< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی جامعی درباره مفهوم شرط
سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه بحث مفهوم شرط را بیان فرموده اند که ما حصل بیان ایشان از این قرار است، می فرمایند: مفهوم شرط براساس مبنای مشهور نسبت به معنی اخبار و انشاء فرق می کند و همین مفهوم شرط بر اساس مبنای شخص ایشان نحوه دیگری است. در ابتداء به عنوان فهرست بحث می فرماید: قضیه شرطیه بر اساس مبنای مشهور در باب اخبار و انشاء قطعاً دلالت بر مفهوم ندارد. و دلالتش بر مفهوم کار ناممکنی است. و اما قضیه شرطیه براساس مبنای خود ایشان در باب اخبار و انشاء به طور واضح دلالت بر مفهوم دارد. هر دو مبنا را بحث می کند[1].

مشهور می گوید ترکیب جمله شرطیه ترتب است دلالتی بر علیت و انحصاری نمی کند
اما مبنای مشهور: گفته شده است رای مشهور درباره اخبار و انشاء این است که می فرمایند جملات اخباریه وضع شده است برای دلالت بر مصداق واقعیه. و جملات انشائیه وضع شده است برای دلالت بر ایجاد معنی. براساس این مبنا که از مشهور به ثبت رسیده است، می بینیم که قضیه شرطیه که دو قسمت از شرط و جزاء به وسیله ادات شرط با هم ارتباط پیدا کرده اند، این قضیه شرطیه براساس وضع لفظی و ساختار ترکیبی وضع شده است فقط برای ترتب که یک علاقه ای بین شرط و جزاء موجود است. به اصطلاح ادبیات فائی که در ابتدای جمله جزاء می آید تفریع است. یعنی شرط اصل و جزاء فرع آن است. علت و معلولی نیست. موضوع له جامع است، موضوع له آن قدر جامع است، ترتب که جامع بین ترتب انحصاری، علّی و غیره، انحاء ترتب. بنابراین جمله شرطیه دلالت بر ترتب علت و معلولی ندارد فضلا از اینکه دلالت بر علیت انحصاریه داشته باشد. و بنابراین آنچه را که ساختار اعلام می کند همین حد است و لا غیر. هیچ چیزی در موضوع له قضیه شرطیه جز معانی مفردات و ترتب بین جزاء و شرط وجود ندارد، این کل معنای موضوع له موجود در قضیه شرطیه است. و همینطور اطلاق را که ملاحظه کنیم از اطلاق قضیه شرطیه باز هم انتفاء عند الانتفاء استفاده نمی شود، آنچه که در نهایت امر استفاده می شود این است که اطلاق مقتضی این بشود که یک شرطیت لزومیه اینجا وجود دارد، اتفاقیه نیست، یک تفریع است. در این حد از اطلاق استفاده می شود که شرطیت غیر لزومیه نیست، چیز دیگری از اطلاق هم به دست نمی آید. بنابراین براساس مبنای مشهور در باب اخبار و انشاء قضیه شرطیه به هیچ وجه دلالت بر مفهوم ندارد.

اما بر مبنای سید الخوئی شرط مفهوم دارد
و اما براساس مبنای شخص خود ایشان در باب اخبار و انشاء و آنچه در بحث وضع گفته شده باشد که اخبار یا جملات اخباریه آنچه که بر حسب تحلیل دیده می شود این است که وضع شده است برای دلالت بر قصد حکایت. حالا آن حکایت مطابق واقع باشد یا مخالف با واقع از مدلول قضیه بیرون است. و جملات انشائیه وضع شده است برای دلالت بر ابراز اعتبار نفسانی، چیزی را مولی مثلا در ذهن خودش به ذمه مکلف اعتبار می کند و آن اعتبار بدون ابراز فعلیت نمی آورد، به وسیله لفظی ابراز می شود تا فعلیت به وجود بیاید. براساس این مبنا می بینیم جمله اخباریه شرطیه مثل «ان کانت الشمس طالعه فالنهار موجود» جمله خبریه شرطیه شد، در این جمله که می بینیم در حقیقت قصد حکایت است، این قصد حکایت اهمال دارد، بنابراین این قصد حکایت را در مرحله ابراز می بینیم که اطلاق هم ندارد. قید شده است، «ان کانت الشمس طالعه» جزاء مقید شده است به طلوع شمس، پس از آنکه دیدیم تقیید وجود دارد و حکم دائر مدار قید است در تحقق خود، طبیعتاً انحصار حکم به موضوع به طور واضح دیده می شود و در نتیجه آن مفهوم برای شرط محقق و ثابت است. در قضیه شرطیه اخباریه توجه اصلی نیست، توجه اصلی ما در مورد قضیه شرطیه انشائیه است. می فرماید: قضیه شرطیه انشائیه به دو نوع است: نوع اول عبارت است از قضیه شرطیه ای که جزاء عقلاً متوقف به وجود شرط باشد. در این صورت زمینه برای مفهوم وجود ندارد. به خاطر دو نکته: نکته اول جعل جزاء یا انحصار حکم یا تعمیم حکم، جعل شرعی است و جعل شرعی قابلیت می خواهد. چیزی که وضع و رفعش به ید شرع نباشد، در آنجا برای شرع زمینه جعل وجود ندارد. بنابراین ترتب جزاء که بر شرط عقلی باشد، زمینه برای جعل شرعی نیست، چون جایی که وضع و جعل هر دو به ید شرع نباشد، زمینه برای جعل شرعی وجود ندارد. این نکته اول، نکته دوم آن هم این است که در صورت انتفاء شرط قضیه می شود سالبه منتفی به انتفاء موضوع، بنابراین اگر ترتب جزاء بر شرط متوقف بود عقلاً قضیه در صورت انتفاء شرط از باب سالبه منتفی به انتفاء موضوع است و زمینه برای مفهوم وجود ندارد. نوع دوم آن است که قضیه شرطیه خصوصیت های وجود مفهوم را داشته باشد. خلاصه فرمایش ایشان از این قرار است که جمله شرطیه ای که دارای مفهوم است، باید واجد دو تا خصوصیت باشد: خصوصیت اول این است که جزاء متوقف به وجود شرط عقلا نباشد. خصوصیت دوم این است که خود شرط موضوع نباشد، موضوع شرط برای جزاء نباشد. مثال آن آنجایی که خود موضوع شرط برای جزاء است همان «ان رزقت ولدا فاختنه»، این خود موضوع شرط برای جزاست. و اما در مورد دوم که جزاء عقلاً متوقف به شرط باشد، مثال آن «لا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء ان اردن تحصنا»، به طور طبیعی و واقعی اکراه متوقف به تحصن است، اگر تحصن نباشد، عقلاً اکراهی نیست، تمایل شخصی داشته باشد که اکراه نیست. تا مولی ببیند عقدش را خوانده. بنابراین اکراه عقلاً متوقف به تحصن است، اگر تحصن نباشد، اکراهی دیگر وجود ندارد. چون اکراه مستقیما متوقف به تحصن بود، تحصن که وجود نداشت، شرط که منتفی شد اکراه از اساس منتفی است. چون فقط گره خورده بود به شرط. ما اینجا یک اصطلاح دیگری را هم اضافه می کنیم بعدا شرح می دهیم که گاهی می گوییم در قضیه شرطیه پس از انتفاء شرط حکم نهاییا منتفی می شود. دیگر زمینه نیست برای تحقق حکم تا شارع بگوید این حکم در صورت عدم وجود شرط هست یا نیست. حکم از اساس منتفی می شود. در جایی که حکم از اساس منتفی شد، زمینه برای مفهوم گیری وجود ندارد. بعد می فرماید: با توجه به این دو تا خصوصیت مفهوم شرط یا قضیه شرطیه دارای مفهوم در مثال عبارت از این است که بگوییم «اذا سافرت فقصر»، موضوع مکلف است و شرط مسافرت است. این مسافرت یک حالت است. در قضیه شرطیه ای که زمینه برای مفهوم است، موضوع دارای دو حالت است، سفر و حضر، «ان سافرت فقصر و ان لم تسافر فلا تقصّر»، موضوع است و دارای دو حالت است. پس از که قضیه شرطیه را به این شکل بیان کردند. اما دلالتش را بر مفهوم، می فرماید: دلالت قضیه شرطیه که دارای این دو تا خصوصیت باشد، این قضیه دلالتش بر مفهوم واضح است، ابهام ندارد. برای اینکه همان نکته ای که در جمله اخباریه گفتیم که مولی اعتبار نفسانی را می خواهد ابراز کند، این ابراز اعتبار طبیعتاً در مقام اهمال و اجمال نیست. در مقام اهمال و اجمال که نبود. یک مطلب این است که اجمال در کلام است و اهمال مربوط به متکلم است.

معنای عدم امکان اهمال در مقام ثبوت چیست؟
اصطلاح دیگر معروف داریم و آن این است که می گوییم اهمال در مقام ثبوت ممکن نیست، برای اینکه در مقام ثبوت اهمال موجب خلف می شود. در مقام ثبوت تصور در حد تعیین حکم و تکلیف است. در مقام ثبوت مولی تکلیف و عمل را در حد معین و مشخص تصور می کند. اینجا اگر اهمال باشد، خلف است یعنی تصور دقیق نیست و امکان ندارد. از یک سو خلف است و از سوی دیگر چیزی که مشخص نشده است، قابلیت ابراز ندارد. چیزی که مهمل باشد و مشخص نشده باشد، قابل اظهار نیست. مثلا اگر طبیبی بگوید، برای بیمارش که شما یک کسالتی دارید اما تعیین نشده. این قابل اظهار نیست، خودش تشخیص نداده، خود طبیب تشخیص نداده و برای مریض قابل بیان نیست. بنابراین اهمال و اجمال نیست، نه اهمال در مقام ثبوت است و نه اجمالی در کلام است، که نه اهمال بود و نه اجمال می شود مقام بیان. بعد از که مولی در مقام بیان بود، مطلبی را که اظهار بکند، سنجیده اظهار می کند، ابراز اعتبار نفسانی. آن اعتباری که در نفس و در ذهن درست شده، سنجیده است. آن اعتبار که اظهار شد، اگر دیدیم قیدی داشت، ان سافرت فقصّر می بینیم که این جزاء که قصر است، اطلاق ندارد بلکه مقید به قید آمده. این قید ربط به حکم دارد و حکم دائر مدار قید است وجوداً و عدماً. بنابراین در تقیید قید به منزله علت منحصره حکم است. در انشاءات قید حکم نازل منزله علت منحصره حکم است. در نتیجه به طور واضح بیان می شود که این قصر منحصراً اختصاص دارد به حالت مسافرت. اگر حالت مسافرت نباشد، قطعاً قصری وجود ندارد.


ما حصل بحث قول به ثبوت مفهوم شرط بود
می فرماید: بنابراین دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم یک امر واضحی است. بیان ایشان درباره مفهوم شرط روشن شد و نتیجه ای که به دست آمد این شد که مشهور از صاحبنظران اصول و شیخ انصاری و محقق نائینی قضیه شرطیه را دارای مفهوم می دانند و سیدنا الاستاد بر مبنای خود ایشان می فرمایند که قضیه شرطیه قطعاً دارای مفهوم است. و محقق خراسانی در ضمن بحث شان می فرماید: اگر اطلاق برای شرط احراز بشود که در موارد نادری اتفاق می افتد، آنجاست که ما دیگر قائل به مفهوم می شویم. بنابراین از بیان محقق خراسانی هم استفاده می شود که شرط مفهوم دارد، منتها در صورتی که مولی در مقام بیان باشد و قضیه شرطیه خصوصیات خودش را داشته باشد. این ما حصل بحث بود در مسئله اثبات مفهوم شرط.

اما قول به انکار مفهوم شرط و ادله آن
اما قول دوم: قول به انکار مفهوم شرط، آنان که می گویند قضیه شرطیه مفهوم ندارد، در این رابطه ادله ای اقامه می کنند که از این قرار است:

دلیل اول قضیه شرطیه مستلزم انحصار نیست
1. تعلیق مستلزم انحصار نیست. سید مرتضی علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: قضیه شرطیه یک تعلیق است، تعلیق حکم به یک شرط است و این تعلیق قابل جایگزینی است. پس انحصار ندارد و می شود شرط منتفی بشود اما حکم باقی باشد و شرط دیگری جایگزین آن بشود. ما شاهد آن را در قرآن داریم که درآیه آمده است «فاستشهدوا من رجالکم[2]»، حکم را معلق کرد به دو تا شاهد، بعد اگر دو تا نبود عوض یکی رجل أو أمراتان، دو نفر را جایگزین یک نفر کرد. اگر دو نفر نبود، یک شاهد و یک سوگند. تعلیق شده است و تعلیق به شئ ای که بشود آن شئ که مورد تکیه و تعلق است، می شود بدل بشود و عوض بشود. پس همین که بدل و عوض شدن است، شرط انحصار ندارد و علیت منحصره نیست و مفهومی نیست[3]. محقق خراسانی از این استدلال جواب می دهد، می فرماید: اگر منظور شما این است که در مقام ثبوت مولی می تواند شرط را جا به جا بکند، که کار ممکنی است ولی قائلین به مفهوم شرط می گویند در مقام اثبات باید ببینیم اما در مقام اثبات می گویند قضیه شرطیه علاقه لزومیه اش انحصاری است، جا به جایی امکان ندارد. و اما اگر می گویید که احتمال جا به جایی وجود دارد، ابداع احتمال باشد، این ابداع احتمال ضرری به رأی قائلین به مفهوم وارد نمی کند. احتمال که مشکلی به وجود نمی آورد. ما هم می گوییم احتمال دارد یعنی کار ممکنی است منتها از وقوع از بحث کنیم، می گوییم قضیه شرطیه مفهوم دارد.

دلیل دوم
دلیل دوم این است که اگر دلالت داشت، قطعاً به احدی الدلالات بود، لازم باطل است و ملزوم مثل آن است. اگر دلالت بر مفهوم داشت یا بالمطابقه یا بالتضمن با بالالتزام دلالت می کرد و الان که هیچ یک از این دلالات نیست، پس مفهومی نیست. جوابش را محقق خراسانی می فرماید که قائلین می گویند دلالت التزامی وجود دارد. دلیل سوم استناد به آیه لا تکرهوا فتیاتکم ان اردن تحصنا، می فرمایند در صورت انتفاء شرط یعنی تحصن اکراه بالضروره جایز نیست. اگر مفهوم داشته باشد، معنایش این می شود که در صورت عدم تحصن اکراه جایز باشد. بنابراین قضیه شرطیه مفهوم ندارد. محقق خراسانی می فرماید: ما جایی بحث می کنیم که قضیه مفهوم داشته باشد اما جایی که بالقرینه مفهوم نداشته باشد، از محل بحث خارج است. این مورد از مواردی است که بالقرینه مفهوم ندارد. قرینه این است که جزاء متوقف به شرط است عقلا و جای جعل شرعی نیست. و در صورت انتفاء شرط حکم کاملا منتفی است و نیازی به جعل و عدم جعل وجود ندارد. ادله مثبتین و منکریم گفته شد، تحقیق و جمع بندی برای جلسه آینده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo