< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق و جمع بندی نسبت به تعریف اجتهاد

اجتهاد به معنی لغوی اش تحمل مشقت شد و معنای اصطلاحی اش همان آشنایی با مبانی در حدی که توان بر استنباط پیدا کند که این شرح مساوی است با کلمه فقیه آن هم در اصطلاح. و گفته شد که تعاریفی که شده است دو تعریف مشهور در حقیقت دو عنصر بهم پیوسته است

 

نکته تکمیلی

موید این مطلب یا نکته تکمیلی در کلام سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه همین بحث در بیان اقسام اجتهاد می فرماید: اجتهاد به معنای ملکه داشتن اهلیت برای تقلید ندارد. یعنی ملکه تنها کافی نیست باید استفراغ وسع اضافه شود. نتیجتاً تعریف صحیح همان دو بیانی است که کنار هم قرار بگیرد یک مجتهد در حدی برسد که ملکه بدست بیاورد و توان استنباط و آن را بکار ببندد تا سر حد وصول به استنباط احکام. و آن تعبیری که «الجمع اولی» اینجا دیگر خیلی خوب است که هر دو تعریف در کنار هم اجتهاد را برای ما معرفی می کند. در ضمن یک اشکالی که نسبت به تعریف قدماء گفته شده بود توجیهی دارد که در ضمن بحث ها به آن شیوه کاری اشاره شده است. اشکال این است که در تعریف مشهور آمده بود که «استفراغ الوسع الی تحصیل الظن علی الاستنباط» اینجا جواب این است که این اصطلاح ظن در قدیم همان اماره ای است که الان می گوییم. اصطلاح ظنون در قبل از تطور مساوی است با حجت بعد از تطور. مطلق ظن را که نمی گویند تا انسدادی باشند ظن خاص و معتبرکه مساوی با حجت است. پس دو اصطلاح قبل از تطور و اصطلاح بعد از تطور که ملاحظه بشود اصلا اشکالی وارد نیست. منظور از آن ظن ظنی است که پشت سرش یک حجت معتبر وجود دارد. و ما که می گوییم اجتهاد استفراغ وسع تا تحصیل حجت همان حجتی است که آنها هم داشتند منتها ما مصدر ظن را در نظر می گیریم و قدماء صادر را در نظر می گیرند که صادر می شود ظن و مصدر می شود حجت. بنابراین با توجه به این نکته اشکال از اساس مرتفع است. سیدنا الاستاد در نهایت تعاریف به یک جمله اشاره می کند، می فرماید: پس از آنکه ما گفتیم که استفراغ وسع در نظر است برای تحصیل حجت در جهت استنباط که این تعریف منطبق است با تعریفی که خواصی از قدمای اصول گفته اند، صاحب معالم فقه را که تعریف می کند در ضمن تعریف فقه تعریف فقیه و مجتهد روشن می شود،‌ می فرماید: «الفقه فی اللغه الفهم و فی الاصطلاح هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه الکلیه عن ادلتها التفصیلیه». چرا می گوییم خواص؟ برای اینکه آن تعریفی که علامه فرمود مشترک است بین اصولیون شیعه و اصولیون ابناء عامه. حاجبی هم آن تعریف را آورده اما آن تعریفی که صاحب معالم فقیه عاملی بیان فرموده است فقط در کتب اصولیه پیروان اهل بیت ثبت شده از این جهت عنوان خواص برایش اعلام شده.

 

اشکال و جواب

تا به اینجا که تعریف را کامل کردیم یک نکته ای را شرح بدهیم که درباره تعریف حقیقی اشکال و نقدی به اطراد و انعکاس مطرح می شود و محقق خراسانی جواب می گوید که تعریفها تعریف های حقیقی نیست، تعریف که حقیقی نبود در پی جنس و فصل نیستیم. ولی در هر صورت باید یک ضابطه ای داشته باشد و یک ساختار و یک شاکله داشته باشد این اشکالی بود، حداقل تعریف در حد پایین خارج از حدود جنس و فصل ضابطه مند باشد. نمی شود که تعریف لفظی را بگوییم که هیچ ضابطه ندارد اگر این را گفتیم که اشکال برمی گردد که این تعاریف مختلف و متعدد ضابطه اش چیه؟ پس خالی از اشکال نیست. در جواب گفته می شود که تعریف حقیقی که ضابطه دارد ضابطه فقط جنس و فصل است اگر تعریف به جنس و فصل بود تعریف حقیقی است و اگر نبود تعریف حقیقی نیست. اما اگر از جنس و فصل بیرون بیاییم تعریف را تسامحا تعریف می گوییم بلکه حقیقتاً توضیح است، همین که شرح الاسم می گوییم کلمه تعریف به جا نیست و حقیقتا توضیح است. مثال می زند محقق خراسانی که در لغت نامه یک کلمه را به کلمات دیگر توضیح می دهد، تعریف نیست مثلا صعید وجه الارض، ما یقع فی خارج الارض و ما لم یکن فی باطنه،‌ اینها نه جنس است و نه فصل است یک توضیحاتی است که کلمه را می خواهد برای طرف معنایش را شرح بدهد. بنابراین ضابطه ندارد اما هدف دارد، در علم و در بحث اگر هدفمداری در کار بود دیگر به وسیله و مبادی نظر نمی کند به هدف نظر می کند. هدف توضیح معنای کلمه است. در پایان این تعریف اجتهاد به دو نکته تکمیلی اشاره کنیم آنگاه برویم به اقسام اجتهاد. نکته اول اختلاف نظر بین اصحاب نسبت به اجتهاد و عدم اجتهاد، که این اختلاف مربوط می شود به اصولی ها و اخباری ها. در بحث بعدی شرحش خواهد آمد ولی الان برای یک آگاهی ابتدائی به اشاره نیاز داریم. در دید ابتدائی درگیری محکمی وجود دارد که اخباری ها می گویند پای استدلالیان چوبین بود که می گویند شما استدلال می کنید به ظنیات و به قواعد و از مکتب اهل بیت به دور می روید. ماییم که فقط روایات، آنچه آمده باشد از اهل بیت که آن اصل است و منبع علم است. اولا یک جوابی برای خودمان و ثانیا برای اخباری ها، جوابی که پیش خودمان تحلیلی داریم این است که ما استدلال ما در مقام استنباط جانمایه اش ادله اربعه است. منتها ابزارسازی شده است، اصول و قواعد قانون ها را تنظیم کرده اند صاحبان فن، قانونهایی که برگرفته از ادله اربعه است. خارج از قرآن و سنت نیست. موارد جزئی که هیچ دلیل نداشته باشیم اصل عملی عقلی که اگر اشکال بکنید آن هم یک عموماتی از نصوص دارد. اما جوابی که برای آنها می گوییم که در تعریف که ما گفتیم تحصیل حجت که با شما اختلاف نخواهیم داشت چون شما هم می گویید که رسیدن به احکام از طریق حجت باید باشد در این جهت که اصلا اختلاف نداریم. و اما در عمل که بیاییم روایات را که شما اصل می دانید ما هم می گوییم که مصدر اصلی استنباط نصوص است به همان روایات برمی گردیم. بحث رجالی ما فرق دارد بماند که یک بحث مبانی است ولی در کل اگر بیاییم از نزدیک بحث کنیم جانمایه استدلال ما نصوص است و شما هم این را می گویید. ولیکن این بحثی است که فقط مطرح بشود هرچند از اصحابنا الاخباری خبر زیادی در دست نیست. گفته می شود که در کربلا یک عده ای هستند و در کشورهای دیگر نماینده های جزئی وجود داشته باشد ولی در حدی نیست که مکتب برجسته و شاخص نشان داده شود. اما در مجموع اینها دوستان و از اصحاب اند و مورد طرد و بیزاری و تنفر نیستند. و اما اختلاف درباره اجتهاد بین ما و ابناء عامه: این اختلاف هم در حقیقت یک اختلاف بسیار شدید و در عین حال در واقع بسیار ساده و قابل حل است. دلیل اصلی اش این است که ارتباط مذاکره ای دوستانه نیست عصبیت و غرور از طرف آنها حاکم است و در طول تاریخ این بوده و زمینه ای که به طور کل بیایند بحث کنند درباره مسئله اجتهاد اختلافی دیده نمی شود. که آن دو نکته ای که گفتیم که باعث رفع اختلاف نظر بین امامیه و ابناء عامه می شود این است که اولا آنها اجتهاد را نسبت به آن چهار نفر مجتهد می دانند منتها بقاء بر تقلید میت. و نکته دوم این است که الان هم در وضع فعلی هم هر کدام فرد مجتهد دارند و مرجع فتوا دارند مجتهد یعنی کسی که احکام را از روی ادله فهمیده و فتوا می دهد و مرجع فتواست. بنابراین از این جهت اختلافی وجود ندارد و در حقیقت مسئله از حد یک نزاع لفظی فراتر نمی رود.چون مسئله اجتهاد در ادله اش می رسیم که یک امری است که انکار ندارد که آن را بپذیریم، مسئله اجتهاد و تقلید یک ضرورتی است که قابل انکار نیست.

 

تاریخ اجتهاد

و اما نکته ای که بحث می شود این است که درباره اجتهاد و ضرورت اجتهاد گفته می شود پیشینه اجتهاد در تاریخ پس از پیامبر بوده. ابناء عامه پس از پیامبر بقیه ائمه و خلفاء همه را مجتهد می دانند اینها اسمایشان مجتهدین هستند. اگر یک عبارت را بکار ببریم اغراق نیست و آن این است که کلمه اجتهاد و عنوان مجتهد در مسلک خلفاء برجسته تر از اجتهاد و مجتهد در مکتب اهل بیت بوده. آنها خلفاء را مجتهد می دانند و معروف این است که می گویند معاویه در اجتهاد خود خطا کرد. و تمامی خلفاء را تا آخر هم خلیفه و هم مجتهد می دانستند تاریخش آمد تا ائمه اربعه مذاهب که اینها هم مجتهد شدند. اما در مکتب اهل بیت هم پس از غیبت کبری عنوان مجتهد و مسئله اجتهاد بکار رفته هرچند فتوا در زمان خود معصوم هم بکار می رفته درباره ابان گفته شده است «اجلس افت الناس» منتها آنجا ما گفتیم که منظور از افتاء فتوای به معنای مصطلح متاخر نیست آن فتوا به معنای نقل حکم شرعی از سوی امام است. پس از آن آمد و این اجتهاد به طور طبیعی از زمان غیبت به این طرف براساس سیر طبیعی به اینجا کشیده شد. چون زمان معصوم زمان حضور از دست داده شد و زمان غیبت رسید و زمان ظلم و اذیت و خطرات رسید و بعد دسترسی مشکل شد کتب ضلال زیاد شد و کتب روایات قسمتی محو یا آتش زده شد و قسمت اعظم و قابل توجه بسیار به سختی نگهداری شد. وانگهی به تدریج تا رسید زمان امام عسگری و غیبت صغری که نواب اربعه بود و تا شیخ مفید، این تاریخ را که شنیده اید می گویند موسس مکتب فقهی شیعه شیخ مفید است. سرّش این است که در زمان ایشان وضعیت طوری رونق گرفت که فقه اهل بیت و مکتب فقهی اهل بیت برجسته شد و مکتب تدریس و تحقیق پا گرفت و اجتهاد به این معنایی که ما الان داریم در آنجا شکل و صورت گرفت. لذا تاریخ و پیشینه اجتهاد به معنای خاص در مکتب اهل بیت از زمان شیخ مفید رونق و سامان یافته است. بحث بعدی ان شاء‌الله اقسام اجتهاد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo