< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمات حکمت

درباره مقدمات حکمت بحث می کردیم. خود مقدمات تعریف شد و بیان شد و بحث فرعی آن شک در مقدمه هم گفته شد که اگر شک در مقام بیان داشته باشیم اصلی داریم یا نداریم و اگر شک در تقیید داشته باشیم اصلی است یا نیست.

 

جمع بندی

جمع بندی این شد که اگر شک ما مربوط بشود به اینکه مولی در مقام بیان است یا نیست براساس رأی و نظر شیخ انصاری گفته می شود که براساس اغلبیت استعمال مطلقات اصل این باشد که مولی در مقام بیان است ولی این اصل محل تأمل است. اما براساس رأی و نظر محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه این نتیجه را گرفتیم که اگر اینجا شک کنیم اصل این است که مولی در مقام بیان است. و اما اگر شک در تقیید بکنیم بلا اشکال اصل عدم تقیید است و اطلاق متبع است.

 

شک در انصراف و اقسام آن

این مطلب یعنی شک در انصراف به طور مفصل هم شیخ انصاری و هم محقق خراسانی بحث کرده اند، منظور از این شک در انصراف این است که مطلقی داریم ولی احتمال می دهیم این مطلق انصراف داشته باشد به قسمت خاصی از مدلول خودش، بنابراین در صورتی که شک در انصراف داشته باشیم قاعده چیست، و خود شک در انصراف چه صورت ها و چه اقسامی برای خودش دارد. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه در کتاب مطارح الانظار مطلبی دارند که خلاصه آن مطلب از این قرار است و تحت عنوان یک هدایه مستقل می فرماید: از ملاحظه و مطالعه آراء محققان اصول استفاده می شود تحقق اطلاق مشروط به دو شرط است: 1. شرط عدمی، 2. شرط وجودی. شرط عدمی عبارت است از عدم انصراف، شرط وجودی هم عبارت است از وجود جهت و محدوده خاص برای مطلق. اما این شرط اول که عبارت است از عدم انصراف،[1] همین مطلب را عیناً محقق خراسانی گرفته اند و با عبارت کوتاه تری در کفایه الاصول نقل می کنند و این عدم انصرافی که شیخ انصاری اینجا بعد از بیان مقدمات حکمت به عنوان شرط آورده، در حقیقت همان مقدمه سوم محقق خراسانی می شود که قدرمتیقنی در مقام تخاطب وجود نداشته باشد. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه بعد از که می فرماید شرط عدمی برای تحقق اطلاق عدم انصراف است، می فرماید: انصراف اقسامی دارد. برای انصراف پنج قسم ذکر می کند که همه این پنج قسم را محقق خراسانی دارد ولی به عبارت کوتاه و مختصر. قسم اول عبارت است از شیوع خطوری، که معنا یا قسمت خاص از مطلق در ذهن مخاطب خطور می کند و یقین و قطع دارد که مراد مطلق این قسمت خاص که خطور کرده نیست. در حد یک خطوری است که گذرا به ذهن وارد می شود. مثل اینکه در «اکرم العالم» به ذهن مخاطب خطور کند که منظور از این عالم استاد خود من باشد. هر کسی که عالم است واجب الاکرام است. هرچند این خطور بکند اعتبار ندارد. پس قسم اول انصراف خطور شد. قسم دوم انصراف عبارت است از شیوعی که اقوی از قسم اول است، می فرماید: در حد یک تشکیک بدوی که ما به آن می گوییم انصراف بدوی. درباره این انصراف بدوی خود شیخ انصاری مثال می زند، می گوید اگر مولی بگوید برای من در کوفه باشد یا در نجف، بگوید برای من آب بیاور انصراف بدوی این است که آب فرات بیاورد. ولی شناسه انصراف بدوی این بود که با تصور و با دقت انصراف از بین می رود، تصرف بدوی است و در تصور ابتدایی به ذهن می آید. قسم سوم می فرماید: شیوعی است که مطلق درباره قسمتی از مدلول خودش داشته باشد و تشکیک به وجود بیاید که مراد از این مطلق همه مدلول آن است و یا آن قسمتی که شیوع دارد. مثل «اکرم العلماء» که انصراف داشته باشد به فقهاء. این انصراف یک انصرافی است که در حد شک و تردید نگاه می کند و به تعبیر ایشان تشکیک مستقر می شود و شبهه تا آنجا پیش می رود که آیا این مورد شیاع که فقهاء بود در مثال، در حد مجاز مشهور رسیده یا نرسیده. این مورد از انصراف انصراف مستقر است. در اینجا می فرماید: جایی برای اصاله الحقیقه نیست، اصاله الحقیقه جاری نمی شود و از اطلاق نمی توان استفاده کرد. اگر اصاله الحقیقه جاری بشود اطلاق را در همه مدلول آن بکار ببریم و تطبیق بکنیم. اصاله الحقیقه که جاری نشد چون تشکیک مستقر است، لذا مانع از جریان اصل می شود، شک غیر مستقر با اصل نمی تواند معارضه کند و اما تشکیک مستقرّ می تواند مانع از جریان اصل بشود. اصاله الحقیقه که جاری نشود از اطلاق نمی توان استفاده کرد، به عبارت دیگر نمی تواند در مثل چنین موردی اطلاق را اعلام کرد. مورد چهارم از انصراف شیوع در حدی است که می بینیم آن قسمتی که محل انصراف است در حد مجاز مشهور رسیده است. مجاز مشهور تعریفش این است که از این طرف می گوییم مجاز مشهور و در نقطه مقابل می گوییم حقیقت مهجور. این تعریف مجاز مشهور است. و طبق قاعده بیان در مجاز مشهور توقف است، تا قرینه ای پیدا بشد که حمل بر مجاز کنیم یا حمل بر حقیقت. اما در بحث ما شیخ انصاری می فرماید: نمی توانیم از تقیید دست برداریم و احتمال تقیید وجود دارد. در بیان توقف است و در حمل مطلق بر همه افراد تقیید وجود خواهد داشت. مثال مجاز مشهور محرّم الاکل انصراف دارد به حیوانات، منصرف است از انسان. که به تعبیر منصرف الیه داریم در انصراف و منصرف عنه، منصرف عنه انسان است و منصرف الیه حیوانات محرم الاکل. اینجا بگوییم رسیده است در حد مجاز مشهور. و اما مورد پنجم شیوع در قسمت خاص به جایی رسیده است که در حد اشتراک یا نقل رسیده، وضع تعینی به وجود آمده که اشتراک آمده باشد. و یا معنای قبلی کاملاً از نظر افتاده باشد تا نقل صورت گرفته باشد. بنابراین قسم پنجم انصراف منصرف الیه در حدی رسیده است که یا اشتراک به وجود می آید یا نقل. مثل «اعتق رقبه»که رقبه در بین استعمال و انصراف دارد به رقبه مومنه، معنای رقبه مومنه آنقدر شیوع پیدا کرده است که کار به جایی رسیده است که رقبه مومنه و رقبه مطلقه مشترک باشند یعنی رقبه مطلقه یک معنا و رقبه مومنه معنای دوم برای رقبه باشد. مشترک باشد و یا منقول باشد که منظور از رقبه فقط رقبه مومنه است، رقبه مطلقه دیگر کاملا متروک و مطرود شده است. این پنج موردی که از انصراف ذکر می کنند، دو مورد اول که قسم اول و دوم از انصراف بود مانع تحقق اطلاق نمی شود که انصراف خطوری و انصراف بدوی، این مانع تحقق اطلاق نیست. اما سه قسمتی که گفته شد مانع تحقق اطلاق است پس باید در تحقق اطلاق توجه کنیم که انصرافی وجود نداشته باشد و از آن سه قسم آخری اقسام انصراف که عبارت بود از انصراف مستقرّ، انصراف در حد مجاز مشهور و انصراف در حد اشتراک و نقل. آن سه تا مانع تحقق اطلاق می شود. ما برای تحقق اطلاق‌مان نیاز به این داریم که هیچ یکی از این سه تا انصراف وجود نداشته باشد. اگر وجود داشت از تحقق اطلاق خبری نیست.

 

 

اشکالات و سوالات در مسئله و جواب آنها

دو تا سوال و جواب را توضیح بدهیم، سوال اول این است که هم در مطارح الانظار نقل شده و هم در کفایه که در انصراف قسم سوم گفته شد که مطلق منتهی می شود به اشتراک و نقل اما در مقیّد مجازا به کار می رود. ابتداءً در مقید به نحو مجاز به کار میرود تا غلبه و شیوع می رسد در حد تواتر و انصراف که معنای اصلی از ذهن خارج بشود و معنای دوم منقول بشود. پس استعمال لفظ مطلق در مقید به نحو مجاز. ما در عام و خاص گفتیم که عام بعد از تخصیص در ما بقی مجاز نیست، و مطلق در تقیید در ما بقی مجاز نیست. پس الان به اشکال خورد و مجاز آمد. این اشکال اول. در جواب اشکال گفته می شود که اولا ما گفتیم که استعمال مطلق در مقید ملازمه با مجازیت ندارد. نمی توانیم بگوییم که به هیچ وجه استعمال مجازی نداریم گفتیم ملازمه ندارد. به این معنا که گاهی لفظ مطلق در ما بقی به نحو حقیقی استعمال می شود. رمز و راز استعمال حقیقی تعدّد دال و مدلول بود. خود مطلق است و ادات تخصیص، دو تا هر کدام مدلولشان را می گیرند و به مدلول وضعی شان به کار می روند نتیجه میشود که دائره مطلق تضییق شده باشد و به معنای حقیقی به کار رفته. و ملازمه ندارد که همیشه حقیقی باشد. اگر یک وقتی دیدیم که تعدد دال و مدلول در نظر نبود، فقط یک دالّ بود مطلق، تعدد نبود که خاص یا مقید را هم ضمیمه کنیم فقط خود مطلق، در این صورت وحدت دال است و یک چیزی از مدلول کم شده است و آن وسعت. به غیر موضوع له اولی به کار رفته شده مجاز. این امکان دارد. پس امکان این وجود دارد که مطلق بدون تعدد دال و مدلول به مقید استعمال بشود و غلبه و شیوع تا برسد در حد اشتراک یا نقل. جواب دوم که بعضی از محققین داده است از محشی ها و از ضمن کلام ایشان شاید استفاده نشود این است که ما اصلا در مسیر رسیدن به اشتراک و نقل نیازی به استعمال مجازی نداریم، ما لفظ مطلق خودمان را به شکل تعدد دال و مدلول به معنای مقید به کار می رویم، این استعمال حقیقی است ولی بعد از که انس وجود گرفت تعدد دال را هم کنار می گذاریم، فقط خود مطلق می ماند و آن معنای منصرف الیه. شیوع در حد تبادر و انصراف می رسد، بنابراین اینجا هیچ مشکلی نخواهیم داشت که رسیدن به اشتراک و نقل لزوماً نیاز به استعمال مطلق در مقید به نحو مجاز ندارد. سوال دوم انصراف با قدر متیقن در مقام تخاطب چه فرقی دارد؟ جواب: قدر متیقن همیشه در مقام تخاطب است همانطور که در خود بیان آمده. در مقام محاوره و مبادله کلام بین متکلم و سامع است و انصراف اعم است. می تواند در مقام تخاطب نباشد و می تواند در مقام تخاطب باشد، پس نسبت به بین قدر متقین در مقام تخاطب و انصراف اعم و اخص مطلق است ولیکن در اینجا منظور از انصراف وجود قدر متیقن در مقام تخاطب است. سوال سوم، شیخ انصاری می فرماید: اگر شک در انصراف داشته باشیم چه می شود؟ ما هستیم و یک مطلق «اکرم العلماء» شک می کنیم که این «اکرم العلماء» انصرافی به فقهاء دارد یا ندارد. در صورت شک آیا به اطلاق اعتماد کنیم یا به انصراف، شیخ انصاری می فرماید: «الاقوی الاول» که در صورت شک به انصراف باید به اطلاق اعتماد کنیم. چون تقیید باید احراز بشود، علم به تقیید نداریم، انصراف باید احراز بشود. انصراف همان تقیید است. می فرماید: انصراف همان تقیید است با یک فرق که در تقیید اصطلاحی تقیید لفظی است و در انصراف تقیید لبّی است. که از جمله لبّیات انصراف است. انصراف از لبّیات است و فقط باید احراز بشود و اگر احراز نشد صورت شک آن کارساز نیست. اجماع مشکوک، شهرت مشکوک، سیره مشکوک، انصراف مشکوک اعتبار ندارد. بنابراین به اطلاق اعتماد می شود و به انصراف اعتناء نخواهد شد. مضافا بر اینکه یک اصل دیگری هم داریم و آن اصل عبارت است از اصاله عدم الانصراف که یک اصل عقلایی است و جزء اصول لفظیه ماست که پشتوانه اش سیره عقلاء است و قلمرو آن نصوص است. لذا اصول لفظیه به آن می گوییم.

 

دو نکته توضیحی

در اینجا دو تا نکته توضیحی از شیخنا العلامه شیخ صدرا بگویم و بعد انصراف یک معنای دیگری هم داریم که به آن اشاره کنیم که اصطلاح کامل بشود. در تکمیل این بحث انصراف استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اولاً انصراف را بدانیم که با تبادر فرقش این است که تبادر فقط یک معنای متبادر می خواهد و یک لفظ اما انصراف یک شیوع می خواهد و دو طرف منصرف الیه و منصرف عنه. تا انصراف دارد علماء به فقهاء می شود منصرف الیه، از فلاسفه انصراف دارد می شود منصرف عنه. و اما تبادر یک مورد استعمال می خواهد که به ذهن تبادر بکند. نکته دوم که ایشان اضافه می کند این است که می فرماید: این انصرافی که شیخ انصاری پنج قسم برایش بیان فرمود اختصاص دارد به کلّی مشکّک که دارای مراتب باشد. اما اگر کلّی متواطی بود جایی برای این انصراف آماده نیست. چون کلی متواطی ا فراد در یک حد است و بالا و پایین ندارد. این انصراف در کلّی مشکّک جاری می شود که افراد دارای مراتب بالا و پایین باشد. کلّ این مسئله انصراف کامل شد.

 

معنای انصراف در تراکیب و جملات

تا اینجا انصرافی که بحث کردیم اصولی بود مربوط می شد به مطلق یا کلّی اما انصرافی که در بلاغت و بیان بحث می کنیم عبارت است از انصرافی که متعلق است به تراکیب و جملات.

 

فرق تبادر و انصراف

استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه فرمودند در ادبیات و بلاغت که فرق بین انصراف و تبادر این است که تبادر اختصاص دارد به کلمه و انصراف مربوط می شود به جمله و کلام. فرق دوم آن این است که در تبادر حرکت از معنا شروع می شود، در حقیقت معنا حرکت می کند به سوی ذهن، تبادر المعنی، انسباقه الی الذهن و در انصراف لفظ به سمت معنا حرکت می کند. علماء به سمت فقهاء حرکت می کند. و در همین جا گفته بودیم که فهم عرف از الفاظ عرفیّه معانی را که گفتیم مرجع در فهم معانی الفاظ عرفیه عرف است. عرف که نظر بدهد درست است. این تبادر و انصراف با عرف چه ارتباط دارد؟ تبادر و انصراف وسیله و ابزار کار عرف است. عرف برای خودش ابزار کاری دارد یا اصلا فهم معنا برایش ضروری است یا از طریق تبادر و انصراف به دست می آورد. بنابراین ارتباط تبادر و انصراف را هم با عرف مشخص کردیم. شرط اول معلوم شد که عدم انصراف، و شرط دوم عبارت است از وجودی که مطلق اگر جهات متعدد داشته باشد چه می شود؟ ان شاء الله جلسه فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo