< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استناد به آیه پانزدهم سوره اسراء برای برائت

خدای متعال می فرماید: «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا».گفته شد که به این آیه استناد شده است که خدای متعال فرموده است مردم را کیفر و معاقبه نمی فرماید قبل از که پیامبری فرستاده باشد. که معنایش این می شود که تا وقتی که احکام برای مردم بیان نشده است هیچ مسئولیتی و عقابی در کار نیست. و این معنای برائت است.

 

اشکال شیخ انصاری

شیخ انصاری اشکال فرمودند که این آیه با صیغه ماضی مربوط می شود به امم سابقه و عقاب ها و گرفتاری های دنیوی، تعذیب دنیوی. که در تاریخ عذاب ها و گرفتاری های برای اقوامی که در دنیا صورت گرفته است به وسیله غضب خدای متعال آن گرفتاری ها قبل از بعثت پیامبر نبوده است. پیامبر مبعوث شده و احکام گفته شده و آنها نپذیرفته اند و گرفتار شده اند، ربطی به برائت ندارد و یک حکایت است. این اشکال اول،

 

اشکال محقق خراسانی

اشکال دوم محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این آیه دلالت بر برائت یا دلالت بر نفی استحقاق عقاب ندارد. ممکن است خدای متعال از باب منت و امتنان عذاب را رفع کرده باشد و عذاب نکند بندگان خودش هرچند آنها استحقاق داشته باشند. بنابراین می توانیم بگوییم که در برابر تکلیف مشکوک الحرمه که مورد برائت است شاید استحقاق عقاب وجود دارد ولی خداوند براساس لطف و کرم و منت اگر مخالفتی صورت بگیرد از سوی مکلف عقاب نمی کند عذاب نمی کند. نفی تعذیب در این مورد منت گذاردن باشد. این مقدار دلالت برای اعتبار برائت کافی نیست.

 

ضابطه برائت و احتیاط

دیروز اشاره کردم چون که ضابطه اعتبار برائت این است که از این آیه استفاده شود که مکلف در مورد تکلیف مشکوک استحقاق عقاب ندارد. اگر نفی استحقاق ثابت شد ضابطه برائت است. و عکس آن اگر خود استحقاق استحقاق عقاب محتمل بود ضابطه می شود ضابطه برای احتیاط. بنابراین ما در این حد از دلالت آیه اعتبار برائت را نمی توانیم ثابت کنیم که بحث ما سه منظوره است: 1. باید ثابت بشود که عقاب نیست، استحقاق نیست. 2. باید ثابت بشود که دلیل وجود احتیاط در کار نیست. چون آیه دلالت بکند بر اینکه استحقاق وجود ندارد. اما اگر احتمال استحقاق عقاب در کار باشد ادله احتیاطی ها زمینه پیدا می کند، می گوید احتمال استحقاق هست و ادله وجوب احتیاط یا به تعبیر شهید صدر حق الطاعه می گوید احتیاط کنید و برائت ثابت نمی شود. در نتیجه این دو اشکال آیه «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» دلالت بر اعتبار برائت ندارد.

 

اشکال و جواب

اما اشکال و جواب: خود محقق خراسانی اشکال و جوابی را مطرح می کند که اصل این اشکال را به عنوان ان قلت شیخ انصاری و در بیان صاحب فصول هم اشارت هایی به مطلب شده است. اشکال: ما در این بحث یعنی اثبات برائت در برابر اخباری ها قرار داریم. اخباری ها می گویند بین نفی عقاب و نفی استحقاق عقاب ملازمه وجود دارد. این آیه ای که می گوید «ما کنا معذبین» نفی عقاب است، نفی فعلیت عقاب. و اما عقبه قضیه که در برابر تکلیف مشکوک قرار داشته باشد مکلف، به وسیله نفی تعذیب استحقاق عقاب هم نفی می شود. چون ملازمه بین نفی تعذیب و نفی استحقاق عقاب در کار است. از آنجا که اخباریین که طرف ما هستند قائل به ملازمه می باشند آیه که نص و تصریح دارد به نفی تعذیب مطلب ثابت می شود. نفی تعذیب، نفی استحقاق عقاب می شود و نفی استحقاق عقاب یعنی برائت. محقق خراسانی از این اشکال دو تا جواب داده اند می فرمایند که این اشکال وارد نیست. اولا این اشکال شکل جدلی دارد. می شود یک اشکال جدلی. معنای جدلی این است که طرف بحث در مقام مباحثه طرف مقابل خودش را به آنچه که او ملتزم هست متقاعد و محکوم بکند. اینجا ما اگر بدانیم که اخباری ها قائل به ملازمه هستند براساس اعتقاد آنها مطلب را ثابت بکنیم در حالی که خود ما قائل به ملازمه نیستیم و می شود جدلی. و دلیل جدلی دلیل واقعی نیست و اثبات واقعی نیست یک اقناع است. در حقیقت استدلال جدلی می شود جواب اقناعی که طرف را فعلا قانعش کردیم اما واقعیت مطلب برای ما ثابت نشده است. ثانیاً ما معتقدیم یا می توانیم بگوییم که اخباری ها هم ملازمه قطعیه بین نفی تعذیب و نفی استحقاق عقاب قائل نیستند. نمی توانند قائل باشند. برای اینکه عقاب که احتمالی باشد در برابر حرمت احتمالی و مشکوک این صورت از مسئله که اولی نیست از آن صورت مسئله ای که حرمت معلوم باشد و عقاب هم قطعی باشد این از آن صورت که قطعا اولی نیست این مشکوک و محتمل است و آن قطعی و معلوم است. بنابراین دیده می شود و سنت الهی این است که گاهی عبد با ارتکاب معصیت معلومه انجام کار حرام عقاب نمی شود به وسیله توبه، به وسیله استغفار عقاب نمی شود نفی عقاب است اما در آن صورت که نفی عقاب است نفی استحقاق نیست قطعا استحقاق است معصیت معلومه بوده، پس ملازمه را آنها هم قائل نیستند. شاهد این مدعا آیه 33 سوره انفال: «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ». اگر پیامبر اعظم در بین مردم باشد مردم گناه قطعی انجام داده و شرب خمر کرده عذاب نشود به وسیله وجود پیامبر. و اگر که مردم گناه کرده باشند ولی استغفار بکنند گناه است استحقاق عقاب هست استغفار کرده است عقاب نمی شود پس نفی عقاب ملازمه با نفی استحقاق ندارد. از بیان شیخ انصاری و بیان محقق خراسانی با دو تا اشکال این نتیجه به دست آمد که این آیه دلالت بر اعتبار برائت ندارد.

 

اما نظر سید الخوئی و محقق اصفهانی

سیدنا الاستاد[1] قدس الله نفسه الزکیه و محقق اصفهانی[2] این دو محقق درباره دلالت آیه مطلب تحقیقی بیان فرموده اند که بیان سیدنا الاستاد واضح تر و مبسوط تر است این را شرح بدهیم. می فرماید آیه ای که گفته شد معنایش این است که بعثت رسل کنایه از بیان است، بعثت یعنی بیان. تا بیان نیامده است عقاب نیست. این معنای برائت است. یعنی عدم عقاب بدون بیان. و سیدنا می فرماید که فهم و ارتکاز عرف هم همین است.

 

فرق فهم عرف و ارتکاز عرف

که فرق بین فهم عرف و ارتکاز عرف این است که در حقیقت ارتکاز عرف درجه مستحکم تر از فهم عرف است. فهم یک درجه سطحی است و ارتکاز عرف فهم آمده ثبت شده به ذهن ها مرتکز و مضبوط است که نیاز به بیان ندارد و به ذهن جا افتاده، در عمق ذهن ها ثبت شده. در این حد که رسید می شود ارتکاز عرف. اگر اظهار هم نکنند نیاز به اظهار نیست. اما فهم عرف آن است که از خود الفاظ و بیان عند السماع معنا را بفهمند نقداً و قبلاً در ذهنش جا افتاده نبوده. سید می فرماید که بعثت یعنی بیان، قبل از بعثت عقاب و عذابی نیست فهم عرف است بلکه ارتکاز عرف است. این دلیل سید که این دلیل و این شرح را تا آخر می پذیرند، بنابر این شرح کوتاه و متین آیه «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» براساس رأی سیدنا الاستاد بر اعتبار برائت دلالت دارد. پس از آن به رفع اشکالات اشارت هایی دارد.

 

رفع اشکالات

می فرماید در این باره دو اشکالی مطرح شده است. اشکال اول همان بود که شیخ انصاری فرمود که مربوط می شود به امم سابقه و عذاب دنیوی. اشکال دوم که منت است و بیان عدم استحقاق نیست. می فرماید که اما اشکال اول قابل التزام نیست. اولا آن مطلب که در متن اشکال اول آمده است که نفی تعذیب نفی عذاب دنیوی هست همین نفی عذاب دنیوی به اولویت قطعیه دلالت می کند به نفی تعذیب اخروی. چون عذاب دنیوی اهون است سبک است کوتاه مدت است تا عذاب اخروی. آنجا که خدای متعال در اثر عدم رعایت مکلف تکلیف مشکوک را که مکلف تکلیف مشکوک الحرمه را مرتکب شده باشد می فرماید عذاب دنیوی ندارد. این تکلیفی که مشکوک الحرمه بود عذاب دنیوی ندارد عذاب اخروی که به طریق اولی ندارد. این حد سبکش را که ندارد حد سنگینش را که قطعا ندارد. مثلا اگر کسی بگوید که شما که برایتان درس استادتان را حاضر نشده اید در اثر حاضر نشدن درس در یک روز شما را جزء غیّب حساب نمی کنند و بعد اینجا یک عقوبت سنگینی دیگر هم است که اخراج از کلاس. شما را برای غیبت یک روزه را که از غیّب حساب نکنند اخراج که قطعا نمی کند. امکان داشت که از غیّب حساب کند به طریق اولی از کلاس اخراج نمی کند. بنابراین اگر کسی تکلیف مشکوک را مرتکب بشود در این صورت تعذیب دنیوی ندارد، تعذیب دنیوی که نداشته باشد به طریق اولی تعذیب اخروی ندارد چون به اشدّ مجازاتی گرفتار نمی شود. آن اقلی که او استحقاق نداشته باشد اکثر را که بالاولویه القطعیه استحقاق ندارد. این ایراد اول دو تا جواب دارد که جواب اولش این بود که نفی تعذیب دنیوی بالاولویه القطعی دلالت می کند بر نفی تعذیب اخروی. ثانیاً که جمله «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» دلالت این ساختار از چه قبیل دلالتی است؟ این دلالت دلالت ماضی زمان دار نیست. سیدنا الاستاد می فرماید که این ساختار در همین آیه و در آیه 30 سوره انفال و در آیات دیگر که مشابه داریم «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ» یا «مَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ» اینجا هم «ما کنا معذبین» این ساختار که فعل ناقصه باشد به صیغه ماضی و مبدوّ به مای نافیه باشد این ساختار منسلخ از زمان است. این ساختار و شاکله ها از زمان انسلاخ دارد و متضمن زمان نیست. چون که این آیات اخبارند از فعل خدا، از معامله خدا با عبادش. خبر می دهد که معامله خدا با بندگانش از این قرار است. مقید به زمان نیست. بیان صورت معامله خدای متعال با بندگان جاهلش است. شما که نمی دانید الان این تکلیف واجب است یا حرام، در این صورت اگر مرتکب بشوید معاقب نیستید عقاب نمی شوید. برای اینکه تا تکلیف بیان نشود منظور از بیان هم وصول است احکام برای عبد واصل بشود. تا واصل نشده است بیان بما هو بیان تاثیرگذار نیست. بیان واصل موثر است. تا بیان واصل نشده است و تا وصول احکام صورت نگرفته باشد عذابی در کار نیست. بنابراین با این توجیه که گفته شد به این نتیجه رسیدیم که اشکال وارد نیست و این تعذیب تعذیب دنیوی مختص به امم سابقه نیست و آیه بافتش طوری است که می فرماید براساس فهم عرف و ارتکاز عرف که اگر بیان برای مکلف نرسیده باشد عقابی در مخالفت وجود ندارد. اما آن اشکال بعدی که ملازمه نیست اجمالا می فرماید ملازمه هم هست که ان شاء الله شرح این معنا برای فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo