< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق در ادله اعتبار حجیت ظهور

گفته شد که براساس مبانی صاحب نظران اصول می شود برای حجیت ظهور به سه تا دلیل استناد کرد که عبارت بودند از سیره متشرعه و سیره عقلائیه و عموم تمسک به کتاب و سنت براساس حدیث ثقلین. این مطلبی بود که گفته شد.

 

ادله اربعه

اما آنچه تحقیق اعلام می دارد این است که برای حجیت ظهور می توان به ادله اربعه استناد کرد. مضافاً بر این امور سه گانه ای که گفته شد می توان از ادله اربعه استفاده کرد. 1. آیه قرآن، آیه هفتم سوره حشر که خدای متعال در این آیه می فرماید: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»[1] وجه استظهار از این آیه به این صورت است که در این آمده است آنچه را که پیامبر برایتان آورده است بگیرید و آنچه را نهی کرده است ترک کنید. از ظاهر این آیه و از امری که در این آیه آمده است این مطلب به دست می آید که آنچه ظاهر کلام بود از نصوص اخذ کنید، به طور طبیعی امر و نهی که از سوی پیامبر می آید همه اینها نص نیست که همه نص باشد و ثانیاً بیان که اطلاق دارد «ما آتاکم و ما نهاکم» درست تطبیق می کند که آنچه از بیان «آتاکم و نهاکم» نصوص است آنچه از این نصوص در اختیار شما باشد اگر ابهام دارد که از دلالت کنار می رود و اگر ابهام ندارد ظهور دارد «آتاکم» است، و اما اختصاص به نص که معنی ندارد. علاوه بر این اگر بگوییم «نهاکم» نهی کند نبی، نهی ظهور در ترک دارد. بنابراین از این آیه به طور درست استفاده می شود که آنچه برای ما اعتبار دارد ظهور است و از کتاب حجیت ظهور استفاده می شود. 2. سنت، روایاتی که ترغیب و تشویق یا ارجاع می دهد به استفاده از نصوص به طور طبیعی به همین سبکی که گفتیم که اولاً ارجاعات اطلاق دارد و ثانیاً قطعاً ارجاعات اختصاص به نص ندارد، پس چیزی که باقی می ماند این است که از ظهورات باید استفاده کنیم. به عنوان نمونه حدیث ارجاع مولی را که می فرماید: «فاما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه حدیثنا فانهم حجه الله علیکم و انا حجه الله علیهم»[2] که در کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق است این حدیث معتبر است. و در بحث های رجال گفتیم که سند توقیع از اعتبار بالایی برخوردار است به عکس اینکه گفته می شود این روایت توقیع است، ما می گوییم خوشبختانه این روایت توقیع است، یعنی سند اعتبارش روشن تر است تا آن سندی که روایتش طولانی تر است. این از امام حاضر است و آن روایت از امام غائب است. ائمه معصومین از نظر ظاهر غائبند و امام زمان سلام الله تعالی علیه حاضر است غائب نیست ظهور ندارد حضور دارد. سند درست است محتوا و مدلول چگونه ثابت می شود؟ مقصود ما حجیت ظهور بود، منظور از ارجاع امام ارجاع به نقل روایت از راویان است. وثاقت راوی هم ارتکازی است، پس راوی موثق روایتی را که نقل کند از آن روایت استفاده کنید. این استفاده اطلاقاً از روایات مطابقت دارد بر حجیت ظهور که ظهور روایت اعتبار دارد و الا ارجاع مطلق در مقام بیان ا گر ظهور اعتبار نداشت معنی ندارد. پس ارجاع مطلق اعلام می دارد که استفاده از ظهور کلام درست است و اعتبار دارد و آن هم مساوی با حجیت ظهور است. 3. حکم عقل، در بحث قبلی گفته بودیم سیره عقلاء، سیره عقلاء حکم عقل که نیست زیرمجموعه سنت می شود. حکم عقل که فقط حکم عقل است، حکم عقل اینجا عبارت است از قاعده اختلال نظام محاورات. اگر که به ظاهر کلام اعتماد نشود و ظهور اعتبار نداشته باشد نظام اجتماعی در مکاملات و محاورات و گفت و شنود متلاشی و مختل می شود. ظهور اعتبار ندارد، عمدتاً نص نیست، تحقیق کنید و قرائن پیدا کنید اختلال می شود. هر چه آمد هر کسی هر خبری ثقه هم بود ظهور کلامش سندش درست باشد اما دلالتش کافی نیست، چون بناست به ظهور اعتناء نکنیم، بعد از که به ظهور اعتناء نکنیم باید ببینیم یا نص باشد که عمدتاً هم نص نیست یا قرائنی پیدا بکنیم که قطع حاصل بکنیم. پس محاورات به تعبیر عوام محاورات معطّل می ماند، گفت و شنودها از اعتبار ساقط می شود، این اختلال نظام است اختلال نظام مورد تقبیح عقلی قطعی. و اگر با ظهور معامله شود و ظهور معتبر اعلام شود حفظ نظام محاورات و مکاملات است و آن حفظ نظام مورد تحسین عقلی قطعی است. پس حکم عقل ما اینجا از باب حکم عقل عملی کلامی که سرمایه آن تحسین و تقبیح قطعی عقلی، از باب حکم عقلی کلامی ظهور کلام معتبر است و اعتبار دارد. 4. اجماع، منظور از اجماع اجماع اصحاب است. همان طوری که گفته شد و در بیان سیدنا الشهید صدر هم آمده بود که اصحاب به ظهور اعتبار قائلند می توانیم بگوییم که اجماع اصحاب محقق است نسبت به اعتبار ظهور بلکه می توانید اضافه کنید و بگویید که اجماع هم نیست بلکه تسالم است، «تسالم الاصحاب بالنسبه الی حجیه الظهور» اصحاب تسالم دارند. حقیقت هم این است برای کسی که تحقیق کند و برای کسی که فحص بکند بسیار به زودی به این نتیجه می رسد که حجیت و اعتبار ظهور عند الاصحاب یک امر مسلمی است. امر مسلم که بود می شود مورد تسالم بالاتر از حد اجماع. با این ادله اربعه این نتیجه اعلام می شود که حجیت ظهور قطعی است، تا به حال می گفتیم حجیت ظهور ثابت است و حالا می گوییم حجیت ظهور قطعی است. فرق است بین ثابت و قطعی. یعنی اگر بالادله العقلیه و النقلی بود می شود قطعی و اگر فقط به ادله شرعیه تعبدیه بود می شود ثابت.

 

اصاله الظهور و حجیت ظهور چه فرقی دارند؟

در بحث قبلی از بیان شهید فرمودند که احیاناً خلط دیده می شود بین حجیت و ظهور که شرح دادیم ظهور غیر از حجیت است. ظهور مسیری است به سوی حجیت. انصراف طریق است به سوی ظهور و ظهور طریق است به سوی حجیت. اما اصاله الظهور با حجیت چه فرق دارد؟ این را برای این می گویم که آن رأی که محقق نائینی فرمودند توجیه بهتری برایش پیدا کنیم. تحقیق این است که اصاله الظهور همان حجیت ظهور است منتها اگر در قالب و شکل و شمای اصول عنوان بکنیم می گوییم اصاله الظهور و اگر در قالب حجج و امارات باشد می گوییم حجیت ظهور. یک نکته خوبی که در مورد بیان محقق نائینی که توجیه بسیار مناسب باشد این است که اگر در کلام ایشان آمده است که ظهور همان حجت است منظور ایشان اصاله الظهور باشد که اصاله الظهور همان حجیت ظهور است. و مدارک اصاله الظهور هرچند در اصول فقط سیره عقلاء برجسته سازی شده است که مدرک اعتبار برای اصاله الظهور این است ولی پس از تحقیق معلوم شد که می توانیم بگوییم اعتبار اصاله الظهور برگرفته از ادله اربعه است. دو اصل دیگر هم مناسبت دارد که مورد توجه قرار بگیرد، اصاله الحقیقه و اصاله عدم نقل. در ادامه بحث از حجیت ظهور و اصاله الظهور می رسیم به اصاله الحقیقه. در بحث ظهور اصاله الحقیقه بسیار کارساز است.

 

نکته

گفته بودیم نکته تکمیلی این است که اصاله الحقیقه دو مورد دارد: 1. اصاله الحقیقه برای اثبات معنای حقیقی که این مشهور و معروف این است که سید مرتضی اعلام می دارد، سید می گوید استعمال علامت حقیقت است. اشکال می شد که استعمال که علامت حقیقت نیست تبادر علامت حقیقت است، یک نکته ای دارد که حرف سید کاملاً درست است. اصاله الحقیقه هم قطعاً اصلی است که معنای حقیقی را ثابت می کند. می گوید الفاظ که وضع شده باشد معانی حقیقی داشته باشد معانی حقیقی قلمرو اصلی است، معانی مجازی وارداتی است، بنابراین بدنه معانی حقیقی است و استعمال هم که روی الفاظ که قرار می گیرد الفاظ هم روی بدنه اصلی خودش قرار می گیرد. بنابراین می شود اصل در استعمال لفظ در معنایش استعمال در معنای حقیقی است. یک چیزی را هم ما اضافه کردیم گفتیم که این مطلب یعنی حمل معنای حقیقی مقتضای حکمت وضع است. ما علم داریم به وضع الفاظ برای معانی و حکمت وضع هم این است که لفظ به معنای حقیقی اش استعمال بشود. اگر معنای حقیقی استعمال نشود خلاف حکمت وضع است. بنابراین براساس اقتضای حکمت وضع استعمال لفظ در معنایش اصل این است که استعمال در معنای حقیقی باشد تا اینکه اثبات بشود به دلیل خارجی که این استعمال در غیر معنای حقیقی است. این یک معنا و یک مورد از اصاله الحقیقه. 2. که در اصول در بحث حجیت ظواهر بحث می شود همان معنایی است که سیدنا الشهید صدر می فرمود که بعد از دلالت تصدیقیه ثانیه می رسیم به ظهور، این همان دلالت تصدیقیه ثانیه است. وضع کلمه را می دانید و شکل جمله را که دارای نسبت است می دانید که تصدیقیه می شود، شکل جمله در صورتی که متضمن نسبت باشد تصدیقیه اولی است. و بعد از آن به مراد متکلم پی بردن که آیا متکلم از این بیان مرادش همین معناست که در این جمله است یا یک چیز دیگری را اراده کرده است، می گوییم اصل حقیقت است یعنی اصل این است که مراد متکلم همین معنایی باشد که در این بیان وجود دارد. در یک جمله اصاله الحقیقه در جهت تعیین مراد متکلم است که این معنای حقیقی که در این جمله آمده است مراد هم است. منظور از حقیقت یعنی حقیقت مراد متکلم است و مراد متکلم این معنای حقیقی است از این جهت می گوییم اصاله الحقیقه که پشتوانه این اصاله الحقیقه در اینجا هم همان سیره عقلاء و مضافا بر آن که حکمت وضع و مقتضای مقام مکالمه می شود اینکه همان معنای جمله مراد متکلم است. شهید صدر یک سوال و جواب دیگری هم دارد می فرماید: ظهورات دستخوش تحولات تاریخی است، اصطلاحات فرق می کند، ظهورات فرق می کند. جهان در تطور است، ما نمی توانیم بگوییم یک ظهور که در آن عصر بوده لا زال یستمر چون ظهور الان هم است. بنابراین ما چطوری می توانیم ظهوری که الان داریم درباره یک روایت بگوییم در عصر نص هم این ظهور بوده در حالی که تطورات حاکم بر محاورات و ظهورات است. ایشان می فرماید: جواب این اشکال را صاحب نظران به این صورت اعلام داشته اند که می فرمایند: ما ظهور را که ببینیم با یک اصل ضمیمه می کنیم و آن اصل عبارت است از اصاله عدم نقل. اصاله عدم نقل اصل عقلائی و استصحاب قهقرائی و معتبر عند الاصولیون بلا خلاف است. براساس اصاله عدم نقل می گوییم این ظهور که اینجا است آنجا هم بوده است هرچند احتمال تطور در ظهورات بدهیم برای ما مشکل ایجاد نمی کند. در نتیجه با اتمام این سه تا اصل این بحث ظهور کامل شد. یک نکته باقی ماند در ظهورات دیدیم که بحث دلالت بود، نص و ظهور و اجمال. در دلالت که از باب شمّ الدلاله است که شمّ الفقاهه و شمّ الدرایه و شمّ الدلاله را اجمالا اشاره کردیم. شمّ الدلاله یعنی یک نوع دلالتی است قطعی است ولی برجسته سازی نشده، عنوان نشده این شمّ است. یک شمّ الدلاله است که نه نص است و نه ظهور است فهم اصحاب است یک فهم خیلی خوب. فهم اصحاب گاهی یک مطالبی را برای ما اعلام می دارد که تتمه بحث ان شاء الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo