< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی در مورد اجتهاد و مبانی آن

به طور کل گفته شد که از منظر محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه عمده ترین مبنا از مبانی اجتهاد فراگیری علم اصول است و سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه به علم رجال بیشتر عنایت کرده اند که از مبانی و بنیادهای اجتهاد آشنایی با علم رجال است. برای تکمیل بحث شایسته است که به کلام و اقوال قدمای اصحاب مراجعه کنیم. سید مرتضی علم الهدی[1] قدس الله نفسه الزکیه و همین طور شیخ طوسی[2] قدس الله نفسه الزکیه چند مطلب مهمی را بیان کرده اند که تعرض آن مفید فائده است. یک نکته توضیحی عده بعد از ذریعه نوشته شده است سبک و سیاق با هم مساوی است و تنظیم و تنسیق شکل هم هستند. و عناوین هم با هم تطبیق می کند. طبیعتاً معاصر هم بودند و استاد و شاگرد هم بوده اند. یعنی شیخ هم با سید هم درس بود هر دو شاگرد شیخ مفید بود و هم شیخ پیش خود سید هم درس خوانده اند.

 

چند نکته

رای سید علم الهدی و شیخ قدس الله انفسهم الزاکیات درباره مبانی اجتهاد در کتاب ذریعه و کتاب عده چند نکته اضافی بر آنچه که گفتیم ارائه می کند که تعرض آن نکته ها برای ما لازم و مفید است: نکته اول این است که این دو می فرمایند: یک مجتهد باید عالم به اصول عقائد باشد معرفتش درباره اصول عقائد توحید و نبوت و امامت و معاد و عدل کامل در حدی که اگر یک شبهه ای به وجود بیاید بتواند رفع شبهه کنند و این پایه و اساس است به اصول عقائد معرفت کامل که در حقیقت اصول عقائد اسم دیگرش فقه اکبر است. و آرزو داریم که در حوزه درس اصول عقائد بسیار دقیق و جدی مطرح بشود. که متاسفانه این رسم نیست، می آیند از شهرستان ها یا از کشورها با همان عقائد خانوادگی شان، اینجا یک کلام بکنند و یک مقدار هم عقائد بخوانند بسیار ابتدائی است خواندن و بحث عقائد فقه اکبر بسیار لازم است یک فقیه و یک مجتهد طبق رای سید علم الهدی و شیخ طوسی باید اصول عقائد را به طور کامل اشراف داشته باشد در حد یک متبحّر. و نکته دومی که می فرماید این است که علاوه بر این علم تفسیر کتاب الله آشنایی با تفسیر داشته باشد ادبیات تنها جواب نمی دهد برای تفسیر، باید به علم تفسیر هم آشنا بشود و بعد می فرمایند: اجماع را هم بفهمند، فهم اجماع و اعتبار اجماع و خصائص اجماع بسیار مهم است. مثلاً نشود از کنار اجماع بگذرد و خلاف اجماع بکنند. نشود که یک اجماع ادعائی که ریشه نداشته باشد را اعتماد کنند. فهم اجماع دقیقاً جزء مبانی اجتهاد است به قول سید علم الهدی و شیخ طوسی. و همین طور می فرمایند: در استنباط احکام باید علم به حکم پیدا کند. یعنی یک حکم که برایشان قطعی بشود اعلام بکنند و فتوا بدهند و فتوای ظنی برایشان مجاز نیست. فتوا باید از روی علم باشد،

 

رد قیاس در اصول ابناء عامه

اینجاست که یک پنجره باز می کند می فرمایند: «لیس من مذهبنا قیاس». قیاس در اصول ابناء عامه یکی از مبانی اجتهاد اعلام شده است اساس ندارد. اولاً از سوی نصوص ما رد و نهی شده است. و ثانیاً‌ خود قیاس در عین حالی که یک درک ظنی است نکته اصلی اش این است که قیاس یک درک شخصی برای خود فرد است. خود فرد قیاس می کند از یک حکم خصوصیتی را به یک حکم دیگر تسری می دهد. یک حکمی است که منشا آن فقط نفس خود فرد و فهم خود فرد بدون هیچ پشتوانه دیگر از نصوص و اجماعات. بنابراین قیاس با این دو نکته مردود است. مضافا بر اینکه قیاس فتوای به غیر علم به حساب می آید. با توجه به این نکته ها که گفته شد باید به نصوص مراجعه کنیم که کیفیت اجتهاد و کار و شیوه اجتهاد و وصف اصلی اجتهاد چه باشد، از نصوص استفاده کنیم. برای تایید مطلب محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «اجتهاد بذل الجهد لاستنباط الاحکام الشرعیه»[3] با تمام جدیت هر قدر توان دارد توانش را در همین قسمت خلاصه کند. بذل جهد برای استنباط قطعی احکام شرعیه. و همین طور علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اوصاف و شرائط اجتهاد هشت امر دارد، امر هشتم قوت و توان برای استنباط احکام شرع.[4] این که از بیان این اعاظم استفاده می شود یک قوت و توان بالایی می طلبد تا احکام را از روی علم یا علی الاقل از روی اطمینان استنباط بکند. از نصوص استفاده کنیم که اگر فتوا از روی علم نباشد چه می شود؟ که صحیحه ابی عبیده است. «قال ابوجعفر الامام الباقر من افتی الناس بغیر علم و لا هدی من الله لعنته ملائکه الرحمه و ملائکه العذاب و لحقه وزر من عمل بفتیاه»[5] کسی که فتوا بدهد به غیر علم، غیر علم افراد جعّال و وضّاع جداست. افرادی که در مسند اجتهاد هستند یا خود را می دانند فتوا بدهند به غیر علم و غیر هدایت، چون که ما در اجتهاد گفتیم که دو جلوه یا دو صورت دارد: یک رویه آن رویه کار است که خود مجتهد کار کند این علوم و این مقدمات و این مبانی را فرابگیرد. رویه دوم دست ما نیست رویه معنوی است. رویه دوم این است که یک هدایتی باشد یک هدایتی از مولی باشد تا آدم ولایتش کامل نشود به فقاهت نمی رسد. یک اصطلاحی است که می گویند قوت فقاهت ارتباط دارد به قوت ولایت. تا قوت ولایت نباشد فقاهت قوت نمی گیرد. در این حدیث اگر عنایت می کنید «بغیر علم و لا هدی» این هدی اشاره به این نکته ای است که گفته شد. بنابراین اگر مجتهد در یک مسئله ای علم حاصل نکند فتوا دادن او آن گرفتاری ها را دارد. روایت دوم صحیحه هشام بن سالم است. «قال قلت لابی عبدالله علیه السلام ما حق الله علی خلقه قال ان یقولوا ما یعلمون و یکفّوا عما لا یعلمون»[6] از مسئله ابتدائی بگیرید تا انتهائی. یک جایی طلبه هستید شئوناتی دارید عامی یک سوالی می کند جوابش را ظاهرا اگر بگوید نمی دانم سخت است، یک امتحان است بگوید نمی دانم. این نمی دانم پیش آنها نفس آدم می گوید پایین آمدی ولی روح آدم می گوید از امتحان خوب آمدی. نمی دانم مراجعه کنم. اگر از روی قواعد یک چیزی بگویید، بنده مسئله می پرسند گاهی می گوید فتوای مرجع را نمی دانم فعلا، اما قواعد این را می گوید. این گونه بگویید اشکالی ندارد ولی اگر یک چیزی از توجیهات نفسانی بگویید بسیار خطری است. «یکفوا عما لا یعلمون» این درباره اجتهاد هم هست. این فتوای به غیر علم بود. مطلب دوم رد بر قیاس که شیخ طوسی و سید مرتضی قدس الله انفسهم الزاکیات در این مبانی اجتهاد این نکته را تعرض فرموده اند که لازم بود ما هم در اصول کم و بیش داریم جایش اینجاست که بگوییم قیاس از مبانی نیست. با آن دو دلیلی که گفتیم مضافا بر اینکه نصوصی در این رابطه داریم که به ما مطلب را بیان می کند. که این دو روایت مربوط می شود به قصه ابوحنیفه در برابر امام صادق سلام الله علیه نسبت به مسئله قیاس. ابوحنیفه آمد پیش امام اباعبدالله فرمود:‌ «قال لابی حنیفه انت فقیه العراق» چون مادرش عراقی بود، «قال نعم قال بم تفتهیم قال بکتاب الله و سنته نبیه قال یا اباحنیفه تعرف کتاب الله حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ» حدیث طولانی است بعد احتجاج شروع شد، امام فرمود: اگر چیزی در کتاب نبود و در سنت نبود چه می کنی؟ گفت «اقیس و اعمل فیه برأیی» این اعتراف است نه در کتاب است و نه درسنت است قیاس می کنم و درباره آن به رای خودم عمل می کنم. «فقال الامام الصادق یا اباحنیفه ان اول من قاس ابلیس الملعون قاس علی ربنا تبارک و تعالی فقال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلفته من طین قال فسکت ابوحنیفه»[7] احتجاج روایت دارد. روایت دوم که در احتجاج شیخ طبرسی آمده است «عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال لابی حنیفه فی احتجاجه علیه فی ابطال القیاس» چند مورد را براساس قیاس آقا فرمود که اگر قیاس کنی اینها عکس آن درمی آید. الی ان قال «تزعم انک تفتی بکتاب الله و لست ممن ورثه وتزعم انک صاحب القیاس و اول من قاس ابلیس و لم یبن دین الله علی القیاس و زعمت انک صاحب الرای و کان الراس من الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ثواباً و من غیره خطا لان الله تعالی قال فاحکم بینهم بما اراک الله و لم یقل ذلک لغیره» سرنوشت قیاس برای معلوم شد.

 

دو روایت برای تکمیل بحث

باز دو تا روایتی را برای تکمیل مطلب بگویم، روایتی که کسی بدون مستند حلال و حرام و احکام الهی را بلد نباشد و از راه قیاس یا ظنیات استنباط بکند و برای مردم اعلام کند، چه می شود؟ این بدعت است و گمراهی. از امام صادق روایت از اسحاق بن عمار است که ثقه می شود در حدیث مفصلی «فذلک استأمن الرای و القیاس فی دین الله و ترکوا الاثار و بانوا بالبدع و قد قام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کل بدعه ضلاله فلو انهم اذا سالوا عن شئ من دین الله فلم یکن عندهم فیه اثر عن رسول الله ردوه الی الله و الی الرسول و الی اولی الامر منکم و علمه الذین یستنبطونه منهم من آل محمد صلی الله علیه و سلم».[8] روایت دیگر که این روایت هم سندش درست است محمد بن ادریس فی آخر السرائر نقلاً عن کتاب هشام، هر روایتی که از آخر سرائر مستند به کتاب نقل می کنیم این سند درست است. «عن ابی عبدالله علیه السلام قال انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا»[9] این همان جمله ای که شنیده اید که اجتهاد رد فروع بر اصول. صاحب وسائل محدث عاملی از این حدیث این گونه فهمیده است که منظور از اصول قواعدی است که از ائمه اطهار برای ما رسیده باشد و ما روی آن قواعد مسائل مختلفی را مترتب کنیم و فروعی بر آن ترتیب بدهیم. «نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا» القای اصول از سوی ائمه هست و فهم ترتیب فروع بر آن اصول کار اجتهاد هست. پس از این جمله می توانیم دو معنا استفاده کنیم: یک معنا همان بود که صاحب وسائل فرموده است، معنای دیگر هم آن شد که سید علم الهدی و شیخ فرمودند که ما باید اصول عقائدمان را کامل بکنیم اصول که کامل شد آنگاه فروع دین را در ارتباط با اصول بتوانیم درست تنظیم کنیم. معنای دیگری را که ما از این جمله می توانیم استفاده کنیم این است که اصول و قواعد که ائمه فرموده اند ما القاء می کنیم عنایتی است که از سوی آنها داده می شود. آن اصول و آن قواعدی که برای ما از سوی ائمه علیهم السلام برسد مثلاً فرض کنید مثل قاعده لا ضرر و مثل لا تعاد، قواعد زیاد منصوصه و یک عده قواعد مستنبطه و همین طور قسمتی از اصول مثل استصحاب و برائت و غیره، اینها اصولی است که در حقیقت ریشه و اساس آن از سوی اهل بیت آمده. این اصول را ما خوب بفهمیم این اصول القاء شده از سوی ائمه هست. اصول را که خوب فهمیدیم روی آن اصول فروع را ترتیب بدهیم. این معانی از این جمله مبارک استفاده شد و این جمله همان جمله معروفی بود که شنیده بودید. چند نکته باقی مانده است که جلسه بعد ادله وجوب اجتهاد و تقلید است که بسیار مهم است و متاسفانه در بحث اجتهاد و تقلید ادله وجوب اجتهاد برجسته عنوان نشده، ادله وجوب تقلید اشارت هایی شده است. که چه ادله ای اقامه کنیم برای وجوب اجتهاد، این عنوان نشده است در بحث اجتهاد، این ادله را برای شما شرح می دهیم. که ان شاء‌الله جمع بندی بین دو مسلک روایی و جمع بندی که اجتهاد چیست این مبانی چه بود ما خوانده بودیم که مدارک اصلی ادله اربعه است ارتباط تا کجاست که ان شاء‌الله فردا در جمع بندی.


[1] الذریعه فی اصول الشریعه، السید الشریف المرتضی، ص536.
[2] العده فی الاصول، الشیخ الطوسی، ص743.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo