< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ثمره و جمع بندی و تحقیق مسئله
محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه بعد از بحث تخصیص و نسخ می فرماید این بحث ثمره ای دارد و آن این است که اگر عام و خاصی وارد بشود عام مقدم و خاصّ موخر و تردید و شک صورت بگیرد که این خاص مخصص است یا ناسخ، بناء بر تخصیص خاص مورد خاص اگر از سوی مکلف مخالفت بشود عصیانی نیست و بنابر نسخ اگر خاص مخالفت بشود در حقیقت مخالفت است. در مثال توضیح بدهیم، «اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم» این خاص هم بعد از وقت عمل به عام آمده است تا شبهه بشود که نسخ است یا خاص. و بعد از «اکرم العلماء» مکلف فساق علماء را اکرام نکرد و بعد از این «لا تکرم الفساق» وارد شد، بنابر تخصیص مکلفی که علماء فساق را اکرام نکرده است عاصی نیست، تخلف نکرده است، حکمی وجود نداشته فقط تجری به عمل آمده اما بنابر نسخ چون نسخ از حین ورود حکم را قطع می کند «لا تکرم الفساق» که بعدا آمده از همان موقع ورود دیگر اکرام فساق واجب نخواهد بود. آن مکلفی که فساق را قبل از وارد شدن «لا تکرم الفساق» اکرام نکرده است، مخالفت حکم انجام داده. این ثمره واضحی است. و در صورت دیگر یعنی اگر خاص مقدم باشد و عام موخر بر عکس ترتیب طبیعی که گفته بودیم اتفاق می افتد که خاص مقدم باشد و عام موخر. همیشه عام مقدم نیست و خاص موخر، اتفاق می افتد که خاص مقدم باشد و عام موخر، غرض با هم ارتباط داشته باشد. ارتباط خاص و عام زمانی نیست، ارتباط خاص و عام دلالی است. در این صورت باز هم وقت عمل رسیده باشد تا فرصتی برای حمل به نسخ وجود داشته باشد. خاصی آمده «لا تکرم الفساق العلماء»، و بعد از این مکلف فساق را اکرام نکرد، گفت فاسق است و فاسق را کسی اکرام نمی کند. فاسق نه اکرام است و نه احترام دارد و بدانیم یک نکته گناه آدم را سبک می کند، بی ارزش می کند. شخصیت آدم را از بین می برد. هرچند ظاهرسازی بکند آدم فاسق یک ابهت و عظمت ندارد. آدمی که متدین است هرچند در کسوت ضعفاء و فقراء و تهی دستان باشد باز هم یک عظمتی دارد. گناه و عبودیت خیلی مهم است. عبودیت وصل است با کمال مطلق و مخالفت وصل است با اهریمن و شیطان و خناس. کسی فاسق را اکرام نکرد و بعد از مدتی عامی فرارسید «اکرم العلماء». نتیجه چه می شود؟ اگر گفتیم تخصیص آن آقایی که فساق را اکرام نکرده است عصیانی نکرده است چون تخصیص از اول قلمرو و افراد خودش را از شعاع و حوزه عام خارج می کند. تخصیص اخراج افرادی است اما اگر گفتیم نسخ در این صورت آن «لا تکرم الفساق» که مخالفت شده بود در حقیقت بنابر نسخ مخالفت است چون تا عام نیامده آن حکم را از بین برنداشته آن حکم است، اگر مخالفت شده بود مخالفت است منتها مخالفت آن با اکرام فساق بود. مخالفت «لا تکرم الفساق» به اکرام فساق بود. ثمره معلوم شد.

چند نکته در جمع بندی
در جمع بندی چند نکته را در نظر بگیریم. نکته اول مشهور این است که نسخ و بداء بعد از فرارسیدن وقت عمل است و تخصیص قبل از فرارسیدن وقت عمل است. و تخصیص اخراج افرادی است، نسخ رفع حکم است و تضییق ازمانی است یا تحدید ازمانی است. تخصیص از لحاظ افراد تحدید می کند، نسخ از لحاظ زمان تحدید می کند. و بعد هم براساس تحقیقی که محقق خراسانی فرمودند که تقریبا تحقیق ایشان محور قرار گرفته این شد که نسخ دفع حکم است نه رفع حکم. اشکالاتی که وارد می شود در صورتی است که بگوییم نسخ رفع حکم است اگر دفع حکم گفتیم اشکالات وارد نیست. منظور از دفع حکم اظهار انتهای امد حکم است. و منظور از بداء فرمودند که درباره خدای متعال منظور از بداء ابداء است و ابداء معنایش این شد که ابداء اظهار ما اخفاه است. چیزی را که شارع برای مردم و حتی پیامبر اعلام نفرموده باشد اظهار بکند. و این مشکلی ندارد. بداء می شود ابداء. سیدنا الاستاد هم قدس الله نفسه الزکیه همین مطلب را با یک نکات اضافی مفید فرمودند که نسخ انتهای امد حکم است به وسیله انتهای مصلحت حکم. مصلحت می تواند محدود باشد و می تواند دائم باشد. چنانچه مصلحت یوم و لیله داریم و مصلحت ایام و سنوات هم می توانیم داشته باشیم. و اما بداء را فرمودند که قضاء سه گونه است قضای که به معنای علم مخزون است و قضای محتوم و قضای معلّق، بداء در قلمرو قضای معلق است. چنانچه این وادی وادی محو و اثبات هم است که در این رابطه روایتی را گفتیم و شب قدر که «تنزل الملائکه و الروح» می گوییم اگر وجود بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه در نظر گرفته نشود این آیه معنایش می شود یک معما. تنزل کجا تنزل؟ «تنزل الملائکه و الروح» پیش کی؟ کجای دنیا؟ وجود مقدس ولی الله که در روی زمین است «تنزل الملائکه» معنا پیدا می کند و مقدرات یک سال تنظیم می شود. و بعد هم فرمودند که بداء به معنای ابداء است. نسخ و بداء به طور کامل و واضح شرح داده شد و تا اینجا بحث روشن شد. آنچه گفته ا ند و گفته می شود طبق مشهور عمل شد،

نکته خلاف مشهور
یک نکته خلاف مشهور هم اعلام شد و آن این بود که گفتیم در صورتی که دفع باشد و بداء هم حکم معلق باشد دیگر مشروط به فرا رسیدن وقت عمل نخواهد بود. لذا دیدیم که امر صوری بداء حاصل می شود مثل ذبح حضرت اسماعیل که اینجا دیگر وقت عمل امتحانی و صوری است. چون دفع است نیاز به اشتراط به فرارسیدن وقت عمل هم در کار نیست.

تحقیق
در تحقیق گفته می شود که ممکن است بداء را درباره خود خدای متعال به این معنا بداء را که نسبت بدهیم به خدای متعال باز هم به همین معنای خودش بیاید. در نظر دارید که محقق خراسانی و همینطور سیدنا الاستاد فرمودند بداء به معنای ابداء است مجازاً به قرینه مشابهت. و الا لفظ بداء آمده، بداء معنای حقیقی آن ظهور است و معنای ابداء مجازا به کار می رود. از لحاظ ادبی اینجا مشکل داریم چون بداء به معنای ابداء به کار رفتن از لحاظ ادبیات مشکل دارد چون ابداء اصلا ذکر نشده و خود بداء را بیاوریم به معنای ابداء از ذکر ابداء محظور نداشت، حذف ابداء محظوری ندارد دلیل ندارد تا اصل کلمه ذکر نشود و چیز دیگری به معنای بداء ذکر بشود، آن را بگوییم که این جای آن است، داعی نداریم که ابداء حذف بشود. لذا استعمال لفظ مجازی یا بداء به معنای ابداء مشکل دارد. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «ذکر سیدنا الاجل المرتضی» می گوید سید و استاد من سید مرتضی علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه مطلبی فرموده است و آن این است که بداء درباره خدای متعال هم که به کار می رود به معنای خودش به کار می رود و به معنای ابداء و استعمال در غیر ما هو له نیست. همان معناست، بداء که به خدا نسبت داده می شود هم به همان معنای ظهر است. ظَهَر یعنی ظهر فی الوجود، عدم که ظَهَر ندارد. نسخ در احکام است و بداء در افعال است. افعال که ظهر باشد یعنی «ظهر فی الوجود»، چیزی که بداء حاصل می شود و جدیداً پدید می آید همان لحظه «ظهر فی الوجود» است و قبل از آن که وجود نداشته ظهر نداشته، پس «ظهر بعد ما لم یظهر» است در وجود. لذا خدای متعال در قرآن می فرماید «ولنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم»[1]، خداوند مگر از قبل نمی دانست، چرا گفته است «حتی نعلم»؟ می فرماید معنایش این است که «حتی نعلم جهادکم موجوداً»، شئ ای که علم تعلق می گیرد به شئ موجود بعد از وجودش تعلق می گیرد. به شئ موجود بما هو موجود قبل از وجودش علم تعلق بگیرد معنایش این می شود که تعلق بدون متعلق. بنابراین این آیه شاهد این مدعاست که ظَهَر و بدء و بداء امر و نهی ای که خدا دارد تکوینی، فعلی که صورت می گیرد آن فعل قبلا نبوده و آن فعل در عالم خلق بدأ ظهر و آن بداء است و قبلا لم یکن ظاهراً. «بداء ظاهرٌ بعد ما لم یکن ظاهراً»، وجود همین است. در محضر خدای متعال هم آن قبل از وجودش «لم یکن ظاهرا»، بعد از وجودش «فبدا ظهر ما لم یکن ظاهراً». این بداء درباره خدای متعال هم به معنای خودش به کار می رود و هیچ گونه تأویل و تجویزی در کار نیست. سید این حرف را که فرمودند، شیخ طوسی می فرماید «و هو وجه حسن جیّد».[2] بنابراین مطلب مورد تایید شیخ طوسی هم قرار گرفت وجه حسنی هم بود ولی بنده که به ذریعه مراجعه کردم این مطلب را نیافتم. منتها بنده نکاتی را شهید صدر دارم حضوری که در کتاب هایش ندیدم و نکاتی را دارم از شیخ صدرا و نکاتی را سیدنا الاستاد. کسی که پیش کسی درس بخواند او مستقیم نقل می کند. سند معتبر نقل خود شیخ طوسی است. سرگردان نشوید که سید در ذریعه در بحث بداء نیاورده، نیاورده باشد مشکلی ندارد. مطلب کامل شد.

تحقیق دیگر
گفته می شود که بدائی که در نصوص آمده است اگر دقت کنیم که عمدتاً در کتاب اصول کافی جلد 1 باب بداء شانزده تا روایت آمده. در این روایات صحاح هم است. مسئله نسخ هم اشاره شده ولی کلمه بداء در چند تا روایت به کار رفته از جمله روایت شماره هشت همین باب که روایت هم سندش موثقه است عن ابی بصیر «عن ابی عبد الله علیه السلام قال ان لله علمین علم مکنون مخزون لا یعلمه الا هو من ذلک یکون البداء» می فرماید برای خداوند دو علمی است، یک علم است که مکنون و مخزون است، «و علم علّمه ملائکته و رسله و انبیائه»، می فرماید: «من ذلک یکون البداء»[3]، از این علم می باشد بداء، یعنی این علم را که هیچ کس نمی داند حتی انبیاء، گاهی که خدای متعال مصلحت بداند این علم را در مواردی اظهار بکند «ظَهَر و بدا» برای پیامبر، برای مردم. علم خدا پیش خود خدا بود گاهی از این علم منها ذلک البداء گاهی که اظهار بکند برای مردم ظهور می کند. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه با آن دقتی که دارد اینجا یک نکته ای گفته است می فرماید: بدا منه نه بدا فیه دقت کنید، اینکه ما گفتیم. آنجا که به اشکال برمی خوردیم بدا فیه بود، بدا فیه یعنی نستجیر بالله برای خود خدا بدا و تبدیل در اراده به وجود آمده باشد و اما بداء منه هیچ مردم نمی دانستند با یک تجلی قدرت یک ذره برای مردم بدا و ظََهَر. قدرت خداوند پیش مردم آن قدرت نامتناهی و آن علم نا متناهی مخزون و مکنون بود با یک تجلی در یک مورد یک ذره تجلی که از آن علم، بدائی که آمده است که نسبت داده می شود به خدا این نسبت را خوب دقت نکرده ایم، بداء در اثر علم خدا بداء حاصل می شود اما برای مردم و برای پیامبر. پس خود بداء است و نیاز به تصرف نداریم. قدرت خدا و علم لایتناهی خدا مکتوم و مخزون بود یک ذره علم خدا تجلی کرد، اینکه تجلی کرد از سوی خدا ابداء است ما آن را نمی گوییم و اما بداء و ظهر برای خود خدا ظهر نیست ظَهَر تجلی است که برای مردم ظَهَر است. منشأ بداء ابداء است. هرچند منشأ آن ابداء است ولی بداء هیچ اشکالی نیست. علم که خدا تجلی کرد برای عباد تجلّی.[4] بنابراین در این مرحله به این نتیجه رسیدیم که در ضمن کلام سید هم هرچند آمده است از نص هم که استفاده می کنیم من ذلک بداء، مطلب کامل می شود و بداء یعنی ظَهَر برای مردم نه برای خدای متعال. بنابراین بداء علم است و ظهور است بعد از اختفاء که اختفاء عند البشر بوده، ظهور هم برای بشر صورت گرفته به توسط ابداء الهی. بنابراین در مسئله بداء با این تحقیق و این صورت از برداشت از روایت و رأی سیدنا الاستاد مشکلی درباره بداء که نداریم و استعمال بداء هم در غیر ما هو له نیست، به همان معنای خودش است. که شاید این رأی به وجهی با نظر و توجیه سید مرتضی قدس الله نفسه الزکیه هم اقلا هم سو و هم جهت خواهد بود. مسئله بداء و نسخ کامل شد. رسیدیم بحث عام و خاص را کامل کردیم بحث بعدی مطلق و مقید که یکی از بحث های مهم اصولی است. ان شاء الله برای جلسه آینده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo