< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ما حصل بحث اجزاء
ما حصل بحث اجزاء
در اين بحث نتايجي که به دست آمد و مطالبي که گفته شد، به طور عمده از اين قرار است: اگر ماموربه به امر واقعي مطابق با امر باشد، اجزاء قطعي و جزمي است و جايي براي بحث ندارد. اما اگر ماموربه به امر اضطراري انجام بشود، ايضا کذلک که امر اضطراري امر واقعي ثانوي است. و اگر امر اضطراري امتثال شد و موضوع تغيير کرد و اضطرار رفع شد، در آن صورت هم گفته شد که در مقام ثبوت صوري دارد و در مقام اثبات دليل اطلاق دارد و مجزي است ولو بعد از اتيان رفع اضطرار شده باشد.
در ماموربه به امر ظاهري محقق خراساني تفصيل قائل شد
و اما ماموربه به امر ظاهري: محقق خراساني تفصيل قائل شد که اگر حکم ظاهري موداي اماره باشد، بعد از کشف خلاف مجزي نيست و اما اگر حکم ظاهري موداي اصل باشد، بعد از کشف خلاف اجزاء است.
نظر امام در مناهج
اين رأي را از صاحب نظران امام خميني[1] پذيرفته اند.
نظرات شيخ انصاري و محقق نائيني و سيد الاستاد
اما محققين ديگر اصولي شيخ انصاري و محقق نائيني و سيدنا الاستاد قدس الله اسرارهم گفتند که اجزاء بعد از کشف خلاف وجود ندارد، فرق بين اماره و اصل هم در کار نيست.
نکته: قلمرو بحث اجزاء و عدم اجزاء در عبادات است نه معاملات
اما نکته قابل توجه اين است که چيزي که به عنوان مطلب جديد در اين بحث اين است که قلمرو بحث اجزاء در عبادات را با معاملات تفکيک کنيم. بحث اجزاء و عدم اجزاء متعلق است در اتيان ماموربه عبادي و اما در ماموربه به اوامر معاملاتي گفتيم که اجزاء زمينه ندارد چون معاملات اسامي براي مسببات است و مسببات بسائط است و امرش دائر است بين وجود و عدم که محقق نائيني[2] فرمودند: از خطابات شرعي استفاده مي شود که معاملات اسامي براي مسببات باشد. براي اين که«اوفوا بالعقود» امر به وفاء مي کند. عقود هرچند نسبت به ايجاب و قبول هم صدق مي کند اما ايجاب و قبول که کلام و لفظ است، ثبات و بقاء ندارد، قابليتي براي وفاء در الفاظ عقد وجود ندارد. و اما مدلول عقد که تمليک و تملک باشد، قابليت براي وفاء دارد. وفا کنيد به تملک، وفا کنيد به تمليک. قابليت وفا متعلق است به مسببات که نقل و انتقال باشد چون امر به وفاست و قابليت فقط براي مسبب است نه براي لفظ عقد، لذا از خود بيان استفاده مي شود که عقود و معاملات اسامي براي مسببات است.
محقق خراساني فرمود اگر حکم ظاهري موداي اصل باشد اجزاء وجود دارد
و مطلب ديگرکه علاوه بر ده فرع گفته شد اين بود که محقق خراساني فرمودند که اگر حکم ظاهري موداي اصل باشد، اجزاء وجود دارد
اما شيخ انصاري و محقق نائيني و سيد الاستاد فرمودند اگر حکم ظاهري موداي اصل باشد اجزاء وجود ندارد ولي استثنائاتي وجود دارد
اما شيخ انصاري و محقق نائيني و سيدنا الاستاد فرمودند که اجزائي در کار نيست، اما استثنائاتي وجود دارد.
تحقيق اين است که در عمل اشکال و تعارض نيست
اگر تحقيق کنيد، درک مي کنيد که همان مواردي را که محقق خراساني مي گويد که موداي اصل حکم ظاهري باشد بعد از کشف خلاف که اعاده و قضاء ندارد و اجزاء وجود دارد، همان مورد از ديد اين صاحب نظران ديگر جزء استثنائات است. بنابراين در عمل اشکالي و تعارض و تضارب آراء وجود ندارد. محقق خراساني از زاويه کارآيي اصول وارد مي شود و محققين ديگر مي گويند اين موارد دليل دارد براي اجزاء. اين نتيجه کلي از بحث اجزاء بود که کامل شد.
نکته اخلاقي
همه ما مخصوصا طلبه هايي که در قم و مخصوصا فضلائي که شما اين جا هستيد، بدانيد که توفيق و لطف خدا و کرم کريمه آل البيت عليها سلام است. يکي از شخصيت ها و مسئوليني که شکايت برده بود پيش حضرت معصومه سلام الله عليها که من اداره مي کنم اين حوزه را و حافظ اين حوزه هستم، اين همه زحمت کشيدم ولي الان گرفتار شدم و عنايت نمي کنيد، تا اين حرف را زده بود، يک عالم و يک روحاني آمد وارد شد و در ضمن جملات اول صحبت گفت حوزه را حضرت معصومه حفظ مي کند. اداره حوزه براي حضرت معصومه است، به کسي ديگر تعلق ندارد، دست ولايت است. ديروز يک طلبه اي که از فضلاء است، يک نکته اي به او گفته بودم آمد براي من گزارش داد، خوشحال شدم. قبلا به او گفته بودم که طلبه بيمه است اما خرج بيمه اش دو چيز است: 1. پايبندي به واجبات و محرمات، 2. درس را در حد متعارف بخواند، تسامح و تساهل و به اعتنايي و تنبلي نکند، اين بيمه است. ديگر تمام امور زندگي تان به طور متعارف مسيرش را طي مي کند و به مشکل برنمي خورد. ديروز آمد با يک انبساط خاص و به اين تعبير که حرف هايتان را به ياد دارم، يک مورد به مشکل برنخوردم. زندگي خودش مي چرخد و مسير هموار است، فقط به واجبات و محرمات در حد حساس ان شاء الله پايبند و درسم را خوب مي خوانم. حتي گفته ايم و تجربه کرده ايم، حتي کسالت جسمي که جسم آدم کسل است و حال ندارد از نظر جسمي يا روحي، راهش مداوا کردن که ما صوفي نيستيم برويد مداوا اشکال ندارد اما راه اصلي اش اين است، درس را فراگيري اش را ادامه بدهيد، حضورتان، مطالعه تان، دقت تان را ادامه بدهيد، مي بينيد که تنظيم شد. يک وقت مي بيني که سلامت آمده. بارها براي شما گفته بوده ام که مرحوم استادنا العلامه شيخ صدرا به خود حقير فرمودند که سن بالاي علماي نجف که شما فرض کنيد از صد يک مقدار پايين تر يا کمي بالاتر، سن هاي بالا اين طوري است، مثلا آقاي خويي سن اش فراموش شد و ظاهرا آيت الله اراکي هم سن اش اخيرا فراموش شد. با معادلات تطبيق نمي کند. مرحوم شيخ صدرا فرمود که تنفس ام درس است و درس نگويم مي ميرم. بنابراين اين طور استفاده کنيد. نفس حيات بخش براي روحاني درس خواندن و کار علمي است. در بحث هاي علمي آمده و روايت هم دارد. بحث هاي علمي آمده است هم فلسفه و هم علم. در فلسفه آمده است که اگر فشاري و صدمه اي يا تصادفي برايتان پيش آمد، در حال بيهوش شدن قرار گرفتيد، سعي کنيد که خودتان سر هوش حفظ کنيد و سعي کنيد که بيهوش نشويد که اگر بيهوش شديد، بدن ديگر جواب نمي دهد و آن بيهوشي مي رود به طرف بيهوشي آخر. يک مرتبه مي بينيد که جسد آن جاست و خودتان ناظريد، اولين لحظه که روح آدم جدا مي شود، جسد خودشان را مي بيند. اين از نظر فلسفه است که اعصاب تان را حفظ کنيد يعني هوش تان را از دست ندهيد. از نظر علمي هم آمده است که هر قسمت از تشکيلات يا مجموعه هايي که در کالبد انسان است، هر قسمتش را آدم با ورزش مي تواند سر پا نگه دارد. مثلا دست را ورزش کنيد اين سلامت و استحکامش را با ورزش مي توانيد حفظ کنيد، سلامت مغز را گفته اند به وسيله مطالعه علمي، مطالعه علمي کنيد که مطالعه علمي درست اعصاب آدم را سالم نگه مي دارد و ورزشي است براي اعصاب. اين ها مقدمه بود، نکته اصلي روايتي از اميرالمومنين عليه السلام که بهترين ورزش و حفظ و سلامت اعصاب مطالعه و کار علمي است. کار علمي بکنيد، مطالعه کنيد، اعصاب تان سالم. تجربه هم کرديد طرف علم و درس برويد، بيرون برويد با انسباط و مسائل زندگي و درگيري هاي دروني و اوقات تلخي، بيرون برويد سردرد. بنابراين ان شاء الله خدا توفيق بدهد با اين تذکرات هم شما عزيزان هم توجه بيشتري بکنيد. پس از که متوجه شديم به اين نعمت عظمي، مقدمه شکر نعمت توجه به نعمت است. اين نعمت عظمي را خدا به ما داده، شکر بکنيم و شکر نعمت اين است که گناه نکنيم. از امام صادق «شکر النعمه اجتناب المحارم». نکته دوم هم اين است براي شکر نعمت که شکر نعمت حسن استفاده از نعمت است. حسن استفاده اين است که سعي کنيد زودتر برسيم. حسن استفاده اين است که اول کار علمي و بعد برويم به طرف کار. حسن استفاده از نعمت اين است که قبل از اين که به چيزهاي ديگر فکر کنيد يا به حال مضطرين فکر کنيد و به حال افتادگان فکر کنيد، به درس فکر کنيد. مشکل کسي که الان از نظر اعصاب غصه دار است و ناراحت است، مشکلش معلوم است چون درس را خوب فکر نمي کند، فکرش را مي برد جاي ديگر. اشتباه برديد، اصل را گذاشتيد کنار. فکر را متمرکز کنيد به طرف درس و بحث و مسائل جنبي را داشته باشيد به مستضعفين و به مضطرين اما در حاشيه. تمام حواس تان را گرفتيد که اين مضطر است و خيلي وضع اش بد است، خوب اين غصه او منتقل شده به اين و ذهن اش را غصه پر کرده و از علم و درس خبري نيست. همه را گذاشته کنار و تمام ذکر و فکر و هوش ذهن اش معطوف مي شود به رفع اضطرار، اين اشتباه است و اين شکر نعمت نيست. شکر نعمت نعمتي که خدا به شما داده، جوان هستيد و وقت داريد و پاي درس مي آييد، فقط خودت را ببر سمت و سوي درس. نگو که من حواسم پرت است و درس را نمي توانم بخوانم، اين وسوسه است. نگو من گرفتاري دارم، اين وسوسه است. نگو ذهنم خوب کار نمي کند، اين وسوسه است. مقاومت کن با هزاران گرفتاري، گرفتاري هاي دنيا را بگذاريد کنار، شما با درس خوب بخوانيد، انگار يک موجود زنده است. مثالش اين است که به روي دنيا بخنديد يا دنيا به روي شما بخندد، به طرف دنيا مثبت بنگريد تا دنيا براي شما هم مثبت نتيجه بدهيد. به درس احترام و قدر و ارزش قائل بشويد تا درس براي شما احترام و عزت و عظمت قائل بشود. حتي مومنين و عزيزان بالمعني الاخص حواس اش از درس رفته براي حل مشکل که از راه ذکر و دعا و توسل و تمام سعي اش اين جاست. اگر بپرسي طرف درس رفتي، مي گويد مي روم اما نمي کشم، اين مشي خطرناکي است. باور کنيد که من که تمام زندگي ام لطف خدا داخل در درس و بحث بوده و براي شما يک تجربه هستم مشکل شکن و سلامت آوري و توفيق و عزت و آرامشي که خواسته فطري انسان است، درس و بحث و علم است. حتي براي بعضي عزيزان يک مديريتي يک اداره مي دهد مثلا پژوهشي و آموزشي، کار است و خوب است اما تويي که اهليت کار علمي داري، خوب نيست. خوب هر کجا به حسب خودش است. براي شمايي که مي توانيد شش ماه در سال يک کتاب بدهيد بيرون، چقدر واقعا مهم است و واقعا اين ها را بايد يک صيد و يک شکاري هدف گيري کنيد. جوان هستيد، و فاضل هستيد، کارهاي خدماتي و کارهاي اجتماعي و تبليغ خوب است و انجام بدهيد ولي کار اصلي به دست آوردن قدرت علمي است. کار علمي يک نوري است که هميشه باطن آدم را روشن و روح آدم نوراني و زندگي آدم را منور مي کند، خدا براي همه شما اين توفيق را عنايت کند.
بحث مقدمه واجب
به لطف خدا وارد بحث جديد شديم. يکي از بحث هاي مهم در اصول بحث مقدمه واجب است. شايد در هيچ کتابي و هيچ بحثي از بحث هاي علوم انساني فقه و اصول و فلسفه و ادب و بلاغت، بحث مقدمه واجب به اين دقتي که در اصول بحث شده، وجود نداشته باشد.
پيش درآمد مقدمه واجب اين است که اولا چه نوع بحثي است
اين بحث را محقق خراساني قدس الله نفسه الزکيه با يک مدخلي شروع مي کند. مي فرمايد: اولا بحث مقدمه واجب بايد شناسايي بشود و تعريف بشود که از چه نوع بحثي است. بحث ادبي است، بحث عقلي است، بحث لفظي است؟
ثانيا مسئله اصولي است يا فقهي
وانگهي پس از که اين مرحله معلوم شد، ببينيم که اين مسئله ي مقدمه واجب است که جزء مسائل اصول است، آيا شکل آن شکل مسئله اصولي است يا فقهي؟ اما درباره مطلب اول يک توضيحي هم اضافه کنيد که اين مسئله ي مقدمه واجب، بحث عقلي است يا لفظي؟
بحث عقلي دو قسم است
بحث عقلي چند قسم است: 1. عقلي نظري، 2. عقلي عملي، منظور از عقلي نظري آن دسته از بحث هاي عقلي است که با برهان هاي فلسفي و عقلي سروکار دارد، مثل امکان و وجوب و امتناع، تناقض و عليت و انسجام و امثال اين ها. و منظور از بحث عقلي عملي آن بحث هاي عقلي است که در ارتباط با تحسين و تقبيح عقل است که چه چيز را عقل تحسين مي کند و حکم مي کند به حسن را و چه چيز را عقل تقبيح مي کند و حکم مي کند به قبح آن. و در تعبيرديگر عقل نظري جزء بحث عقلي فلسفي است و عقلي عملي جزء بحث عقلي کلامي است.
تقسيم دوم تقسيم حکم عقلي به حکم عقل مستقل و غير مستقل
تقسيم دوم عبارت است از تقسيم حکم عقل به حکم عقل مستقل و حکم عقل غير مستقل. منظور از حکم عقل مستقل عبارت است از آن حکم عقلي است که به نحو استقلال بدون کمک گرفتن از مقدمات خارجي و داخلي خود عقل مستقيما حکم مي کند، مثل حسن عدل و قبح ظلم. و اما عقلي غير مستقل عبارت است از حکم عقلي که عقل بعد از يک مقدمه خارجي که شرعي يا عرفي باشد، حکم خودش را صادر مي کند. مثل حکم عقل به وجوب مقدمه واجب که قبلا يک واجبي باشد از سوي شرع و بعد از آن که واجبي وجود داشت، مقدمه آن واجب را بحث مي کنند که واجب است يا واجب نيست. يک ارتباطي با مقدمه خارجي دارد. ضميمه مي خواهد و مستقل نيست. گاهي در اصطلاح گفته مي شود که محقق خراساني هم مي فرمايد که«استقل العقل»، اين «استقل العقل» منظور حکم عقل مستقل نيست، بلکه منظور يعني «حکم العقل حکما جزما قطعا»، اين معناي «استقل العقل» است.
نکته توضيحي
اين اقسام که گفته شد، باز هم نکته توضيحي ديگري را در ادامه توجه کنيد و آن اين است که در اين قسمت از بحث ها که برهان نبود، اگر فلسفي بود که ريشه برهان است و متعلق به هستي و نظام هستي است، موضوع فلسفه هستي شناسي است که «الفلسفه علم بحقائق الاشياء بقدر طاقه البشريه». اما اگر کلام شد، سرمايه و ريشه کار احوال مربوط به مبدأ و معاد است. از احوال مربوط به مبدأ و معاد مي شود کلامي.
ضروريات و بديهيات
و بعد از اين در مرحله ديگر يعني در مرحله سطحي که عقل حکمش نياز به سرمايه و هزينه نداشته باشد و نيازي به تمسک به برهان نداشته باشد، عقل سطحي يا ابتدايي باشد. اين مرحله را ضروريات و بديهيات و قضاهاي قياساتها معها مي گويند در فلسفه. در بحثي که ما داريم، موضوع بحث ما ملازمات مي شود. ملازمات عقليه از اين دسته دوم بحث عقلي است. دسته اول آن دقيق است و هزينه دارد و استدلالي است که برهاني مي شود. دسته دوم بحث عقلي فهم و درک عقل است. دسته اول درک است با استدلال و دسته دوم فهم و درک عقل است که بحث ملازمات است. بنابراين اين بحث ملازمات از مباحث عقلي گروه دوم که از سنخ ضروريات و بديهيات و غيرها خواهد شد.
محقق خراساني مي فرمايد بحث مقدمه واجب از ضروريات و ملازمات عقليه است
بنابراين محقق خراساني مي فرمايد: بحث مقدمه واجب از بحث هاي عقلي است و مسئله عقليه است و بحث از ملازمه است و اين هم جزء مدرکات عقلي است نه از بحث هاي فرعي و اصولي. در اين رابطه که دليلي که اقامه مي کند که مي فرمايد مسئله عقليه است، دليلش اين است که مي فرمايد: بحث از ملازمه است. ملازمه که بين واجب و مقدمه واجب مطرح شد، ملازمه از مدرکات عقل است چون ملازمه هست، بحث از ملازمه بحث از عقلي است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo