< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: متمّم و جمع بندی موارد مطلق

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه برای مطلق مواردی را ذکر فرمودند که عبارت بود از اسم جنس، علم جنس، مفرد معرف به لام تعریف و جمع معرف به لام و نکره. این پنج مورد گفته شد و بعد در نهایت هم فرمودند که نکره که دارای دو معنا است به معنای دوم یعنی طبیعت مقیده به قید وحدت با اسم جنس یکی است. در حقیقت این بیان ایشان یک جمع بندی بود که در انتهاء فرمود نکره اسم جنس است و اما از علم جنس که ذکر نفرمودند به دلیل این است که علم جنس را عیناً اسم جنس اعلام کردند که فرق بین علم جنس و اسم جنس نیست مگر در یک تعریف سماعی. اصل موضوع له همان طبیعت مهمله است. و نکره هم که به معنای طبیعت مقیده به وحدت باشد همان اسم جنس است و اشکال تجوزی هم نیست که دیروز گفتیم. اما اگر آن نسبتی که به مشهور داده شده است درست باشد موجب تجوز می شود که شرح تجوز را هم گفتم. می فرماید: اگر آن تجوز به وجود آمد دیگر فرقی بین تقیید متصل و منفصل هم وجود ندارد. موضوع له می شود بنا بر مشهور طبیعت مقید به ارسال و شمول بدلی. و الان که به معنای طبیعت مقیده به قید وحدت استعمال بشود خلاف موضوع له است. بعد در نهایت نکته دوم که هم متمم و هم جمع بندی را کامل می کند این است که در این مجموعه از موارد فقط جمع محلی به الف و لام از موارد مطلق صریحاً اعلام نشد بلکه گفته شد که جمع محلی به الف و لام دلالت می کند بر استغراق. به مقتضای وضع الف و لام برای اشاره و تعیین و بعد مقتضای اطلاق در تعیین منتهی می شود به اراده جمیع. نتیجه این می شود که جمع محلی به لام عند الاطلاق دلالت می کند بر استغراق. معنا که استغراق شد، با اطلاق به معنای خاص تطبیق نمی کند و می شود عام استغراقی. این جمع بندی این قسمت از بحث بود که گفته شد. در بحث مطلق و مقید محقق خراسانی تنظیمی که کرده است از این قرار است: اول تعریف مطلق و بعد موارد مطلق و بعد اثبات اطلاق یا بیان مقدمات حکمت.

 

 

 

سوال:

پاسخ: ما این مواردی را که بحث کردیم از لحاظ وضع بحث کردیم نه از لحاظ اطلاق. کل این موارد اسم جنس و علم جنس تا نکره پنج مورد بود و بحث کردیم از لحاظ وضع. اما هدف ما این بود که گفتیم این موارد قابلیتی برای اطلاق دارد یا ندارد که یکی از مقدمات مطویه در مقدمات حکمت اطلاق است ولی اعلام نمی شود و آن مقدمه مطویه قابلیت لفظ برای اطلاق، وضع این الفاظ را بررسی می کنیم که اینها به حسب وضع قابلیت دارد یا ندارد.

 

اثبات اطلاق یا بیان مقدمات حکمت

سه مرحله بحث را براساس تنظیم محقق خراسانی دنبال می کنیم، که مرحله چهارم شرح مقدمات و مرحله پنجم فروعاتی که مترتب بر بحث مطلق و تقیید است. می فرمایند: معلوم است و شبهه ای نیست که مطلق وضع شده است برای طبیعت مهمله و این طبیعت مهمله از یک سو موضوع له است و از سوی دیگر بستر اطلاق است. زمینه آماده برای تحقق اطلاق است. و اما این موضوع له که طبیعت مهمله باشد با شیوع و سریان ارتباط وضعی ندارد و معنای اطلاق شیوع و سریان است. پس این موضوع له ما در لفظ مطلق طبیعت مهمله شد، شیوع و سریان را از کجا به دست بیاوریم؟ می فرماید: اثبات شیوع و سریان نیاز دارد به مقدمات. مقدمات دو قسم است: 1. قرائن لفظیه، 2. قرائن حکمت. قرائن لفظیه صریحه باشد یا حالیه. مثلا بگوید «اعتق رقبه مومنه کانت أو کافره»، قرینه صریحه است. یا حالیه باشد که در عمل برای عتق رقبه حال و عمل و انجام عملی مردم مطلق رقبه است، می بینند موارد مشابه مشهود است که عتق رقبه که می کنند اختصاص به رقبه مومنه ندارد، «اعتق رقبه» می گویند به قرینه حالیه شامل رقبه مومنه و رقبه کافره می شود. این صورت اول. صورت دوم اثبات اطلاق نیاز دارد به مقدمات حکمت یا به قرائن حکمت که مقدمات هم می گوییم و قرائن هم می گوییم حکم عقل هم می گوییم. قرائن حکمت در حقیقت حکم عقل عملی کلامی است. که با آن خصوصیات عقل حکم می کند از باب تحسین و تقبیح که باید مطلب دارای اطلاق باشد و شیوع و سریان. درباره مقدمات حکمت صاحبنظران اصول تا جایی که تتبع به عمل آمده است فقط از زمان شیخ انصاری یا این مقدمات حکمت جزء همان ابتکارات تحول اصول است، بعد از عصر تطور این مقدمات شکل گرفته است. اولین شخصی که درباره مقدمات حکمت تصریح دارد شیخ انصاری است. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: شیوع و سریان از خود لفظ مطلق که استفاده نمی شود بلکه منوط است به امرین. لفظ مقدمه هم بکار نبرده، «یتوقف علی أمرین»: امر اول این است که در موقع بیان قرینه ای بر تعیین مراد نباشد. اگر قرینه لفظیه یا قرینه حالیه بود طبیعتاً بر مقتضای قرینه عمل می کنیم. اعم از اینکه قرینه لفظیه باشد یا حالیه یا بگویید صریحه باشد یا ایمائیه. بنابراین اگر قرینه بر تعیین باشد که مقتضای قرینه عمل می شود. در حقیقت قرینه در کنار بیان مکمل دلالت است، یا به عبارت دیگر جهت و حدود دلیل را تعیین می کند. امر دوم این است که مولی در مقام بیان باشد، بخواهد احکام را بیان بکند به طور کامل. اگر مولی در مقام بیان نبود در مقام تقیه بود اینجا حمل به اطلاق نمی شود، مقام تقیه است و بیان نیست پس از اساس بیان آزادی ندارد یک محدودیتی دارد که آن محدودیت از باب تقیه امده است که تقیه خودش می شود یک ضرورت و گویا ضرورتی است که بیان را در محدوده خودش نگه می دارد و آزاد نیست. بنابراین این دو تا امر لازم است که هر دو این امر می شود مقدمه. شیخ انصاری می فرماید: مقدمات حکمت دو تاست: عدم شاهد و قرینه بر تعیین و کون المولی فی مقام البیان لا فی مقام التقیه. در اصطلاح قبل از تطور مقام بیان با این قید می آید که مقام بیان است یا مقام تقیه است.[1] ولی بعد از تطور مقام بیان است یا مقام بیان نیست که چند مورد دارد که امروز هم اشاره می کنیم. نظر شیخ را فهمیدیم و آغاز این مطلب که اطلاق نیاز به مقدمات حکمت هم دارد هم متوجه شدیم و دیدیم که مقدمات حکمت براساس نظر شیخ دو مورد است.

 

 

 

مقدمات حکمت به نظر محقق خراسانی و نائینی و سید الخویی

محقق خراسانی و همینطور محقق نائینی و سیدنا الاستاد می فرمایند مقدمات حکمت سه چیز است اما محقق خراسانی می فرماید: اثبات اطلاق نیاز دارد به مقدمات حکمت و این مقدمات حکمت عبارت اند از: 1. مولی در مقام بیان باشد. 2. قرینه بر تعیین در کار نباشد. 3. قدر متیقن در مقام تخاطب وجود نداشته باشد. این سه مقدمه که کامل شد نتیجه اش حکم به اطلاق است.

 

سوال:

پاسخ: محقق خراسانی درست همان بیان شیخ را اعلام می کند که شیوع و سریان از لفظ استفاده نمی شود و باید این شیوع و سریان را از مقدمات حکمت گرفت. این مطلب همان مطلبی است که شیخ فرموده است.

 

سوال:

پاسخ: گفتیم اطلاق و تقیید وصفان برای معنا یا برای لفظ است که بحث کردیم. و ما گفتیم که ظاهر این است که وصفان برای لفظ باشد به قرینه ما دلّ و محقق نائینی هم فرمود که وصفان برای معناست. معنا وسعت دارد. معنا تضییق دارد. این نکته اول بود و بعدش در اسم جنس و علم جنس که رسیدیم گفتیم موضوع له طبیعت مهمله است یعنی یک لوح خالی و یک ظرف آماده. این ظرف آماده می تواند برای گستردگی و شمول به طور کامل به جایی برسد. و اما خودش فعلاً دلالت وضعی اش در حد یک ظرف آماده است. این شمول و گستردگی و سریان و شیوع را هم شیخ انصاری فرمود و هم محقق خراسانی که از خود وضع این مطلقات نمی توانیم به دست بیاوریم باید مقدمات حکمت بیاوریم. مقدمات حکمت شیوع و سریان را می آورد روی طبیعت مهمله که زمینه آماده بود

 

 

 

مصادیق غیر بیان

مقام بیان و مقام غیر بیان که این غیر بیان مصادیق دارد: 1. اهمال، 2. اجمال، 3. ضرورت، 4. وجود جهت خاص، مقام اهمال مربوط می شود به متکلم و اجمال مربوط می شود به کلام و ضرورت مربوط می شود به عامل بیرونی. و جهت خاص یکی از مواردی است که مانع اطلاق می شود. پس یا مولی در مقام بیان است اگر در مقام بیان نبود از این چهار مورد خالی نیست. مقام اهمال است که خود مولی مطلب را شرح نمی دهد، مثلا زمینه برای انجام تکلیف آماده نیست یا طرف قابلیت اخذ و تلقی را ندارد و یا اینکه مصلحت دیگری در پیش مولی است. این اهمال است. مثلا یک بچه سنی یک سوالی می کند که جوابش را کامل نمی توان گفت در حد خودش مختصر می دهد. مقام بیان یعنی بیان کامل، مقام بیان بیان کامل است. کسی است که جاهل است یا تازه آمده می خواهد تازه بیاید درس بخواند بگوید اصاله العدم چیست، ما که برای این شرح بدهیم که اصاله العدم اصل عدم ازلی است، می گوییم اصل عدم است یعنی اگر دلیل نداشتیم بگو نیست. بیان کامل نیست چون طرف قابلیت ندارد. مورد دوم اجمال که متعلق به کلام است. کلام اجمال دارد یعنی خود متکلم تعمد دارد که کلام را مجمل بیان کند و مجامله کند. این مجامله هم مصلحت هایی دارد یکی از مصلحت هایش این است که ممکن است فعلاً این بیان موجب مفسده بشود. چون قابلیت نیست، اگر بیان را کامل بگوییم از باب مثال مسئله جهاد را کسی می آید می پرسد ولی یک جوانی است خونگرم. اگر بیان کامل باشد که کافری را دیدید حربی بجنگید بکشید و آن جوانی که خونگرم و حساس است شرائط دیگرش را رعایت نمی کند از محضر مولی که بیرون آمد یک شمشیر پیدا می کند. مولی مجامله می کند، تعمد دارد مولی که کلام مجمل بیان کند. مثلا بفرماید جهاد ممکن است ولی فعلا لازم نیست. لازم نیست این بیان کامل نبوده و مجامله شده. مورد سوم ضرورت بود، ضرورت مقام تقیه است. مخالف است و مسلط است و بی رحم اگر حکم فقهی بیان بشود به امام که معصوم است و به این مومنی که حکم فقهی را گرفت و برود در مقام بیان گرفتار می شود. لذا ضرورت ایجاب می کند که برای چنین فردی مطلب کامل بیان شود و ناقص بیان شود. مورد چهارم هم که بیان جهت خاص دارد در بیاناتی است که طبق قرائن حالیه، بیان خودش جهت دارد. کسی که با مکتب اصولی سیدنا الاستاد آشنا است این مطلب از مکتب اصولی ایشان آمده که اگر بیان جهت خاصی داشته باشد «کلوا مما أمسکن»[2] این «کلوا» اطلاق دارد که بگیرید شکار را و میل کنید و استفاده کنید، اطلاق دارد. یعنی نیاز به تطهیر و تغسیل نیست. اما می بینیم اینجا اطلاق نیست چون بیان در جهت حلیت است و در جهت ذبح شکار است که شکار به وسیله اخذ کلب شکاری می شود حلال. کلوا یعنی حلال است برای شما که بگیرید و استفاده کنید. اما تطهیر و تنجیس سر جای خودش باقی است. بیان که جهت داشته باشد مانع از اطلاق می شود. بنابراین مقام بیان به عبارت کامل و ساده این است که مولی بیانش کامل باشد هرچند برای شما ترجمه شده است که مقام بیان یعنی بیان همه خصوصیات احکام، احکام را با تمام خصوصیات بیان بکند. ترجمه درست آن این است که مقام بیان یعنی مولی در مقام بیان کامل باشد، بیان را ناقص نمی گذارد. دلیلی بر نقص بیان و ناقص بودن بیان در کار نباشد. این مقام بیان است. پس بنابراین مقدمه اول شرحش بیان شد.

 

سوال:

پاسخ: ترک استفصال از اقسام اطلاق است و جزء مقدمات نیست. مقدمه اول دوم و سوم این است که قرینه ای نباشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo