< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امر ششم فرق بین استصحاب و قاعده فقهی مقتضی و مانع و بین قاعده یقین

پنج امر مقدماتی گفته شد از جمله تعریف استصحاب و فرق بین استصحاب و اماره و استصحاب و قاعده فقهی و مکانت و اهمیت. اما امر ششم: در این امر آنچه صاحبان مکتب اصولی بحث کرده اند فرق بین قاعده یقین و قاعده استصحاب را عنوان فرموده اند. باید توجه کرد که بیان فرق فرع بر اشتراک و تشابه است. یعنی یک تشابهی وجود داشته باشد که برای بیان فرق آن اقدام بشود. بنابراین بحث از فرق بین استصحاب و قاعده یقین و قاعده مقتضی و مانع باید شباهتی در کار باشد. و این تشابه به طور خلاصه از این قرار است که در استصحاب که به طور عمده دو عنصر مرکزی یقین سابق و شک لاحق هست در قاعده یقین هم همین دو عنصر وجود دارد یقین سابق و شک لاحق. یعنی در قاعده یقین فرض کنید روز پنجشنبه گذشته یقین داشته به عدالت زید، الان یقین دارد روز شنبه به عدم عدالت زید. شک می کند که آن یقین روز پنجشنبه حجیت و اعتبارش باقی است یا باقی نیست؟ پس یک یقین و شکی هست این تشابه. این قاعده را بحث کنیم بعد برویم به فرق بین قاعده استصحاب و مقتضی و مانع. در این رابطه از سوی صاحب نظران به این مضمون اعلام می شود که قاعده یقین هرچند یقین سابقی دارد و شک لاحقی هم هست ولی یقین و شک دو تا مثل یقین و شک استصحابی نیست. لذا مشمول دلیل اعتبار نمی شود. حدیث «لا تنقض الیقین بالشک» شامل قاعده یقین نمی شود. و در اینجا در قاعده یقین واقع قضیه این است که یقین در سابق بوده ولی الان در ظرف لاحق در زمان لاحق یقینی بر خلاف آن یقین سابق به وجود آمده اما در استصحاب یقین سابق است و شک در زمان لاحق شک در بقای آن یقین سابق است. بنابراین بین قاعده یقین و قاعده استصحاب فرق واضحی است که تعبیر می شود شک در باب استصحاب شک طاری است یعنی شکی است که عارض می شود روی یقین می آید یک یقین سابق هنوز هست ولی یک شک روی آن آمده است یک یقین سابق هنوز هست ولی یک شک رویش آمده است این ساختار استصحاب است اما قاعده یقین یک یقینی بوده ولی شکی آمده که به آن می گویند شک ساری. شک سرایت کرد یعنی یقین قبلی را از بین برداشت یک یقین دیگر آمد برخلاف‌ آن یقین قبلی که در مثال گفته شد یقین داشتید روز پنجشنبه به عدالت زید و روز بعدش مثلا روز جمعه یقین پیدا کردید که آن علم تان خلاف واقع بوده روز شنبه شک می کنید در بقای اعتبار یقین اول نه شک در بقای خود یقین. فرق معلوم شد.

 

نکته تحقیقی

تحقیق این است که قاعده یقین یک قاعده ای است در ادامه قاعده استصحاب به این صورت که قاعده یقین در حقیقت قاعده نقض یقین به یقین است. در واقع قاعده یقین قاعده نقض یقین به یقین است. که از همان حدیث استصحاب استفاده می شود «لا تنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر». ادامه استصحاب است مکمل مدلول صحیحه زراره و قاعده ای است در ادامه قاعده استصحاب. اما قاعده استصحاب با قاعده مقتضی و مانع: اولا تشابه بین این دو قاعده به چه صورت است؟ مشابهت بین این دو قاعده از این قرار است که قاعده استصحاب که یقین سابق و شک لاحق دو عنصر جوهری برای قاعده هست آن دو وصف در قاعده مقتضی هم وجود دارد. به این صورت که در قاعده مقتضی یقین به وجود مقتضی محقق است و شک در عروض مانع مطرح است. اگر کسی نسبت به یک مقتضی یقین داشته باشد و اقتضای طبیعت کار این است که مقتضی به ثمر می رسد شک کند که مانعی به وجود آمد مقتضی را خنثی کرد و جلوگیری به عمل آورد یا مانعی وجود نداشته و مقتضی به بار نشسته این می شود قاعده مقتضی و مانع. معنای قاعده مقتضی که روشن شد الان فرق این دو را یک توجهی کنید: با یک توجه نسبتاً‌ مختصری فرق این دو قاعده مشهود است و آن اینکه در قاعده استصحاب که معلوم است یقین است و شک نسبت به یک حکم یا موضوع ذی حکم. در قاعده مقتضی شک و یقین درباره مقتضی هست نه درباره حکم یا موضوع. و شکی که در قاعده استصحاب وجود دارد شک در بقای آن یقین یا آن متیقن است. و در قاعده مقتضی شک در تحقق مانع است. بنابراین این دو تا قاعده با هم فرق واضحی دارند و قاعده مقتضی مشمول دلیل اعتبار استصحاب نخواهد بود. که «لا تنقض الیقین» که به حکم دارید «لا تنقض بالشک» که در بقای آن حکم به وجود می آید. این مدلول حدیث است. این مدلول با قاعده مقتضی و مانع منطبق نیست. فرق بین قاعده استصحاب و قاعده مقتضی و مانع بسیار به وضوح بیان شد اما نکته تکمیلی: صاحب نظران قاعده مقتضی و مانع اعلام کرده اند اگر هیچ اعتباری و هیچ نقشی این قاعده نداشت چرا قاعده اعلام می شد و چرا فرق آن را با استصحاب مطرح می کردند؟ بنابراین در بحث اصول که خوانده اید فقط فرق بیان می شود اما درباره اعتبار قاعده مقتضی صحبتی به میان نمی آید.

 

اعتبار قاعده مقتضی و مانع

در این رابطه یعنی درباره اعتبار قاعده مقتضی و مانع اولا توجه بفرمایید این قاعده اعتبارش براساس یک حکم عقلی ظنی است. این قاعده اعتبارمائی دارد اما اعتبارش برگرفته از حکم عقلی ظنی است. به این صورت که اگر کسی درباره یک امری و یک فعلی مقتضی را احراز کند بداند که این فعل مقتضی دارد ولی شک بکند که مانعی آمده است که این مقتضی را منع کرده باشد از رسیدن به نتیجه یا نه، اگر وجود مقتضی یقین داشته باشد عقل حکم می کند که مانع مشکوک است مقتضی مقطوع و قطعی است باید فعل انجام شده باشد. مثلاً می دانید که مقتضی وجود دارد که هر طلبه ای مثل آدم عادی ملائکه و فرشته نیست صبحانه می خورد مقتضی برای خوردن صبحانه دارد اما روز عید غدیر است روزه عید غدیر ثواب عظیمی دارد وسط روز شک کنید که صبحانه خورده است یا نه، اگر صبحانه نخورده است من برایشان صبحانه آماده کنم که اثر است، قاعده مقتضی و مانع می گوید که زحمت نکشید صبحانه اش را خورده است. این حد قاعده مقتضی و مانع است.

 

ظن قبل از تطور و بعد از تطور

اما اعتبار قاعده اولا از لحاظ مقطع زمانی بین زمان قبل از تطور و زمان بعد از تطور فرق می کند. که قبل از تطور حصول ظن اعتبار داشت تطور زمان شیخ انصاری است که آمد در میدان اصول، اصول را متحول ساخت. خیلی از مبانی را عوض کرد، یکی از مبانی که عوض شد حجیت ظن و عدم حجیت آن. قبل از تطور ظن خاص اعتبار داشت بعد از تطور ظن اعتبار ندارد. اعتبار وجه و وجهه دیگری به خودش گرفت. بنابراین همین حصول ظن درباره مقتضی و مانع قبل از تطور اعتبار داشت چون یک ظن شخصی حاصل می شود و معتبر است. و اما بعد از تطور ظن بما هو ظن اعتباری ندارد باید به خود ادله مراجعه کرد که اعتبار دارد یا ندارد. حصول ظن ملاک و معیار برای اعتبار نیست بلکه اعتبار شرعی برای دلیل ملاک اعتبار است. این اولا،

 

درجات قاعده مقتضی و مانع

و ثانیاً‌ همین قاعده مقتضی و مانع حتی بعد از تطور دارای درجات است: درجه اول مقتضی از حیث مورد در حدی است که شک در وجود مانع را تحت تاثیر قرار می دهد و مقتضی از قوت بالایی برخوردار است و وجود مقتضی موجب اطمینان می شود و اعتبار دارد. بنابراین قاعده مقتضی و مانع دارای سه درجه است: درجه اول مقتضی از قوت بالایی برخوردار است و احتمال ضعیف است در این صورت قاعده مقتضی و مانع می تواند نتیجه اش اطمینان باشد و اطمینان را اگر به خاطر دارید گفتیم علم تعبدی و علم عقلائی. اطمینان همان علم است منتها بالتعبد. درجه دوم که اگر مقتضی وجود دارد ولی نه در آن قوت و استحکام می تواند مانعی بیاید و مقتضی را جلوگیری کند در این صورت کسی که شک بکند مانع آمد مقتضی را مهار کرد و یا اینکه مقتضی حرکت و ادامه دارد تا به بار نشست در این صورت قاعده مقتضی مفید ظن می شود یک ظنی به تحقق نتیجه به وجود می آيد اینجا دیگر اعتبارش در حد اعتبار ظن است. که ظنون اعتبار و حجیتش تا زمان قبل از تطور بود بعد از تطور ظنون اعتبار ندارند اعتبار مربوط می شود به اعتبار خود ادله نه به اعتبار ظن. درجه سوم که مقتضی هست ولی مقتضی آنچنان جدی نیست و مانع قوی اینجا این قاعده مقتضی و مانع در حد یک استحسان است و اعتبار و حجیت ندارد. هر موقع صحبت از ظنون آمد و صحبت از استحسان آمد حساس نشوید و موضع نگیرید استحسان و ظن یک امتیاز است ولی دلیل کامل نیست می تواند موید باشد. ما در بحث مان رسم ما این است که تا می گوییم استحسان یعنی یک منکر، نخیر اینها در حد یک امتیاز هستند. ربما در بحث رجال و مسائل دیگر اگر این امتیازات انباشته بشود به تعبیر سیدنا الشهید صدر قدس الله نفسه الزکیه اگر تراکم امتیازات به وجود بیاید ربما مجموعا اطمینان بیاورد. نکته تکمیلی دیگر هم بگویم تا حالا خوانده اید که در بحث مقتضی و مانع گفته اید که اگر مقتضی موجود بود و مانع مفقود بود مطلب تمام است در حالی که مطلب تمام نیست یک نکته دیگری را سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه اضافه می کند و آن این است که مقتضی موجود و مانع مفقود و شرط محقق. مثال معروفی که می زنند آذوقه ای که آتش می گیرد مقتضی دارد و مانع مفقود رطوبتی نیست که مانع از آتش گرفتن باشد شرط این است که آن آتش که عامل است با آن امری که متعلق مقتضی هست وصل بشود یعنی آتش به چوب برسد وصل بشود که وصل شرط است و بدون شرط هم وجود مقتضی و عدم مانع کافی نیست مقتضی هست و عدم مانع و شرط. شرط اتصال عارض به معروض در مثال است. بنابراین فرق بین قاعده استصحاب و قاعده مقتضی و مانع هم معلوم شد. سیدنا الاستاد درباره امور مقدماتی یک امری را اضافه فرموده اند و آن اقسام استصحاب است. اقسام استصحاب در بحث استصحاب پراکنده است یک جا جمع نشده که جمع آوری کرده ام تمامی اقسام استصحاب که می شود حدود چهارده قسم که جایی مدون و منقح ذکر نشده ان شاء‌الله فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo