< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر سید الخویی درباره نسخ و بداء
به لطف خدای متعال مسئله نسخ و بداء تحقیق شد و گفته شد و آنچه ظاهر امر است مشکلی و ابهامی باقی نماند. اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه این دو تا عنوان را بحث می کند که بعضی نکات ظریفی دارند و غیر از آن بدنه همان بدنه ای است که محقق خراسانی فرموده بود و فرق آنچنانی اصولی و بنیادی در کار نیست و بیشتر به نصوص استناد می کند که بداء و نسخ را از طریق نصوص هم استخراج کرده باشد. در مورد نسخ اول تعریفی دارند می فرمایند: «النسخ رفع الحکم الثابت لاطلاق الحکم الاول» این خیلی ظرافت دارد. ما یک بار می گوییم نسخ رفع حکم ثابت اول است تا حدودی تلقی و درک مشکل می شود. اما اگر عبارت را اینجوری بیاوریم «النسخ هو رفع الحکم الثابت لاطلاق الحکم الاول» این خیلی مسئله را واضح و ساده می کند. می فرماید: در عملیات نسخ دو تا نکته در کار است: نکته اول که مربوط می شود به حکم منسوخ، حکم منسوخ یک حکم مصرح و صریح و نصّ نیست بلکه حکم اول مقتضای ظاهر است نه مدلول نص. حکمی که ثابت است برای اطلاق دلیل اول که گفته بود مثلا «استقبلوا بیت المقدس»، این اطلاقش این بود که استمرار دارد مقتضای اطلاق حکم ثابت برای اطلاق این بود که استمرار داشته باشد. و بعد آیه دیگر که آمد گفت «فولّ وجهک شطر المسجد الحرام» آن حکمی که برای اطلاق نص اول بود را رفع کرد. و بعد می فرماید: می دانیم به طور طبیعی که براساس مسلک عدلیه حکم تابع مصلحت و مفسده است. اگر مصلحت از حکم گرفته شود دیگر حکم نسبتش به موضوع نسبت معلول به علت است. موضوع هم تابع مصلحتش است. مصلحت که از بین رفت، طبیعتاً به طور طبیعی حکم از بین می رود. نیازی به این ندارد که اعلام شود. و براساس قواعد مذهب عدلیه که تمامی احکام تابع مصالح و مفاسدی است که در متعلقات آن است،[1]


دو قسم مصلحت از حیث زمان
مصلحت دو قسم است از حیث زمان، مصلحتی است که مستمرّ است و مصلحتی است که موقت است. شاهد بر مصلحت موقت به طور واضح می بینیم که در احکام و دستورات شرعی زمان و مکان دخل به مصلحت دارد. ساعت آخر جمعه، روز عرفه، روز جمعه، شب قدر زمان است. مکان، حطیم مغتصب که در اغتصاب و غصب وهابیت است، کوفه و نجف و زیر قبه اباعبدالله علیه السلام و بین جبلی طوس روضه من ریاض الجنه بهشت مشهد مکان است، قم عشّ آل البیت و حرم چهارم، اینها در روایات و نصوص و حکایات تاریخی قطعی فضائلی دارند. این فضیلت زمان و مکان اعلام می کند که مصلحت موقت و محدود وجود دارد. ایشان با ظرافت طبعی که دارند می فرمایند پس از آنکه گفتیم مصلحت در زمان به نحو یک ساعت است و بعد از یک ساعت آن حکم دیگر نیست و دیگر دعای سمات در غیر ساعت آخر دیگر نیست و مصلحتش تمام می شود. کی جعل کرده و از کجا؟ از مقام بالاست و به ما ربطی ندارد ما که تابعیم و متعبدیم. اگر چنانچه تا زمان کوتاه دارای مصلحت بود یک ساعت، یک روز می شود یک سال و می شود سنین چند سال هم دارای یک مصلحت باشد بلا اشکال. بنابراین حکم ناسخ که می آید اعلام می کند آن اتمام مصلحتی را که در آن حکم قبلی بوده. به تعبیر دیگری که ایشان دارند بعد از این تعبیر می فرماید در نسخ انتهای حکم به وسیله انتهای امد است، انتهاء حکم مربوط به انتهای مدت مصلحت است. پس از که این مطلب را گفتیم هیچ اشکالی در مسئله نسخ وارد نمی شود. هرچند نسخ را تعریف کرده بودیم محقق خراسانی فرموده بود و استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله انفسهم فرموده بودند که نسخ جایی است که فعل به تعبیر محقق خراسانی فعل واحد جهت واحد باشد. مثلا شرب خمر، شرب فعل است و جهت همان اسکار مثلا. فعل واحد و جهت واحد باشد. اگر نسخ بشود گویا یک تضاد به وجود می آید و بعد از تضاد رفع حکم قبلی اعلام می دارد که نستجیر بالله جهلی در کار باشد اما اگر فعل واحد نباشد و شرب خمر مثلا حرام و نگه داشتن خمر یا ابطال خمر مثلا واجب دو تا فعل بشود اینجا جایی برای نسخ نیست. یا اگر جهت فرق داشته باشد که شرب للاسکار حرام است و شرب للعلاج جایز است باز هم اینجا نسخی نیست. نسخ آن است که فعل واحد و جهت واحد باشد. هرچند نسخ ظاهرش این باشد ولی پس از آنکه گفتیم نسخ با تعریف ایشان که انتهاء حکم به واسطه انتهای مدت آن است یا به وسیله انقضاء مصلحت آن است رفع حکم نخواهد بود می شود دفع حکم. پس از که دفع حکم در مقام ثبوت بود، تمامی اشکالات از اساس مرتفع می شود. گفتم بدنه همان بدنه ای است که محقق خراسانی فرموده است منتها این ظرافت و لطافت ها گفتنی بود که برای شما عزیزان تکرار کردیم.

سوال: اطلاقی که می گویید اطلاق برخواسته از مقدمات حکمت است که مقدمه اصلی و نقطه مرکزی در مقدمات حکمت بودن مولی در مقام بیان باشد و ما این مقدمات را نداریم. مولی در مقام بیان تمام خصوصیات احکام باشد. و حکم موقت را بیان می کند.
پاسخ: اولا ممکن است شمول و استمرار از عموم استفاده شود نه از اطلاق. و ثانیا اطلاق لفظی نباشد و اطلاق مقامی باشد. ثالثاً اطلاق مقدمه اش هم کامل است. مقدمات حکمت پیش مکلف کامل است، مکلف قادر نیست که ذهن و اراده مولی را کشف بکند. مکلف فعلا براساس مقدمات حکمتی که دارد می گوید این اطلاق ولی همان مکلف می داند که این اطلاق که فعلا براساس مقدمات این را اقتضاء می کند قابلیت برای تقیید دارد که تقیید گفتیم دو قسم است: تقیید افرادی و تقیید ازمانی. اگر شکل قید و تخصیص بود می شود تحدید افرادی و اگر شکل نسخ بود می شود تقیید و تحدید ازمانی.

سوال:
پاسخ: ناسخ و منسوخ با خاصّ و عامّ آنچنان هماهنگ است که گاهی اشتباه می شود که ناسخ است یا خاص است. هر دو حکم به حکم قبلی تصرف می کند. تخصیص هم حکم قبلی را به اندازه مدلول خودش بر می دارد و ناسخ هم حکم منسوخ به اندازه مدلول خودش برمی دارد. ناسخ که حکم منسوخ را برمی دارد یعنی منسوخ می کند، مدلولش این است که ناسخ می گوید که حکم تا اینجا بود از این به بعد دیگر نیست. اطلاق حکم منسوخ می گوید که از این به بعد هم بوده است. درست همان قسمتی که اطلاق مقتضای اطلاق حکم اولی بود ناسخ آن را برمی دارد. این همان ارتباط مستقیم ناسخ با منسوخ است. منسوخ لازم نیست که مدلول قدر متقینش مورد تعلق نسخ باشد، مدلول دلیل منسوخ متعلق دلیل ناسخ است. دلیل ناسخ نمی گوید که آن از اساس باطل بوده بلکه ناسخ می گوید از این به بعد دیگر نیست یعنی مقتضای اطلاق از این به بعد هم است. دقیقاً مقتضای اطلاق را نسخ می کند و هیچ شبهه و اشکالی در آن نیست.

بداء به معنی ابداء واقعا نه تنزیلا
سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه به طور اجمال می فرماید: بداء به معنای ابداء است. گفته می شود بداء به معنای ابداء تنزیلا یا مجازا به کار می رود ما بداء را که نسبت بدهیم به خداوند متعال و برویم با واقعیت علم نامتناهی و واقعیت احاطه و واقعیت تبدلات می بینیم که بداء معنا ندارد و الف آن افتاده، بداء یعنی واقعا ابداء است نه تنزیلا. بداء به معنای ابداء، این عنوان برابر است با رأی محقق خراسانی. این دو علم دهر اصول می فرمایند بداء به معنی ابداء است. الان که در حوزه و بحث تحقیقی بداء مراجعه کنید تا سوال کنید می گویند بداء به معنای ابداء است.

سه قسم قضاء
سیدنا الاستاد وارد بحث تفصلی از لحاظ روایات می شود، می فرماید: قضای الهی سه قسم است: قسم اول قضائی است که عبارت است از علم مخزون الهی که در نصوص آمده و نصوص هم ایشان ذکر می کند و بنده به طور کلی بگویم و اگر خواستید مراجعه کنید. باب بداء در اصول کافی جلد یک و باب بداء در توحید شیخ صدوق که باب مستقلی است و خود باب طولانی نیست و مجموعه روایات آنجا ذکر شده. در آن باب آمده است که برای خدای متعال دو علم وجود دارد علم مخزون که عبارت است از آن قضای الهی، قضای الهی قسم اول عبارت است از علم مخزون که آن علم مخزون عالم لوح محفوظ یا عالم ام الکتاب هم می گویند. آن علم در آن علم غیر از خدای متعال حتی معصومین و انبیاء هم احاطه ندارند. این قضاء قسم اول و قابل ردّ و تغییر نیست. چون معنای این قضاء این است که چیزی که خدا می داند دقیقا آن نستجیر بالله خلاف بشود، مستلزم جهل می شود که از محالات اولیه است. این قضاء قابل تغییر نیست. قضای دوم الهی عبارت است از قضای حتمی که این قضای حتمی عبارت است از «ما أخبره الله نبیه بوقوع شئ حتما و جزماً». این قضای حتمی است. مثل «بئس للظالمین بدلا»، مثل «ان الباطل کان زهوقا»، قضای محتوم و حتمی و قابل تغییر نیست. طبق این قضاء که بعضی از علماء و اهل ذکر و دعا و آشنایان به قضا و قدر به زندگی صدام خبیث پلید نگاه می کنند می گفتند نشد دیگر، اما دیدیم، قضای محتوم است و قابل تغییر نیست. و اما قسم سوم عبارت است از مطلبی که وحی که خدای متعال برای نبی خودش خبر می دهد معلّقاً که این واقعه می شود اگر این عمل انجام نگیرد، مثلا مرگ این شخص فرا می رسد اگر صدقه ندهد. این قضاء قسم سوم عالم محو و اثبات است. در این قضاء از اول طرح این قضاء طوری است که محو و اثبات در این مرحله از قضاء جا دارد، محو است و اثبات. انحراف است آن جزاء محقق می شود. اعتدال رعایت کرد به سوی عبودیت آمد دفع بلاء می شود. این نکته اخلاقی است «ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون»، عملیات استغفار یادمان نرود. نصّ قرآن است. «ما کان الله معذبهم» یعنی عذاب می رسد گناهی کرده است که آن گناه اثر وضعی اش آن عذاب است. «ما من نکبه تصیب العبد الا بذنب»، هیچ بدبختی برای انسان مگر به وسیله ذنب. و استغفار مانع و رافع آن بلاء می شود، دفع بلاء می کند. دعای وقت سحر دفع صد بلاء بکند. این محو و اثبات است. اثبات یعنی اگر دعا نشود ادامه پیدا کند و محو اگر دعا بشود ادامه پیدا نکند و بلاء واقع نشود. معنای بداء این بود که فعلی که خبر داده شده بود به وقوع آن واقع نشود، تبدل بشود به عدم آن، تبدل از آن این جهت که از اول این فعل معلق بوده منتها تعلیق برای عامه مردم بیان نشده. لازم هم نیست کسی طلب ندارد که باید تعلیق بیان بشود. لذا سیدنا یک روایتی را که از تفسیر قمی نقل می کند برای شما می گویم درباره همان آیه «لکل اجل کتاب یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب»، این دو مرحله از قضاء را می گوید. روایت را نقل می کند که می فرماید: عبد الله بن مسکان از امام صادق علیه السلام قال «اذا کانت لیله القدر نزلت الملائکه و الروح و الکتبه الی سماء الدنیا فیکتبون ما یکون من قضاء الله تبارک و تعالی فی تلک السنه فاذا اراد الله أن یقدم أو یوخر أو ینقص شیئا أو یزیده امر الله أن یمحو ما یشاء ثم اثبت الذی أراد»[2]. متنی بود دالّ بر قضای قسم سوم که عبارت است از بداء. این احکام در این شب قدر که یثبت و یمحی وجود دارد محو و اثبات است، اگر کسی بیاید به سوی عبودیت و دستی بردارد به نیایش و دعا درست ممکن است سرنوشت زندگی اش در آن سال به شکل بسیار خوبی ثبت بشود. و اگر که منحرف و غافل و در عالم حیوانیت باشد حالت حیوانی برایش به ثبت برسد. این عالم عالم محو و اثبات و این قضاء قابل محو و اثبات است که محو و اثبات در حقیقت دیدیم معنایش ارا که آن معنای باطل بداء نیست بلکه معنایش می شود ابداء یعنی خداوند تا اینجا آن عمل و فعل که اعلام شده بود معلّق بود به آن شرط عمل کرد خوب جواب دارد و به شرط عمل نکرد خوب جواب نداد. به عبارت دیگر برنامه تنظیم شده است طبق قید و شرط خاصی، اشتراط و تعلیق به شکل خاصی در این مرحله از قضاء وجود دارد که اگر رعایت بشود آن شرط یعنی صدقه مشکلی وجود ندارد و اگر صدقه ندهد این. شب قدر اگر دعا بکند دفع بلاء و اگر دعا نکند دفع بلاء نشود. سید نکته ظریفی را اضافه می کند اعتقاد به بلاء که در نصوص آمده است و شیخ صدوق نقل می کند در توحید که ما عبد الله کما عبد بالبداء، یعنی اعتقاد به بداء در حقیقت اعتبار به قدرت و احاطه و رحم نامتناهی خداست. یک مرتبه به وسیله رحمت خودش یک بنده ای که داشته عذاب می شده می بخشد قدرت دارد فعل را انجام بدهد و انجام ندهد. در حقیقت انکار بداء انکار قدرت است و اعتراف به بداء اعتراف به قدرت الهی است و در نتیجه بداء به این معنا که اساس آن بیان حکم است معلّقا و شرحش قضاء سوم عالم محو و اثبات است و تحلیلش تعلیق به دعاء و عبودیت است و اتمامش منتهی به قدرت و رحمت الهی است لذا می شود بداء یک امر ضروری و جزء معتقدات شیعه و نقش آن هم در اعتقادات و هم در اعمال. اعتقاد که داشت آدم که خدای متعال به وسیله عبودیت و نیایش و تذلل عباد حالت حسنه و عنایت ویژه می کند هم از لحاظ اعتقادی محکم می شود اتکاء قلبی دارد و هم از لحاظ عملی امید به جذب رحمت و عنایت آدم را می کشاند به سوی عبودیت و دعاء و نیایش. تا اینجا مسئله بداء کامل شد. دو تا نکته باقی ماند که وقت گذشت. ثمره ای که محقق خراسانی نقل کرده است و تحقیقی هم که در این رابطه داشته باشیم اعلام بکنیم فردا ان شاء الله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo