< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکات تکمیلی علم جنس و مفرد معرف به الف و لام

اما نکته مربوط به علم جنس گفته شد محقق خراسانی و سیدنا الاستاد قدس الله اسرارهم که علم جنس مثل اسم جنس برای صرف معنا و طبیعت مهمله وضع شده اند و نکته تکمیلی این است که علم جنس معرفه است، مبتدا واقع می شود و الف و لام قبول نمی کند. این مشکل را از چه راهی باید حل کرد؟ محقق خراسانی اشارتاً و سیدنا الاستاد به طور واضح فرمودند که این تعریف تعریف لفظی است مثل تأنیث لفظی که در ادبیات داریم و الشمس و ضحاها، که شمس تأنیث لفظی است، فقط در سطح لفظ است نه تانیث حقیقی. این معرفه بودن هم یک معرفه ای است در سطح لفظ نه واقع و معنای حقیقی معرفه. نکته تکمیلی هم اینکه این معرفه بودن در علم جنس سماعی است. ما در این امور تابع قاعده و تابع سمع از اهل لغت هستیم. آنجایی که قاعده باشد که طبق قاعده عمل می کنیم و اگر قاعده در دسترس ما نبود، تتبع می کنیم. هر گونه که استعمال صحیح از سوی اهل عربیه ثبت شده باشد می گوییم سماع و آن سماع برای ما اعتبار دارد. بنابراین تعریف علم جنس مثل اسامه یا معرفه بودنش سماعی است از این جهت هم مشکلی نداریم. اما نکته تکمیلی درباره مفرد معرّف به لام که سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه فرمودند که وجدان شاهد است که الف و لام معنا دارد. اگر فقط تزیین باشد الف و لام بدون معنا در می آید و علی الاقل اشاره جزء معنای الف و لام است، این قابل انکار نیست. و این اشاره گاهی اشاره می شود به استغراق گاهی به جنس و گاهی به عهد، اشاره یک چیز است مشار الیها مختلف است. بنابراین نظر ما درباره مفرد معرّف به لام همان مطلبی است که محقق خراسانی فرمودند منتها نکته ای را که ایشان فرمودند که الف و لام به معنای اشاره نیست فقط تزیین است، این مطلب قابل التزام نیست، اشاره را از معنای الف و لام نمی توان حذف کرد. اما تکمیلش این است که در عهد ذهنی که محقق رضی در شرح کافیه فرموده است نظر محقق خراسانی تأمین می شود که در عهد ذهنی الف و لام فقط برای تزیین است، چیز دیگری در مورد عهد ذهنی متصور نیست. چون آنجا اشاره معنی ندارد، الف و لام فقط برای تزیین می آید. انسان نسبت به معهود ذهن‌شان که اشاره نمی کند، تزیینی بیش نیست.[1] و محقق خراسانی رأی محقق رضی را در وضع حروف هم رعایت می کرد، چون یک صاحبنظر دارای نبوغ در ادبیات می نماید. اینجا که نظر محقق خراسانی این باشد که فقط تزیین است، در این مورد که عهد ذهنی باشد با نظر محقق رضی منطبق و الف و لام برای تزیین است.

 

مورد بعد از مصداق مطلق جمع معرف به لام

بعد از این نکته های تکمیلی مورد چهارم از مواردی که گفته می شود مصداق مطلق باشد می فرماید جمع معرف به لام. منظور از جمع معرف به لام این است که هم خود کلمه صیغه جمع باشد که دلالتش بر افراد کثیر حداقل جمع قطعی باشد و الف و لام تعریف هم داشته باشد مثل اوفوا بالعقود. در این جمع ببینیم دلالت در چه حدی است، می تواند زمینه باشد برای مطلق یا نباشد؟ محقق خراسانی این عنوان را جزء موارد ذکر می کند و به شرح و تفصیل می پردازد.

 

نظر صاحبنظران اصول

صاحبنظران در این رابطه نظراتی دارند که به یکی دو مورد از آن آراء و انظار اشاره می شود. 1. صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه کتاب فصول بحث عام و خاص و فصلی درباره جمع معرف به لام تنبیه اول، می فرماید: الف و لامی که در جمع داخل بشود در نتیجه جمع معرف به لام در بیاید، بعضی از قاصرین گفته اند که الف و لام دلالت بر عموم و شمول می کند. منظور از قاصرین شاید نظر شریف ایشان این باشد که کسانی جوان‌اند و ابتدائی هستند. قاصرین گفته اند که الف و لام دلالت بر عموم می کند، الف و لام که دلالت بر عموم ندارد. بالاتفاق دلالت بر اشاره و تعیین دارد. اما نظر دیگری است از بعضی از معاصرین که محقق قمی است، گفته اند که مجموع یعنی خود صیغه جمع به ضمیمه الف و لام دلالت بر شمول و عموم دارد و یک وضع جدا و مستقلی. این هم که دلیل ندارد، ما دلیلی وضع مستقل جداگانه نداریم. می فرماید بنابراین خود لام الف و لام با داخل شدن بر صیغه جمع یک اطلاقی دارد و اگر قرینه نبود اطلاقش همان مرتبه اخیر جمع است یعنی استغراق و جمیع. این مقتضای اطلاق است نه وضع لام و نه وضع مجموع لام و کلمه بلکه مقتضای اطلاق این است که همچین صیغه ای که چنین معنایی دارد اگر قرینه بر اراده بعضی از مراتب نباشد مقتضای اطلاق این است که جمع اراده شود یعنی استغراق. این یک مطلبی است واضح و بلا اشکال. محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: جمع محلی به لام تعریف یک وضع مستقلی دارد. استقلالاً مجموع وضع شده است برای شمول و عموم. این یک وضعی است اختصاص دارد به صیغه جمع محلی به الف و لام. اگر می خواهید بگویید که وضع نوعی است مشکلی ندارد، وضع نوعی باشد ما اگر وضع نوعی داشتیم و قائل شدیم به وضع نوعی محالی لازم نمی آید. وضع شخصی که داریم وضع نوعی هم داریم که وضع نوعی عبارت است از وضع تراکیب و هیئت‌ها بازاء وضع کلمات که وضع شخصی است. بنابراین مجموع وضع شده است برای شمول و عموم و این مطلبی است که از تتبع به دست می آید. و اگر بگویید که تتبع به ما کمک نمی کند مراجعه کنید تبادر، از خود کلمه با این ترکیب عموم و شمول تبادر می کند. و این دلیلی بر صحت وضع جمع معرف به لام به این معناست.[2] خلاصه فرمایش محقق قمی این بود. اما محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: الف و لام و صیغه جمع که مرکب بشوند، دو راه بیشتر نداریم برای اثبات عموم و شمول. یا بگوییم که الف و لام دلالت بر عموم و شمول می کند و یا بگوییم که مجموع وضع مستقلی دارد. می فرماید بعضی از اصحاب گفته اند که مقتضای اطلاق این است که جمع محلی به لام حمل بشود به مرتبه اخیر که الف و لام وضعی برای عموم و شمول ندارد فقط برای اشاره و تعیین است. و آن اشاره و تعیین یک مورد معین دارد که جمیع است. بنابراین ما نیاز به این نداریم که بگوییم الف و لام وضع برای عموم یا خود صیغه جمع، بلکه می گوییم الف و لام که اشاره است مقتضای اطلاق و معنای اشاره و تعیین در نهایت تطبیق می کند به آن مرتبه اخیر. این حرفی که گفته شده است می فرماید: قابل التزام نیست. دو تا اشکال: اشکال اول این است که این جمع با این سبک و سیاق اطلاق و اشاره و تعیین، گفتید فقط به مرتبه اخیر تعیین صدق می کند و اشاره و تعیین آنجا اطلاقش است، جواب: این جمع تنها مرتبه تعیین مرتبه اخیره ندارد. مرتبه ابتدایی اش هم و اقل جمع هم یک مرتبه معینه است. بنابراین چرا نگوییم که اشاره و تعیین تطبیق می کند به مرتبه ابتدایی که اقل جمع باشد، آن هم یک مرتبه معینه ای است. پس این اطلاق با تحلیل شما که معنای الف و لام اشاره و تعیین است و تطبیق تعیین به مرتبه اخیر قابل التزام نیست که تعیین تنها اختصاص به مرتبه اخیر ندارد، تعیین به مرتبه اولی هم قابل انطباق است که اقل جمع باشد. این اشکال اول، بنابراین این رأی صاحب فصول تا اینجا کامل نشد و به اشکال برخورد. اما اشکال دوم این است ما فرض کردیم که شما از کلام‌تان رفع ید نمی کنید مگر اینکه بگویید این عموم و شمول به وسیله الف و لام می آید، می گوییم براساس همین مبنا الف ولام دلالت بر عموم دارد اما مطلب ثابت نمی شود. مطلب شما این بود که اشاره و تعیین تان را تطبیق کنید به مرتبه اخیر. ما می گوییم در حقیقت دو تا مطلب است یک مطلب این است که الف و لام دلالت بر شمول کند، مطلب دیگر این است که اشاره و تعیینی که در ضمن الف و لام است تطبیق بدهد به مرتبه اخیره. با این حال مطلب اول‌تان ثابت می شود الف و لام دلالت بر عموم و شمول بکند اما ملازمه ندارد دلالت الف و لام بر عموم و شمول با اشاره و تعیین نسبت به مرتبه اخیره. بنابراین الف و لامی که ادعاء کردید دلالت بر عموم دارد و بعد هم گفتید به کمک وضع الف و لام برای اشاره و تعیین تطبیق می شود به مرتبه اخیره، ما می گوییم اولا الف و لام هیچ گونه دلالت بر عموم ندارد. اگر گفتید الف و لامی که در صیغه جمع وارد می شود دلالت بر عموم دارد، می گوییم دلالتش در همین حد است که فقط دلالت بر عموم دارد. اما اشاره و تعیین مدلول دیگری است ادعای دوم است، آن دیگر دلیلی بر اثبات ندارد که بگوییم دلالت بر عموم دارد و تطبیق می شود به مرتبه اخیر. این نکته دوم ادعای شما قابل اثبات نیست. نظر محقق خراسانی ردّ بر فصول و مطابقت با محقق قمی معلوم شد. بعد صاحب فصول دو تا اشکال داشت که اشکال اولش نقض بود به مرتبه اولی، اشکال دومش این بود که الف و لام دلالتش بر اشاره و تعیین کامل نیست، دلالتش بر عموم اگر باشد درست است، اشکال محقق خراسانی این نیست در ردّ دوم که الف و لام اصلا دلالتی ندارد، می گوید اگر دلالتی هم بکند بر عموم دلالت بکند، همین حد دلالتش است. اما اشاره و تعیین و تطبیق بکند به مرتبه اخیر این از کجا؟ از ضمن الف و لام استفاده نمی شود. آنچه از ترکیب استفاده بشود معنای شمول و یا گستردگی است. این دو تا اشکال را ایشان فرمودند و نظر شریف خود ایشان را فهمیدیم.

 

نظر سید الخویی

سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: مطلبی که محقق خراسانی فرمودند و اشکالی که بر صاحب فصول داشتند، این اشکال وارد نیست. برای اینکه فرمودند مقتضای اطلاق به ضمیمه معنای الف و لام که اشاره و تعیین است، این معنا با این اطلاق منتهی می شود به اینکه منظور از مدلول جمع محلی به لام مرتبه اخیره باشد، این را صاحب فصول گفت و محقق خراسانی گفت ما مرتبه اولی هم داریم که متعینه است. ایشان می فرماید اولا مرتبه اولی متعین نیست، مرتبه اخیر اگر تصور دقیق بکنیم متعین است و یک مورد دارد. و مرتبه اخیر که اقل جمع باشد متعین نیست. قابل تطبیق است بر اقل های متعدد، «هذه الثلاثه أو تلک الثلاثه أو هذه» این مرتبه ابتدایی متعین نیست. و ثانیا آنچه که از وضع استفاده می شود، مقتضای وضع جمع این است که یک مرحله نهایی متعین دارد. مرحله ابتدایی مرحله تعیین نیست. مرحله ابتدایی آغاز کار است، آن را جزء مرحله متعین تلقی نمی کنند، آن را حد قرار دادند که ابتداء و در ورودی جمع این است که در حد سه تا باشد. که در ضمن جمع این مرتبه است. یا به عبارت دیگر مرحله ابتدایی جمع این است. آن اصلاً از لحاظ فهم معنا و اهل لغت عربیه مرتبه ابتدایی مرتبه متعین در مجموع مراتب معنای جمع تلقی نمی شود. آنچه که مرتبه متعینه تلقی می شود در مجموع مراتب جمع آن مرتبه اخیره است. مرتبه اخیره همان استغراق که کل فی الکل که از آن بیشتر دیگر وسعت ندارد. و آن مرتبه اخیره وضع لفظ را پر می کند و دیگر خلأیی نیست. آن مرتبه اخیره مرتبه متعینه است. مدلول لفظ آن است. مدلول که آن شد برای ما کافی است که از لحاظ ظهور وضعی اعلام بکنیم که معنا و مدلول برای جمع محلی به لام آن مرتبه اخیره است و این حرفی که صاحب فصول فرموده اند درست است و اشاره و تعیین از یک سو و اطلاق از سوی دیگر. به این معنا که الف و لام بالاتفاق یعنی به اتفاق نظر بین اهل ادب بلکه محقق قمی می فرماید که اتفاق اصحاب بر این است که الف و لام وضع شده است برای اشاره و تعیین. کسی که غیر از این ادعاء کند علیه الاثبات، باید اثبات کند که دلیل ندارد. این از یک سو، از سوی دیگر اشاره و تعیین که معنا شد موقع استعمال مقتضای اطلاق این است که فقط منطبق می شود این معنا به مرتبه اخیر یعنی انتهای این جمع یعنی آن آخرین حد این جمع که استغراق باشد. لذا با توجه به اشاره و تعیین و با توجه به اطلاق و با توجه به اینکه تعیین غیر از همین یک مورد در مراتب دیگر جمع دیده نمی شود، مطلب همان است که صاحب فصول فرمودند که باید جمع معرف به لام حمل بشود بدون قرینه بر استغراق[3] . این جمع معرّف به لام بعد از که وضعش معلوم شد آیا می شود مطلق یا عام و یا اینکه یک نوع خاصی از مطلق و عام؟ مشهور اصول جمع معرف به لام جزء الفاظ عام می دانند. محقق خراسانی که این صیغه را اینجا آورد برای این است که می فرماید: اینگونه الفاظی که گفته می شود دلالت بر عموم دارد وضعاً، نیازی به مقدمات حکمت دارد. همین جمع معرف به الف و لام عموم و شمول دارد ولی اثبات و تثیبتش نیاز به مقدمات حکمت دارد. که سیدنا الاستاد هم فرمودند مقدمات حکمت اعلام شده و اعلام نشده است. اعلام شده ها در مقام بیان باشد و قرینه نباشد و اما آن نکته ای که اعلام نشده است و جزء مقدمات است این است و اما آن نکته ای که اعلام نشده است و جزء مقدمات است این است که خود لفظ و خود کلمه قابلیت برای اطلاق داشته باشد. ما اینجا جمع معرف به الف و لام در نهایت امر ثابت کنیم که قابلیت برای اطلاق دارد. مقدمات حکمت که فراهم بشود اطلاق به دست می آید. اما نکره و فرق آن با اسم جنس و علم جنس ان شاء الله جلسه فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo