< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/06/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقسام استصحاب

امور مقدماتی استصحاب که شش امر به طور منسجم جزء مقدمات استصحاب یک جا ارائه شد که عبارت بود از مکانت استصحاب، اهمیت استصحاب، تعریف استصحاب، فرق استصحاب با قاعده فقهی، فرق استصحاب با اماره. و آخرش فرق استصحاب با قاعده یقین و قاعده مقتضی و مانع بود. و گفته شد که قاعده یقین در حقیقت قاعده وجوب نقض یقین بر یقین دیگر است قاعده متمم قاعده استصحاب است. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه در ادامه این بحث که چهار تا امر مقدماتی ذکر می کند امر چهارم می فرماید: «ینقسم الاستصحاب علی انحاء»[1] بعد از آن جزء امور مقدماتی اقسام استصحاب را اعلام می فرمایند.

 

اقسام استصحاب

سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه استصحاب را به اعتبار مستصحب و به اعتبار یقین و به اعتبار شک به سه قسم کلی تقسیم می کند: اما قسم اول انقسام استصحاب به اعتبار مستصحب: که سیدنا الاستاد می فرماید تقسیم می شود به استصحاب حکمی و استصحاب موضوعی. یعنی یک مرتبه مستصحب ما حکم است و گاهی هم مستصحب ما موضوع است. وانگهی استصحاب حکمی منقسم می شود به استصحاب حکم تکلیفی مثل استصحاب وجوب یا حرمت و به استصحاب حکم وضعی یعنی استصحاب طهارت و نجاست. و این استصحاب حکمی در مرحله سوم منقسم می شود به استصحاب حکم کلی و استصحاب حکم جزئی. اگر حکم به عنوان قضیه حقیقیه مورد استصحاب قرار بگیرد مثلاً «کل ولد یجب نفقته علی والده» این در قبل که بود الان شک می کنیم ولد مکلف است اما سفیه و عاجز، واجب است یا نه؟ استصحاب حکم کلی، استصحاب حکم جزئی حکمی که متعلق به یک موضوع خاص باشد. قاعده این است که هر موقع موضوع در کار بود جزئیت هم وجود دارد موضوع ملازم با جزئی و جزئیت است. مثلا عدالت زید، متیقن ما بود الان شک می کنیم که آن عدالت باقی است یا از بین رفته، استصحاب می کنیم. و سیدنا می فرماید: این استصحاب حکمی را می توانیم استصحاب موضوعی هم بگوییم در حقیقت استصحاب موضوعی هم می تواند باشد. چون که هم آن موضوع خاص را می توانی استصحاب کنی چون اثر دارد و هم حکم او را می توانی استصحاب کنی. این جوری نیست که یک استصحاب دو عنوان داشته باشد منتها یک قضیه ای است که دو زاویه دارد از زاویه حکم استصحاب حکمی جزئی است و از زاویه موضوعی استصحاب موضوعی است.

 

انقسام استصحاب به اعتبار یقین

اما انقسام استصحاب به اعتبار یقین به این صورت منقسم می شود که آیا منشا یقین عقل و ادله عقلی است یا منشا یقین ادله نقلی و نصوص است. پس یک قسم استصحابی است که یقین آن برگرفته از ادله عقلی است. قسم دوم استصحابی است که یقین آن برآمده از شرع و ادله شرعی است. ادله شرعی بینه باشد خبر باشد نص باشد. اعتبار سوم: اما انقسام استصحاب به اعتبار شک این انقسام معروف و مشهور است و از مصطلحات معروف شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه آنگاه اختلاف نظر محقق خراسانی با ایشان. این انقسام به این صورت است که ببینیم شک عارض در استصحاب آیا از جهت شک در مقتضی و یا شک در رافع است. پس به اعتبار شک استصحاب دو قسم است: استصحابی که شک آن در حقیقت شک در مقتضی است. قسم دوم استصحابی که شک آن منشاش شک در رافع است. تا به اینجا که سیدنا الاستاد به طور خاص از اقسام استصحاب صحبت کردند و آن هم در حد محدود یعنی به سه تا اعتبار، این محدودیت به این دلیل است که اعتبارات ثلاثه رعایت شده است به اعتبار مستصحب و به اعتبار یقین و به اعتبار شک. اما جدا از اعتبارات براساس کلیه خصوصیات استصحاب اقسام زیادی دارد ولیکن به طور کل پراکنده. هیچ کجا اقسام استصحاب یک جا جمع بیان نشده.

اقسام استصحاب براساس خصوصیات مختلف

استصحاب براساس خصوصیات مختلف که در موارد پراکنده ذکر شده است مجموعه اش یک جا دسته بندی شده از این قرار است که می شود ده قسم. 1. استصحاب حکمی و موضوعی که شرحش را دادیم. 2. استصحاب وجودی و عدمی که گاهی مستصحب ما امر وجودی است و گاهی هم مستصحب ما امر عدمی است. 3. استصحاب تنجیزی و تعلیقی که گاهی مستصحب ما منجز و محقق است و گاهی مستصحب معلق به چیز دیگری است. 4. استصحاب استقبالی و استصحاب قهقرائی، معنایش این است که الان حالت فعلی موجود را برای آینده استصحاب کند. و استصحاب قهقرائی که حالت موجود را برای گذشته استصحاب کند. 5. استصحاب عدم ازلی و استصحاب عدم نعتی، استصحاب عدم ازلی عبارت از این است که مستصحب ما عدم قبل از وجود موصوف باشد و استصحاب عدم نعتی عبارت است از عدمی که آن عدم مستصحب است عدم قبل از وجود وصف و بعد از وجود موصوف. 6. استصحاب سببی و مسببی، که اگر استصحاب در مرحله قبلی مرتبط با مرحله بعدی اجراء شد و ارتباط هم ارتباط سببی و مسببی بود به آن می گوییم استصحاب سببی. یک اصطلاح دیگر هم دارد که می گوییم استصحاب موضوعی. این موضوعی با موضوعی که در برابر حکم است فرق می کند. 7. استصحاب محرز و غیر محرز، استصحاب محرز معنایش این است که اگر استصحاب براساس دلیل «لا تنقض» باشد اصل محرز است و اگر استصحاب براساس بنای عقلاء باشد اصل محرز نیست. 8. استصحاب مثبت و غیر مثبت، منظور از مثبت استصحابی است که لازمه عقلی داشته باشد. منظور از غیر مثبت این است که لازمه عقلی ندارد و خود حکم مستصحب ماست. 9. استصحاب کلی و فرد، مثل اینکه انسان استصحاب بکند نوع را، نوع انسان. شما می گویید در این منطقه انسانی بود الان شک می کنید و مدتی گذشته است انسان در این آبادی زندگی می کند یا نمی کند نوع انسان را استصحاب کنید. و یا استصحاب فرد، شخص را که نذر کرده باشید اگر ببینید صدقه می دهید شک در بقایش دارید استصحاب می کنید. 10. استصحاب کلی و اقسام آن. که شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه و محقق خراسانی و بعد از تطور این اقسام مطرح شده است.

 

ادله اعتبار استصحاب

درباره ادله استصحاب در درجه یک از نصوص بحث به میان می آيد درجه دوم هم بنای عقلاء و به اجماع هم اشاره ای می شود این سبک استدلال است. دلیل اصلی و مدرک معتبر برای استصحاب همان نصوص مستفیضه است که صحاح زراره است. ولیکن در بحث تحقیقی باید تمامی ادله را بحث کنیم به دو دلیل: 1. ادله درجه دو و سه خالی از اثر نیست. گفتم که در بحث های استدلالی فقهاء روایات ضعیف و مراسیل و شهرت ها را نقل می کنند در بحث تحقیقی می گوید اینها اعتبار کامل ندارد پس چرا نقل می کنند؟ نتیجه می گیریم که خود آن ادله درجه دو و سه امتیاز می آورد و نقش مثبت دارد و بدون تاثیر نیست. و فائده دومش این است که در ضمن بحث از ادله یا مدارک درجه دو و سه به قواعد و موازینی بربخوریم که کمک کند ما را. یک مرتبه شهرت را بحث می کنیم یا روایت ضعیف را بحث می کنیم می گوییم روایت ضعیف مساوی با روایت مجعول نیست. شهرت را بحث می کنیم که رای کارشناسی است خالی از تاثیر نیست، قاعده در اختیار ما قرار می دهد. و فائده سوم هم این است که بحث در نهایت استحکام پا می گیرد دلیل اصلی که باشد و مویدات که اضافه بشود به تعبیر سیدنا الشهید صدر ادله درجه دو اگر تراکم پیدا بکند قوت در دلالت ایجاد می کند. در ورودی بحث بر خلاف آنچه که ذکر شده است که در استصحاب بنای عقلاء و نصوص و اجماع. ما می گوییم استصحاب قابل استدلال است به ادله اربعه. اول از آیه قرآن، حکم عقل نه حکم عقلاء و نه سیره. سیره عقلائیه حکم عقل نیست. حکم عقل به معنای خاص که اشاره فرمودید به معنای عقل کلامی. بعد اجماع هم می رسیم که اجماع در اصول چه می شود. اگر اجماع تسالم باشد نقش و اثری دارد و اگر کمتر از تسالم باشد در بحث اصول جا ندارد. اینها را بحث می کنیم. پس ما می گوییم ممکن است استدلال بر اعتبار استصحاب به ادله اربعه که کتاب و سنت و اجماع و عقل باشد. اما کتاب مانند قول خداوند «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ».[2]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo