< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی در استصحاب احکام شرائع سابقه

گفته شد که شیخ انصاری و محقق خراسانی قدس الله انفسهم الزاکیات قائل به اعتبار استصحاب نسبت به احکام شرائع سابقه هستند برای اینکه دلیل و وجود مقتضی یعنی شاکله و ساختار استصحاب کامل است. اشکالاتی که شده بود جواب دادند

 

اشکال محقق قمی و جواب آن از طرف شیخ

رسیدیم به یک اشکال آخر که محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب قوانین الاصول بحث استصحاب این اشکال را فرموده اند. علاوه بر نسخ فرموده اند که اگر قائل به استصحاب احکام شرائع سابقه بشویم لازمه اش این است که احکام حسن ذاتی داشته باشد تا ادامه و استمرار پیدا کند از شریعت عیسی تا شریعت اسلام. شیخ انصاری جواب دادند که چنین چیزی نیست، احکام حسن ذاتی ندارد اعتباری است احکام شرع بالوجوه و الاعتبارات است یعنی «الحسن ما اعتبره الشرع حسنا و القبیح ما قبحه الشرع» و ما خواندیم که حکم شرعی اعتبار است. بنابراین حسن و قبح اعتباری ندارد. بنابراین این اشکال زمینه ندارد که بگوییم استمرار احکام شریعت سابقه مستلزم حسن ذاتی است، احکام دارای حسن ذاتی نیست، «الحکم هو الاعتبار الشرعی» این اشکال بود و این جواب.

 

اما تحقیق

اما تحقیق این است که احکام الهی و امور وحیانی از سوی خدای متعال مطابق با خواست و اقتضای فطرت انسان جعل و اعلام شده است. «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»[1] بنابراین پس از آنکه مقتضای فطرت بود حسن آن و قبح آن فطری می شود. هر عملی که حسن و قبح آن براساس فطرت باشد آن حسن و قبح ذاتی است و برای توضیح مطلب توجه کنید فطرت و عقل دو روزنه ای است موهبتی از سوی خدا برای بندگان خودش. که اگر در بحث فقه اکبر بهترین آیه از آیات خدا وجود فطرت است کارایی فطرت راهگشایی فطرت درک فطرت. که نه به عقل می گنجد و نه به علم اما یک راهی است که بعضی از اهل معقول می گویند روزنه بین خالق و خلق است. این فطرت با عقل گاهی از لحاظ درک قابل جمع است که می توانیم بگوییم که فطرت و عقل از لحاظ متعلق نسبت اعم و اخص من وجه دارد. ماده افتراق از طرف عقل علاقه به حیات عقلی هرچند ذلت بار هم باشد هرچند در نهایت ذلت هم باشد عقل می گوید زنده بمان. مثلا افلاطون می گوید انسان زنده باشد ولو در بطن الاغ قرار داده شود یک روزنه ای باشد سرش بیرون بیاید و تنفس کند ارزش دارد این عقل است ماده افتراق از طرف عقل است. و ماده افتراق از طرف فطرت ملموس است شما یک برگ گل زیبا که می بینید این را چرا می گویید زیباست؟ عقل می گوید؟ نه، تجربه می گوید که علم است؟ نه، زیباست از کجا؟ از تشخیص فطرت آدم است. بنابراین ماده افتراق از طرف فطرت، و گاهی هم ماده اجتماع دارد درباره عبودیت و بندگی و پرستش هم فطرت می گوید که باید پرستشی داشته باشید هم عقل از باب تحسین قطعی عقلی می گوید باید انسان خدا را بپرستد که او مستحق پرستیدن است. این مطلب توضیحی بود. اما تطبیق: هر چیزی را که از افعال و اعمال می بینیم تمامی احکام شرع همه امور مذهبی و وحیانی زیبایی دارد به این معنا که واجبات یعنی زیبایی ها، محرمات یعنی زشتی ها. خوشبختانه تجربه علمی در طول مدت ادیان و علوم و بشر و تمدن ها به اینجا رسیده اند که تمامی دستورهای شرعی که الزام آور و ایجابی است خیلی زیباست. تمامی دستورها که سلبی است و الزام آور بسیار زشت است. مثل امانت خیانت، صدق کذب، عفت ناپاکی و کمک و معاونت و مزاحمت. همه این برنامه ها را که دانه دانه بررسی کنیم آنچه واجب است زیباست آنچه حرام است زشت است. چون این زیبایی ها و زشتی ها ذاتی است و زیبایی و زشتی افعال را خداوند به وسیله فطرتی که داده است به فهم و درک انسان خاضع ساخته که به وسیله فطرت درک می شود. بنابراین ما در بحث تحقیقی گفته ایم که برنامه نویسی روح انسان طوری تنظیم شده است که با رعایت واجبات و محرمات جواب می دهد یعنی آرامش، اگر واجبات و محرمات رعایت بشود آن برنامه نویسی الهی که صورت گرفته روی لوحه فطرت انسان جواب می دهد انسان آرام، موفق، انسان زندگی می کند و انسان برخورد می کند. با توجه به این نکته نتیجه ای که بگیریم این است که واجبات و محرمات در اصطلاح فقه همان زیبایی ها و زشتی هایی است که علوم اجتماعی یا علم الاجتماع درک کرده اند و همان حسنات و سیئات است که در روایت آمده. و همان فجور و تقواست که در قرآن آمده. بعد از یازده تا سوگند خدای متعال می فرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»[2] الهام یعنی در مخزن لوح فطرت این نقوش و این داده وارد می شود. در ظرف لوح فطرت آدم «فَأَلْهَمَهَا» اینها گنجانده شده، پس حسن و قبح افعال شرعی ذاتی است و آن ذاتیات از روزنه فطرت قابل درک است.

 

اشکالات

یک سوال و یک جواب: سوال این است که می گویند این حرفها درست است مسائل اجتماعی، ارتباطات صداقت و امانت تا به آخر همه اش درست است اما یک دسته افعال عبادی است. نماز مثلاً این از کجا بفهمیم که زیبایی ذاتی دارد و همین طور روزه، اینها حسن ذاتی اش از کجا معلوم بشود؟ ما صداقت و امانت و مسائلی که مربوط به زندگی اجتماعی بشود درک می کنیم اما تکالیف که شخصی هست و عبادی حسن ذاتی اینها از کجا؟ جواب: شما خودتان نیاز به این نیست که بروید از اهل سوال کنید یا ببینید. شما خودتان موقعی که نماز شب تان را بخوانید نماز صبح تان را بخوانید بعد از آن در انتهای نماز صبح در سجده بروید صد بار «شکرا» بگویید یک عمق دل یک حال و هوایی می آید یک لذتی می آید که دیگر آن لذتی در قالب بیان نمی گنجد. بعضی از این تجلیات را درک نمی کنید باید از معرفت و عشق سوال کنید، از عشق معرفتی باید سوال کنید. بعد از اینکه انسان در سرزمین عشق وارد شد عقل می گوید این دیوانه است ولی آن رفته است به یک وادی که از دسترس عقل بیرون است. نتیجه این شد که عبادت لذتی دارد که اهلش درک می کند اگر بگوید که ما درک نمی کنیم مشکل خودت است بیا تا ببینی و درک کنی. بنابراین اشکال که می شود اشکال برخواسته از جهل است نیامده است تا ببیند و وارد بشود که دنیا را یک نفر عابد بی مبالغه یک نماز شب را تا نماز صبح و تا انتهایش به کل دنیا و ما فیها نمی دهد. که تاریخ معروف و معتبر برای حضرت ابراهیم خلیل گفتند یک ندایی رسید «سبوح قدوس» قطع شد گفت یک بار دیگر بگو گفت مجانی نیست گفت نصف گله غنم را می دهد گفت «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح» نصف را داد، باز دلش آرام نگرفت گفت یک بار دیگر هم بگو، بار دیگر می گویم نصف دیگر را می دهم، گفت بله، دوباره تکرار کرد کل گله گوسفندان خودش را داد که دو بار از هاتف غیب بشنود «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح». بنابراین احکام شرعی، اذکار،‌اسماء الله اموری که سرچشمه وحی دارد با فطرت آدم از بالا هماهنگ شده است.

 

راه رشد فطرت

یک اشکال هم برخواسته از جهل و یک جواب، اگر این جوری است چرا اکثر مردم نیستند در این وادی، چرا خیلی ها از نماز هم لذت آنچنانی نمی برند و یا اینکه این عبادات برایش دل چسب نیست؟ فطرت هم قابل رشد است و هم قابل سرکوفت زدن و هم قابل خمول و جلوگیری کردن تا در وضعیت خمود برسد. هم رشد می کند هم جلوگیری و مهار می شود. راه دارد راه رشد فطرت دو نکته نظری و دو نکته عملی است: توکل و توسل عمیقاً، و پایبندی و حساس بودن روی واجبات و محرمات از لحاظ عملی. فطرت رشد می کند. و موانع زیاد است. اهل فطرت پاک کم اند چون «وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»[3] آنها که فطرت را زنده و شاداب و شکوفا حفظ کرده اند موفق اند بینش شان فرق می کند. یکی از نکته های بینشی این است که تجربه کنید اگر از گناه بدتان آمد فطرت الهی تان زنده است اگر از ثواب عبادت خوش تان آمد زنده است اما اگر در برابر گناه بی تفاوت باشد آدم دیگر خطری وجود دارد که فطرت کم کم به طرف خمود و جمود می رود. در نتیجه با رفع این اشکالات نتیجه این شد که این بحث هرچند که مربوط می شود به حسن و قبح ذاتی اعمال یک واقعیت غیر قابل انکار است. نکته اصلی باقی ماند که پس ما رای شیخ انصاری را چه کنیم؟ در اینجا درباره بیان شیخ انصاری که آنچه که فرموده اند که وجوه و اعتبارات است کاملا درست است اما در وادی تشریع. در وادی تشریع احکام الهی اعتبار شرع است از این منظر می توانیم بگوییم احکام الهی شرع بالوجوه و الاعتبارات است اما اگر پنجره دیگر باز شود می بینیم که فطرت چه می گوید از آن پنجره حسن و قبح احکام شرع قابل انکار نیست. این بحثی بود که تداعی شد با یک بحث معرفتی همراه شد. اما این مطلب هرچند سبک و سیاق خودش را دارد حسن و قبح احکام شرع ذاتی است اما ربط به بقاء و ابقاء ندارد. برای اینکه آن وادی دیگری است احکام شرع که باقی بماند راه خودش را دارد که جعل کامل است یا ناقص، حسن و قبح اشیاء که برای احکام شرع اسلام آمده است شرع اسلام شرع کامل است یکی از رموز خاتمیت در بحث نبوت خواندیم که گفتیم نبوت یک ضرورت است هدایت انسان چند تا راه می طلبد یک راه کافی نیست، عقل، فطرت، نبوت یعنی هدایت عملی می طلبد. و نبوت یک ضرورت است برای هدایت بشر. در بحث نبوت گفتیم در معارف الهی هم نوشته شده است. در اینجا گفتیم که نبوت نبی خاتم نبوت آخرین است. چند تا توجیه داشت: یک توجیه اش این است که شرع اسلام کامل ترین شریعت است. نقصی ندارد. در حقیقت شرائع دیگر مراحل و مدارج تکامل بوده است تا رسید به مرحله نهایی. یک پیامبری بیاید که کامل ترین و یک شرعی بیاید کامل ترین و جامع ترین، بنابراین در صورتی که جامع و کامل است و خواهد بود آنچه از شرع حضرت عیسی که آخرین شرع بوده قبل از شرع اسلام خوبی هایی داشته است آنها در درون شرع اسلام آمده و موجود است. مثلاً آنها اجمالاً عبودیت دارند و رحم و مروت دارند تا بدانجا که افراط هم می کنند به زبان حال و قال می گویند و داعی جذب شان هم این است که می گویند دین مسیح دین رحم و رافت و مهربانی است. مهربانی از عمق روح آدم سرزده است. بیایید با مهربانی زندگی کنید. یکی از مراجع قم رفته بود بیمارستان در آمریکا بستری شده بود یک مسیحی گفت کنار بسترش بود جایش را با من عوض کرد دید من روحانی هستم احترام کرد. بعد از که صحبت شد گفت که دین مسیح دین مهربانی است اما دین اسلام دین خشونت است اصلاً رحم نیست مروتی نیست، این مردی که از این جا رفته بود شخصیت فضل و کمال بلد بود که بگوید اسلام وضعیتش طوری است که برای خدا این اعتقاد را دارد که خدا ارحم الراحمین است. پیامبرش هم در قرآن «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ»[4] و رحم و مروت خاصیت لا ینفک یک مومن است. یک مومن یعنی صاحب رحم، جوابش را داده بود اما تمام آنچه که دارد این رحم است که اعلام می کنند بیایید که ما مکتب و مسلک مهربانی هستیم. و بی خبر از آنکه شرع اسلام برنامه و متونی که دارد درباره رحم چند برابر تا رحمی است که در مکتب مسیحی آمده است. اما یک اشکال و یک جواب: اگر این جوری هستند این مسلمانها چرا این جوری شده اند، چرا بی رحمی دیگر حجت قاطع برای مسیحی ها داعش است دیگر، به نام اسلام بی رحم ترین فاسدترین بی منطق ترین بشر که نه، حیوان درنده در روی دنیا داعش است به نام اسلام. خب ما که می گوییم از ما بشنوید بیایید از حوزه علمیه عظمای قم و نجف گوش بدهید تا اسلام را برایتان تعریف کنند و بگویند اسلام چیست. اسلام یعنی در مناجات ها «اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شئ» این یک جمله جمله ای است که آن فرانسوی را مسلمان کرد تا آمد شهید شد. این دعای کمیل به نام کمال کرسل، با یک دعای کمیل مسلمان شد شیعه شد قم آمد طلبه شد جبهه رفت و شهید شد. در این شرائط و در این اوضاع آنهایی که اسلام را در خدمت خود و ابزار سلطنت خودش قرار دادند سلطنت آل سعودی، سلطنت اموی و عباسی اینها که دیگر با اسلام ربطی ندارند. اسلام را ابزار خودشان قرار داده اند که سلطنت بکنند. اما شما اسلام واقعی را یک قطعه تاریخی را در زمان خلافت ظاهری حضرت امیرالمومنین مطالعه کنید.

سوال:

پاسخ: این مطلب هرچند حسن ذاتی افعال با شرحی که داده شد قابل انکار نیست ولی ربط به استصحاب ندارد. نه اشکال است و نه موید برای استصحاب. خط استصحاب را از طریق نسخ و از طریق وحدت قضیتین دنبال می کنیم.

 

سوال:

پاسخ: ما در بحث توحید چند تا مرحله داریم، به طور کلی اگر بگوییم دو مرحله داریم و اگر دقیق تر بگوییم سه مرحله داریم. دو مرحله اصلی اعتقاد و اثبات وجود خدا فقط، این مرحله اول، مرحله دوم اعتقاد به وجود خدا و معرفت اسماء و صفات. برهان فطرت در آن بحث برای مرحله اول کارایی دارد ما فقط با برهان فطرت که یکی از برهان ها هست آن جوری که آنجا بحث شده است ما یک طور دیگر بحث می کنیم. برهان فطرت اثبات می کند وجود خدا را. اصل کار ما این است وانگهی اسماء و صفات را ما از براهین دیگر که عمدتاً عقلی است اثبات می کنیم و یک مقدار هم وحیانی می شود که آن وحیانی ها هم بر اصلش از جای دیگر ثابت است برای ما، بعد در جهت اسماء و صفات ما را هدایت می کند که خودش بحث کلامی خاصی هست. اینها اسماء و صفات چیزی است اما درک فطرت خود خدا می فرماید «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ» خود خدا در قرآن می فرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo