< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت قطع پیروان ادیان و مذاهب باطل
بعد از آنکه حجیت قطع بحث شد و گفته شد که قطع من حیث السبب و من حیث المتعلق و من حیث القاطع اطلاق دارد، چون که حجیت قطع مستقل و ذاتی است. به چیزی وابسته نیست. بعد از این سوال معروفی مطرح است که قطع پیروان مذهب باطل یا دین باطل حجیت دارد، بنابراین فردی که متدین به دین باطل است و پیرو مذهب باطل است چون قطع دارد کارش درست است. قطع حجیتش ذاتی است و هیچ مسئولیتی و هیچ مشکلی ندارد. مضافا بر این که بعضی از دانشمندان تاریخ اخیر که مرحوم شده اند می فرماید شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه فرموده است که قطع در مورد عقائد هم اعتبار دارد. البته طبق تتبع در بیان شیخ انصاری چنین تصریحی دیده نمی شود. ولی شاید از اطلاق کلام شان استفاده کرده باشند که من حیث المتعلق و السبب و القاطع له اطلاق لحجیه القطع. بنابراین در نتیجه این توضیح ما اگر ادعاء کنیم یا اعلام بکنیم که مذهب فقط در بین فرق و مذاهب یک مذهب مذهب حق است که همان مذهب تأسیس شده از سوی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به مقتضای «انی تارک فیکم الثقلین» است. ما این را اگر ادعاء بکنیم، جواب این بشود که این مذهب درست است و پیروان مذاهب دیگر هم با قطعی که دارند به مشکلی برنمی خورند.

تحقیق این است
اما تحقیق این است که قطع در مورد دین باطل یا مذهب باطل اعتبار و حجیت ندارد. 1. قطعی که گفته می شود درباره مذاهب و پیروان مذاهب نسبت به عقائد کارساز نیست. برای اینکه در ابتداء رساله های عملیه که من دیشب برای احتیاط توضیح المسائل سیدنا الاستاد را رویت کردم که از قدیم در ذهنم بود همه توضیح المسائل ها در ابتداء کتاب مسئله اول بحث تقلید می فرماید: اصول عقائد تقلیدی نیست بلکه از روی دلیل باید اعتقاد کامل شود. یعنی اصول عقائد را هر فردی استدلالاً باید به دست بیاورد. تقلید و تسلیم کافی نیست، تقلید از یک عالمی بکند یا تسلیم به سنت خانوادگی و فرقه ای باشد کافی نیست. بنابراین اصول عقائد باید استدلالاً عن الادله الکامله المعتبره باید کامل بشود. لذا پیروان مذاهب پنداری که دارند و گرایشی که دارند یا تقلیدی است و یا تسلیمی است. از یک مفتی شان یا از یک عالم شان از یک فقیه شان از پاپ شان تقلید می کنند یا تسلیم سنت می شوند، سنت حاکم بر فرقه شان را تسلیم هستند. 2. گرایش ذهنی پیروان ادیان و مذاهب با قطع فرق می کند. اگر با دقت بنگریم یک پندار و یک گرایش قطع نیست تا ما بگوییم حجیت دارد. ذهن برداشت ها و فراورده ها و مصنوعات مختلف و متعدد دارد. قطع و پندار و عصبیت و جهل و غضب و قساوت که قست قلوبهم اینجا خیلی نکته حساسی است و باید توجه بشود. بنابراین هر پندار محکم در ذهن قطع نیست.

پیروان مذاهب دو دسته اند
از این رو پیروان مذاهب به دو دسته هستند: دسته اول تقلیدی و تسلیمی، اینها اصلا قطع ندارند، قبول دارند، گرایش تسلیمی است. می گوید از اول همین است و این دین است این مذهب است و این پیشوا است و این مسلک است. چون بابای ما گفته است. کسی که به پدرش خیلی احترام دارد پدر با معرفتی، هر چیزی پدر بگوید فرزند در ذهنش ثبت می شود. این ثبت قطع نیست، این تسلیم و تقلید است. یکی از فرآورده های ذهنی است. قسم دوم از پیروان ادیان و مذاهب تقلید و تسلیم یک حرکت دیگر انجام می دهد عصبیت اضافه می شود و لجاجت اضافه می شود یک گرایش مستحکم که در یک کلمه می گوییم لجاجت در اصطلاح عرفی. و در اصطلاح قرآن و سنت به اش می گوییم قساوت قلب برخواسته از عصبیت. که قریش محکم ایستاده بودند دست از بت پرستی بر نمی داشتند که این شیوه پدر ماست. الان تکفیری و داعشی از این گروه دوم اند. عصبیت با شیعه، لجاجت با پیروان اهل بیت که از قدیم به ارث برده اند دامن زده می شود و تشویق می شود و ذهنش را پر می کند در حال انفجار قرار بگیرد. این قطع نیست، این عصبیت و لجاجت است که ترکیب شده و یک پندار ذهنی است و هیچ اعتبار قانونی و شرعی درکار نیست. 3. ایمان و اعتقاد یک قطع عادی نیست، می تواند صفت قطع آنجا وجود داشته باشد اما اعتقاد یعنی ایمان، ایمان تعریف دارد «الایمان هو الاقرار باللسان و التصدیق بالقلب». تصدیق قلبی است. تصدیق قلبی به تدریج و با آگاهی و با توجه می آید تا پایه ها غرس کند در ذهن. عقیده را محکم کند و تصدیق قلبی بشود. از تصور برسد به تصدیق. تصدیق قلبی که شد صفت قطع هم بکار برده بشود مانعی ندارد اما قطع عادی نیست که از یک پریدن کلاغ یک کسی قطع پیدا بکند این تصدیق قلبی نیست. تصدیق قلبی یک صیاغت و ساختار تدریجی دارد که از تصور شروع می شود به تصدیق کامل می رسد. راهش را قرآن و روایات تعیین کرده است تفکر، تفکر در آیات خدا، تفکر به صنعت بدیع الهی و تفکر به ادله و براهین تا از این راه یک تصدیق قلبی محکم و آسیب ناپذیر صورت بگیرد. لذا در تصدیق قلبی جهل مرکب راه ندارد. چون که به تدریج و کامل مسیر طی شده است، خدشه ناپذیر است. 4. ظاهر قطع که هم برای ارباب و هم برای پیروان ادیان باطل دیده می شود قطعاً در واقع جهل مرکب است. در بحث قبلی گفتیم که حجیت قطع در مورد جهل مرکب حجیت واقعی و تمام نیست. در مورد جهل مرکب فقط معذر است نه منجز. حجیت واقعی تمام نیست. بحث کردیم که در قطع قطاع که حجیت یک لایه ظاهری دارد و یک لایه واقعی، واقعی اش در صورت اصابت است و ظاهری در صورتی که ذهن طرف قطع پیدا کرده و خلاف واقع است. قطعی که جهل مرکب است آن هم نسبت به اصل دین و بنیادهای دین. خوانده بودیم مطلبی را که گفتیم قطع و علم واقع را تغییر نمی دهد. با توجه به اینکه قطع واقع را تغییر نمی دهد و با توجه به اینکه حجیت قطع در صورت عدم اصابت حجیت واقعی نیست یعنی منجز نیست، قطع پیروان ادیان باطل در صورت و شکل یک جهل در می آید. و ضمیمه می شود به جهله صدر اسلام، آن جهّال از کفار قریش که ذهن ها محکم بود به آن مسیر خودشان، در نهایت استحکام و لجاجت. به طور عمده و قسمت قابل توجه از آنها مقصر بودند، جاهل مقصر. یعنی علم به حقانیت پیامبر و علم به حقانیت دین اسلام داشتند ولی دست بر نمی داشتند از لجاجت شان، مقصر می شوند.

فرق عامد و مقصّر
مقصر که بشوند در بحث های قبلی خواندیم که عامد نسبت به مسبّب عصیان می کند و مقصر نسبت به سبب عمدا عصیان می کند. هر دو عامد است، عمد عامد متعلق به مسبب است و عمد مقصر متعلق به سبب است. اصلا هیچ گونه معذریتی هم در کار نیست. شاهد این مدعا که جهلی که شدت داشته باشد به علم به حقانیت طرف حاضر به پذیرفتن نمی شود که از امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه در بحث یاد دارم که فرمودند ضمن یک بحثی که روز قیامت که می شود کفار که در عذاب هستند، یک لحظه می بینند عذاب رفع شد، سوال می کنند کفار که چه حادثه ای و چه واقعه ای پیش آمد که عذاب رفع شد، گفتند که رسول اعظم اسلام از منطقه عبور کرد. کفاری که داخل آتش جهنم هستند گفتند بگذارید به آتش باشیم ولی عبور نکند و نبینیم. جهل تا این حد است، نستجیر بالله تعالی. خلاصه این قسمت از بحث این شد که قطع پیروان مذاهب و ادیان باطل اعتبار ندارد. چون که اعتقادات باید استدلالی باشد که در ابتداء رساله های عملیه گفته شده. و بعد گفتیم که این قطعی که ما فکر می کنیم قطع است قطع نیست. عصبیت است یک فرآورده مستحکم ذهنی است به نام لجاجت و عصبیت. و از سوی دیگر تحقق اعتقادات وضعیتی دارد که قطع عادی نیست. مسیر را طی کند و تکامل کند و تا مرحله تصدیق قلبی برسد. که احتمال خلاف در واقع هم قطع بشود که در حد یقین برسد از این جهت. پس در نتیجه قطع پیروان مذاهب و ادیان باطل هیچ گونه اعتبار عقلی عقلایی و کتاباً و سنتاً ندارد.

اما رفع اشکال
اشکال اول یک اشکال کلامی معروف است. و آن این است که اعتقادات برای عوام مردم که گفته می شود باید استدلالی باشد ممکن نیست. عوام از کجا می دانند، کی وقت می کنند، توانش را ندارند. جواب: خدای متعال برای بندگان خودش که تکلیف کرده و موظف کرده است به اصول و فروع، قدرت هم داده است. و طرق و راه هایی برای کسب اعتقاد هم تعیین کرده برای عوام و برای خواص. برهان نظم و برهان امکان و وجوب و برهان صدیقین و برهان تجربه علمی همه این برهان ها مقام علمی نیاز دارد برای مردم. اما برای عامه مردم یک راه دیگری را عنایت کرده است که در دسترس همه مردم است که عبارت است از برهان فطرت.

فرق فطرت و غریزه
برهان فطرت را تحت عنوان فطرت دل در تحریر و قلم آورده اند که می فرمایند: منظور از فطرت دل یک روزنه به سوی نور یعنی به سوی آفریدگار و پرستش، حس پرستش یک حس فطری است. امور فطری تعلیم و تعلم نمی خواهد و همگانی است. و فقط مختص انسان است. اما امور غریزی همین این دو خصوصیت را دارد ولی شامل انسان و حیوانات است. مثالی که سیدنا الشهید صدر قدس الله نفسه الزکیه گفته اند حب ذات که غریزی است و برای همه است. و امر فطری مخصوص انسان است. ما در امر فطری یک مثالی داریم که یک آیت خداست و بسیار ساده ولی خیلی مهم است. شما یک برگ گل می بینید می گویید عجب پر لطافت است، خیلی دل نواز است، این جاذبه از کجا آمد؟ از طریق علم علم تجربه است که تجربه نکردید. از طریق فلسفه که علت و معلول است که اینجا علت و معلولی نیست. از طریق تقلید که گرایش و جاذبه قلبی تقلیدی نمی شود. که بارها گفتیم گل زبیاست زیباست ولی زیبایی از کجا آمده، در درون من خسته دل ندانم چیست، از آثارش شناسایی می شود که من خموشم او در فغان و در غوغاست. آن چیزی که برای همه انسانها وجود دارد آن فطرت است، روزنه است. یک دستگاه است. دستگاه خودکار خیلی فعال و دارای درک قوی و محکم. این فطرت دل یکی از مواردش پرستش است، خداپرستی است. شما می گویید چرا پس همگانی نیست؟ می گوییم همگانی است. در طول تاریخ بشر از پرستش جدا نبوده، منتها مصادیق خدا پرستی بت پرستی و مدرنش خودپرستی. پس از که فطری شد امر فطری مثل یک برقی است که کوچک ترین جرقه نیاز دارد. همین که برای بچه ها بگویید بروید نماز بخوانید الله اکبر را از دل بگویید همین که بگویید سر را به سجده بگذارید و اذکار را با معنایش قصد کنید، جرقه که تماس می گیرد به آن مرکز اصلی فطرت آن خودش در عقبه کار ایستاده است. دل را می برد، دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را. با یک جرقه آن فطرت روشن می شود و گرایش در عمق دل به وجود می آید، دلیل نمی خواهد. فطرت بست و اعتقاد کامل شد. این را اخیرا در سطح حوزه در بحث کلامی مطرح بود من به یک فرد از طلبه ها خدا توفیق داد که این جواب را بگویم و جا افتاد و مشکل اصلی حل شد، یک مشکل کلامی که اعتقادات مردم را چه کنیم. جواب داده شد.
جواب از سوال و اشکال
از این جواب یک سوال و اشکال دیگر ذهنی هم حل می شود و آن اشکال این است که چرا تکفیری ها و داعشی از اروپا و خارج این همه طرفدار جذب می کند، کافر است و مسیحی چرا می توانند جذب کنند؟ فطرت خداجویی در درون آنها هم است، فقط در این حد جذب می کند. فطرت خداجویی با آن شعار داغی که دارند شعار خداجویی و لا اله الا الله. این لا اله الا الله را قدرش بدانید یکی از آثارش شیطان کشی است طبق روایات، وسوسه آمد بگو لا اله الا الله، خطورات آمد بگو لا اله الا الله. این لا اله الا الله شوخی نیست که پیامبر فرمود لا اله الا الله تفلحوا. در اذکار روزانه تان صد بار لا اله الا الله یادتان نرود و این را همیشه داشته باشید. این رمزی دارد که پیامبر در ابتداء گفت قولوا لا اله الا الله تفلحوا. اول آن شیطانی که عصبیت و جهل را می آورد به شما تحمیل می کرد آن را از بین می برد، خلاف که در بیان پیامبر نیست. از لا اله الا الله فوز و فلاح می آید. دریچه فوز و فلاح لا اله الا الله است. با آن وضعیت داغ می آید در خیابان ها مجامع با یک وضعیت محکم لا اله الا الله، تکان می دهد آن فطرت را و جذب می کند. مظاهر نیست، خلاف نیست عیش و نوش نیست جذب می کند. بعد که جذب می شود در اثر آن جذب دیگر می آید تسلیم، یک مقداری لجاجت و عصبیت تا کار کشیده می شود به داعش و داعشیت. در نتیجه این اشکال و این سوال هم حل شد و الحمد لله بحثی که عنوان شده بود فرع مربوط به حجیت قطع که در حوزه به این شکل بحث نمی شود نوبت به ما ضعفاء رسید و خدا توفیق داد که بحثش کردیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo