< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

خارج اصول (مبحث الفاظ)حضرت آيت الله سيد كاظم مصطفوي جلسه سیصد و هشتاد و ششم یک‌شنبه 3/3/1394مطابق با 5 شعبان 1436 خارج اصول (مبحث الفاظ)حضرت آيت الله سيد كاظم مصطفوي جلسه سیصد و هشتاد و ششم یک‌شنبه 3/3/1394مطابق با 5 شعبان 1436 بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين

الحمدلله و سلام علي عباده الذين اصطفي

والصلاة و السلام عليک يا مولای يا اباصالح المهدي و رحمة‌ الله و برکاته

 

موضوع: مجمل و مبین

اسعد الله ایامکم سالروز ولادت امام سجاد امام العارفین سید الساجدین زین العابدین به محضر مبارک ولی امر جهان هستی بقیه الله الاعظم سلطان کونین و کریمه آل البیت مبارک باد. ان شاء الله از برکت این عید و این اعیاد فیض وافری نصیب شما بشود. امام سجاد زین العابدین و اب الائمه است، اب الائمه به این معنا که خمسه طیبه حساب دیگری دارد، امام سجاد او امامی است که از نسل او طبق حدیث ائمه آفریده شده و انوار الهی از آن نور متعشع شده است. و امام سجاد که لقب مبارکش زین العابدین است یعنی زین العابدین من الاولین و الآخرین. یعنی هر چه عابد است در دنیا عابد درست نه عابد تارک دنیای افراطی و نه عابد ریاضتی و مرتاضی. آنچه عابد درست است در دنیا بلا استثناء، حتی در بین خود ائمه زینت برای عابدین تا ابد من الاول الی الابد بدون هیچ قید و بدون هیچ شرط، امام سجاد سلام الله تعالی علیه. امام سجاد سلام الله تعالی علیه که زین العابدین است صحیفه سجادیه که به قول طنطاوی مصری کتابی است که در مقدمه اش نوشته فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق این صحیفه سجادیه اش برای هر عابدی که اهل حال باشد یعنی اگر بخواهد لذت عبادت یا آن شیوه خاص عبادی بر خواسته از خضوع بفهمد صحیفه سجادیه می خوانم. یک توصیه برای شما عزیزان که لطف بفرمایید همان شعبان و رمضان شده است همانطوری را که قران را ختم می کنید از ابتداء تا انتهاء، یک صحیفه سجادیه را مثل قرآن از ابتداء تا انتها بخوانید. و همانطوری که نهج البلاغه را مثل قرآن یک بار از اول تا به آخر بخوانید البته با قصد به اینکه معنایش را هم در حد ترجمه بفهمید. چه نگویید چه می شود، کار نداشته باشید. مدیریت دست خود ما نیست، کار ما عبودیت است. دنیا هستی عبودیت و مولویت است. عبودیت را آدم درست کند مولویت همیشه درست است. هرچه است از قامت ناساز بد اندام ماست. عبودیت و مولویت در همه مراحل هست ما عبودیت که درست در حد خود ما انجام بدهیم اصلا نگران نباشید که چه می شود و چه نمی شود، قطعی است، توفیق بر عبودیت یعنی نجات یعنی رستگاری یعنی توفیق. نکته دیگر هم که در تاریخ زندگی آن امام معصوم آمده است که در تمام پیچ و خم زندگی شریفش به هر حالی که بوده است یک قرینه داریم که نماز شبش را ایستاده می خوانده در حالی که جایز است که آدم نماز مستحبی را نشسته بخواند. زین العابدین یعنی همین، زین العابدین یعنی امام العارفین، اگر کسی بخواهد از معرفت چیزی سرش بشود صحیفه سجادیه مطالعه کند، در باب معرفت که چی ندارد خطبه اول. و از باب تذکر هر انسانی در زندگی یک حرکت درستی را که انجام می دهد باید یک جاذبه و دافعه داشته باشد. جاذبه حفظ کند و دافعه خطر را جواب بدهد. جاذبه و دافعه در عبودیت عبارت است از شکر و استغفار. شکر و استغفار که شکر جاذبه است و استغفار دافعه است. این جاذبه و دافعه آدم را در مسیر عبودیت حفظ میکند و جاذفه و دافعه ای که ما از امام العارفین زین العابدین استفاده کنیم مناجات ششم مناجات شاکرین جاذبه است. و اگر هیچ دعایی برای طلب حاجت نداشته باشید مناجات شاکرین را بخوانید همه چیز را دارید. و دافعه اش هم برای استغفار مناجاتی داشته باشید مناجات مستغفرین را بخوانیم که الهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی. یعنی با یک بافت عبودیت که آنجا معنای این را می فهمد که عبودیت در برابر مولویت چگونه باید باشد. جاذبه و دافعه ای که برای انسان مسیر حرکتش را سالم نگه می دارد شکر و استغفار است و مناجات شاکرین و مناجات مستغفرین است.

معنی لغوی اجمال

کلمه مجمل که در لغت مراجعه کنید، به دو معنا به کار رفته است «اجملت الشئ جمعته» یعنی به معنای جمع کردن و یک جا متراکم کردن و روی هم قرار دادن می شود اجمال. معنای دیگر لغوی مجمل آمده است «اجملت فی الطلب یعنی رفقت» مدارا کردم. «أجمل فی الطلب و اجمعت» هر دو باید با متعلق بیاید اگر با متعلق نیاید معنایش کامل نیست. بنابراین ما آن اشکالاتی که در بحث لغوی ممکن است گاهی داشته باشیم اینجا هم جایش است که بگوییم معنای لغت کامل نیست. چون این معنا با قرینه می شود از خود کلمه و از اجملت تنها چیزی فهمیده نمی شود. هر در صورت لغت کارش فحص است و جمع آوری و تتبع است. خود لغویین از ادباء هم هستند، گاهی مسائل ادبی را هم مطرح می کنند ولی عمدتاً کارشان تتبع است. در تتبع این آمده است «اجملت الشئ جمعه و اجملت فی الطلب» این معنای لغوی است. اما معنای اصطلاحی مجمل سید علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «المجمل الخطاب الذی لا یستقل بنفسه علی معرفه المراد به»[1] مجمل خطابی است که به نحو مستقل نمی تواند تشخیص مراد را ارائه بدهد. و بعد می فرماید: «المجمل عند الفقهاء خطاب الذی یحتاج الی البیان فی الاحکام» هم عند الفقهاء است و هم در مورد بیان احکام است. با این خصوصیات مجمل معرفی را می کند و بعد حدود را بیان می کند می فرماید متکلمین اینگونه خطاب را متشابه می گویند. سید مرتضی و سید رضی در عین حال که فقیه است و امامزاده که هستند نسبش با امام نزدیکتر از امامزاده عبد العظیم است منتها امامزاده عبد العظیم در این ایران است می شود امامزاده و سید مرتضی در عراق می شود فقیه. اما در عین حالی که امامزاده است و در عین حال فقیهی است که در آن مکاشفه، ایشان وصیت کردند من را بیرون حرم دفن کنید، که ملکین مقربین بیاید به لطف بشر کسی را نیافتم که با من بحث کند. ابوالعلی معری که مرد کل دنیای سنی هاست می گوید مثل سید مرتضی مادری فرزندی نزاده است. اگر کسی در جوار امام معصوم مدفون بشود از سوال نکرین به قول سید مرتضی محفوظ است. آمد و وصیتش را عمل کردند و بیرون شهر بردند وصی هم ظاهرا سید رضی بود، تا سه شب گذشت خبری نشد شب سوم که گذشت شب چهارم به خواب شاید سید رضی آمد که بیایید و دیگر من را منتقل کنید که خیلی سنگین است. سه شبانه روز من توانستم مقاومت کنم بحث کوتاه نیایم ولی این ها قدرت‌شان بالاست. به عالم غیب الغیوب در تماس هستند ملک مقرب هستند، بعد از این دیگر وضعیتم خطرناک می شود من را بیاورید در جوار جدم دفن کنید. آوردند در جوار جدش منتقل کردند. این را از یک فقیهی نقل می کنم که غیر از معصوم دیگر تقریبا وزین و اهل حال و مکاشفه بود. این سید مرتضی که اینگونه امامزاده است، فقیه است، اصولی است و مفسر است و لغوی است. لذا شما کلماتی را که شیخ طوسی و سید مرتضی این دو مخصوصا اگر کلمه ای در بحث های این دو شخصیت دیدید اعتبار فقهی اصولی و تفسیری و اعتبار لغوی دارد، چون لغوی بسیار متبحر هم هستند. می فرماید: مجمل عند الفقهاء خطابی است که نیاز به بیان دارد. و متکلمین می گویند این گونه خطاب متشابه است. درباره مجمل و اجمال شیخنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه که شیخ صدرا هم یک وتدی بود در زمان خودش، از نظر فلسفه وارث آقا علی قاضی بود و عدل علامه طباطبایی و یقال که تشخیص مشکل بود که علامه طباطبایی فلسفه اش بالاتر است یا شیخ صدرا، احتمالا در نجف شهرت شیخ صدرا بیشتر بود منتها ایشان به توصیه سید ابوالحسن اصفهانی فلسفه را ترک کرد و آمد فقه و اصول و علامه طباطبایی به توصیه آیت الله بروجردی شنید توصیه اش را منتها به فتوای خودش عمل کرد و فلسفه را ترک نکرد ادامه داد. در روزگاران سختی ادامه اش شاید با دو نفر یا سه چهار نفر. چون مرجعیت آن روز فلسفه را در یک شرائطی ممنوع اعلام کرده بودند. شاید علامه طباطبایی گاهی با یک نفر غریبانه فلسفه بحث می کرد، فلسفه هم غریب بود. اما شیخ صدرا مدرسه فلسفی قوی داشت تا سید گفت که اینگونه است برگشت حوزه و مبالغه نیست که شاید صدها مجتهد از جلسه درس‌اش بیرون آمد. کفایه می گفت اسمش کفایه بود. من درس خارج ایشان نرفتم درس خارج اصول فقط درس خارج سیدنا الاستاد آقای خویی رفتم و یک مقداری هم شهید صدر. ولی ایشان کفایه اش خارج بود، ما رفتیم کفایه ایشان را که درس خارج بود. فضلایی که در درس کفایه می آمدند یعنی در حد یک درس خارج بود.

اسباب اجمال

ایشان در این مسئله اجمال آنچه که من در یادداشت ها از درس های ایشان در اختیار دارم می فرماید: اجمال اسبابی دارد: 1. اشتراک، 2. اضطراب، 3. عدم تشخیص ضمیر، 4. داعی برای اجمال گویی. یکی از عوامل اجمال می شود اشتراک، که لفظ مشترک است و قرینه برای تعیین نیامده، آن کلمه که به کار برود اجمال خواهد داشت مثل کلمه قرح و یا طهر. که اجمال دارد و لفظ مشترک است، اگر بدون قرینه بیاید اجمال دارد. دوم اضطراب، اگر کسی توان بیان خوب را نداشته باشد یا حالت روحی متعادل نداشته باشد برایش اختلال روحی ایجاد شود یا اصلا توانش ضعیف است، کلمات را جا به جا ترکیب کند، معنای اضطراب در کلام کلمات را سر جایش قرار ندادن است. این را به اش می گویند اضطراب. مثل اینکه عوض اینکه «یالیتنی کنت ترابا» بگوید «یالیتنی ترابا کنت» این اجمال دارد که کنت مستأنفه ممکن است باشد، ممکن است مقدم و موخر باشد. اجمال پیدا می کند. سوم عدم تشخیص ضمیر که من کان بنته فی بیته، مرجع ضمیر مشخص نیست. چهارم داعی برای اجمال وجود دارد و اجمال گویی عمدی است. مثل اینکه تقیه باشد یا مخاطب و سائل اهلیت نداشته باشد، حالا تقیه است یا فاسد است یا جاهل است یا فهمش کم است ، اهلیت ندارد. مثلا سوال بکند از مسائل مختلفی، سوال می کند در جواب می گوید که «الامور مرهونه لاوقاتها» این جواب اجمال عمدی است. این چهار مورد می شود از عوامل و اسباب. براساس این چهار عامل اجمال سه قسم اعلام می شود که چهارمی آن چون نادر است عنوان اسم به خود نمی گیرد.

اقسام اجمال

برگرفته از همین عوامل اجمال به چهار قسم منقسم می شود: 1. اجمال در برابر تعیین، 2. اجمال در برابر تفصیل، 3. اجمال در برابر توضیح. اجمال در برابر تعیین که لفظ مردد باشد بین دو تا معنی یا مشترک، معین نشود. مثل «اذ قال ابراهیم لابیه آزر»[2] اینجا تعیین نشده است أب در آن اصطلاح قبائلی و عربی مردد است بین پدر و بین بزرگ خانواده. بزرگ خانواده هم اب است و پدر هم أب. که اب الاولاد و اب البیت گفته می شود. «لأبیه آزر» آمده است این اجمال دارد در برابر تعیین. قسم دوم اجمال در برابر تفصیل، که در آیات قرآن مثال هایی آمده است از جمله آیه «خذ من اموالهم صدقه»[3] تفصیل نداده است گفته است بگیرید از اموال‌شان صدقه. چقدر از چه اموال و به چه صورت نیاز به تفصیل دارد. اجمالی است در برابر تفصیل. قسم سوم اجمالی است در برابر توضیح، که گاهی در روایات سوالهای متعددی می شود و در آخر امام علیه السلام می فرماید لا بأس، به کدام یکی تطبیق بکند به همه؟ اجمال دارد. اجمال در برابر توضیح، توضیح داده نشده. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اجمال به دو نوع است: 1. اجمالی که عبارت است از عموم و جموع، عام ها و جمع ها. این مبیّن و مجمل که در ادامه بحث مطلق و مقید و عام و خاص آورده در حقیقت به یک معنا عام و مطلق مجمل است و مبین و بیان در حقیقت خاص و قید است[4] . لذا بحثی که در اصول آمده است از زمان سید مرتضی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب ذریعه بحث مجمل و مبین را از صفحه دویست و چهل و پنج تا دویست و هشتاد و پنج مفصل بحث می کند و در عده از صفحه چهارصد و چهل و پنج تا صفحه پانصد و شانزده این همه صفحات مفصل بحث می کند، با مثال ها و تطبیقات همراه است که خودش می شود بحث عملی و استنباطی و کاربردی و هم ارتباط دارد با مطلق و مقید و عام و خاص. می فرماید: مجمل دو قسم است: قسم اول عموم و جموع. عام یک مجمل است و خاص می شود مبیّن. مثلا در عموم می گوییم «اکرم الضیوف» یک عام است مجمل است اگر واقعا توانایی مالی نداشتیم برویم قرض کنیم از مهمان پذیرایی کنیم یا هر چی داشته باشیم استقبال کنیم؟ پس عام مجمل شد. یا مثلا در آیه قرآن «احلت لکم بهیمه الانعام»[5] این مجمل است، بهیمه از بهائم است و جنس بهائم از انعام همه حلال است؟ می بینیم قطعا قسمتی حلال نیست، اجمال دارد. عام است و اجمال دارد و نیاز به بیان دارد. قسم دوم از اجمال در برابر تفصیل است که نیاز به تفصیل دارد. مثل آیه «و آتوا حقه یوم حصاده»[6] روز جمع کردن محصولات حق سائل و محروم را بدهید. نیاز به تفصیل دارد یوم حصاد روز درو کردن چقدر حق باید داد، حقش به چه اندازه است. نیاز به تفصیل دارد. بنابراین اجمال براساس بیان شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه به این دو نوع خلاصه می شود.

دو نکته

اما دو نکته کوتاه باقی ماند: مرجع تشخیص اجمال کیست؟ خبرگان هستند اهل خبره یا عرف عام یا عرف خاص؟ علی الاجمال محقق خراسانی می فرماید مرجع تشخیص عرف است. و اگر عرف باشد باید عرف خاص باشد. مطلب بعدی هم اگر شک در اجمال داشتیم که طبیعتا اجمال ثابت نیست ولی چه حکمی دارد، آیا حکم مبین می آید یا واسطه ای بین مجمل و مبین وجود دارد؟ اگر شک در اجمال داشتیم عنوان اجمال ثابت نشده ولی مبین هم به اثبات نمی رسد. چون که نص اجمال مساوی با مبین نیست. مبین صفاتی دارد که ان شاء الله در بحث بعدی ادامه بدهیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo