< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استحقاق ثواب بر واجبات نفسیه
بحث تکمیلی درباره استحقاق ثواب بر واجبات نفسیه
گفته شد که مشهور از اصحاب کلام بر این هستند که انجام واجبات باعث استحقاق ثواب می شود. اما شیخ مفید و من تبع ایشان فرمودند که انجام واجبات موجب استحقاق نیست بلکه اعطاء ثواب از باب تفضل است.

محقق نائینی می فرماید: اقوی در مسئله عدم استحقاق است
محقق نائینی[1] قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اقوی در این مسئله عدم استحقاق است. عبد هرقدر عبودیت و انجام واجبات داشته باشد، مستحق نمی شود. بلکه اطاعت مولی که عبودیت است، یک حکم الزامی عقلی است و هر مکلفی که واجبی را انجام می دهد، آن وظیفه عقلی و وظیفه عبودیت را انجام داده است و استحقاقی نیست. ثوابی که از سوی خدا داده می شود، فضل و احسان و کرم است.

معنی حدیث التائب من الذنب کمن لا ذنب له
شاهد این مدعا در حدیث معروف آمده است که «التائب من الذنب کمن لا ذنب له»[2] معنای این حدیث این است که کسی که از گناهان گذشته توبه کند و استغفار کند، مثل کسی است که اصلا گناه نکرده است. می دانیم که همیشه اطاعت و عبودیت و عبادت وظیفه است. کسی که از وظیفه عبودیت سرباز بزند، فرار از بندگی است. این بنده آبق که برگردد به سوی خدا، به او می گوییم توبه. این برگشتن موجب سقوط عقاب گذشته نمی شود چون یک عقابی بر او آمده بر اثر مخالفت های قبلی اما الان که برگشته است، از نو شروع کرده است به عبودیت، این برگشت مسقط جرائم و جرم قبلی نیست. در حالی که این حدیث می گوید «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» که از باب تفضل است و این یک تفضلی است که خداوند برای بندگان خودش عنایت می کند. این حدیث را محقق نائینی استشهاد کرده است که اعلام بکند به طور واضح تفضل دیده می شود.

جمع بندی سید الاستاد بین دو نظریه
اما سیدنا الاستاد[3] برای جمع کردن این دو نظریه استحقاق و تفضل یک راه حلی دارد، می فرماید: استحقاق دو قسم است: 1. استحقاق اجرت و اجیر و مستاجر. کسی که شخصی را اجاره بگیرد و او برای اجاره کننده کاری انجام بدهد و پس از که کار را انجام داد، استحقاق اجرت محقق می شود. در موالی عرفیه هم همین است که یک مولای عرفی است و از بنده خودش طلبی دارد و مثل یک تعامل است منتها تعامل قوی و ضعیف، مولی و عبد. عبد اگر برای مولی کاری انجام داد، استحقاق محقق می شود. این معنا از استحقاق در عبادت و عبودیت، مقطوع البطلان است. اجرتی نیست و اجاره ای نیست و تعاملی نیست. کسی از خدا اجرتی طلب ندارد. 2. عبد به وظیفه اش عمل کند و واجبات را انجام بدهد و دستورات مولای حقیقی را ملتزم بشود و امتثال کند، آن گاه این عبد اهلیت برای ثواب پیدا می کند. اهلیت برای ثواب، استحقاق گفته شود. و در این فرض اگر از سوی خدای متعال لطفی و ثوابی شامل حال این شخص بشود، تلقی این است که این لطف و اعطای ثواب «کان صدر من اهله و وقع فی محله». می فرماید: اگر چنان چه استحقاق به این معنا باشد یعنی به معنای کسب اهلیت، اشکالی ندارد و می توانیم بگوییم که یک فرد براساس سنت الهی می تواند اهلیت را به دست بیاورد و خدا مکلف کرده است «انا هدیناه السبیل اما شاکرا»[4] که شاکر باشد و «ان شکرتم لازیدنکم»[5]، اهلیت پیدا می کند و شاکر می شود و خدا برایش ثواب عنایت می کند. این اعطای ثواب را اگر استحقاق اعلام بکنید به معنای دوم، مانعی ندارد.

نتیجه نزاع لفظی است و استحقاق به معنای دوم است
بعد می فرماید: در حقیقت منظور آنان مثل محقق طوسی که استحقاق اعلام می کند، اولا می فرماید: ظاهر بلکه مقطوع این است که نظر آن ها از استحقاق همین معنای دوم است که کسب اهلیت باشد. و اگر کسب اهلیت باشد، این گروهی که گفته اند که استحقاق در کار نیست بلکه تفضل است، این ها هم کسب اهلیت را انکار ندارند. بنابراین نزاع لفظی می شود. استحقاق به معنای استیجار و اجرت گرفتن نیست بلکه استحقاق به معنای کسب اهلیت است و کسب اهلیت مانعی ندارد. بنابراین ثواب و عقاب نسبت به واجبات نفسیه قطعی است و عقاب که معلوم است و استحقاق آن هم مشخص است و ثواب استحقاق است یا تفضل؟ به این نتیجه رسیدیم که این جا هم نزاع آنچنانی نیست بلکه موافق هستند که استحقاق است ولی استحقاق به معنای دوم. اما تحقیق این است که این یک مسئله کلامی است و هیچ اثر فقهی مستقیمی ندارد مگر این که درباره عدالت و فسق یا در موارد نادری نذری صورت بگیرد، ثمرات نادر است. اما براساس وظیفه عبودیت که داریم، این جا تلاشی که می کنیم این است که انجام وظیفه بشود. پس از که انجام وظیفه شد، رجای واثق داریم که خدا عنایت می کند و بعد می گوییم «خذ الغایات و اترک المبادی»، عنایت شامل حال می شود. تو بندگی چون گدایان به قصد مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند. او ارحم الراحمین است و او جواب عبادت را قطعا چند برابر لطف می کند. ما پس از این اعتقاد راسخ و پس از پایبندی به اعتقاد دینی مان باید وظیفه را انجام بدهیم و بیش از انجام وظیفه چیز دیگر از دست ما ساخته نیست. که به قول اهل حقوق ما تعیین تکلیف بکنیم و حکم صادر کنیم که باید از سوی خدا داده شود، این حق را ما نداریم.
سوال: اگر بپذیریم در طرف گناه و عصیان آن نتیجه اثر وضعی گناه است از این طرف هم باید بپذیریم که این عبادت اثر وضعی دارد.
جواب: احکام هم واجبات و هم محرمات مضافا بر احکام تکلیفیه، آثار وضعیه هم دارد که این یک مطلب درستی است. آن اثر وضعی نیاز به قصد ندارد. مثلا آب بخورید، رفع عطش یک امر طبیعی است. دست به آتش بزنید، سوزاندن امر طبیعی است. جعل نمی شود و کم و زیاد هم نمی شودکه آن ها آثار وضعی است. اما ما درباره ثواب و عقاب از سوی خدای متعال بحث می کنیم که آثار تکلیفیه است. خدا ثواب می دهد و خدا عقاب می کند که این ها تکلیفی است و درباره وضعی آن بحث نداریم.

ترتب ثواب و عقاب بر واجب غیری
مطلب دوم: ترتب ثواب و عقاب بر واجب غیری.

محقق خراسانی می فرماید: نه استحقاق ثواب دارد و نه عقاب
محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: درباره استحقاق ثواب و عقاب نسبت به انجام و ترک واجب غیری، اختلاف نظر وجود دارد. اما می فرماید: حق این است که نه استحقاق ثوابی است و نه استحقاق عقابی. ملخص فرمایش ایشان این است که از باب دلیل انی ما می بینیم که عبد اعمالی که انجام بدهد، مقدمات زیادی هم اگر در جهت انجام آن عمل در کار باشد، در آخر یک ثواب دارد و این گونه که انسان یک عملی را با ده مقدمه انجام داد، ده تا ثواب داشته باشد. این فهم فقهی و ذوق مذهب است. از طریق «ان» کشف می کنیم که برای واجب غیری که مقدمات باشد، ثواب جدا از ثواب ذی المقدمه وجود ندارد. و استحقاق عقاب هم از همین قبیل است. واجب غیری که یک امری است که نقش آن فقط مقدمیت است و مصلحت ذاتی ندارد. ترک آن که خود هیچ مصلحتی ندارد، موجب عقاب نمی شود. می فرماید: ثواب و عقاب از آثار قرب و بعد است و به توسط امر غیری، واجب غیری قربی حاصل نمی شود و به وسیله ترک آن، بعدی حاصل نمی شود تا مثوبت و عقوبتی در کار باشد. اما اگر بگویید که مقدمات اگر منتهی بشود به مخالفت عمل، این جا عقاب است اما این عقاب در اثر ترک واجب است. عقاب مترتب می شود بر مخالفت واجب نه بر مخالفت مقدمات. بعد از این در مورد ثواب هم می فرماید: اگر مقدمات در جهت انجام واجب در حد قابل توجه باشد، اعمال یک مقدار کثرت داشته باشد، تحت عنوان «افضل الاعمال اشقها» ممکن است ثواب بیشتر و افزایش پیدا کند. منتها این ثواب دیگر برای مقدمات توزیع نمی شود بلکه ثواب برای همان عبادت است منتها آن عبادتی که انجام آن مشقت داشته است و به آن جهت ثواب بیشتری هم داده شده است. و اما از باب تفضل هم اگر ثوابی داده شود که آن محدودیتی ندارد و تفضل خدا همیشه است. مقدمات را انجام بدهد و از باب تفضل در اثر آن مقدمات زیاد هم ثواب هایی بدهد که تفضل است و باب تفضل واسع است و هیچ ایرادی ندارد و ربط به بحث اصلی ندارد که واجب غیری بما هو واجب غیری ترک آن موجب عقاب و انجام آن موجب ثواب بشود.

محقق نائینی می فرماید: سه قول وجود دارد
اما محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: درباره واجب غیری و بررسی ثواب و عقاب نسبت به آن سه قول وجود دارد: 1. ترتب ثواب و عقاب. 2. عدم ترتب ثواب و عقاب که اولی کلامی محض و دومی اصولی محض.

قول سوم نظر محقق قمی است
3. تفصیل است که محقق قمی می گوید اگر واجب غیری، اصلی بود استحقاق ثواب و عقاب است. و اگر واجب غیری، تبعی بود استحقاق ثواب و عقاب نیست. منظور از اصلی، واجبی است که غیری است اما خطاب مستقل دارد مثل وضو که هم برای نماز است و هم خطاب مستقل دارد. اما اگر یک واجب غیری بود ولی خطاب مستقل نداشت و خطابش در ضمن خطاب واجب نفسی بود مثل مسافرت برای حج که واجب غیری است اما خطاب مستقل هم ندارد و خطاب او به تبع خطاب حج است. می فرماید: اگر واجب غیری تبعی بود، ثواب و عقابی نیست. بعد اعلام می فرماید که «والحق ان الواجب الغیری اذا صدر بقصد التوصل یستتبع الثواب و العقاب». حق این است که اگر واجب غیری به قصد توصل به واجب نفسی باشد، این قصد توصل کارساز است و رنگ اطاعت به خودش می گیرد، بنابراین ثوابی وجود خواهد داشت.
سوال:
جواب: واجب غیری سفر به طرف حج است. این سفر یک مرتبه قصد رسیدن به حج می کنید و یک مرتبه قصد رسیدن نمی کنید. اگر قصد رسیدن داشتید، ثواب مترتب می شود. چون اطاعت شکل گرفته است و اگر قصد توصل به واجب نفسی را نداشتید مثل این که سفر تفریحی بود منتها در جهت مکه صورت گرفت، این ثواب نخواهد داشت.
سوال:
جواب: توصل یعنی کسی که مقدمه را انجام می دهد، می گوید وصول و دسترسی به ذی المقدمه پیدا کنم. اگر قصد وصول به واجب داشتید، اطاعت است و اطاعت هم ثواب دارد. مثوبت محقق می شود و همین طور اگر مقدمه در جهت ترک باشد، عقاب دارد. اما اگر توصل نبود و یک سفری بود بدون قصد، که ایشان می فرماید واجب غیری بما هو واجب غیری لا حقیقه له الا الطریق. اگر در آن طریق قصد توصل بود، رنگ اطاعت می گیرد و انجام اطاعت موجب مثوبت و ترک اطاعت موجب عقوبت می شود. می فرماید: اشکال نکنید که واجب غیری که توصل نباشد مثل داستان جنگ تبوک که گفته شد کسانی که با پیامبر رفته بودند به سمت و سوی جهاد و قصد جهاد هم نداشتند و به جهاد هم نرسیدند ولی آن مقدمه ثواب داشت. می گوید جواب این معلوم است چون همراهی پیامبر فی حد نفسه عبادت است نه از باب مقدمیت. تشرف در محضر رسول الله رویایی است که از بهشت بالاتر است. بنابراین آن ثواب عظیم به این جهت است نه به جهت دیگر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo