< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح تکمیلی مطلق و اسم جنس
عید سعید ولادت امام باقر سلام الله علیه به محضر مبارک ارباب عالم هستی سلطان کونین بقیه الله الاعظم از طرف خودم و شما عزیزان تبریک می گوییم، اسعد الله ایامکم. «قال الامام الباقر علیه السلام الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبه و تقدیر المعیشه». همه کمال در سه نقطه جمع شده است، تفقه در دین، فقه و تفقه در لسان روایات به معنای اصطلاحی به کار می رود، نه به معنای لغوی. لذا اوصافی برای فقیه گفته شده است که معنای اصطلاحی مراد است. تفقه می شود فهم شما از علوم آل البیت، فهم از احکام، درس اصول و فقه. ما که بر این عقیده هستیم توفیق الهی است که خداوند به آدم فرصت و مجالی بدهد که عمرش را هزینه کند برای فراگیری علوم آل البیت، فقه امام صادق سلام الله تعالی علیه. صبر علی النائبه و تقدیر المعیشه در جلسه فقه ان شاء الله می گوییم.

توضیح تکمیلی درباره مطلق و اسم جنس
گفته شد که منظور از مطلق یا اطلاق وصفی است برای لفظ، طبق آنچه که از ظاهر تعریف برمی آید «المطلق ما دلّ علی شائع»، «ما دلّ» ظهور دارد در لفظ، وصف لفظ است بالاصاله و لفظ معنا است بالتبع، این چیزی است که از ظاهر تعریف بر می آید. و رأی بعضی از صاحبنظران هم همین است. محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید بر عکس است، اطلاق و تقیید وصف معناست، معنا محدود می شود. معنا گسترده است. این وصفی است مستقیماً متعلق به معنا و بالتبع وصف به لفظ اعلام می شود هرچند ظاهر بیان موهن این مطلب است که باید اطلاق و تقیید وصف لفظ باشد. اما در ادبیات و بلاغت آمده است که اطلاق و تقیید وصف حکم است.[1] بنابراین براساس بلاغت اطلاق و تقیید نه وصف لفظ است و نه وصف معنا، بلکه وصف حکم است. می گویند در جمله اسنادیه ای که حامل اسناد تام باشد که در بلاغت آن اسناد تام را می گویند حکم. این مسند و مسند الیه اگر قیدی نداشته باشد حکم مطلق است. «الولد یسرّنی»، مسند و مسند الیه است و مطلق است. و اگر مقید باشد «الولد المتأدب یسرّنی»، «کلما ازداد وصفاً ازداد قیداً» به این مضمون ضرب المثل می آورند. این در حد یک معلومات چون اثر آنچنانی برای کار ما ندارد فقط گفته اند و ما هم توضیح دادیم. اما همانطور که محقق خراسانی فرمود تعریف و اتصاف آنچنان اهمیتی ندارد لذا تعاریف لفظی و شرح الاسم است و از دور آشنا بشویم که مطلق این است و مقید آن، کافی است و اتصافش هم خیلی تاثیرگذار نیست. آنچه که مهم است این است که به سراغ مصادیق برویم تا بحث عملی بشود. محقق خراسانی به عنوان اولین مورد می فرماید: از مصادیق مطلق اسم جنس است. مناسب است توضیحی درباره اسم جنس، علم جنس و نکره داده شود که از لحاظ بلاغت و اصطلاح اصول این عناوین به معناهایی مختلفی به کار می رود. محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: جنس و اسم جنس و نکره، علم جنس باید از هم تمییز داده شود. باید معرفی شود. در این باره می فرماید: جنس است و اسم جنس. گفته بودیم در اوائل که بحث های بلاغی که در اصول مطرح می شود در بلاغت هم مطرح شده است اما در اصول با این بسط و شرح و دقت نیست. مثلا در ادب و بلاغت شیخ بهائی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب صمدیه در تعریف اسم می فرماید: اگر وضع شده باشد لشئ بعینه معرفه است و الا فنکره. و اسم جنس را هم می گوید وضع شده است برای اینکه دلالت کند بر معنای غیر معیّن مثل رجل. و برای نکره مثال می زند مثل غلام. ادبیات این قدر مختصر مطالب را دارد. اما در اصول محقق قمی می فرماید: جنس غیر از اسم جنس است. جنس عبارت است از طبیعت کلیه غیر متعین که فقط در حد یک طبیعت در برابر طبیعت دیگر شناسایی می شود. جنس مرد در برابر جنس زن، این جنس است. هیچ تعین دیگر ندارد فقط یک طبیعت کلی در برابر طبیعت کلی دیگر است. فی الواقع یعنی فی نفس الامر اما اگر کلمه رجل لفظ رجل روی این طبیعت کلیه قرار بدهیم می شود اسم جنس. و اما علم جنس عبارت است از طبیعت کلی که دارای تعین در ذهن متکلم است و احیانا دارای تعین در ذهن مخاطب هم می شود به ندرت و در مواردی. و این علم جنس معرفه است، لذا هر لفظی که علم جنس است الف و لام تعریف به خودش نمی گیرد مثل اسامه که الاسامه نمی شود. اسد که جنس است می شود «الاسد» اما اسامه را نمی توانید الاسامه بگویید. دارای تعریف است ذاتاً، از این جهت می شود علم جنس. و اما نکره باز هم مدلولش غیر معیّن است اما فرد غیر معین نه طبیعت کلی غیر معین و دالّ بر این مطلب هم همان تنوین است، تنوینی که در ادبیات به ان می گوییم تنوین تنکیر مثل «رجلٌ».[2] این توضیحی بود که در اصول آمده است تا قبل از تطور یا تا قبل از تکامل یعنی قبل از زمان محقق خراسانی. و اما در اصول محقق خراسانی می فرماید: مطلق مصداق بارز آن که اول آورده است اسم جنس، می توانید بگویید مطلق مساوی است با اسم جنس به خاطر برجستگی این مصداق در اطلاق. آنگاه اسم جنس را با تحقیق اصولی توضیح می دهد. ممکن است سوال بشود که محقق خراسانی در متن توضیح نمی دهد در متن تعقید می کند، توضیح است منتها توضیح ایشان اینگونه است. می فرماید: اسم جنس عبارت است از طبیعت مبهمه مهمله. این طبیعت مهمله در برابر دو تا عنوان مخالف قرار می گیرد و در برابر طبیعت مطلقه و طبیعت معینه.

تقسیمات طبیعت و ماهیت
شرح مسئله: صاحبنظران مسئله را شرح داده اند که از این قرار است، فرموده اند: طبیعت به طور کلی ماهیات یا طبیعت، منظور از طبیعت در اصول همان ماهیت است، ماهیت با اصطلاح فلسفه فرق آنچنان زیادی ندارد، ماهیت اشیاء یا طبیعت اشیاء به طور عمده به دو قسم تقسیم می شود: 1. طبیعت لا بشرط مقسمی، 2. طبیعت مبهمه مهمله، این دو قسم اساسی است. طبیعت لا بشرط مقسمی که مقسم است برای سه قسم یا لحاظ می شود مطلق یعنی بدون قید وجودی و عدمی که در تعریفش می گویند لا بشرط یجمع مع الف شرط. مثل انسان بدون اشتراط به کتابت و بدون اشتراط به عدم کتابت. انسان مطلق، بعدا در شرح می گوییم که طبیعت لا بشرط هم در حقیقت مقید به اطلاق است، این را اصول می گوید بعدا، منطق این را نمی گوید. طبیعت لا بشرط یعنی مطلق. قسم دوم عبارت است از طبیعتی که لحاظ بشود با قید وجودی مثل انسان با قید کتابت این را به اش می گویند طبیعت بشرط شئ، در مکتب اصولی محقق نائینی اولی را مطلقه و دومی را مخلوطه می گویند، ماهیت مخلوطه یا مشروطه به شرط شئ. قسم سوم عبارت است از طبیعتی که ملحوظه است و لحاظ شده است با شرط عدمی مثل انسان موضوع حکم باشد به شرط عدم کتابت. این هم شرط است منتها شرط عدمی است. این سه قسم که از اقسام طبیعت لا بشرط مقسمی بود از آنجا که اقسام مندرج در مقسم است و مقسم مندکّ در اقسام است، لا بشرط مقسمی همین سه تاست، این سه تا لا بشرط مقسمی است.

طبیعت مهمله از کدام اقسام است
و اما طبیعت مبهمه مهمله که در تعبیر کوتاه می گوییم اسم جنس طبیعت مهمله است. پس از که گفتیم طبیعت مهمله است به طور طبیعی طبیعت لا بشرط مقسمی نیست، مهمله چیز دیگری است.

کلام شیخ صدرا
محقق خراسانی و همینطور استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه در جهت جدا سازی طبیعت مهمله از مطلقه می فرمایند: این طبیعت مهمله یعنی اسم جنس می بینیم که به شرط شئ وجدانا نیست و مقید به قید نیست و همینطور به شرط عدم شئ هم که لحاظ نشده است وجدانی است، تقید و اشتراط ندارد، می ماند یک مورد که لا بشرط باشد، می فرماید این اسم جنس طبیعت مهمله لا بشرط هم نیست، سرّش را اشاره کردم لا بشرط در حقیقت قید و وصف دارد، وصف اطلاق دارد، طبیعت مهمله معرّاه عن کل الملاحظات و قیود است. هیچ چیزی لحاظ نشده است. شیخنا الاستاد می فرماید: در صورت جعل این گونه طبیعت بگویید جاعل که بشر عادی باشد، از تمامی خصوصیات و اضافات غافل بوده. هیچ قیدی را نه عدم و نه وجود و نه اطلاق و نه تقیید هیچ لحاظی را توجه نکرد. به عبارت دیگر عدم توجه به هر گونه لحاظی مربوط به طبیعت، یک طبیعت معراه برهنه خالی از لحاظ ها این می شود طبیعت مهمله، اسم جنس عبارت است از طبیعت مهمله که در مقام تطبیق می شود فقط صرف معنا یا صرف مدلول. این طبیعت مهمله لا بشرط قسمی که نبود، طبیعتاً لا بشرط مقسمی که به هیچ وجه دیگر نیست، چون با شرحی که دادیم از لا بشرط مقسمی جدا شد. نه به شرط شئ نه به شرط لا و نه لا بشرط پس هیچ یکی از اقسام لا بشرط مقسمی که نبود لا بشرط مقسمی هم نیست. و شیخنا العلامه می فرماید فرق بین لا بشرط مقسمی که عبارت است از طبیعت مطلقه با اسم جنس که عبارت است از طبیعت مهمله این است که در لا بشرط مقسمی طبیعت مطلقه است و در مهمله مطلق الطبیعه است. فرق بین این دو می فرماید مثل این است که بگوییم طبیعت مهمله مثل مطلق المفعول و طبیعت مطلقه بگویید مفعول مطلق.

سوال:
پاسخ: فرق بین لا بشرط قسمی و اسم جنس این است که لا بشرط قسمی طبیعت مطلقه است و اسم جنس طبیعت مهمله است. و فرق این دو به این صورت می شود که اولی طبیعت مطلقه است و دومی مطلق طبیعت است. فرق این دو این است که بگوییم مفعول مطلق و مطلق مفعول. مهمله یعنی در مثال مثل مطلق مفعول و طبیعت مطلقه در مثال مثل مفعول مطلق. این شرح و توضیحی بود که در این باره گفته شد. اما تطبیق: سیدنا الاستاد و همینطور بعضی از اعاظم دیگر می فرماید: این اسم جنس در واقع کلی طبیعی است. و بعد از این قابل صدق است بر افراد کثیر در خارج و از لحاظ وضع برای افراد به عنوان یک طبیعت کلی اعلام شده است. تا در خارج تطبیق به فرد نشود، تشخص فردی حاصل نمی شود. معنا آزاد است، معنا قابل تطبیق است به افراد مختلف. و از این رو گفته می شود که اسم جنس که مصداق بارز مطلق است کلی طبیعی است که در مثال هم محقق خراسانی اولین مثال شاید کلمه انسان را ذکر کرد که همان کلی طبیعی است. این کلی طبیعی که قابل صدق هم است و اطلاق هم دارد در مقام وضع و معنا کاملا مهمل است، مهمل از جهت عدم تقید به خصوصیت. هیچ گونه خصوصیتی در این طبیعت گنجانده نشده است. منظور از اهمال در اینجا یعنی معراه از هر گونه قید، قید وجودی که ندارد عدمی که ندارد، حتی قید اطلاق هم در آن نیست. در طبیعت مطلقه لا بشرط قسمی در حقیقت طبیعت مقیده بالاطلاق، اطلاق وصف و قید آمده. در این طبیعت مهمله فقط معنا و صرف المعنا و معرّی من کل وصف و قید و عن شائبه و خصوصیه، خالی خالی است.[3] تطبیقش را محقق خراسانی ندارد، محقق نائینی می فرماید انسان شد و مطلق. این مطلق در مقام بیان که بیاید «بسم الله الرحمن الرحیم و العصر ان الانسان لفی خسر»[4] این کلمه اطلاق دارد، انسان است اسم جنس است حامل حکم است و موضوع قرار گرفته است اطلاق دارد. اگر استثناء بعدا نیاید این کلمه انسان همینطوری است «ان الانسان لفی خسر» انسان در وضعیت و وادی خسارت و خسران و زیان قرار دارد. این موجود اینگونه موجودی است. «الا الذین آمنوا» که بعد تقیید و تخصیص آمد.

سوال:
پاسخ: اصطلاح فلسفی محقق نائینی فرموده است که طبیعت مهمله در حقیقت همان طبیعت بما هی هی است ولی سیدنا بعد اشکال می کند. فعلا تا به اینجا تعریف اسم جنس و علم جنس و نکره معلوم شد، اسم جنس را در وادی اصول تعریف کردیم و طبیعت مهمله گفتیم و معنا کردیم و در مثال آوردیم، مطلب کامل شد. نکته بعدی که بر خلاف آنچه در بلاغت آمده است محقق خراسانی و سیدنا الاستاد می فرمایند: علم جنس و نکره در حقیقت با اسم جنس یکی هستند فرق ندارند. ان شاء الله شرح مسئله برای فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo