< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: رأی سید الخویی در حمل مطلق بر مقید

سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه حمل مطلق بر مقید را مفصل بحث می کنند. قسمتی را گفتیم که خلاصه اش این بود که می فرمایند: مقید و مطلق دو صورت دارد: صورت اول آن است که منظور از مطلق صرف الوجود باشد که شرح آن را دادیم در صورتی که مطلق و مقید ایجابی و سلبی باشد متسالم علیه است حمل مطلق بر مقید. و در صورتی که هر دو ایجابی باشد بنابر تحقیق حمل مطلق بر مقید است. اما صورت دوم که مطلق در شکل مطلق الوجود باشد مثل «احل الله البیع» که مطلق منحل می شود به انحلال افراد، در حقیقت مفهوم انحلالی است. بیع برای هر بیعی که شرائط عرفی بیع داشته باشد یک بیع است و یک موضوع و یک حکم. در این صورت می فرماید: اگر مطلق و مقید در شکل ایجاب و سلب باشد، باز هم شبهه ای در حمل نیست که مطلق بر مقید حمل می شود و صرف این مسئله مقیدی که مخالف مطلق باشد، حدود مطلق را تعیین می کند. معین الحد است، از آغاز و وضعیت آن پیداست و جایی برای بحث وجود ندارد. بنابراین مقید در این فرض مکمل است منضماً بعد از اضافه مقید معنای مطلق مشخص می شود. اما اگر مطلق و مقید ایجابین باشد مثل «فی الغنم زکاه» و «فی الغنم السائمه زکاه» اگر هر دو ایجابین باشد برخورد ابتدایی این بود که بین مثبتین تنافی نیست. در اینجا دو قول وجود دارد: قول اول این است که حمل شود مطلق بر مقید که مختار محققین است. و قول دوم این است که گفته شود حملی نیست، باید مقید را به افضل افراد تطبیق بدهیم و مطلق هم به قوت خودش باقی باشد. فرق بین حمل مطلق بر مقید و حمل بر افضل الافراد این است که در حمل مطلق بر مقید مطلق از بین می رود، مطلق بما هو مطلق کارایی ندارد. اما در حمل لفظ یا مفهوم بر افضل الافراد مطلق به قوت خودش باقی است ولی محدوده مقید محدوده افضل الافراد است. پس از این توضیح گفته می شود که در این مورد که از یک سو می بینیم مراد از مطلق مطلق الوجود بود و از طرف دیگر هم حمل بر افضل الافراد امکان داشت، نکته سوم که سرّ اصلی برای حمل افضل الافراد است این است که تنافی وجود ندارد. چون سرّ حمل تنافی بود، تنافی وجود ندارد. مراد از مفهوم مطلق مطلق الوجود است، غنم بما هو غنم هم زکات دارد غنم سائمه هم زکات دارد، تنافی در کار نیست. مطلق الوجود مدلول مطلق است برای همه این موارد می تواند مطلق صدق کند و مقید هم جای خودش را داشته باشد. منتها با ورود مقید حمل بر افضل الافراد می شود. لذا اگر از خارج دلیل نداشته باشیم می گوییم «فی الغنم» هم مطلقا زکات است و «فی الغنم السائمه» هم زکات است. مانعی ندارد، تنافی وجود ندارد و مدلول مطلق هم مطلق الوجود است و انحلالی. [1]

 

سوال:

پاسخ: ملاک افضلیت سائمه نص است، ما از نصف کشف می کنیم افضل است. و افضلیت از دلیلش پیداست. منتها حکمت و فلسفه را اگر بخواهید بگویید ما یک قانون داشتیم و آن گفتیم امر کشف می کنیم از وجود ملاک. و امر نمی تواند کشف کند از تعیین ملاک. ملاک را نمی دانیم اما اگر استحسانا می خواهید توجیه بکنید رجاء می گوییم غنم سائمه چون که زحمتش کمتر است و سرپرستی آن آسان تر است. سائمه صحرا چر است و علف در داخل حرز و محوطه ای که غنم نگهداری می شود نیاز به جمع کردن و تدارک علف ندارند، صحرا می روند و علف می خورند و بر می گردند، چون خیلی سهل المونه است لذا استحساناً گفته می شود که این اولی است که زکاتش را بدهد، خرجی ندارد. مومنه هم که فلسفه آن معلوم است که آزاد کردن مومن خیلی بهتر از آزاد کردن رقبه کافر باشد. اینها استحسانات باشد البته در مومنه کشف ملاک تقریبا ممکن است. گفته بودیم در احکام تعبدیه و تکلیفیه کشف ملاک به طور مشخص در اختیار ما نیست ولی احیانا به طور نادر از قرائن یا ادله خارجیه امکان دارد ولی در نهایت ندرت. ولی در احکام وضعیه که قانونی است فلسفه حکم قابل کشف است. مثلا طهارت را می دانیم ازاله نجاست است، نظافت است. وجود ملاک قطعا قابل کشف است و این جزء اقتضاءات مکتب عدلیه است اما تعیین ملاک برای ما قابل کشف نیست.

 

مطلق حمل بر مقید می شود در صورت ایجابیین

گفتیم قسمتی از صاحبنظران فرموده اند اگر مراد از مطلق مطلق الوجود بود و مقید و مطلق ایجابیین بودند، دلیلی بر حمل وجود ندارد. بلکه حمل بر افضل الافراد زمینه دارد.

 

مفهوم وصف

سیدنا الاستاد می فرماید این توجیه درست است اما اشکال و مانعی که اینجا وجود دارد که نمی توانیم این توجیه را بپذیریم این است که در مثل چنین مورد قضیه از قضایای وصفیه است و مفهوم وصف مطرح می شود. پس از که مفهوم وصف مطرح شد، براساس اقتضای مفهوم باید مطلق حمل بشود به مقید. اگر مفهوم وصف نبود امکان داشت که بگوییم حمل بشود بر افضل افراد. درباره مفهوم وصف گفته بودیم که سیدنا الاستاد درباره مفهوم وصف تفصیل قائل است. و گفتیم که مفهوم شرط علی المشهور مفهوم دارد و غیر مشهور مفهوم ندارد. و مفهوم وصف علی المشهور مفهوم ندارد و بر مسلک غیر مشهور مفهوم دارد. و گفته بودیم که حصر قطعا مفهوم دارد و لقب قطعا مفهوم ندارد. درباره مفهوم وصف سیدنا الاستاد می فرماید: اگر وصف در مقام رفع توهم قرار بگیرد، سائل توهمی داشته باشد مثلا با آب بحر که ملاحت دارد و شور است، و به خاطر شدت شوری که دارد ممکن است با آن نشود وضو گرفت، در ذهن سائل توهم بود، امام علیه السلام برای رفع توهم فرمود «یجوز الوضو بالماء» بار دیگر فرمود «یجوز الوضو بماء البحر». اینجا جایی برای تقیید نیست، چون اینگونه وصف که بحر وصف بود برای ماء، مفهوم ندارد رفع توهم است. اگر وصف در مقام رفع توهم بود زمینه برای مفهوم وجود ندارد. اما اگر وصف در مقام توهم نبود، مثلا گفت «اکرم العالم الهاشمی»، یا «اکرم زیدا العالم» در اینجا وصفی آمده است برای موصوف این وصف را اگر ما در نظر نگیریم و بگوییم «اکرم زیدا العالم» فرق نمی کند که زید عالم باشد یا زید غیر عالم باشد. در اینجا ذکر وصف در کلام مولی لغو می شود. اما اگر بگوییم «زیدا العالم» عالم تاثیرگذار است از لغویت می آید بیرون و کلام دیگر لغو نیست. زید با قید عالم متعلق حکم است، و نتیجه آن می شود مفهوم. یعنی این طبیعت اطلاق ندارد هر زیدی، یا «اکرم رجل العالم» نتیجه این می شود که این طبیعت مطلق نیست، یعنی مطلوب مولی مطلق طبیعت نیست بلکه حصه خاصی از این طبیعت مطلوب مولی است، آن رجل عالم. پس از آنکه آن حصه خاص مطلوب مولی بود به طور طبیعی ما بقی مطلوب مولی نیست. مفهوم وصف مثل مفهوم شرط انتفاء عند الانتفاء نیست بلکه مفهوم وصف این است که حدود مطلوب مولی مشخص می شود که حصه خاصی است و ما زاد بر آن دلیل ندارد و حکم از سوی شرع برای آن وارد نشده است. بنابراین با این شرحی که داده شد در مطلق و مقیدی که ایجابیین باشد مثل «فی الغنم زکاه» و «فی الغنم السائمه زکاه» مفهوم وصف مطرح است و مقتضای مفهوم وصف که در مقام توهم نباشد اجتنابا عن اللغویه این می شود که مطلوب مولی طبیعت مطلقه نیست بلکه حصه خاصه من الطبیعه که همان غنم سائمه باشد. پس همان غنم سائمه امر دارد و مطلق غنم امر و مطلوبیت ندارد. و با توجه به مفهوم وصف طبیعتاً در مثل چنین مورد مطلق حمل بر مقید می شود.

 

حمل مطلق بر مقید در مستحبات و چهار صورت آن

در تتمه می فرماید: توضیحی درباره قضیه حمل مطلق بر مقید نسبت به مستحبات. در بیان محقق خراسانی مطلب آمده بود ولی به شکل اجمال، سیدنا الاستاد این مطلب را به طور مشروح بیان میکند. مسئله این است که سوالی مطرح می شود که مطلق و مقید در واجبات که عملیات حمل در آن مطرح بود به جهت اینکه تنافی بین مطلق و مقید وجود داشت، درست در مستحبات هم همین کار وجود دارد. چون در مستحبات هم مطلق داریم و مقید داریم. و تنافی داریم. منتها تنافی در سطح خودش است، آنجا در واجبات تنافی درسطح الزام بود و اینجا غیر الزامی است. در هر صورت تنافی وجود دارد و باید حمل بشود. اما اینکه فقهاء یا مشهور می گویند که عملیات حمل مطلق بر مقید در مستحبات راه ندارد چه وجهی دارد؟ دلیلی ندارد همانگونه که در واجبات حمل مطلق بر مقید وجه داشت در مستحبات هم باید همان وجه را داشته باشد که دارد. چه فرق دارد که چنین تفکیکی از سوی صاحبنظران اعلام شده است؟ سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه این مسئله مستحبات را شرح می دهد که از این قرار است، می فرماید: مطلق و مقید در مستحبات به چهار صورت است که صورت پنجم ندارد. صورت اول این است که مقید به لسان قضیه شرطیه باشد یعنی مفهوم داشته باشد آن هم در شکل مفهوم شرط.مثلا در یک روایتی آمده باشد که نماز یازده رکعت است این یک دلیلی است از ادله مستحبات. در دلیل دیگر آمده باشد که نماز شب بعد از نصف شب باید خوانده شود. این دو تا دلیل، پس از این ما این دو دلیل را که با هم جمع کنیم مفاد قضیه شرطیه در می آید به این معنا که ترکیب و انضمام این دو بیان می توانیم بگوییم که اگر نماز شب خواندید بعد از نصف شب بخوانید. و مفهوم شرط هم که طبق مشهور بلکه می شود بگوییم که مورد اجماع است. یک نکته اش این است که صاحبنظران مفهوم شرط را در اصول مورد نقد و اشکال قرار می دهند اما در فقه که می رسند حتی در نصوص و در روایات دیده ایم که مفهوم شرط یک مطلب مسلمی است. نکته دوم هم این بود که گفتیم در مورد مفهوم شرط آیه نبأ را ذکر می کند و در آیه نبأ اشکال می کنند به طور متعدد اما نکته اش این است که تمام کسانی که قائل به مفهوم شرط است در بحث مفهوم شرط این آیه را می آورد. و نکته دوم آن این است که این آیه براساس فهم عرفی و ظهور عرفی اش اعلام میکند مفهوم شرط را. آن اشکالاتی که در اصول نسبت به این آیه گرفته می شود دقیقاً از آن دقت های عقلیه است که برای آن دقت های عقلیه در فقه جایی وجود ندارد. لذا اگر بگوییم که منبع اصلی برای وجود مفهوم شرط آیه نبأ است بالاجماع، خلاف نگفته ایم. قضیه صورت اول از چهار صورتی که در مستحبات قابل تصور است، ترکیب مطلق و مقید در شکل قضیه شرطیه در می آید. پس از که در شکل قضیه شرطیه در بیاید مفهوم دارد. و نتیجه داشتن مفهوم حمل مطلق بر مقید. پس در صورت اول از صور چهارگانه اعلام می شود که هرچند مستحبات است ولی حمل مطلق بر مقید درست است. صورت دوم که مطلق و مقید در مستحبات به شکل ایجاب و سلب باشد. مثلا یک دلیلی آمده است که اقامه قبل از نماز مستحب است، دلیل دیگری آمده است که اقامه در حال جلوس و در حال حدث درست نیست. مقید و مطلق ایجاب و سلب شد. مطلقا اقامه تقیید شد که در حال جلوس درست نیست.

 

 

دو قسم ارشاد

می فرماید: در اینجا به این نکته توجه کنید و آن این است که اوامر و نواهی که متعلق باشد به اجزاء و وصف وجودی و عدمی عبادات ارشاد به مانعیت و شرطیت است.

 

ارشاد به مانع

در اینجا نهی ای که آمده است از اقامه در حال جلوس ارشاد به مانعیت است. پس اقامه در حال جلوس مانع دارد، بعد از این اقامه را محدود می کند و این هم نوع دیگر حمل مطلق بر مقید است. با یک نکته که گاهی مطلق حمل می شود بر مقید و گاهی مطلق مقید را محدود می کند که نتیجه آن می شود حمل مطلق بر مقید.

 

ارشاد به شرط

یک نکته ای هم قابل تکرار است که ارشاد که خوانده بودید ارشاد به سوی حکم عقل داریم و این ارشاد به مانعیت و شرطیت چه می شود؟ جوابش را دادیم که ارشاد به حکم عقل و ارشاد به حکم عقلاء. اینجا ارشاد از قبیل ارشاد به حکم عقلاء است. یک وصف را که عدمی اعلام بکند، یک وصف را که وجودی اعلام بکند درباره یک عبادت عقلاء انتزاع می کنند که این شرط باشد یا این مانع باشد. ارشاد به مانعیت و یا شرطیت است. قسم سوم مطلق و مقید مستحب عبارت است از مطلق و مقیدی که امر به مقید متعلق باشد به تقیید نه به قید. تقیید رابطه بین قید و مقید است نه خود قید. امر به مقید متعلق باشد به تقیید. مثلا یک نصی آمده است که اقامه مستحب است نص دیگر آمده است که اقامه در حال قیام باید انجام بشود، این امری که به این مقید است که «اقم فی حال القیام» این امر در حقیقت متعلق است به آن تقیید، آن رابطه ای که بین اقامه و انجام آن است. در حقیقت به رابطه قید و مقید تعلق می گیرد این امر. پس از که امر تعلق گرفت به تقیید که این اقامه ای که آمده مستحب و این امری که می گوید اقامه را در حال قیام انجام بده، حال قیام قید است و خود اقامه مقید است، رابطه بین اقامه و وصف قیام این رابطه تقیید است. اینکه می گوید شما اقامه را در حال قیام انجام بدهید امر متعلق است به خود تقیید و آن رابطه ای که بین اقامه و قیام است. در این صورت هم سیدنا می فرماید جایی برای حمل مطلق بر مقید وجود دارد. در اینجا این امر ارشاد به شرطیت دارد، بعد از که ارشاد به شرطیت داشت قیام را شرط اعلام میکند برای انجام اقامه و بعد از که قیام شرطش بشود حال قیام محدود می شود. محدود شدن مطلق به یک قید و شرط یعنی حمل مطلق بر مقید. اما صورت چهارم عبارت است از امر به مقید متعلق باشد به خود قید نه به تقیید. مثل اینکه بگوییم زیارت امام حسین علیه الصلاه و السلام مستحب است همیشه ولی بعدنصوص دیگر بیاید زیارت عرفه و زیارت شب های جمعه و زیارت نیمه شعبان و اربعین، اینجا می فرماید: در این صورت یعنی صورت چهارم که دلیل مقید در حقیقت امری دارد که آن امر تعلق می گیرد به خود قید نه به تقیید. در این صورت می شود حمل بر افضل افراد کرد و الزامی نداریم که مطلق را بر مقید حمل کنیم، چون مطلق به قوت خودش باقی است و عرفه و اربعین افضل الافراد به حساب می آید. و هیچ مانعی ندارد. مانع اصلی ما تنافی بود، می بینیم اینجا تنافی نیست. زیارت سید الشهداء در همه ایام قابل عمل است و منحل می شود و از سوی دیگر الزام هم ندارد که اضداد وجودی خودش را نفی کند. اگر الزام داشت اضداد وجودی را نفی می کرد، الزام هم که ندارد، در بقیه ایام هم مستحب است منتها در عرفه و اربعین مثلا افضل الافراد است. در نتیجه در مستحبات بر خلاف آنچه صاحبنظران گفته اند که جایی بر حمل مطلق بر مقید نیست، در سه صورت جا برای حمل مطلق بر مقید وجود دارد اما در صورت چهارم حمل مطلق بر مقید درست نیست بلکه حمل می شود بر افضل افراد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo