< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: مسئله اجزاء
 مسئله اجزاء
 در مباحث الفاظ در اصول، بحث اجزاء یک بحث معروفی است. این بحث بین قدماء و متاخرین مطرح بوده است. از شیخ طوسی تا شیخ انصاری و تا محقق خراسانی و محققین تاریخ اخیر، مسئله ای است که از زمان قدماء تا زماننا هذا مطرح است.
 کلام شیخ در عده
 شیخ طوسی [1] مسئله را عنوان کرده می فرماید: «ان الامر هل یقتضی کون المامور به مجزأ أو لا؟»
 کلام میرزای قمی و صاحب فصول
 در قوانین میرزای قمی و در کتاب فصول حاج شیخ محمد حسین اصفهانی [2] می فرماید: «ان الامر هل یتقضی الاجزاء اذا اتی بالمامور به علی وجهه ام لا؟» این سبک و سیاق قدماء بود. در این سبک یک کلمه اضافه شد در عنوان که «علی وجهه» بود.
 کلام شیخ انصاری
 و بعد تا تاریخ تحول این عنوان ادامه داشت. تحول اصول که به وجود آمد، مبدأ تاریخ تحول اصول، شیخ انصاری است. ایشان عبارت را تغییر داد، فرمود: «اختلفوا فی أن اتیان المامور به علی وجهه هل یقتضی الاجزاء أو لا» [3] ،
 کلام محقق خراسانی
 محقق خراسانی هم که پس از شیخ انصاری که در حقیقت اصول متحول را سر و سامان می دهد، شکل و شما می دهد، می فرماید: «الاتیان بالمامور به علی وجهه یقتضی الاجزاء فی الجمله»، بعد محقق نائینی [4] قدس الله نفسه الزکیه هم تقریبا عبارت محقق خراسانی را دارد. سیدنا الاستاد [5] هم تقریبا همان عبارت محقق نائینی و محقق خراسانی را اعلام می کند. این تعبیری بود که درباره بحث اجزاء از سوی صاحب نظران آمده است. از یک سو سبک ما این است که مسیر متن کفایه الاصول باشد، از سوی دیگر این سیر تاریخی را باید پیوند بدهیم. باید توجه کرد که طبق تعریف قدماء، شیخ طائفه و مشهور اصول محقق قمی و صاحب فصول کلمه امر محور است، «ان الامر یقتضی». بنابراین بحث اجزاء می شود بحث لفظی و دلالت می شود کشف و دلیل، از باب کشف و دلالت است. اقتضاء می شود از باب کشف و دلالت و مسئله می شود مسئله لفظی و بحث لفظی است نه بحث لفظی لغوی بلکه بحث لفظی اصولی که صیغه امر دلالت دارد بر اجزاء یا دلالت بر اجزاء ندارد.
 معنی تحول اصول چیست
 و اما بعد از تحول اصول که این را هم جزء ابتکارات اصول متحول تلقی کنیم که گفتم معنای تحول این است که ابتکاراتی آورده شیخ انصاری و اصول را دگرگون ساخته و مطالب جدید آورده، از جمله ابتکارات اصول در تاریخ تحولش این نکته را در نظر بگیرید که فرمود: «اختلفوا فی ان اتیان المامور به»، موضوع اتیان را قرار داد که اگر کسی مامور به را اتیان کند، انجام بدهد، آیا این انجام دادن مامور به باعث اجزاء می شود، «یقتضی الاجزاء أو لا یقتضی؟» در این جا نحوه دلالت فرق می کند، این دلالت اتصال مباشر به لفظ ندارد، حکم عقل به میان می آید، لذا دلالت عقلی می شود و مسئله عقلیه می شود. بعضی از عزیزان هستند که مطلب را خوب تحویل نگرفتند، گویا می گویند شیخ تغییر داد و دلالت لفظی را عقلی گفت، در حالی که این گونه نیست، مبدأ فرق می کند. اگر محور امر باشد، اقتضای امر می شود دلالت لفظی و اگر اقتضای اتیان باشد می شود عقلی.
 سید الاستاد می فرماید: این مسئله عقلیه است
 سیدنا الاستاد [6] قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این مسئله، مسئله عقلیه است. برای این که ربط و صله ای به عالم لفظ ندارد، عمل است، اتیان است. آیا این عمل این اثر را دارد یا ندارد؟ می شود مسئله عقلیه.
 معیار حکم عقلی و شرعی
 آن گاه یک معیاری را هم اعلام می کند، می فرماید: {البته این معیار جزء ابتکارات ایشان باشد که از جاهای دیگر ممکن است استفاده بشود ولی نه به این صراحت}معیار در حکم عقلی و شرعی این است که اگر حاکم حکم، مستقیما عقل بود می شود حکم عقلی مثل استحاله معلول بدون علت، و اگر حاکم به حکم فقط شرع بود، مثل وجوب صوم و صلاه، می شود حکم شرعی. این جا حاکم عقل است. در این رابطه یک توضیح مختصری هم لازم است با استفاده از افادات استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه که می فرماید: مناسب است که برایمان شرح داده بشود که مسائل عقلی در مسائل لفظی چرا وارد شد؟ مباحث الفاظ بود، اجزاء آمد از مباحث عقلیه، نامتناسب شد.
 حکم عقلی دو قسم است
 در جواب باید بگوییم که مسئله عقلی یا حکم عقلی دو قسم است: مستقل و غیر مستقل. مستقل آن است که عقل ملاک حکم را خودش بدون کمک از جای دیگر درک بکند مثل حسن عقل و قبح ظلم. شما تا حالا شنیده بودید که عقل مستقل بدون کمک گرفتن از شرع بلکه معیار درک کامل ملاک از سوی عقل است و این می شود حکم عقلی مستقل. اما اگر حکم عقل مستقل نبود، سکویی وجود داشت برای شرع که آن جا شرع کاری انجام می دهد بعد روی همان مطلبی که از شرع استفاده می شود حکم عقل وارد شد، این می شود حکم عقلی غیر مستقل. به عبارت بسیار ساده که جواب اشکال هم داده شود این است که حکم عقلی غیر مستقل ترکیبی است از حکم شرع و حکم عقل. پایه از شرع است، بنیاد از شرع است، رو بنا حکم عقل است. یک چیزی که شرع آماده کرده، اگر روی آن چیز اگر حکم عقل استوار شد، می شود عقلی غیر مستقل مثل وجوب مقدمه واجب. شرع واجبی دارد «صلوا» بعد این واجب هم مقدمه می خواهد و بعد این که واجب است از سوی شرع آمده، این که مقدمه می خواهد قطعا حکم عقل است منتها عقل وابسته به این که ذی المقدمه ای قطعا باشد. جوابی که داده شد این است که این مسئله عقلی غیر مستقل اصلا از وادی بحث الفاظ بیرون نیست تا این که بگوییم چرا آمد. این هم جزء جاهایی است که بعضی از شراح شاید وقت نداشتند مطالعه کنند، و اشکال کردند و جواب دادند.
 توضیح سه کلمه علی وجهه، اقتضاء، اجزاء
 تا این جا که این مسئله را گفتیم که مسئله ای اجزاء یک مسئله عقلی است، براساس سبک و سیاق محقق خراسانی برگرفته از بیان شیخ انصاری، عنوان را تجزیه می کند و نکات کلیدی را شرح می دهد. عنوان از خود محقق خراسانی اگر بود، که این گونه وارد بحث نمی شود. عنوان از سلف صالح از استادش شیخ انصاری است و او هم از سلف صالح دیگر، محقق خراسانی به شرح کلمات این عنوان و به توضیح مفردات این مسئله عنوان شده، می پردازد. به ترتیب کفایه الاصول برای توضیح عنوان مسئله سه تا کلمه توضیح و شرح داده می شود: 1. کلمه بوجهه، 2، کلمه اقتضاء، 3. کلمه اجزاء. اما محقق خراسانی اضافاتی که در عنوان آورده بار معنا دارد. بار معنا هم ذهن آدم را آماده می کند و هم به یک حقیقتی اشاره می کند. در مقدمه شرح این سه تا کلمه، این نکته قابل توجه است، چیزی را که محقق خراسانی اضافه می کند «هل» دیگر ندارد «الاتیان بالمأمور به علی وجهه یقتضی الاجزاء فی الجمله». اولا جمله استفهامیه را بدل کرد به جمله خبریه و ثانیا اقتضاء را اعلام کرد محدود، اقتضای محدود قطعا است.
 فائده و ثمره از این بحث
 فائده این بیان این است که تحریر محل نزاع و اینکه این بحث فائده و ثمره اش چیست؟ بحثی هست که واقعا شایسته تحقیق باشد و الا می گوییم اجزاء، مطابق ماتی به با مامور به اجزاست. چه فائده دارد بحث؟ با این اضافه ایشان به طور اشاره مطلب را روشن کرد، استفاده می شود از بیان ایشان که اتیان مامور به اقتضای اجزاء دارد قطعا، اگر براساس امر واقعی باشد یعنی اگر مامور به ما همان مامور به به امر واقعی باشد که شکی در این نیست و در این بحث نداریم.
 آیا ماموربه امر ظاهری و اضطراری اقتضای اجزاء دارد یا نه؟
 بحث ما در این است که آیا مامور به به امر اضطراری و مامور به به امر ظاهری «یقتضی الاجزاء ام لا یقتضی الاجزاء؟» معلوم شد که این بحث باید بحث بشود و محل ابتلاست. شما تیمم می کنید، بعد از تیمم که امر اضطراری واقعی ثانوی است. امر اضطراری هم امر واقعی است منتها امر اضطراری است. شما تیمم می کنید، نمازتان را می خوانید، بعد از خواندن نماز رفع عذر می شود و اضطرار از بین می رود، «هل یقتضی الاجزاء فی الوقت و الاعاده فی الوقت و القضاء بعد الوقت؟» و همین طور مامور به به امر ظاهری، شما با وضوی استصحابی نماز خواندید، بعد از وضوی استصحابی که نماز خواندید این کشف شد یا وضو گرفتید که الوضو علی وضو نور علی نور، یک وضوی دیگر گرفتید که متوجه شدید وضوی دیگر گرفتید و این دیگر استصحابی نیست، حالا «هل یقتضی الامر الظاهری الاجزاء؟»، نیاز به نماز خواندن دیگر نیست یا هست؟ پس با این اضافه ای که محقق خراسانی آورد، منطقه البحث را معین کرد از یک سو، و از سوی دیگر آن اجزای قطعی که احیانا به ذهن شما می آمد که اگر آدم ماموربه را مطابق امر واقعی انجام بدهد، مگر شک داری؟ آن را هم گفت «یقضتی الاجزاء فی الجمله». ما با این شرحی که دادیم منطقه البحث معلوم شد و الان کلمات را شرح بدهیم. کلمه اول طبق اسلوب کفایه «علی وجهه»، منظور از «علی وجهه» چیست؟
 سه وجه در تفسیر علی وجهه
 آن چه که محقق خراسانی می فرماید با بیان بسیار کوتاه و مختصر، سه وجه در تفسیر علی وجهه وجود دارد: 1. منظور از وجهه یعنی بوجهه الشرعی، آن چه که فقط شرع معین کرده است، با همان خصوصیاتی که از سوی شرع بیان شده، انجام بشود مجزی هست یا نیست. محقق خراسانی به این وجه دو تا اشکال می کند:
 اشکال اول بر این که منظور از وجهه، بوجهه الشرعی باشد
  • می فرماید اگر شرع را قید قرار بدهیم برای وجه یا به اصطلاح وجه را شرعی معنا کنیم که در حقیقت قید مامور به این می شود «بالمامور به شرعا»، عوض «علی وجهه»، شرعا را بیاورید. معنای وجهه می شود شرعا. اگر این کار را بکنیم، قید می شود توضیحی. قید توضیحی اولا خلاف اصل است. اصل در قیود، قیود احترازی است.
 اشکال دوم
 و ثانیا قید توضیحی زمینه می خواهد و جایی که نیاز به توضیح باشد. ماموربه که امر شرعی دارد، شرعی است و دیگر توضیح نمی خواهد که این را توضیح بدهیم که ماموربه شرعا. مامور به یعنی به امر شرع و این دیگر توضیح نمی خواهد.
 اشکال سوم
 و ثالثا تعبدیات بر مبنای محقق خراسانی از محل بحث خارج می شود. برای این که در تعبدیات یک جزء و یک رکن رکین قصد قربت است و قصد قربت هم در عبادت شرعا اخذ نشده است و عقلا اخذ شده، اگر بگوییم شرعا عبادیات از محل بحث بیرون می رود چون دیگر همه اجزائش که شرعی نیست، مامور به شرعا به تمام اجزاء نیست و یک جزء اصلی اش عقلی است. وجه دوم که درباره علی وجهه آمده است، گفته می شود که منظور از وجهه قصد وجه باشد. قصد وجه یعنی قصد وجه امر. این امر واجب، این امر الزامی را اطاعت می کنم، این قصد وجه است.
 توضیحی درباره قصد وجه و قصد تمییز
 اولا عنایت کنید قصد وجه و تمییز در برابر قصد قربت و قصد امر که قرار می گیرد دو اصطلاح است و از دو وادی است. در وادی فقه و اصول اصطلاح قصد امر و قصد قربت است. در وادی کلام اصطلاح عبارت است از قصد وجه و قصد تمییز. قصد وجه یکی از مصطلحات کلامی است که اهل کلام آورده اند. فرق بین قصد وجه و قصد تمییز چیست؟ استادنا العلامه شیخ صدرا می فرماید که خود در فلسفه و کلام علامه بود و کلامش سند قاطع برای این مسائل هست، می فرماید: فرق بین قصد وجه و قصد تمییز از این قرار است که قصد وجه به امر و طلب تعلق دارد که اشاره شد، این نماز را می خوانم به قصد این طلب حتمی و این امر الزامی که پشت سر این عمل عبادی قرار دارد. قصد تمییز مربوط می شود به مامور به و مطلوب. من این مطلوب را به همین خصوصیات متمایز از امثال و عبادت های مشابه انجام می دهم. این اصطلاحات کلامی است. وارد کردن آن این جا یک وارد کردنی است که بلا مبرر و بدون انگیزه و داعی است. داعی نداریم که این مطلب را وارد کنیم. مطلب کلامی است در جای خودش، درست است یا درست نیست؟ استاد می فرماید در خود کلام هم این قصد وجه به طور اصلی محل اتفاق نیست. از اساس هم در کلام این نکته به اثبات نرسیده چه برسد که بیاوریم در اصول وارد کنیم. بعد می فرماید: اشکال دوم اگر قصد وجه بیاید داعی امر در کار باشد، خروج توصلیات تماما به وجود می آید. یعنی تمامی واجبات توصلیه خارج می شود. چون که قصد وجه در توصلیات اعتبار ندارد. یک واجب توصلی را اگر ما انجام بدهیم، بوجهه بی معنا می شود چون معنای بوجهه به قصد وجه بود و قصد وجه در توصلی راه ندارد. اشکال سوم این است که اگر صحبت از آن نکته های کلامی به میان بیاید، قصد وجه ترجیحی ندارد. چرا مطلب را کلی نگوییم؟ بگوییم که باید واجب مامور به با کیفیت کامل انجام بگیرد. نیاز به این نیست که ما قصد وجه را به خصوص بیاوریم یا چرا قصد تمییز را نیاوریم، قصد وجه یک دلیل برتری در جهت انتخاب ندارد. بنابراین این دو تا وجه در جهت معنای علی وجهه به بار ننشست.
 وجه سوم از معنای وجهه که مختار محقق خراسانی و سید الاستاد و محقق نائینی است
 وجه سوم که هو المختار عند محقق خراسانی و سیدنا الاستاد و محقق نائینی که عبارت از این است که «بوجهه یعنی علی ما النهج شرعا و عقلا». نهج شیوه، روش، با همان روش و ساختاری که شرعا و عقلا هست، اگر انجام بشود مجزی است یا نیست؟ این دیگر کامل می شود هم بر مبنای محقق خراسانی که قصد قربت اخذ آن عقلی است و هم بر مبنای متمم جعل و امر ضمنی که مبنای محقق نائینی و سیدنا الاستاد است. بنابراین درست همان است که محقق خراسانی فرمود که «علی وجهه یعنی علی ما هو النهج فی المامور به شرعا و عقلا».
 کلام امام خمینی
 به عنوان حسن ختام سیدنا الامام [7] قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: منظور از وجهه «کل ما یعتبر فیه و له دخل فی الغرض». هر آن چه که از اجزاء و شرائط دخل در غرض داشته باشد، آن تفسیر و توجیه علی وجهه است. هر چیزی که دخل در غرض داشته باشد، داخل در محدوده وجهه است. در یک جمله کوتاه از مجموع این کلمات استفاده کنیم از یک سو و از سوی دیگر بگوییم علی وجهه ابهام ندارد و چیزی که ابهام ندارد، ما اگر شرح بدهیم، ممکن است استفاده های طریقی داشته باشیم. اما مامور به علی وجهه یعنی بر طبق آن چه که دستور داده شده، این هم مصطلح عرف است و هم معنای وجهه است به آن صورتی که دستور داده شده و این می شود درست و کامل. بنابراین اگر ماموربه به امر ظاهری و امر واقعی علی وجهه انجام گرفت، آیا مجزی است یا مجزی نیست؟ ان شاء الله جلسه آینده. یک روایت کوتاه از امیرالمومنین سلام الله تعالی علیه: «اشد من مرض بدن مرض القلب و دواء مرض القلب تقوی القلب». از بیماری بدن، بیماری قلب شدیدتر است ولی داروی آن را اعلام کرد که داروی آن تقوای قلبی است. تقوی القلوب دارو و معالجه بیماری قلب است. یک نکته علمی و یک نکته معرفتی، نکته علمی دیدیم اساتید دانشگاه و داده های روز که اگر کسی به دعا و نیایش و توسل و این ها مثلا رو بیاورد، علاج بیماری قلب را هفتاد درصد نسبت به معالجه علمی و پزشکی بیشتر می تواند به دست بیاورد، یعنی معالجه از طریق دعا و توسل، هفتاد درصد برتر است از معالجه ای که از طریق علمی بشود. اما نکته معرفتی تقوی القلوب چیست؟ تقوی القلوب ولایت امیرالمومنین است.


[1] العده فی اصول الفقه، شیخ طوسی، صفحه 212.
[2] الفصول، محمد حسین اصفهانی، صفحه 116.
[3] مطارح الانظار، شیخ انصاری، صفحه 17.
[4] اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، جلد 1، صفحه 193.
[5] اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، جلد 2، صفحه 29.
[6] محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، جلد 2، صفه 29.
[7] مناهج الوصول، امام خمینی، جلد 1، صفحه 300.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo