< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیه چهارم طبق کفایه الاصول

درباره این تنبیه بحث عنوان شد و گفته شد که در این تنبیه بحث از جریان استصحاب در امور تدریجیه است.

 

سه قسم امور تدریجی از نظر شیخ انصاری

گفته شد که شیخ انصاری فرموده اند این امور تدریجیه سه مورد است: زمان و امر زمانی و ما یقع فی الزمان. منظور از زمان گفته شد که زمان چیست یعنی مقدار حرکت. و منظور از زمانی که در ابتداء‌تصور می شود زمانی یعنی عمل زمان مند، که این نیست منظور از زمانی امر غیر مستقر یعنی از سنخ زمان، زمان متدرج است و در گردش است این هم ثبات ندارد در گردش است و در حال شدن است مثل تکلم و کتابت و مشی. قسم سوم «ما کان الزمان قیدا له و هو یقع فی الزمان» به عبارت کوتاه قسم سوم عمل مقید به زمان مثل صوم و صلاه در وقت.

 

عناصر حرکت و مقولات عشره و اعراض تسعه

اما توضیح مطلب: کلمه زمان و کلمه حرکت از کلمات بحث معقول است که زمان را شرح آن گفته شد. اما حرکت: حرکت را هم یک معنای اجمالی کردم برای شما که حرکت یعنی گردش از بالقوه به بالفعل. در اسفار یازده تعریف آورده است تعریفات اسفار مثل تعریفات استصحاب هست که در کل همه برمی گردد به ابقای ما کان و در تعریفات حرکت همه برمی گردد به خروج از قوه به فعل. برگشت همه تعاریف این است که تفاصیلی داده اند و یک شرحی، اما عناصر حرکت یا امور مربوط به حرکت: 1. اموری که مربوط به حرکت می شود در حقیقت شش امر است: 1. منه الحرکه که می شود مبدا، 2. الیه الحرکه که می شود منتها، 3. به الحرکه که می شود سبب. 4. له الحرکه که می شود جسم که متحرک است. 5. ما یقع فیه الحرکه که می شود مسافت. 6. ما وصف مقوله یتحقق فیه الحرکه که می شود مقوله، مقولات فلسفی که در حقیقت چهار مقوله معرض حرکت است که از مقولات عرضیه است یک مقوله هم که حرکت در او وجود دارد از مقولات عرضیه نیست مقوله جوهر است. می دانیم که مقولات را می گوییم عشره و اعراض را می گویند تسعه. مقولاتی که ده تا هست از جوهر که خود ذات شئ است و در خارج وابسته به موضوعی نیست. نه مقوله دیگر اعراض هستند: 1. فعل، 2. انفعال، 3. اضافه، 4. متی، 5. ملک. در این پنج مقوله حرکت وجود ندارد از مقولات عرضیه بسیطه ثابته است اینها از ثابتات اند در تعریف دیگر از متحولات و متغیرات نیستند. اینکه در اصطلاح شنیده اید ثابتات و متغیرات اصل ریشه اش اعراض هست. چهار مقوله که باقی ماند که در آن چهار مقوله حرکت وجود دارد: 1. مقوله این، 2. مقوله وضع، 3. مقوله کم، 4. مقوله کیف. در این چهار تا مقوله حرکت وجود دارد. اما حرکت در این یعنی یک جسم از یک جا به جای دیگر منتقل می شود به عبارت دیگر حرکت انتقالی هم می نامند. 2. حرکت در کم که یک نهال کوچک است یک درخت می شود حرکت در کمیت، 3. حرکت در کیف، رنگ برگ درخت سبز است حرکت می کند زرد می شود و اما حرکت در وضع، حرکت در وضع عمدتاً حرکت شکلی است که کروی باشد سر جای خودش می چرخد. از جا به جایی منتقل نمی شود. مثال دیگری هم برای حرکت وضعی در اصول آورده اند که فرد سر جای خودش است می نشیند قعود می کند و قیام می کند سر جای خودش است و از جایی به جایی منتقل نمی شود.

 

سه قسم حرکت و توضیحات آن

و برای حرکت به طور کل سه تقسیم اعلام شده است که از این قرار است: 1. تقسیم حرکت به حرکت جوهریه و حرکت عرضیه. 2. انقسام حرکت به حرکت طبعیه و حرکت قصریه که از لحاظ معقول گفته می شود که حرکت طبعیه این است که خود ذات به آن سمت در گردش باشد ولی یک محرکی که می آید حرکت بسیار ساده و آسان صورت می گیرد. مثلاً‌ وزن سنگینی را از بالا یعنی از قسمت مرتفع یک کوه پایه به سمت پایین که حرکت بدهد آن سمت به سرعت و به خوبی حرکت را انجام می دهد که طبعش می طلبد که این کار صورت بگیرد. حرکت قصری این است که بر خلاف طبع متحرک با فشار به سمت عکس اقتضای طبیعت مثل همان وزن که از قسمت پایین یک تپه به سمت بالا فشار بدهد تا حرکت انجام بگیرد این حرکت قصریه است البته از نظر علم حرکت طبعیه و قصریه معنای دیگری دارد از لحاظ علمی حرکت طبعیه مطابق با جاذبه است آنکه به سمت پایین حرکت می کند ذاتش نیست جاذبه نیست. و آن حرکتی که به سمت بالا به فشار حرکت می کند برعکس دافعه است دافعه می گوید اجازه نداریم سبب فشار می دهد تا ببرد به بالا. اسمش را طبعیه و قصریه گذاشتند مقتضای طبع با علم تا حدودی منافات دارد ولی اسمش را عوض کنیم بگوییم حرکت مطابق جاذبه و حرکت برخلاف دافعه،‌ با تعویض اسم اشکالی پیش نمی آید چون حرف روایات و آیات نیست که ما مشکلی داشته باشیم تعبیر ارسطو است تعبیر ارسطو که علم آمد یک نیوتنی تعبیر ارسطو را تغییر داد گفت طبع نیست بلکه جاذبه است مشکلی نداریم. در فهم ظاهر طبعی می نماید اشکالی ندارد. و اما تقسیم سوم عبارت است از تقسیم حرکت به حرکت قطعیه و حرکت توسطیه. که این در کفایه الاصول آمده است و مورد بحث است. این قسم دو تا تعریف دارد: یک تعریف برای حرکت قطعیه همان است که محقق خراسانی آورده است که حرکت قطعیه عبارت است از خروج و بیرون شدن شئ آناً فآنا از وضع موجود این حرکت قطعیه است. و حرکت توسطیه آن است که یک شئ خارج بشود و بیرون رود از مبدا به منتها بین المبداء و المنتها یک حرکتی و یک تحولی که بین مبداء و منتها صورت بگیرد این می شود حرکت توسطیه. این یک تعریف، تعریف دیگری هم دارد حرکت قطعیه و توسطیه که محقق اصفهانی قدس الله نفسه الزکیه به آن اشاره می کند می فرماید: آن تعریف درباره حرکت قطعیه یعنی حرکت قطعیه نسبت به اجزاء ‌هست و حرکت توسطیه نسبت به افراد. مثلاً یک مرکب و یک جسم دست و پا و سر و گردن و اعضاء که حرکت می کند این حرکت قطعیه است از باب قطعات که قطعات حرکت می کنند. اما حرکت توسطیه عبارت است از حرکت افراد، یک فرد از یک مبدا به یک منتها می رسد این حرکت توسطیه می شود.[1] اقسام حرکت را گفتم. مقولات را هم گفتیم مقولاتی که در آن حرکت هست. و شما که مقولاتی که حرکت در آن صورت می گیرد قبل از ملاصدرا فقط حرکات عرضیه وجود داشت همان چهار مقوله و ملاصدرا حرکت جوهریه را ابداع کرد حرکت جوهریه از ابداعات ملاصدرا است و گفته می شود که حرکت در این را هم شیخ الرئیس گفته است و حرکت در وضع را هم علامه گفته است. تمامی حرکت ها از مبدا به منتها است. رسیدیم به اصل مطلب،‌ محقق خراسانی می فرماید که زمان قابل استصحاب است اولا زمان یک واقعیت دارد هرچند متصرم است ثبات ندارد در حال گردش است اما یک واقعیت دارد این واقعیت را شک کنیم که الان باقی است یا از بین رفته عرف می گوید که زمان دارای یک واقعیت است استصحاب می کنیم که باقی است. یقین به وجود نهار داشتیم شک می کنیم که نهار از بین رفت و شب امد یا نه استصحاب می کنیم، یقین داشته باشیم که لیل هست آخر شب شک می کنیم که الان لیل باقی است یا مرتفع شد استصحاب می کنیم. وجود متصرمی است ولی عرف برایش یک وجود و یک واقعیت و یک حقیقت قائل است اخبار استصحاب همین مقدار را کافی می داند که عرف بگوید بوده و الان شک در بقای آن است. یقین به بودن آن و شک در بقای آن عرفاً جا می شود برای استصحاب. بعد می فرماید: مضافا بر اینکه این تصرم و این شدن که هر لحظه به لحظه دیگر تغییر به وجود می آید این در حقیقت در حرکت قطعیه است اما اگر حرکت توسطیه باشد یک وجود ثابتی است در حقیقت بین مبدا و منتها. منتها این وجود ثابت مبدا دارد منتها دارد ما در استصحاب شک می کنیم در انتهای آن که به انتهاء‌ رسیده است یا نرسیده است استصحاب می کنیم. مثلاً شب یا مثلا وقت نماز ظهر از زوال شرعی تا مغرب شرعی است زوال مبدا آن است و غروب شرعی هم مغرب شرعی انتهای آن. شک در انتهاء ‌می کنیم این یک موجود ثابت مستمر از مبدا تا منتها است فقط دارای استمرار است از مبدا تا منتها یک وجود واحدی است چند تا نیست آناتی نیست در حرکت توسطیه. یک حرکت مستمر است از مبدا تا منتها در اینجا استصحاب می کنیم و هیچ مانعی ندارد.

 

اشکال

پس اشکالی که می شود که مستصحب باید باقی باشد تا شک در بقاء آن بکنیم زمان و زمانی باقی نیست هر آن آن دیگری است بقایی وجود ندارد تا استصحاب بشود. این اشکال، جواب اجمالی این است که این آنات مستمر با دقت عقلی یکی پس از دیگری می آيد ولی از دید عرف همه با هم پیوسته است یک قطعه از زمان است و آنات پشت سر هم شده است یک قطعه، آن تجزیه اش مال عقل و دقت عقلی است. در استصحاب همین مقدار کافی است که عرف بگوید اینجا یک قطعه و یک برهه ای از زمان است و برای ما آن مقدار کافی است. مضافا بر اینکه منظور از حرکت حرکت توسطیه را در نظر می گیریم که لیل و نهار باشد بنابراین در نتیجه لیل و نهار قابل استصحاب است بلا شبهه و لا اشکال. در این رابطه یک سوال ها و یک ملاحظات تکمیلی وجود دارد که بحث و تحقیق تکمیلی درباره جریان استصحاب در زمان و زمانی برای فردا ان شاء‌الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo