< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی سند روایت مورد استناد در قاعده میسور

اولین روایت نبوی بود «اذا امرتکم بشئ فأتوا منه ما استطعتم»[1] ، طبق اسلوب بحثی ابتداء باید سند بررسی شود آنگاه دلالت روایت.

 

نظر صاحب نظران

در این قسمت یعنی بررسی سند که دو رأی متقابل وجود دارد رأی و نظر اول از سوی جمعی از صاحب نظران این شد که این حدیث مشهور است دارای شهرت عظیمه عملیه و شهرت که نقش اش انجبار ضعف سند است سند درست اعلام می شود، این رأی ای بود که با شرح و توضیح گفته شد. اما رأی و نظر متقابل که عبارت است از رأی سیدنا الاستاد در مقابل آن جمع می فرمایند: که این سند اعتبار ندارد. اولاً نبوی مرسل است، خود مرسل بودن کافی است برای عدم اعتبار.

 

نکته رجالی

یک نکته رجالی اضافه کنید که جبران ضعف سند در صورتی ممکن است که روایت سند داشته باشد، حدیثی باشد مسند منتها سندش ضعیف باشد، اینجا اگر عمل مشهور موافقت کرد آن سند ضعیف تقویت می شود. اما اگر روایت اصلاً سند ندارد مرسل است مرسل یعنی سندی نیست مثل «قال الصدوق عن النبی» سندی نیست، عمل اصحاب بر فرضی که وجود داشته باشد سالبه منتفی به انتفاء موضوع است، سندی نیست تا جبران بشود. بنابراین روایت مرسل اهلیت و قابلیت برای جبران پذیری ندارد. و ثانیاً این حدیث به طور کلّ آنچه که در منابع دیده می شود در جوامع معتبر روایی نیامده. در بحث رجال یکی از شرائط صدق روایت این بود که ذکر روایت در جوامع معتبر روایی باشد. این اصلا در جوامع روایی نیامده و فقط در السنه متاخرین متناول است و منبع آن عوالئ اللئالی است که از متاخرین است و حتی اعتبار عوالئ اللئالی را بعضی از محدثین که دأب شان هم اشکال نیست محل اشکال اعلام می کنند. محقق بحرانی صاحب حدائق قدس الله نفسه الزکیه به اعتبار این کتاب نظر دارد.[2] و ثالثاً این روایت به طور عمده با همان متن کاملی که از بحار نقل کردم و محقق خراسانی هم آن متن را کامل نقل کرده است این روایت با این متن در منابع ابناء عامه آمده، روایت به طور کلّ عامی است. توثیق ندارد. رابعاً راوی این روایت ابوهریره است. ابوهریره درباره اش کتابها نوشته شده، یک محقق مصری به نام ابوزهره درباره ابوهریره نوشته که خودش مصری است و شافعی مذهب است و کتابی را هم به نام ابوهریره سید شرف الدین عاملی نوشته که در این کتاب سید عاملی اثبات کرده است که ابوهریره متعمداً کذب به پیامبر بسته است. گویا از صدر و ذیل ها و شواهد و قرائن و ضرورت های مذهبی و دینی بین الفریقین نسبتی به پیامبر داده شده که قطعا کذب است و قابل قبول نیست. کسی که به خود پیامبر نسبت کذب بدهد روایاتش را امت پیامبر نباید قبول کند. بعد می فرماید: خامساً در شهرت، شهرت عملی اصحاب اعتبار دارد آنچه ما می بینیم این حدیث اشتهار دارد اما شهرت عملی ثابت بشود معلوم نیست. معنای شهرت عملی این است که فقهاء و صاحب نظران حکم را در مقام فتوا مستند کرده باشند به این روایت. این گونه شهرت عملی قابل اثبات نیست فقط روایت را نقل می کند یک شهرت در نقل دارد که شهرت در نقل را در رجال می گوید شهرت روایی. این شهرت در نقل جابر نیست. و سادساً تنزل کنیم بگوییم شهرتی هست و شهرت عملی هم هست سند هم اغماض کردیم از ارسال، بگوییم شهرت است با آن هم این روایت قابل جبران نیست. برای اینکه نقلی که آمده است درباره این روایت متن را دو گونه نقل می کند: یک گونه اش همان بود که گفتیم «اذا امرتکم بشئ فأتوا منه ما استعطتم» که عوالئ اللئالی و بحار و صحیح بخاری. نقل دوم با این عبارت فرق دارد آمده است که «اذا امرتکم بشئ فخذوه به ما استطعتم» در سنن نسائی این متن آمده.[3] کتاب بحار متن مشابه آمده «اذا امرتکم بشئ فخذوا به ما استطعتم»،[4] در عوض کلمه «منه»، «به» آمده. «به» و «منه» در این دو تا متن معنا کاملا تغییر می دهد. بنابراین اگر «به» باشد ربطی به قاعده میسور ندارد معنا می شود که به آنچه امر شده است به اندازه استطاعت تان انجام بدهید. دلالت بر مطلوب ندارد که بگوید آنچه باقی مانده است از اجزاء باید انجام بگیرد. می فرماید: پس از آنکه دو متن جدا بود و هر دو متن کاملا با هم از حیث مدلول متفاوت بود جبرانی که آمده است از سوی شهرت به کدام یکی تعلق دارد؟ انجبار مهمل می شود به این است یا به آن. خود شهرت ضعیف، انجبار ضعیف، اهمال در انجبار ضعف در ضعف است. بنابراین ما از کجا بفهمیم که شهرت کدام یکی از این دو تا نص را تحت پوشش قرار می دهد. پس اصل جبران زمینه ندارد. در یک جمله ضعف سند این حدیث قابل جبران نیست. این مطلب کامل شد. شما دیدید که استدلال برای اعتبار سند چقدر مستحکم بود و استدلال برای اثبات ضعف همین سند چقدر مستحکم بود، این را بدانید که اجتهاد این قدر سخت است. که در تحقیق بیان می کنیم. درباره سند هر دو رأی گفته شد و هر دو را که بحث کردیم دیدیم یکی را که بحث می کنیم کامل در می اید و دیگری را که بحث می کنیم کامل در می آید. است که یکی از حرف ها گفته می شود مجتهد از وادی حیرت بیاید بیرون.

 

اما بحث دلالی

اما بحث دلالت: شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه درباره دلالت این حدیث اعلام می فرماید که دلالت این حدیث بر مطلوب کامل است و سندش هم منجبر به شهرت بود پس می شود مدرک برای قاعده میسور.

 

اشکال و جواب

پس از این مطلب اشکالی را مطرح می کند و جواب می دهد،

 

سه احتمال در معنای «منه»

اشکال این است که گفته می شود این حدیث که کلمه «منه» دارد این کلمه «من» سه تا احتمال دارد: احتمال اول «من» به معنای تبعیض باشد. احتمال دوم «من» بیانیه باشد. احتمال سوم «من» به معنای باء باشد «منه» یعنی «به». شرح مسئله: اگر به معنای تبعیض باشد معنا این می شود که «اذا امرتکم بشئ فأتوا منه ما استطعتم» یعنی اگر چیزی مورد امر پیامبر قرار گرفت انجام بدهید از آن ماموربه آن مقداری که استطاعت دارید. یعنی اجزای باقیمانده که متعذّر نیست توانش را که دارید انجام بدهید. اگر «من» به معنای تبعیض باشد دلالتش بر مطلوب درست است و می فرماید: این معنای «من» در این حدیث ظاهر در تبعیض است، معنایش که تبعیض بود مطلب تمام است. اما احتمال دوم که «من» بیانیه باشد، اگر بیانیه بود مائی که در «ما استطعتم» آمده است هم مصدریه می شود معنای جمله این می شود که «اذا امرتم بشئ فاتوا ذلک الشئ ما دمتم تستطیعون» نتیجه اش این می شود که اگر امری آمد شما آن چیز را تا وقتی که استطاعت دارید انجام بدهید. این ربط به قاعده میسور ندارد ربط به اتیان ما بقی من الاجزاء ندارد خارج از محدوده است. و احتمال سوم این بود که به معنای «باء» باشد. اگر به معنای «باء» بود معنا این می شود «اذا أمرتکم بشئ فأتوا به ما استطعتم» یا «فاتوا به ما دمتم تستطیعون». معنا این شد که آن چیزی را که پیامبر می فرماید من امر کردم به همان چیز مبادرت کنید به انجام آن تا وقتی که استطاعت دارید. این هم از مدعا بیگانه و اجنبی است، دلالتش این است که ماموربه باید مورد اقدام قرار بگیرد در حد قدرت، اگر قدرت نبود ماموربه ساقط است. این دو صورت هر دو اجنبی شد از مطلوب و اگر به معنای باء یا بیانیه باشد که دیگر مورد استناد در جهت اثبات اعتبار برای قاعده میسور واقع نمی شود. احتمال دوم و سوم نتیجه هر دو یکی است اما فرقش این است که در صورت دوم که بیانیه باشد مطلب از این قرار می شود «ما أمرتم» مبیّن است «منه» بیان است، بیان آن مبیّن را توضیح می دهد، «ما أمرتم منه» یعنی از آن شئ ماموربه «فاتوا ذلک الشئ» بیان که بود تبعیض ندارد، «فأتوا ذلک الشئ ما دمتم تستطیعون» خود طبیعت کلی می شود ماموربه و آن طبیعت کلّی مقید می شود به استطاعت، تا وقتی که استطاعت دارید انجام بدهید، این احتمال دوم. و احتمال سوم به معنای باء بود. در این صورت ماموربه جزئی و مشخص می شود و طبیعت کلی نیست. به آن چیزی که در خارج به شما امر شده است «فخذوا به» همان را بگیرید آن چیز خارجی را تماماً تا وقتی که استطاعت و توان دارید. نتیجه هر دو یکی است. شیخ انصاری می فرماید: این دو احتمال جا ندارد.

 

منشأ احتمال دوم و سوم

اولاً بگوییم که این دو احتمال از کجا آمد؟ منشأ این دو احتمال کجاست؟ منشأ احتمالی که منظور از «من»، «باء» باشد نص دیگری است که آن نص در عوض «منه»، «به» آمده. هر دو را که در کنار قرار بدهیم «باء» به معنای «من» نمی آید، قابلیت ندارد که «باء» به معنای «من» بیاید «من» قابلیت دارد، جمع بین نصوص می شود که «منه»، «به» است.

 

سوال:

پاسخ: منشأ این احتمال دوم و سوم چیست؟ ادعاء که نمی تواند باشد که بگوییم «من» به معنای «باء» بیاید یا «من» بیانیه بیاید، باید منشأ داشته باشد. منشأش این است که اما کلمه «باء» نتیجه جمع بین نصّین متخالفین است. این دو نصّ یکی «منه» داشت و یکی «به»، جمع بکنیم باید «من» را بگوییم به معنای «باء» آمده که قابلیت دارد، «باء» قابلیت ندارد که به معنای «من» بیاید. و اما احتمال سوم که بیانیه باشد «من» بیانیه آمده است مثل «فاجتنبوا الرجس من الاوثان» در متن قرآن آمده و جاهای دیگر هم در ادبیات استعمال دارد. پس این دو منشأ را فهمیدیم. «من» به معنای باء و به معنای بیانیه آمده است. در صورتی که این دو تا استعمال منشأش را هم پیدا کردیم، شیخ انصاری می فرماید: اما کلمه «من» به معنای کلمه «باء» که خلاف ظاهر است و بعید است جداً. و اما به معنای بیانیه هرچند امکان دارد مثل آیه ای که گفتم ولیکن در بحث مان چنین امکانی وجود ندارد. چون که این حدیث در مورد حج آمده است از مرّه و تکرار بحث کرده است قابلیت برای بیان وجود ندارد. بنابراین می فرماید: اگر کسی ظهور این نصّ را انکار کند اعوجاج است از طریقه فهم ادبیات و لغت.

 

نکته تحقیقی حروف معنی ربطی دارند

یک نکته ای که خیلی تحقیقی است و جدید و برگرفته از کلام مولی امیرالمومنین سلام الله تعالی علیه در بحث حروف گفتیم و آن این بود که حروف فقط معنای ربطی دارد فقط معنای حرف ربط است، چیز بیشتر از آن نیست. اگر بگوییم «من» برای ابتداء است حرف نیست و اسم می شود، ابتداء معنای اسمی است. اگر بگوییم «علی» به معنای ضرر است ضرر معنای اسمی است، اگر بگوییم «لام» برای نفع است نفع معنای اسمی است. حرف در ادب و بلاغت و اصول یعنی ربط محض بین دو معنای اسمی یا مستقلین. اما نفع و ضرر و ابتداء و انتها و بیان و تبعیض اینها به طور کلّ از قرائن و ترکبیات به دست می آید. آشنایی که می گوییم در مقدمه اجتهاد فراگیری علم بلاغت هم لازم است تراکیب خودش اعلام می کند که اینجا بیان است اینجا تبعیض است اینجا به معنای زائد است و آشنایی با تراکیب علم بلاغت می طلبد. بنابراین براساس آشنایی با علم بلاغت از مورد یعنی موردی به دست می آوریم که نتیجه و فائده «من» بیان است نه معنایش، و نتیجه «علی» ضرر است نه معنایش. این بحث دقیقی بود، ان شاء الله کامل کنیم که قرینه حالیه چه می گوید و منظور از «من» چه باشد که همان نظر محقق خراسانی درست خواهد بود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo