< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال به آيات قرآن براي حجيت خبر واحد

فهرست بحث اين است كه گفته شد كه قدماء به دو تا آيه تمسك كرده‌اند مثل علامه حلي و محقق حلي و صاحب معالم اما اقدمين مثل سيد و شيخ به سه تا آيه اما از شيخ انصاري بعد از تطور صاحب فصول و اساتذه اصول پنج تا آيه را مورد استناد قرار داده‌اند الا محقق نائيني كه ايشان به همان دو تا آيه اكتفاء‌كرده‌اند. فهرست مطلب از اين قرار است پنج تا آيه تحت عنوان آيه نبأ، آيه نفر، آيه كتمان، آيه ذكر، آيه ايمان اين پنج تا آيه مورد استناد است دلالت دو آيه اول نسبت به حجيت خبر تمام است و سه آيه ديگر دلالتش بر حجيت خبر كامل نيست هرچند در ضمن بحث با يك تبصره‌ها و استدراك‌ها نقش بعضي از اين سه تا آيه در جهت استحكام حجيت خبر استشمام مي‌شود. سه تا آيه را بحث كرديم رسيديم به آيه چهارم،

 

آيه چهارم و استدلال و تقرير آن

آيه چهارم عبارت است از آيه سوال، آيه سوال عبارت است از آيه شريفه 43 سوره نحل در اين آيه خداي متعال مي‌فرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» اين آيه در سوره انبياء‌ هم آمده است «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ». اما تقريب استدلال كه گفته مي‌شود در اين آيه امر به سوال شده است از اهل ذكر سوال كنيد اين امر دلالتش هم بر وجوب سوال مقتضاي طبيعت امر است، وجوب سوال مستلزم قبولي خبري است كه از اهل ذكر پس از سوال بشنود. و در خبر فرق نمي‌كند كه قبل از سوال اخبار بشود يا بعد از سوال، اخبار است و سوالش را خداي متعال واجب اعلام كرده است قبولي‌اش را هم در ضمن ما به دست مي‌آوريم به عبارتي مي‌گوييم كه وجوب سوال ملازمه دارد با وجوب قبول. اين دلالت آيه قرآن بر حجيت خبر.

 

كلام شيخ انصاري

در اين رابطه شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد: اين آيه با اين حد از دلالت نمي‌تواند براي حجيت خبر ايفاء نقش كند، اولا سياق آيه اين است كه اين آيه و اين سوال و اين اهل ذكر متعلق است به اهل كتاب، علماي اديان ماضيه «و ما ارسلنا من قبلك» «ارسلنا» يعني پيامبراني كه قبل از تو فرستاده ‌شده است «رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» با سياق مي‌بينيم سوال تعلق دارد به علماي اهل كتاب.

 

سوال:

پاسخ: «نوحي اليهم» به پيامبران باشد منتها اهل ذكر علماي اهل كتاب از انبياء اهل كتاب علم آموخته‌اند اهل ذكر شده‌اند. بنابراين اولاً شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد: اين سياق نشان مي‌دهد كه اين مربوط به مخبرين و اهل خبر نيست بلكه مربوط است به اهل كتاب. حجيت سياق را هم مي‌دانيد كه سياق در حد يك ظهور ابتدائي است يا در حد قرينه، اگر مويدات و موكداتي داشته باشيم سياق كامل مي‌شود و اگر موانعي داشت سياق، طبيعتاً سياق از كار مي‌افتد. بنابراين سياق و تنسيق يك زمينه است در حد يك ظهور بدوي مي‌تواند باشد. اين مسئله سياق آيه. 2. درباره اهل ذكر ما نصوصي مستفيضه بلكه متواتره داريم كه منظور از اهل ذكر ائمه اطهار هستند. كتاب كافي بخش اصول باب أن اهل الذكر في كتاب الله هم الائمه، يك باب دارد در اين باب نه تا روايت آمده، ما گفته بوديم كه تواتر و استفاضه عدد ندارد ملاك دارد، از لحاظ ملاك نه تا روايت علم آور مي‌تواند باشد. همه اين نه روايت در اين رابطه است كه منظور از اهل ذكر ائمه هدي عليهم السلام است. و در بين اين مجموعه از روايت صحيحه محمد بن مسلم، صحيحه وشاء، موثقه ابوبكر حضرمي به چشم مي‌خورد كه از اعتبار سندي هم به طور دقيق برخوردار هستند. براساس شيخ انصاري مستفيضه تعبير مي‌كند فهم ما اين است كه اين روايات در حد متواتر است. بنابراين روايات كه بيان بكند تفسير القرآن بالنص و بالروايات منظور از اهل ذكر و منظور از سوال از اهل ذكر اصحابي باشند كه از ائمه معصومين سوال بكنند تا راه هدايت را پيدا كنند و بي راهه نروند. مصابيح هدايت و نجوم طريقت ائمه هدي هستند. بنابراين اين آيه با تفسير روايي ربطي به حجيت خبر ندارد. ثالثاً آنچه كه در خود متن مي‌بينيم از سياق صرف نظر و تنزل كنيم نصوص را هم مورد توجه قرار ندهيم در خود متن كه دقت بكنيم متن عمليات تعليم و تعلم را بيان مي‌كند، ظهور در تعلم دارد «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» شمايي كه عالم نداريد از اهل ذكر كه اهل علم است سوال كنيد يعني تحصيل علم، اين در مورد تحصيل علم است علم بياموزيد باز هم به حجيت خبر ربط ندارد اين يك ظهوري است كه قابل انكار نباشد. بنابراين تحصيل علم است و اصلاً حجيت خبر نيست. علم آموزي خيلي خوب است مثل اينكه بگوييم «اطلب العلم من المهد الي اللحد». و رابعاً بر فرضي كه بگوييم كه اين اختصاص به تحصيل علم ندارد مي‌شود خبر را هم بپرسيم و سوال كنيم، پرس و جو كنيم از خبري كه از معصوم گرفته باشند روات، با اين تنزل باز به اشكال برمي‌خوريم چون اهل الذكر به معناي اهل العلم است. و اين اهل الذكري كه به معناي اهل العلم است تطبيق مي‌كند به تقليد و فتوا بروند آنهايي كه در حد علم اجتهاد نيستند آنهايي كه در اجتهاد و علم به احكام نيستند سوال كنند از اهل ذكر و از اهل علم و از اهل فتوا، اينها براي اهل فتوا منطبق است. بهتر اين است كه اين آيه را درباره وجوب تقليد به كار ببريم نه درباره حجيت خبر تعبداً. و اگر تنزل بكنيم بگوييم كه ممكن است افرادي كه راوي باشند هم يك خبري را نقل بكند از علم، اين مقدار در حد يك موجبه جزئيه اصل قضيه را نمي‌تواند توجيه بكند كه به جهت اينكه بعضي از روات اهل علم هستند ما برويم به كل روات مراجعه كنيم مي‌شود دليل يا ملاك اخص از مدعا. در نتيجه شيخ انصاري مي‌فرمايد دلالت اين آيه بر حجيت خبر كامل نيست.

 

نظر محقق خراساني

محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه كه مكمل تطور اصول است قسمتي از بحث‌ها نازل به بحث‌هاي شيخ انصاري است، احياناً ارتباط بسيار مستقيم است از جمله اين موارد اين جاست، ايشان آيه را ابتداءً مطرح مي‌كند با همان تقريبي كه گفته شد تحت عنوان ملازمه، يك ملازمه‌اي در كار است بين وجوب سوال و وجوب قبول كه نتيجه‌اش مي‌شود حجيت خبر عادل، هر چيزي كه عادل اظهار كند از احكام و دستورات شرع بايد قبول كرد. اشكالي كه مي‌كند ايشان از همان اشكالات شيخ انصاري دو تا نكته را گزينش مي‌كند و بعد يك تبصره، مي‌فرمايد: اين آيه ظهور دارد به تحصيل علم، «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» اين در مورد تحصيل علم است جهتش چيزي ديگري است با بحث حجيت خبر هم سويي و هم جهتي ندارد. و بر فرض اگر اين را قبول كنيم آن اشكال دوم پيش مي‌آيد كه اهل ذكر اهل علم‌اند و تطبيق مي‌كند به فقهاء و مسئله تقليد كه مراجعه كنند عوام به مراجع تقليد و فقهاء سوال كنند احكام شرع را كه نمي‌دانند. اين دو تا دليل را گزينش كرده‌اند ولي يك تبصره دارد كه تبصره‌اش را جزء مواردي مي‌شود كه گفته مي‌شود رأي محقق خراساني را فقط خودش بداند در بعض موارد و خدا بداند، يعني در يك هاله ابهام كه آخرش معلوم نمي‌شود. يكي از موارد گفته بودم وجوب مفهوم شرط با يك اما و اگر وارد مي‌شود و ما به زحمت فهميديم كه شرط را آخر مي‌گويد مفهوم دارد ولي به طور كل كه در آخر با يك تبصره‌ها. اينجا يك تبصره در آخر كار دارد، تبصره اين است كه مي‌فرمايد: اين اشكال آخري كه سوال اختصاص دارد به طرفي كه اهل علم باشد سوال بايد از كسي صورت بگيرد كه آن طرف اهل علم و فقيه باشد، مي‌فرمايد: روات مثل زراره و اضراب‌شان اينها راوي تنها نبودند فقيه هم بودند. فقاهت معنايش اين است كه قاعده اصاله البرائه و اصاله الاستصحاب را بلد باشيم، فقاهت معنايش اين است كه احكام فقه را از مصدر فقه به دست آورده باشيم. اينها با ائمه محشور بودند تلمذ داشتند احكام فقه را كه بلد بودند فقيه بودند. بنابراين درباره اينها كه راوي صدق مي‌كند و فقيه هم صدق مي‌كند. لذا رواتي كه مثل زراره هست كه هيچ، و افراد ديگر تا حد اصحاب اجماع و تا حد اجلاء‌ و ثقات اينها هم راوي‌اند و هم فقيه‌اند. مراجعه كردن به اينها يعني مراجعه و سوال از اهل علم است. اشكالي كه سوال از اهل روايت و سوال از اهل علم نيست، وارد نخواهد بود. مضافا بر اين كه خود راوي را ما تعريف داريم برايش، راوي كسي نيست كه يك روايت را در حال عبور و مرور از يك كسي بشنود و به ديگري بگويد راوي كسي است كه آشنا به احاديث اهل بيت باشد و راوي كسي است كه با علم الحديث آشنا باشد، راوي كسي است كه روايات زياد نقل مي‌كند و خودش اهل نقل است و اهليت دارد براي نقل، مويد اين اجازه نقل روايت است، اجازه نقل روايت مادون اجازه اجتهاد به حساب مي‌آمد در زمان قديم. كسي باشد كه روايت را بفهمد و آشنا باشد و آشنايي با روايات در حد درست يعني عالم، يعني فقيه يعني اهل الذكر. و مثلا بنده كه در اين عصر دورافتاده از زمان معصوم قرار داريم به اصول و قواعد هم كه دست و پنجه نرم مي‌كنيم آخرش براي فهم معاني روايات است. آن نورانيت است و آن فقه است، روح فقه روايت است. بنابراين اهل ذكر بودن به اهل روايت به طور مفهومي و مصداقي قابل تطبيق است. مصداقي‌اش زراره و امثال و مفهومي‌اش را كه معنا كردم. با اين تبصره‌اي كه محقق خراساني اضافه مي‌كنند و اهل ذكر هم كه عموميت دارد مي‌توان گفت كه در حدي هست كه از اين آيه يك اشارت‌هايي به حجيت خبر هم به دست بياوريم در حد يك مويد قوي مي‌تواند با اين توجيهي كه ارائه شد قرار بگيرد.

 

سوال:

پاسخ: « فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» يعني از اهل علم سوال كنيد، استدلال اين است كه اهل علم بايد راوي‌ها باشد تا اين آيه دلالت كند كه ما از راوي سوال كنيم و حرفش را قبول كنيم پس اهل ذكر راوي باشد. اشكال اين است كه اهل ذكر اهل علم و فقهاء است راوي‌ها همه‌شان فقهاء نيست فقط روايت نقل مي‌كنند. جوابش را داديم مفهوماً و مصداقاً كه روات اهل علم هم هستند.

نظر سيد الخوئي

3. سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه اين آيه را نقل مي‌كند با همان تقريبي كه گفته شد منتها با عبارت واضح‌تري كه وجوب سوال معنا ندارد مگر وجوب قبول، سوال براي اين است كه چيزي را به دست بياورد قبول كردن در ضمن سوال گنجانده شده است. با اين استدلال مي‌شود گفت كه هر مخبري كه اهل خبر باشد برويم سوال كنيم و پس از سوال هر مطلبي كه تحت عنوان روايت برايمان بفرمايند بپذيريم. دلالت به اين تقريب است. ايشان مي‌فرمايد: دلالت اين آيه بر حجيت خبر قابل التزام نيست. امكان اين ندارد كه ما از اين آيه استفاده كنيم يا اين دليل را مورد استناد قرار بدهيم. براي اينكه اولاً آيه متن واضح است كه براي تحصيل علم است، «فاسئلوا اهل الذكر» كه در احاديث آمده است «هلّا تعلّمت» اين همان وجوب تعلم است، وجوب تعلم احكام است. وجوب تعلم احكام غير از حجيت خبر است. ما درباره وجوب تعلم احكام اگر ادله اقامه كنيم قطع نظر از ادله ديگر نصوص و دليل عقلي و عقلائي اين آيه دليلي است براي وجوب تعلم احكام كه ما مكلفيم بايد احكام را تعلم بكنيم اين واضح است براي تعلم احكام است. و ثانياً نكته‌اي دارد كه آن نكته آبي از اين است كه اين مطلب مربوط به حجيت خبر باشد. اگر ما از اين مطلب رفع يد كنيم و به مورد آيه مراجعه كنيم مورد آيه مربوط مي‌شود به اصول عقائد. «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» پيامبر قبل از تو پيامبراني فرستاده شد به مردم بگوييد كه سوال كنند از آنها يعني آن زمان مردمي بودند هنوز هم به آيين يهودي و نصراني سوال كنيد اگر نمي‌دانيد اين نبوت خاتم، اين رسالت عظمي و خالده را، اگر نمي‌دانيد سوال كنيد كه در تورات آمده، در انجيل آمده. بنابراين با اين تذكر كه اين سوال طبق مورد مربوط مي‌شود به خبري كه نسبت به نبوت داده شود، خبري كه نسبت به نبوت باشد خبر از عقائد است، خبر از عقائد به طور طبيعي خبر واحد نيست در اعتقادات خبر واحد حجيت و اعتبار ندارد هرچند قطعي السند باشد. در بحث اعتقادات خبر در حد متواتر اگر باشد اعتبار دارد آن هم اعتبارش از باب اعتبار خود علم است. در اعتقادات ادله‌اي كه موجب علم باشد اعتبار دارد خبر واحد به هيچ وجه هرچند قطعي الصدور باشد اعتبار ندارد.

 

منظور از اهل ذكر چه كساني هستند؟

اما مي‌فرمايد: حديث مستفيضه كه آمده است با اين منافات ندارد، روايات مستفيضه مي‌گفت كه اهل ذكر ائمه معصومين است هيچ منافات ندارد. چون اهل الذكر يك عنوان عامي است، به انبياء سلف تطبيق مي‌كند اهل ذكرند و به ائمه تطبيق مي كند و ايشان مي‌فرماد به فقهاء هم تطبيق مي‌كند اينها اهل ذكر به اصطلاح در درجه پايين به حساب مي‌آيد و به اعتبار مورد يعني زمان پس از زمان پيامبر اعظم كه رسيد فرصت و مجال براي مرجعيت واقعي و حقيقي و نوراني و الهي ائمه اهل الذكر مصداق بارزش در آن زمان مي‌شود ائمه اطهار عليهم الصلاه و السلام.[1] بنابراين دلالت اين آيه بر حجيت خبر كامل نيست منتها براساس مسلك ما دلالت هرچند ابتدائي هم باشد در حد مويد و كمك و استحكام بخشي مي‌توانيم بگوييم جزء مويدات. بنابراين اين آيه هم به عنوان يك دليل در جهت اثبات حجيت خبر به نتيجه نرسيد، آيه پنجم آيه ايمان كه ان شاء الله فردا بحث كنيم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo