امر. محقق خراساني [2] قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد اطلاق الصيغه يقتضي كون الوجوب توصليا أو لا؟ اطلاق صيغه امر، وجوب توصلي اقتضاء مي‌دارد يا خير؟ در اين امر پنجم محقق خراساني مسئله اصلي اقتضاي اصل را مطرح مي‌كند كه اقتضاي اصل چيست، آنگاه مي‌فرمايد اين مسئله نياز دارد به تمهيد مقدمات، در مقدمات تعريف تعبدي و توصلي را بحث مي‌كند و امور ديگر. مي‌بينيم بحث تعبدي و توصلي و شناخت آن يك بحث اصلي است. اقتضاي صيغه امر، تعبديت يا توصليت را فرع مي‌شود، چرا اين‌جا عنوان جا به جا شده است؟ اصل كه بحث معرفت تعبدي و توصلي است، فرع شده و اقتضاي صيغه امر يا اقتضاي اصل مسئله اصلي قرار گرفته؟ رمز اين جا به جايي رعايت بحث كتاب است. بحث ما در كفايه الاصول بحث اوامر، بحث از دلالت امر، بحث از دلالت صيغه امر بر وجوب تعبدي و توصلي به ميان مي‌آيد، از اين جهت به مناسبت سياق بحث، اصل، فرع و فرع، اصل شده است. در هر صورت اشكالي در كار نيست.
 7 امر در اين بحث
 اما مربوط به تعبدي و توصلي: آن‌چه از بيانات محقق خراساني و صاحبنظران ديگر اصولي استفاده مي‌شود در ارتباط با تعبدي و توصلي اموري است كه به اين شرح است:
 امر اول در اين‌كه تعبدي و توصلي آيا وصف وجوب است يا وصف واجب؟
 1.عنوان تعبدي و توصلي عنوان وجوب است يا عنوان واجب؟ 2. معناي تعبدي و توصلي چيست؟ 3. فرق بين تعبدي و غيري كدام است؟ تعبدي و غيري چه فرقي دارند؟ 4. اقسام توصلي كدامند؟ 5. معناي قصد قربت چيست؟ 6. اخذ قصد قربت در متعلق امر ممكن است يا ممكن نيست؟ 7. تقابل بين اطلاق و تقييد از چه نوع تقابل است؟ اين هفت تا امر از امور مقدماتي است وليكن دنيايي از مطلب در اين امور گنجانده شده است. اما امر اول عنوان تعبدي و توصلي عنوان وجوب است يا عنوان واجب؟
 نظر شيخ انصاري
 شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه در تقريرات (كه كتاب تقريرات مثل رسائل اسم دوم دارد كه اسم اصلي رسائل كه فرائد الاصول است و اسم اصلي تقريرات مطارح الانظار است ولي معروف به تقريرات است) در كتاب تقريرات [3] مي‌فرمايد واجب يا توصلي است و يا تعبدي. تعبدي و توصلي را عنوان براي واجب اعلام مي‌كند. چون وجوب به عنوان حكم فقط يك دستور الزامي است و ديگر تعبد و توصل از اوصاف مستقيم حكم نيست، حكم يا الزامي است يا غير الزامي. تعبد و توصل متعلق به عمل است و مي‌شود عنوان براي واجب نه براي وجوب. فرمايش ايشان هم فرمايش درستي است
 و نظر محقق خراساني
  اما محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه كه متن را خواندم اطلاق الصيغه هل يقتضي كون الوجوب توصليا او لا؟ چه فرمود ايشان؟ اطلاق صيغه اقتضاء مي‌كند اين‌كه وجوب توصلي است يا تعبدي. بنابراين عنوان تعبدي و توصلي را مربوط به وجوب مي‌داند. تعبدي وصف وجوب است حالا به چه صورت جمع كنيم بين رأي اين دو علم دهر؟ كسي كه اصول را تطور بخشيد و كسي كه اصول را در شكل معجزه سامان داد، گفته مي‌شود كه به شما عرض كردم، اصول دوران تطور دارد. آراي اصولي هم قبل از تطور تا بعد از تطور فرق مي‌كند. مثلا قبل از تطور اصول ما اجماع مدركي و غير مدركي نداشتيم، بعد از تطور اصول اين اصطلاحات آمد. صاحب جواهر را مطالعه كنيد مدركي و غير مدركي نيست. و اما خلق معجزه در اصول‌، از سلف صالح‌مان در نجف شنيده بودم كه خود مولي به محقق خراساني فرمود كه به هر اسمي كه گفته باشد كه آخوند يا محمد كاظم ، كه آقا اصول گسترده شده است و اين را جمع كن. اگر شما به بلاغت توجه كنيد از لحاظ بلاغي يك عنوان بلاغت است، ايجاز يعني گنجاندن معاني زياد در قالب الفاظ محدود. فعلا معجزه ايجاز در تاريخ معاصر بعد از قرآن و نصوص، كفايه الاصول است. در دو جلد دو اقيانوس از علم اصول را گنجانده است.
 جمع بين دو نظر: تعبدي و توصلي وصف واجب است بالذات و وصف وجوب بالتبع
 حالا اين دو علم دهر، بين اين دو رأي چگونه جمع كنيم؟ شيخنا الاستاد علامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه كه قطعا نفس محقق خراساني با يك واسطه در ايشان حاكم بود، بين اين دو رأي اين‌گونه جمع مي‌كند،‌ مي‌فرمايد اين اختلاف نظر به اشكال خاصي برنمي‌خورد. براي اين‌كه تعبدي و توصلي وصف واجب است بالذات و وصف وجوب است بالتبع و بالعرض. ما بالتبع و بالعرض اگر عنوان را نسبت بدهيم هيچ عيبي و ايرادي ندارد منتها تعبير شيخ اين است كه عنوان را به ذات ملاحظه مي‌كند معنون را، و مرحوم محقق خراساني معنون را بالتبع ملاحظه مي‌كند، فرق فقط ذاتي و تبعي است و اشكال فني ندارد و قابل جمع است. اين امر در حد بسيار مختصري براي ما معلوم شد كه تعبدي و توصلي، اگر بگوييم وجوب توصلي و وجوب تعبدي هم درست است و اگر بگوييم واجب تعبدي و واجب توصلي باز هم درست است.
 امر دوم: تعبدي و توصلي سه معني دارد
  امر دوم معنا و تعريف تعبدي و توصلي: شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه در تقريرات [4] اين بحث را شرح مي‌دهد، اين بيان را دارند، مي‌فرمايد براي تعبدي و توصلي سه معنا آمده است: 1. تعبدي واجبي است مشروط به قصد قربت و توصلي واجبي است غير مشروط به قصد قربت. 2. واجب تعبدي شرط مباشرت دارد يعني انجام واجب توسط مكلف بايد مباشرتا انجام بشود و كس ديگري نمي‌تواند نيابت يا وكيل بشود اما واجب توصلي مباشرت لازم ندارد. مي‌تواند كسي غير از مكلف آن واجب را انجام بدهد و واجب تحقق پيدا كند. 3. واجب تعبدي بايد مقدمه عمل مباح و مجاز باشد، اگر مقدمه عمل مباح و مجاز نبود، واجب تعبدي امتثال نمي‌شود. اما واجب توصلي لازم نيست، مي‌تواند مقدمه انجام آن واجب حرام باشد. بوسيله ارتكاب حرامي هم كه شده است، اگر آن عمل را آنجام بدهد، واجب تحقق مي‌يابد.
 شيخ انصاري مي‌فرمايد اوجه وجوه وجه اول است
 بعد از اين ‌كه اين سه تا معنا را اعلام مي‌فرمايد، مي‌فرمايد اوجه اين وجوه وجه اول است يعني واجب تعبدي مشروط به قصد قربت است كه اگر قصد قربت در كار نباشد واجب انجام نمي‌شود و واجب توصلي مشروط به قصد قربت نيست. عملي است مثل تطهير، مثل ازاله نجاست از لباس كه قصد قربت نمي‌خواهد. كسي پاي او آلوده شده است و متنجس شده است، بدون قصد قربت در حال راه رفتن از وسط جوي آب عبور مي‌كند، واجب توصلي انجام شد و قصد لازم نيست و توجه هم لازم نيست. اين درست است و اوجه اين است.
 دليل اوجه بودن وجه اول
 چرا اوجه اين است؟ براي اين‌كه معناي تعبد و توصل جز اين نيست. تعبد يعني به قصد امر و به داعي امر و آن قصد امر همان قصد قربت است. توصل هم معنايش اين است كه يك واجب و يك عملي است بايد انجام بگيرد، ديگر هيچ قيد و شرطي ندارد. پس معناي تعبد و توصل تطبيق مي‌كند.
 معني دوم هم درست نيست و در واقع برمي‌گردد به معني اول و دليل آن
 اما مباشرت را كه شما گفتيد كه در واجب تعبدي مباشرت شرط است و در واجب توصلي مباشرت شرط نيست، اين مطلب را كه شما مي‌فرماييد، يك ادعايي است كه پشتوانه ندارد. براي اين‌كه اصل در تكليف و در واجبات اين است كه بايد خود مكلف مباشرتا انجام بدهد، عدم مباشرتي در كار نيست. بنابراين در كل واجبات به طور عموم اصل اين است كه بايد مباشرت در كار باشد. جاهايي كه مباشرتي در كار نيست يا شرط نيست، دليل خاص خودش را دارد مثل دليل نيابت مثلا. بنابراين اين معنا براي توصلي و تعبدي اساس ندارد.
 سوال: اصل در توصليات هم مباشرت است؟
 جواب: اصل در اوامر، توصلي هم امر دارد، اصل در اوامر الزامي مباشرت است كه دو تا را پوشش مي‌دهد، تعبدي و توصلي. و اما معناي سوم كه عبارت بود از تحقق عمل به وسيله مقدمه مباح كه تعريف تعبدي بود كه بايد عمل از طريق مقدمه مباح صورت بگيرد و در توصلي اين شرطي نداشتيم از طريق مقدمه حرام هم امكانش وجود دارد. مثلا فردي آب را غصب مي‌كند، با آب غصبي كه آب مطلق است و مضاف نيست ولي مغصوب است، با آب مغصوب دستش كه متنجس شده بود يا لباسش را تطهير مي‌كند، ازاله نجاست محقق شده است و واجب توصلي صورت گرفته. يك حرمت تكليفي يا وضعي حتي اگر باشد ربطي به اين واجب ندارد و اين واجب انجام مي‌گيرد. مي‌فرمايد اين معنا هم اساس ندارد براي اين‌كه اين معنا را اگر دقت كنيم، برمي‌گردد به همان معناي اول كه قصد قربت شرط است در تعبدي و در توصلي قصد قربت شرط نيست. به اين صورت كه اگر عمل حرام و محرم و فعل غصبي باشد قابليت تقرب ندارد، بنابراين آن‌كه قابليت تقرب را دارد و مي‌تواند سفره‌اي براي تقرب بشود، بايد مباح و مجاز باشد و اگر حرام و محرم بود ديگر قابليت تقرب در كار نيست. مبغوض محبوب واقع نمي‌شود و جمع بين ضدين است. تعريفي كه شيخ انصاري از تعبدي و توصلي برايمان فرمودند با آسان سازي گفته شد براي شما افاضل.
 اما نظر محقق خراساني
 اما تعريف بعدي محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد وجوب تعبدي و توصلي عبارت است از اين‌كه حصول غرض بدون قصد قربت اگر ميسور نباشد، در اين صورت وجوب تعبدي است. به عبارت ديگر در وجوب تعبدي حصول غرض بدون قصد قربت ممكن نيست. و اما در وجوب توصلي حصول غرض بدون قصد قربت ممكن است. حالا رأي ايشان با نظر شيخ انصاري چه فرق دارد و چقدر با هم نزديك است، فعلا اين مقدار فرق را توجه داشته باشيد كه شيخ انصاري فرمود تعبدي مشروط به قصد قربت است و محقق خراساني تصريح فرمودند كه حصول وجوب يا حصول غرض بدون قصد قربت ممكن نيست.
 نظر سيد الخويي
 سيدنا الاستاد [5] قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد كه وجوب توصلي همان است كه حصول غرض متوقف به قصد قربت نيست و وجوب تعبدي آن است كه حصول غرض متوقف به قصد قربت است. رأي ايشان همان رأي محقق خراساني است.
 اما نظر مرحوم نائيني
 اما محقق نائيني قدس الله نفسه الزكيه كه صاحب مكتب اصولي است، مي‌فرمايد تمامي اين تعاريف تعريف كاملي نيست، عمق مسئله واكاوي نشده است، توصلي و تعبدي شما از طريق خصائص و ويژگي‌ها يك تعريفاتي برايش ارائه مي‌كنيد اما حقيقت امر اين است كه وجوب تعبدي و توصلي از ناحيه امر، از ناحيه مصدر با هم فرق دارند. به امر مراجعه كنيم فرق بين توصلي و تعبدي را به دست بياوريم، از اساس فرق بنيادي و آن اين است كه وجوب تعبدي داراي دو امر است و وجوب توصلي فقط يك امر دارد. شرح مسئله اين است كه محقق نائيني قدس الله نفسه الزكيه درباره تعبديات و اخذ قصد قربت در متعلق امر، قائل به امر جديد است، مي‌فرمايد خود قصد قربت قابل اخذ نيست به توسط امر به واجب بلكه يك امر جدايي مي‌خواهد كه آن امر جدا اسمش را اعلام كرده است متمم جعل. كه جعل اولي امر نسبت به صلاه است و متمم جعل امر دوم كه به تشخيص و حكم قطعي عقلي است. آن امر دوم امر است به مكلف نسبت به قصد قربت كه اين صلاه را با قصد قربت انجام بده، كه شرحش را بعدا در ادامه بحث مي‌خوانيم كه مربوط به امور مقدماتي است. بنابراين واجب تعبدي و واجب توصلي از طريق خصائص و اوصاف يك فرق‌هايي از دور نشان مي‌دهد اما اگر مي‌خواهيد تحقيقا فرق بين توصلي و تعبدي را بدانيم بايد بگوييم كه به لحاظ امر فرق مي‌كند، تعبدي دو تا امر دارد و توصلي يك امر دارد.
 امام خميني در مناهج مطلب جديدي دارد
 اين مطلب را كه تا اينجا رسيديم به عنوان حسن ختام اين قسمت از بحث مراجعه كنيم امام خميني [6] قدس الله نفسه الزكيه يك مطلب جديدي دارد،
 واجب تعبدي دو قسم است: تعبدي و تقربي
 مي‌فرمايد تعبدي كه مشهور است، دو بخش است: يك بخش از تعبدياتي است كه جنبه عبوديت و پرستش دارد مثل صوم و صلاه و بخش ديگر از تعبدياتي است كه قصد قربت مي‌طلبد اما عبوديت نيست مثل خمس و زكات. بنابراين بايد بگوييم وجوب و واجبي كه قصد قربت در آن از سوي شرع معتبر است دو قسم است: 1. تعبد، 2. تقربي. تعبدي همان است كه عبوديت در آن است مثل صوم و صلاه. اما تقربي اين است كه هر واجبي انجام آن نياز به قصد قربت داشته باشد. در نتيجه اعلام مي‌كنند، مي‌فرمايند منظور از واجب تعبدي در برابر واجب توصلي واجب تقربي است كه انجام آن نياز به قصد قربت دارد. عنوان عبوديت داشته باشد مثل صلاه و صوم يا نداشته باشد.
 جمع بندي آراء
  آراء را گفتيم، سبك ما اين بود كه متن را شرح مي‌دهيم و آراء را مي‌گوييم بعد ما رأيي را، سياست ما بر عدم رد است، رأيي را رد نمي‌كنيم مگر اين‌كه يك صاحبنظري نظر كس ديگري را رد كرده باشد، در آخر جمع مي‌كنيم، مي‌گوييم اين آراء همه‌شان قابل جمع است. تحت يك عنوان مي‌توانيم اين‌ها را جمع كنيم مي‌گوييم عباراتنا شتي و حسنك واحد و كل الي ذاك الجمال يشير. مي‌گوييم واجب تعبدي و توصلي از ماهيات حقيقيه نيست كه داراي جنس و فصل باشد تا تعريف حقيقي تحويل بدهيم. بنابراين از ماهيات حقيقيه كه نبود، داراي جنس و فصل كه نبود، دست ما باز است، از هر طريقي از زاويه يك وصف بارز، از زاويه يك خصوصيت، اگر بتوانيم تشخيص بدهيم براي ما كافي است. بنابراين با متابعت از رأي شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه مي‌گوييم وصف بارز كه نقش كليدي دارد در تعبديت و توصليت، قصد قربت است. اين يك نكته اصلي است. به عبارت ديگر نكته جوهري است بين تعبدي و توصلي. بنابراين ما تمام آن فرق‌هايي كه تا حالا كار كرديم،‌ وقت گذشت و الا به وجهي برمي‌گردد به قصد قربت و عدم قصد قربت. وصف است اما وصف اساسي و جوهري. براساس همان يك نكته جوهري كه قصد قربت و عدم قصد قربت باشد ما فرق بين تعبدي و توصلي و تعريف تعبدي و توصلي را اعلام مي‌كنيم كه توضيح بيشتر آن در جلسه بعد.


[1] . ارشاد القلوب، ديلمي، صفحه 176.
[2] . كفايه الاصول، محقق خراساني، جلد 1، صفحه 138.
[3] . مطارح الانظار، شيخ انصاري، صفحه 59.
[4] 1. مطارح الانظار، شيخ انصاري، صفحه59.
[5] . مصباح الاصول، محقق خويي، جلد 2، صفحه396.
[6] 2. مناهج الوصول، امام خميني، جلد 1، صفحه 259.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo