< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظاهر کتاب

گفته شد که حجیت ظواهر یک امر متسالم علیه است بلکه از ضروریات. امّا درباره حجیت ظاهر کتاب اختلاف نظر بین اصولیین و اصحابنا الاخباریین است. جماعت اخباریین می گویند ظاهر کتاب مستند است اما معنایش را باید از مهبط الوحی و منبع العلم بگیریم، از اهل بیت. خودمان نمی توانیم مستقیماً از این فیض بهره ببریم. به قول فلاسفه وسائط فیض درجات دارد، وسائط وجود و وسائط کمال. وسائط وجود برای اصل وجود انسان های کامل معصومین وسائط اند و برای رسیدن به کمال از فیض قرآن بیان اهل بیت واسطه فیض است.

 

ادله اخباریین

با این اعتقاد ادله ای اقامه می کنند که براساس تنظیمی که از سوی شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه صورت گرفته است ادله اخباریین در جهت اثبات مدعا و مقصودشان دو وجه است: وجه اول نصوص متواتر که گفتیم احصاء شده است در حد دویست و پنجاه تا روایت. آمده است که تفسیر به رأی حرام و محرم است. به عنوان یک نمونه یک روایت را که عنوان حدیث قدسی داشت از آقا امام رضا سلام الله تعالی علیه نقل کردیم «ما آمن بی من فسّر کلامی برأیه»[1] و حدیث دیگر در ادامه روایات دیگری است که اعلام می دارد که تفسیر قرآن اختصاص دارد به «من خوطب به». و روایتی که خطاب به ابوحنیفه بود که «ما ورّثک من آل البیت»، به تو ارث نرسیده است، قرآن را فقط ذریه الرسول الخاصه تفسیر می کند.[2] وجه دوم از وجوه اخباریین در کتاب فوائد المدنیه می گوید که قرآن ناسخ و منسوخ دارد، تقیید و تخصیص دارد در حدّی که «ما من عامّ الا و قد خص». لذا باید از مفسرین واقعی قرآن استفاده کرد. ما اگر دست به تفسیر بزنیم نه آن اهلیت را داریم و نه بیمه از آن خطرات را داریم.[3] این دو وجه از ادلّه اخباری ها بود که خلاصه وجه اول روایات که نهی از تفسیر می کنند در حد فوق تواتر، وجه دوم کتاب الله پیچیدگی هایی دارد از جمله ناسخ و منسوخ و عام و خاص که ما نمی توانیم دست به این کار بزنیم.

 

نظر شیخ انصاری در جواب از وجه اول

شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه درباره وجه اول اخباریین که فرموده بودند روایات فوق تواتر دالّ بر نهی از تفسیر و اختصاص به آن اهل بیت داریم، می فرماید استفاده از ظاهر قرآن تفسیر نیست. تفسیر کشف الغطاء است. پرده برداشتن از مختفیات است. آنچه ظاهر است روی عبارت است و آنچه باطن است در بطن عبارات است که نیاز به تفسیر دارد. و مضافاً بر این آن قسمت از روایات که فرمودند تفسیر اختصاص به من خوطب به، در آن روایات تصریح شده است که اهل تفسیر آل البیت است و راه نجات تمسک به قرآن و عترت است. آنهایی که تفسیر به رأی می کنند به این معنا که می گویند «حسبنا کتاب الله»، آنها به خطا رفته اند باید به اهل البیت مراجعه بشود. شاهد این مدّعا روایتی است از امام صادق علیه السلام که سید علم الهدی در کتاب محکم و متشابه این روایت را نقل می کند از تفسیر نعمانی از جابر، که در وسائل هم این روایت ثبت شده است. روایت طولانی است، این قسمت محل استشهاد ماست. «انما هلک الناس فی المتشابه لانهم لم یقفوا علی معناه و لم یعرفوا حقیقته فوضعوا له تأویلاً من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذلک عن مسئله الاوصیاء فیعرفونه».[4] خلاصه این متن این است که مردم در تمسّک و برداشت معنا از متشابهات قرآن هلاک شوند که به آراء خودشان تاویل می کنند و معنای واقعی آن را نمی دانند و با اتکاء به آراء خودشان استقلالاً از سوال کردن از اوصیاء ائمه آل البیت خودشان را مستغنی می دانند. این روایت با این مضمون موید مطلبی است که در جواب اخباریین گفته شد. بنابراین آن تفسیر به رأی تفسیر است مربوط به متشابه است و بدون مراجعه به عترت است نه ظاهر قرآن که از محکمات است. بنابراین دلیل اول قابل التزام نیست .

 

حدیث ثقلین حاکم بر آن متواترات است

مضافا بر اینکه این روایات یعنی روایات دالّ بر نهی از تفسیر به رأی معارض دارد. روایاتی که معارض هستند تسامحاً معارض به آن می گوییم و الّا حاکم است. مثل در رأس این دسته از روایات حدیث ثقلین است که با صدها سند از طریق شیعه و سنی نقل شده است. اگر به عنوان یک سند قابل عرضه یادداشت کنید معانی الاخبار شیخ صدوق این حدیث ثقلین آمده است بسیار با متانت و استحکام. در این حدیث ثقلین اطلاقاً دستور داده شده است که تمسّک کنید به قرآن و عترت. براساس تنسیق و سیاق همان طوری که مستقیما به اهل بیت تمسک می شود همان طور مستقیماً به قرآن تمسک ممکن است و باید انجام بگیرد. این اطلاق خودش را در سرتاسر آیات قرآن حاکم می داند مگر جایی که متشابه باشد. که در آنجا خود قرآن گفته است که «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ».[5] و همین طور روایاتی داریم در حد استفاضه یا تواتر که ارجاع می دهند به عرضه به قرآن. روایاتی که صحت و سقمش در هاله ابهام قرار بگیرد احاله شده است به موافقت قرآن، به تطبیق به قرآن. طبیعتاً این موافقت و این تطبیق تطبیق به ظاهر و به آنچه که از ظواهر آیات به دست می آید خواهد بود. این روایات زیاد است از جمله در کتاب وسائل الشیعه جلد 18 باب 9 از ابواب صفات قاضی. جواب از وجه اول کامل شد.

 

نکته روایات ناهیه جهت دارند

روایاتی که اعلام می شد دلالت دارد بر نهی از تفسیر به رأی گفتیم مضافا بر اینکه این روایات ناهیه جهت دارد. جهت دارد و اطلاق ندارد. جهتش مربوط می شود به متشابهات. به متشابهات دست نزنید. از معصومین استفاده کنید.

 

سوال: در وسائل الشیعه ضمیر «باسناده» به کجا برمی گردد

پاسخ: «باسناده» برمی گردد به روایت قبلی، عمدتاً روایت قبلی در ابتدائش شیخ طوسی است «باسناده» یعنی به اسناد شیخ طوسی. و منظور از اسناد چیزی است که در خود این روایت کلّ راوی ها ذکر نمی شود. و شیخ طوسی آن راوی ها دارد در جای دیگر. در اینجا فقط به راوی سوم و چهارم اسناد می کند این را می گوید «باسناده». و بعد ما قواعد رجال داریم که اسنادها را بررسی می کنیم در مشیخه، آنجا اسنادها توضیح داده شده است. مثلاً اسناد شیخ به حسین بن سعید اهوازی درست است، اسناد شیخ به محمد بن ابی عمیر درست است اینها را آنجا تنظیم می کنند.

 

جواب از وجه دوم

اما جواب از وجه دوم شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این وجه نیز قابل التزام نیست. برای اینکه تقیید و تخصیصی که وارد شده است ما قبول داریم و تخصیص زیاد است ناسخ و منسوخ هم زیاد و فراوان، امّا بدانیم که اولاً تخصیص ها عمدتاً به طور کلّ در نصوص رواییه زیاد است. در آیات قرآن تخصیص هایی که آمده است بسیار مختصر است مثلا «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ».[6] این تخصیصاتی که در قرآن معلوم است و تخصیصاتی که قرآن را روایات تخصیص داده اند که آن تخصیصات در حقیقت تفسیر است ما اسمش را تخصیص گذاشتیم. روایات در حقیقت حدود معنای قرآن را بیان می کند. حدود را که بیان کند ما به اصطلاح اصول می گوییم تخصیص. حقیقتش تخصیص نیست. این اصطلاحی که مشهور شده است تخصیص قرآن به روایات اصطلاح مسامحه ای است. تخصیص نیست بلکه تفسیر قرآن به وسیله روایات است یا تعیین حدود معنای قرآن است. این اولاً و ثانیاً مضافاً بر اینکه ما در تخصیص و نسخ مشکل نداریم، نسخ که خیلی اندک است و مشخص است در بین اهل فحص و تحقیق و ابهامی ندارد. بنابراین ما در این رابطه اول مشکل نداریم و ثانیاً قاعده ما در اجتهاد فحص اجتهادی، حدّ فحص اجتهادی تا کجا بود؟ تا یأس. و بعد از فحص و یأس دیگر بی هیچ تردید احتمال عقاب وجود ندارد. بنابراین این دو تا وجهی که اخباری ها گفته بودند به نتیجه نرسید.[7]

 

اشکالات مطرح شده توسط محقق خراسانی و جواب آنها

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه اشکالی که مطرح می کند آنچه گفته شده است و گفته می شود را مطرح می کند، ایشان اشکالات را در حد وسیع تر از نظر عدد، از نظر عبارت که مختصر و کوتاه تر می فرماید اشکالی که درباره استفاده از ظاهر قرآن مطرح شده یا می شود از این قرار است: 1. ادّعایی که فهم معنای قرآن اطلاقاً منحصر به من خوطب به است. کس دیگر هیچ حقی ندارد، ظاهر باشد یا متشابه. نصوص هم همان که گفته شد روایتی که خطاب به ابوحنیفه و ابوقتاده بود. 2. ادّعایی بشود که مضامین قرآن بسیار بلند است. بشر عادی با این توان که دارد به آن نور بلند دسترسی ندارد. محتوا بسیار عالی است از قدرت علمی بشر بالاست. لذا شاهد بر این مدعا هم این است که یک کتاب یک شرح دو شرح چند شرح می خواهد، ولی در طول قرن ها هرچه تفسیر نوشته می شود باز هم تفسیر نوشته می شود. تفسیر اخیر تاریخ معاصر صد و بیست جلدی یا صد جلد نوشته شده است و باز هم کار دارد. و این معنایش این است که قرآن معنای عالی و بلندی دارد که هر چه کار بکند گوشه هایی از آن را به دست بیاورد نمی شود معنای قرآن را به دست آورد. لذا استفاده از قرآن به طور قطعی خطرناک است و ممکن است بشر عادی فهم خودش را اعلام کند و معنای قرآن نباشد. 3. ظاهر قرآن تحت قلمرو متشابه است. چون متشابه تعریف دارد، آن تعریف ظاهر قرآن را هم شامل می شود. متشابه این است که احتمالات متعددی وجود دارد. ظاهر قرآن را هم که می بینیم ممکن است احتمال دیگری هم در کنارش باشد. و نفی احتمال نمی شود. چون قرآن بطونی دارد و یک ظاهرش را می فهمیم در کنارش احتمال دیگر هم است. تعدد احتمالات که مجتمع بشود در یک لفظ این متشابه است. و متشابه را نباید بدون مراجعه به معصوم تأویل کرد. 4. قرآن تقییدات و تخصیصاتی دارد که آن ورود تخصیصات در خود کتاب و در روایات باعث این می شود که ما نتوانیم معنای قرآن را احراز کنیم. لذا باید به اهلش مراجعه کنیم. 5. روایات ناهیه از تفسیر قرآن که تفسیر به رأی حرام و محرم است و تفسیر اختصاص دارد به من خوطب به. پنج تا اشکال را تحت عنوان پنج تا دعوا ذکر می کند. در نهایت می فرماید «و هذه الدعاوی کلها فاسده». همه این دعاوی فاسد است. دعوای چهارم و پنجم که شیخ انصاری جوابش را داد تکرار نشود. اما دعوای اول که اختصاص من خوطب به دارد جواب داده اند که فهم کلّ قرآن و فهم عمق قرآن اختصاص به من خوطب به دارد، جهت دارد. آن اختصاص به من خوطب به با قرائن و مناسبات جهتش را روشن می کند. جهتش این است که اختصاص دارد فهم متشابهات به من خوطب به. اختصاص دارد فهم عمق قرآن به من خوطب به نه ظاهر قرآن. جواب از دعوای دوم که معنای بلند که تو بزرگی و به آیینه کوچک ننمایی است. مطلب درستی است اما «المیسور لا یسقط من معسور». ظاهر قرآن میسور است. ظاهرش همان مفاد تنزیل است. تنزیل شده است قرآن. یکی از معانی تنزیل این است که ظاهر قرآن تنزیل شده است تا حد فهم انسان عادی. و ما هم در بحث مان فقط این ظاهر را مستند قرار می دهیم. ما به آن معنای بلند کاری نداریم. آن از قدرت فهم ما بالاست. از محل کار ما هم برتر و رفیع و عالی است. بنابراین این اشکال و این دعوای دوم هم اساس نداشت. دعوای سوم که ظاهر قرآن متشابه است. در جواب گفته می شود که ما این مصطلحات را باید به اهلش مراجعه بکنیم. اصطلحات تعریف شده است، ثبت شده است، تخصّصی و اجماعی یا اتفاقی است. اصطلاحات هم از اهلش که به عنوان متخصصین و اهل خبره می‌ توانیم بگیریم اعتبار دارد، اهل ادب و بلاغت. و هم اتفاق اهل بلاغت را می توانیم به عنوان اجماع اعلام بکنیم. و آن این است که مصطلحات محتمل، ظاهر، نصّ، محکم، متشابه، مجمل، مبیّن همه این مصطلحات تعریفی دارد از سوی اهل خبره و بالاتفاق ظاهر با متشابه متضادّ است. متشابه آن است که لفظ چیزی را برای مخاطب نمی‌نماید. پیدا نیست، در هاله ابهام است. و ظاهر آن است که همه اهل لسان آن را می‌داند. مویّد بر مطلب شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: «لمعانی القرآن ظاهر و باطن»، معانی قرآن ظاهر و باطنی دارد. بعد می‌فرماید: ظاهر آن است که از خود عبارت اهل لسان آن را بفهمد و نیاز به مقدّمات و موخّرات و زوائد نداشته باشد. باطن آن است که آن معنای باطنی از لفظ عبارت به دست نیاید. نیاز به ادله زائده دارد. کلام معصوم، خود کلام الله که «یفسّر بعضه بعضا». بنابراین ظاهر با متشابه متضادّ است نه اینکه شما با تأویل و توجیهی ظاهر را تحت حوزه متشابه قرار بدهید.[8] و آن دو ادّعای بعدی که گفته شد که عبارت بود از ورود تخصیص در حدّ زیاد و روایات ناهیه جواب همان جواب‌هایی است که شیخ انصاری فرموده‌اند. مضافاً بر اینکه یک نکته را ایشان اضافه می‌کند و آن این است که اگر آن روایات را تسلیم بشویم که جهتش این است وانگهی مقتضای جمع بین آن دسته از آن روایات و روایات ارجاع به طور مطلق به قرآن مقتضای جمع عرفی این می‌شود که مراجعه به ظاهر بشود و از تفسیر متشابهات خودداری بشود. تا به اینجا آراء گفته شد. اما بعد از که اشکالات رفع شد نوبت به این می‌رسد که ما ادله‌ای اقامه کنیم نسبت به جواز یا لزوم تمسّک به ظاهر قرآن. هرچند در ابتداء بحث ادله گفته شد اما مراجعه کنیم به اقوال فقهاء که در این رابطه چه ادله‌ای ارائه می‌کنند. در رأس آنچه در تتبع ما به دست آوردیم این است که محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه ادله مفصّلی در جهت جواز تمسک به ظاهر قرآن ارائه کرده‌اند که شرح آن ان شاء الله جلسه آینده.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo