< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 بررسي دلالت صيغه امر بر مره و تكرار
 عنوان شد كه محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه سه قول را اين‌جا ذكر فرموده‌اند،
 اقوال سه تاست
 هرچند در قوانين الاصول اقوال بيشتري هم ديده مي‌شود كه عمده همين سه قول است: قول اول گفته مي‌شود كه صيغه امر دلالت دارد بر مره يعني از مكلف چيزي كه طلب شود به عنوان تكليف،‌ مكلف يك بار آن تكليف را كه انجام دهد، امتثال مي‌شود و حد دلالت امر هم تا به اين‌جاست.
 ادله بر دلالت صیغه امر بر مره
  استدلالي كه در اين رابطه اعلام مي‌شود از اين قرار است كه ايه قرآن و تحليل عقلي شاهد بر مدعاست. اما آيه‌ي قرآن عبارت است از آيه كه مربوط به فريضه حج است «و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا» [1] اين آيه انشاء هست در قالب اخبار و در حقيقت يك جمله امريه است. اين امر دلالت دارد بر اين‌كه مطلوب شرعي از امر يا دلالت امر بر مطلوب، اعلام مي‌كند كه مره واحده، بايد فعل انجام بگيرد و مطلوب امتثال بشود مره واحده، كه حج هم همين طور است. كسي كه مستطيع مي‌شود و حج برود مره واحده كافي است. و اين دلالت امر بر مره واحده است. شاهدي بالاتر از آيه قرآن كه نداريم. دليل دوم ما كه يك دليل تحليلي است، گفته مي‌شود با توجه به داعويت امر و با توجه به امتثال مكلف مي‌بينيم امر كه از سوي مولي وارد بشود، داعويت دارد و بايد ماموربه انجام گيرد و پس از كه ماموربه انجام گرفت امتثال حاصل شده است و پس از حصول امتثال حالت منتظره‌اي ندارد و امتثال پس از امتثال داعي ندارد، باعث ندارد. امتثال مره واحده حاصل و امتثال پس از امتثال بدون هيچ انگيزه و داعي است. نتيجتا امر دلالت مي‌كند بر مره. اين مدعا بود و اين استدلال با توجيه كامل‌تر و بيان ساده‌تر.
 محقق خراسانی و دیگران می گویند قول به مره اساسی ندارد
 اما محقق خراساني و صاحبنظران ديگر اين قول را مردود مي‌دانند. گفته مي‌شود كه قول به مره اساسي ندارد. اما استدلالي كه مي‌شود كه آيه قرآن دلالت دارد اولا قاعده كلي قبلا گفتيم مثال دليل نيست. مثال مطلب را ثابت نمي‌كند. اما اگر مثال در حد وسيعي باشد و كثير،‌ مي‌شود استقراء ولي يك مثال و دو تا مثال ممكن است خصوصيت مورد، قرينه، و امثال اين‌ها يا استعمال مجازي. ثانيا دلالت امر بر مره كه گفتيد امتثال حاصل مي‌شود، درست است، امتثال براي انجام كار يك مرتبه حاصل مي‌شود. امتثال امر در يك مرتبه انجام كار محقق مي‌شود. اين حرف درستي است. اما رمز اين مطلب چيست؟ امر دلالت مي‌كند بر اين مطلب؟نه،‌ اين مطلب از جاي ديگر وارد مي‌شود و آن اين است كه طبيعت امر كه ايجابي است، اگر طلب ايجابي بود، مطلوب به صرف الوجود محقق مي‌شود. اگر به شما مولي گفت آب بخوريد مطلوب صرف الوجود است، مطلوب طبيعت عمل است، يعني آب بخوريد، اين عمل به صرف الوجود، صرف الوجود يعني حداقل مصداق عمل محقق مي‌شود. شما يك مقدار قليل هم آب بنوشيد، صرف الوجود محقق شده است. پس حصول امتثال به مره واحده از مسير دلالت صيغه وارد ميدان نمي‌شود بلكه از جهت اين‌كه مطلوب در امر طبيعت است. به صرف الوجود تحقق پيدا مي‌كند. بنابراين ادله‌اي كه گفته شد به بار ننشست و قول به مره به جايي نرسيد.
 قول دوم صیغه امر دلالت بر تکرار دارد و ادله آن
 قول دوم كه گفته مي‌شود امر دلالت مي‌كند بر تكرار. دراين رابطه دو تا اصلي و يك دليل فرعي يا جنبي ارائه مي‌شود. دليل اصلي آيات قرآن، آيه صوم و صلاه، «اقيموا الصلوه» [2] و همين طور «من شهد منكم الشهر فليصمه» [3] اين دو تا امر را كه مي‌بينيم، دلالت دارد بر تكرار. بايد مكررا در موقعش اين تكاليف انجام گيرد، در اوقات صلاه صلاه و در ماه رمضان هم صوم. اين شاهد بسيار محكمي است و جزء آيات محكمات است و ما را هدايت مي‌كند بر اين‌كه امر دلالت بر تكرار دارد. و اما دليل دوم عبارت است از تحليلي درباره نهي. مي‌بينيم نهي‌اي كه وارد شده باشد، مثلا لا تكذب مطلقا كه نهي است. اين نهي را كه مي‌بينيم نياز به تكرار دارد يعني طبيعتش تكرار مي‌طلبد. امروز كذب نگوييد، فردا اين ساعت، آن ساعت، در هر موردي و در هر مسئله‌اي. (يك نكات اخلاقي هم «لا تكذب بالجد و الهزل»، روايت از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم. خيلي مواظب باشيم كه ان شاء الله به استقبال عرفه مي‌رويم، دعاي عرفه سيد الشهداء كه روح آدم را صيقل مي‌كند با آمادگي برويد. در روايتي داريم «من لم يستقم لسانه لم يستقم قلبه». اعزه فضلاء اهل كذب كه نيستند و دروغ كه نمي‌گويند مطمئنا، اما گاهي به شوخي ممكن است فكر كنند كه شوخي دروغ نيست. اما روايت دارد «لا تكذب في الجد و الهزل»، به شوخي هم دروغ نفرماييد كه اين هم دروغ مي‌شود و آن استقامت لسان را از بين مي‌برد كه«من لم يستقم لسانه لم يستقم قلبه» . و عرفه ديگر براي آدم ممكن است قلب كه استقامت نداشت، معرفت نمي‌گيرد. معرفت به قلب وارد مي‌شود. بنابراين در نهي گفتيم دلالت دارد بر تكرار. تمام افراد منهي عنه بايد اجتناب بشود. در هر موردي يك پاره از عمل است و مورد ديگر و پاره ديگر همين طور اين‌ها در حقيقت اين‌ها تكرار است. نهي دلالت مي‌كند بر تكرار، و نهي كه دلالت بر تكرار كرد، امر را هم قياس مي‌كنيم بر نهي و مي‌گوييم آن هم دلالت بر تكرار مي‌كند كه در خارج هم مي‌بينيم عبادت تكرار مي‌شود. اين بر قياس نهي است منتها دلالت نهي بر تكرار از خود نهي استفاده مي‌شود و دلالت امر بر تكرار از امر وجوبي با قياس به نهي استفاده مي‌شود. پس در اثر اين دليل دوم، امر دلالت مي‌كند بر تكرار. اين دو تا دليل اصلي بود. اما يك دليل جنبي و فرعي هم وجود دارد و آن اين است كه مي‌بينيم تتبعي در اعمال و افعال شرعي به عمل بياوريد، تتبع نشان مي‌دهد كه اوامر و نواهي براي همه مردم و در زمان‌هاي متعدد همه‌شان يك امر و يك نهي داشته‌اند. در هر موردي كه امر جدا و نهي جدا نبوده است، بنابراين از تتبع هم استفاده مي‌شود كه امر و نهي دلالت بر تكرار دارد. ادله قائلين به تكرار گفته شد.
 محقق خراسانی این قول را رد می کند
  محقق خراساني و صاحب‌نظران ديگر مي‌فرمايند اين قول هم از اساس درستي برخوردار نيست. اما اولا كه به آيات قرآن استناد شده بود، جواب همان جواب كه مثال دليل نمي‌شود. امثله ممكن است براساس قرائن باشد يا مجاز باشد. مثال مطلب را ثابت نمي‌كند. اما دليل تحليلي كه گفته شد نهي دلالت دارد، اولا همانطوري كه در امر گفتيم در امر مطلوب طبيعت ماموربه است و در نهي مطلوب طبيعت منهي عنه است. وليكن براساس واقعيت و تحقق خارجي و تحقق مصداق ماموربه به صرف الوجود محقق مي‌شود و منهي عنه به ترك افراد منهي عنه طبيعتش محقق مي‌شود. طبيعت منهي عنه تمام افراد منهي عنه است. تحقق خارجي‌اش به ترك جميع افراد است. پس اين معناي ترك طبيعت است نه دلالت نهي بر تكرار. فرق است بين معناي طبيعت منهي عنه و دلالت نهي بر تكرار. و بعد اشكال دومي هم دارد، اشكال دوم اين تحليل اين است كه قياس فرموديد، گفتيد نهي با امر قياس مي‌شود. استادنا العلامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد: بر فرض كه قياس را قبول كرديم طبق مسلك ابناء عامه. اول كه قياس لا اساس له كه «ليس من مذهبنا القياس، اول من قاس هو الخناس». بر فرض كه قياس را قبول كرديم، قياس در لغت جا ندارد. در لغت و ادبيات دو تا منشأ بيشتر نداريم يا معايير است. قياس لغوي آن را هم قياس مي‌گوييم اما نه قياس منطقي، قياس لغوي يعني قواعد و يا سماع. اما قياس منطقي در لغت و ادب نداريم. بنابراين پس از اين دو تا دليل از كار افتاد،‌اعلام مي‌شود كه صيغه امر دلالت بر تكرار هم ندارد،
 سوال: جواب از دليل فرعي آن‌ها چيست؟
 جواب: جواب دليل سوم را از ضمن دو جواب قبلي استفاده مي‌كنيم كه اقتضاي طبيعت امر آن است و اما در تتبع كه مي‌بينيم، تتبع برگرفته از انحلال است و انحلال را در قول سوم بررسي مي‌كنيم.
 قول سوم: قول محقق خراسانی
 قول سوم: كه محقق خراساني تاييد و اعلام مي‌كند و همين طور سيدنا الاستاد. محقق خراساني مي‌فرمايد «الحق ان الصيغه مطلقا لا دلاله لها علي المره و التكرار». حق اين است كه صيغه امر بمادتها و بهيئتها دلالت بر مره و تكرار ندارد. منصرف از صيغه امر طلب ايجاد طبيعت است. و همين مقدار كل دلالت صيغه است. مره و تكرار در قلمرو مدلول وارد نيست. مدلول چه شد؟ طلب ايجاد طبيعت ماموربه،‌اين مدلول ماست. از كجا مي‌گوييم؟ مراجعه كنيم،‌انصراف دارد و انصراف براي ما كافي است. فرق بين انصراف و تبادر: استادنا العلامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه اين‌جا مي‌فرمايد: محقق خراساني نبايد انصراف بگويد و بايد بگويد تبادر. چون انصراف در جملات است و تبادر در كلمات. معناي دو تا يكي است همان سبقت معنا در ذهن عند السماع، اما تبادر در كلمات و انصراف در جملات، اين‌جا چون كلمه‌ي امر است و صيغه امر بايد تبادر گفته بشود، حالا انصراف گفت براي اين‌كه انصراف و تبادر خيلي با هم نزديك هستند، جا به جايي‌اش و يكي جاي ديگري قرار گيرد، براي مدققين موجب اشكال مي‌شود اما براي اهل مسامحه و سحطي‌نگرها مشكلي ايجاد نمي‌كند. در هر صورت منظور اين است كه مدلول امر در اثر تبادر همان طلب طبيعت است و بس، نه مره‌اي داريم و نه تكراري. و بعد اضافه مي‌فرمايد صيغه امر بر مره و تكرار نه بوسيله هيئت خودش دلالت دارد و نه بوسيله ماده خودش. منظور از هيئت مثل اكرم،‌اين هيئت صيغه امر است. اين ساختار، اين هيئت است. گفته بودم كه مدلول هيئت وجوب است و اما ماده همين كلمه اكرام است كه مفاد ماده مي‌شود يعني عملي كه اكرام باشد واجب است. و بعد گفته مي‌شود كه هيئت هم دلالتي دارد و ماده هم دلالتي دارد. طبيعتا هرچند هيئت در ضمن ماده‌اي است و هيئت بدون ماده نمي‌تواند باشد هرچند ماده بدون هيئت مي‌تواند باشد كه در اصطلاح فلسفه به آن مي‌گوييم ماده و صورت كه ماده بدون صورت هست ولي صورت بدون ماده نمي‌تواند باشد. هيئت دلالتش اين است كه اين ماموربه واجب است. اين مفاد هيئت است. وجوب را نسبت به اين ماموربه اعلام مي‌كند. اين ماموربه حكمش وجوب است. مفاد ماده اين است كه اين ماده مصداقش در خارج بايد انجام بگيرد، اكرام، مصداق اكرام بايد در خارج محقق بشود. اين حد دلالت ماده و هيئت است. بنابراين در صيغه امر محل بحث هم دلالت هيئت قرار مي‌گيرد و هم دلالت ماده و هيچ كدام دلالتي بر مره و تكرار ندارد.
 اشکال کرده اند که دلالت ماده از محدوده بحث خارج است
  اما اشكالي كه در اين رابطه مطرح مي‌شود اين است كه گفته‌اند دلالت ماده را بايد از وادي بيرون كنيد، فقط دلالت هيئت را مورد بحث قرار دهيد. از دلالت ماده خبري نيست. براي اين‌كه در بيان و بديع سكاكي [4] گفته است به عنوان يك صاحب‌نظر كه مجدد بيان كه مصدر مجرد از الف و لام و تنوين مثلا علم كه «العلم» نگوييد و «علمٌ» نگوييد بدون الف و لام و بدون تنوين، كه ماده‌ي كلمات است اين مصدر مجرد ماده كلمات است و فقط به طبيعت مهمله دلالت مي‌كند. علم يعني دانش و هيچ چيزي بيشتر از آن وجود ندارد. مره و تكرار و خصوصيت، هر چيزي كه فكر كنيد اين‌جا خبري نيست. فقط علم يعني دانش و خالي از هرگونه خصوصيت و حالات و اوصاف است. بنابراين دلالت ماده از محدوده بحث خارج است. فقط دلالت هيئت صيغه را بر مره و تكرار بايد بحث كنيم.
 محقق خراسانی می فرماید این اشکال وارد نیست
 محقق خراساني مي‌فرمايد اين اشكال وارد نيست. براي اين‌كه اولا حرفي كه از سكاكي نقل شده است كه سكاكي اعلام مي‌دارد كه مصدر يعني ماده بالاتفاق دلالت بر چيزي خارج از طبیعت مهمله ندارد، این اتفاق اتفاق اهل بلاغت است و اتفاق اهل بلاغت قابل استفاده صاحبنظران اصول نیست. اصول مرحله بالاتر از بلاغت است. بلاغت یک سفره ای در ادبیات پهن می کند اما کار علمی تحقیقاتی را خود اصولیون انجام می دهند و تابع نظر اهل بلاغت نیست. این اولا و ثانیا مصدر گفتیم که ماده مشتقات نیست، پس حرفی که در بلاغت گفته می شود که مصدر ماده مشتقات است، در اصول رد شده است که مصدر ماده مشتقات نیست. یادتان است که شرح دادیم، محقق خراسانی می فرماید، شرح دادیم که مصدر ماهیت بشرط لاست و مشتق ماهیت لا بشرط است. اگر بگوییم که مصدر در ضمن دارد، جمع بین متقابلات شده است. سید الاستاد تعبیر داشتند الماهیات متقابلات که قابل جمع نیست. بنابراین با این تحلیل اصولی گفته شد که مصدر ماده مشتقات نیست.
 آیا مصدر اصل مشتقات است؟
 آن گاه گفته می شود که ماده مشتقات نیست ولیکن گفته می شود مشهور و معروف شما صرف می خواندید که از مصدر شروع می کردید. گفته می شود مضافا بر این که ماده مشتقات مصدر نیست، عیبی ندارد اما گفته می شود که اصل در مشتقات همان مصدر از آن جا شروع می شود که این اصل است. جوابش را داده اند اولا و ثانیا:
 اولا مصدر اصل کلام نیست
 اولا مصدر اول و اصل باشد، محل وفاق نیست. اولا این قولی که گفته می شود که مصدر اصل کلام است، در بین صاحبنظران ادبیات محل وفاق نیست. بلکه محل اختلاف است بین بصریین و کوفیین. بصریین می گویند اصل در کلام مصدر است و کوفیین می گویند اصل در کلام فعل است و ما به تعبیر شیخنا الاستاد مسلک کوفیین را داریم که از فعل شروع می کنیم، ابواب زده ایم، ابواب نشانه این است که ما از فعل ماضی سر نخ را ترسیم کرده ایم. بنابراین اصل کلام مصدر نیست بلکه فعل ممکن است باشد. و در عمل ما هم طرفدار فعل هستیم.
 ثانیا ماده به معنای مصدر نیست
 و ثانیا برفرض که اصل باشد، به معنای ماده نیست. به عنوان «اول شئ تقبل الصوره» این اولین چیزی است که صورت پذیرفته است. شما در منطق خواندید ماده خالی از صورت است. و بعد وجود هم ندارد، ماهیت مهمله است، وجود خارجی ندارد، شکل ندارد، تحقق بیرونی ندارد اما اگر شکل و شما گرفت و صورت روی آن آمد، وانگهی موجودیت پیدا می کند «شئیه الشئ بصورته لا بمادته» و اولین صورتی که روی ماده می آید مصدر است. این به عنوان اولین صورت است نه به معنای ماده ی کلام تا شما حرف تان را ببرید و وصل کنید به قول سکاکی.
 تحقیق این است که صیغه هم از لحاظ ماده و هم ازلحاظ هیئت مورد بحث قرار می گیرد
 نتیجتا این قسمت از بحث، یک بحث ادبی بلاغی بود مربوط به صیغه امر، گفته شد که آن نظر و رأی مورد وفاق بلاغت از اساس متزلزل است و تحقیق این است که بحث صیغه هم از لحاظ ماده و هم از لحاظ هیئت می تواند مورد بررسی قرار بگیرد چون هیئت هم دلالتی دارد و ماده هم دلالتی. در نتیجه براساس رأی محقق خراسانی صیغه امر «لا دلاله لها علی المره و التکرار و انما تدلنا علی ایجاب الطبیعه فحسب». فقط مطلوب امر ایجاد طبیعت است. خالی از همه ویژگی ها و اوصاف و حالات. اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه درباره دلالت امر بر مره و تکرار و درباره انحلال که بحث نسبتا دقیقی است، فرمایشاتی دارند که ان شاء الله شرح آن در جلسه آینده.


[1] آل عمران/سوره3، آیه97
[2] بقره/ سوره 2، آیه83.
[3] بقره/ سوره2، آیه 185.
[4] مفتاح العلوم، سکاکی، صفحه 93.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo