< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق درباره موضوع علم و عوارض ذاتیه آن

تا به اینجا بحث شد که موضوع علم اصول تعریف قدماء ادله بود تعریف سید بروجردی و امام خمینی حجت بود و تعریف محقق خراسانی موضوع علم اصول عین مسائل آن علم است. این اجمالش بود. گفتیم مسئله موضوع علم اصول تا حدودی قابل فهم است نه تا حدودی بلکه به راحتی قابل فهم است بحثی نداریم. اگر تا اینجا بود هیچ بحثی نبود. منتها یک جمله اضافه شد گفته شد که موضوع علم اصول «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه».

 

ما یبحث عن عوارضه الذاتیه تعبیر فلسفی

این «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» چیست. آنچه که ما جمع کردیم گفتیم این تعریف «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» تعریف فلسفی است. این تعریف را گفتیم در کتب معتبر فلسفی می بینیم. در کتاب اسفار عین این تعبیر است. تعبیری که در کفایه است درست از اسفار منتقل شده. «موضوع کل علم کما تقرّر ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه». بنابراین این عبارت درست همان عبارتی است که در اسفار آمده است. و باز هم محققین جلسه گفتند که این اسفار اول نبوده علامه حلی در جوهر النضید که شرح منطق تجرید است که تجرید دهها شرح دارد اولین شارح تجرید علامه حلی است فاصله زمانی اش هم کم است علامه حلی زمان محقق طوسی یا به اصطلاح خواجه طوسی را درک کرده چون که علامه حلی شاگرد دائی شان محقق حلی بود و محقق حلی با محقق طوسی یعنی خواجه طوسی بحث معروفی دارد درباره قبله که در جلسه با هم بحث کردند که در قبله ان شاء الله خواهد آمد. پس علامه حلی که اولین شارح است زمان خواجه طوسی را هم درک کرده شرح نوشته در همین کتاب جوهر النضید تحت عنوان احوال العلم آمده است که «موضوع کل علم ما یبحث فی ذلک العلم عن اعراضه الذاتیه»[1] کلمه عوارض را به اعراض عوض کرده است و ضمیر را ظاهر آورده. ما گفتیم که علامه حلی هم در منطق که بحث می کند منطق همان در اصل منطق ارسطو و همان مطلب را بحث مرتبط با فلسفه است تعریف فلسفی است و تعریف فقهی نیست و مدرکی که الان برایتان ارائه کنم کامل تر آن این است که خود ملاصدرا به اصطلاح صدر الدین شیرازی رحمه الله تعالی این تعریف را از شیخ الرئیس گرفته است از ابوعلی، بوعلی سینا اسمش در بین فلاسفه و خواص شیخ الرئیس است. اسم خود ملاصدرا آخوند است اسم شیخ الاشراق محیی الدین شیخ است و اسم بوعلی شیخ الرئیس است. اسم یعنی لقب مشهور. کتاب الهیات شفاء که یک جلد است شیخ الرئیس بوعلی سینا موضوع علم را در ضمن بیان موضوع علم الهیات که شرح می دهد می فرماید: موضوعات این اند از جمله در مثال «الطبیعیه» که طبیعیه با ترجمه امروز می شود فیزیک یعنی جهان و جسم و طبیعت. این عبارت شیخ الرئیس است «موضوعها الاجسام من جهه ما هی متحرکه و ساکنه و بحثها عن العوارض التی تعرض لها بالذات» ترجمه اش «یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» من در فلسفه از بوعلی بالاتر نمی دانم. در فلسفه به سراغ کتب ارسطو افلاطون نمی روم مطالبش را دارم چون آنها این در الهیات کتاب ننوشتند ارسطو ملحد است موحد نیست و در الهیات فقط بوعلی هست که کتابش معرکه کرده است.

 

سوال: دلیل بر ملحد بودن او چیست

پاسخ: دلیل بر ملحد بودنش این است که با پیامبر ارتباط نداشته با عقل خالص است

 

سوال: بوعلی تعبیراتی در مورد ارسطو است

پاسخ: یک فردی درباره استاد خودش اغراق کند اشکالی ندارد. قطعا عاطفه ایجاد می کند عطوفت استادی شاگردی ایجاد می کند که چیزی بگوید تعاریف ایشان در مورد ارسطو دال بر این نیست که ارسطو پیامبر باشد. حکیم مساوی با موحد نیست. آن زمان فقط عقل و محور عقل بحث از وجود و طبیعت و اخلاق و عالم علّی و سفلی و در محدوده عقل با پیامبران ارتباط نداشتند ارسطو براهین و مطالبش در فلسفه اسلامی گنجانده شده است منطق ما هنوز منطق ارسطو هست تقریبا در شکل کاملش ولی ما دنبال کتاب های ارسطو به طور مستقل نمی رویم. اولا بوعلی سنگ تمام گذاشته و ملاصدرا کاملش کرد نیازی نداریم و ثانیا ایشان موحد نبود ایشان ملحد بود و چون ملحد بود من با ملحد میانه ندارم. اما درباره نظرات فلسفی اش ما از هر کسی باشد نظرات علمی نظرات فلسفی از مسلمان باشد یا از کافر باشد دستور دینی ما و فطرت ما ایجاب می کند که از آن استفاده کنیم. چرا ارسطو ملحد مانده است ما چه کار داریم ما از این مقدار می دانیم که در تاریخ یونان که قدرت اصلی در مرکز در آتن بود ارسطو و سقراط و افلاطون و بعضی از اطرافیان آن یک چیزی بود در دنیا قدرت اول در برابر انبیاء به طور عملی، مخالفت نمی کردند چون کارشان فقط کار فلسفه بود اما یک استقلالی داشتند یک جاذبه ای داشتند یک قدرت خاصی. این دلیلی که ظاهرا می شود بگویید که ارتباط شان ضعیف بود با انبیاء. یک آیه قرآن است که عقل را نبوت کامل می کند. بنابراین عقل اگر تنها باشد عقل تنهای تنها افلاطون که معلم است می گوید من می خواهم زنده بمانم حیات را دوست دارم ولو باطنم کل بدنه ام داخل شکم الاغ باشد سرم از مقعد الاغ بیرون باشد ولی زنده باشم خب اینها عقلیات است عقلیات جدا از مکتب انبیاء. مکتب انبیاء می گوید که آخرین جمله اش را ممثل کل انبیاء و اوصیاء سید الشهداء می فرماید: «هیهات منا الذله انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه الا ذله» اینها حیات و ممات بینش انبیائی است. یک کسی یک حال و هوائی دارد نسبت به ابن عربی نظر است. متن را از شفاء خواندم که این عبارت از فلسفه است و جای دیگر همین بوعلی می فرماید: «ان لکل علم موضوعاً یخصّه» و بعد هم می فرماید: «موضوع کل علم هو امر مسلّم الوجود فی ذلک العلم و انما یبحث عن احواله». پس آنچه که برای ما ثابت و مسلم این شد که این تعبیر تعبیر فلسفی است این تعبیر را آوردند اصولی ها وارد اصول کردند در اصول قدماء نیست در بیان شیخ سید مرتضی و اتباع قدماء این تعریف نیست این تعریف را زمان رشد اصول که دوره رشد صاحب فصول که اسمش هست محمد حسین اصفهانی صاحب الفصول الغرویه[2] برادر ایشان محمد تقی اصفهانی هست صاحب کتاب هدایه المسترشدین[3] که شرح بر معالم الاصول است. این دو تا برادرند این دو تا این تعبیر را آوردند و بعد از این دو بزرگوار صاحب کفایه الاصول محقق خراسانی هم این عبارت را آورد گفت «موضوع کل علم هو ما یبحث عن عوارضه الذاتیه» این تعریف فلسفه را آورد. ما که جوابش را دادیم. ما گفتیم با تاییدات تاییدی از سوی سیدنا الاستاد[4] و همین طور علامه حلی که ذوق و جنبه فقاهت دارد در همین شرح منطق تجرید عبارت را که بیان می کند بعد ترجمه می کند می فرماید: «ما یبحث فی ذلک العلم عن اعراضه الذاتیه اعنی لواحقه» و موید دیگر هم از خود بوعلی بود که فرمود موضوع کل علم یبحث عن احواله. ما می گوییم بحث علم اصول عوارض ذاتیه ندارد عوارض ذاتیه اصطلاح فلسفی است بلکه می گوییم موضوع علم آن است که از امور مربوط به آن بحث بشود «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن ما له صله به» موضوع هر علم چیزی است که در آن علم از امور مربوط به آن موضوع بحث بشود موضوع محور است تمام مسائل مربوط به آن محور بحث می شود. پس ترجمه اصولی برای آن اصطلاح فلسفی روشن شد. اصطلاح فلسفی «عن عوارضه الذاتیه» شد و ترجمه اش این شد «یبحث عن ما له صله به». دیگر جایی برای اشکال نیست. حالا بعضی از دوستان به اصطلاح گفتند عرض ذاتی را برای ما شرح بدهید.

 

عوارض و عرض در منطق و فلسفه سه اطلاق دارد

در این رابطه عوارض یا عرض در فلسفه سه تا اصطلاح دارد: 1. عرض در برابر جوهر که این عرض را در فلسفه تحت عنوان مقوله یاد می کنند مقولات عرضی، نه تا مقوله و نه تا عرض کم و کیف و عین و متی و اضافه و ملک و جده تا آخر. اینها عوارض هستند و عرض اند یا اعراض تسع. در برابر جوهر که عبارت است از یک حقیقت مستقل. تعریف این عرض چیست؟ این عرف تعریفش این است که «اذا وجد فی الخارج وجد فی غیره قائمٌ لغیره فی غیره» است. مثل سواد و بیاض که قائم به جسم اند. و اما جوهر چیزی است و امری است که در خارج اگر تحقق پیدا کند به نحو مستقل «فی ذاته» تحقق پیدا می کند که می گویند «الجوهر مهیه محصله، اذا غدت فی العین لا موضوع له». غدت یعنی ظهرت، وجدت. عین یعنی خارج. «لا موضوع له» به چیزی وابسته نیست مثل جسم، مثلا انسان، مثل حقائق خارجی مستقل وجود دارد. این یک قسم عرض. قسم دوم از عرض می شود از کلیات خمس که در منطق خواندید که پنج تا هست جنس و فصل و نوع و عرض خاص و عرض عام. که از این نوع کلیات خمس است. قسم سوم اطلاقی است که ما الان در این رابطه بحث می کنیم. این قسم سوم که عنوانش است عرض ذاتی، دو کلمه متخالف با هم آمده است.

تقسیمات مشهور و غیر مشهور عرض

این عرض ذاتی دو قسم است: 1. عرض ذاتی به تعریف مشهور، 2. عرض ذاتی به تعریف غیر مشهور. که این اصطلاح اصطلاح استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه است. عرض ذاتی مشهور آن است که به طور مثال بگویم عرض عارض می شود به معروض خودش بدون واسطه. مثل زوجیت برای اربعه، اینجا ما این عرض ذاتی را که «تعریف الاشیاء باضدادها» در مقابل عرض قریب شناسایی می کنیم. عرض قریب که بالواسطه هست و واسطه هم واسطه مباین است نه مساوی و داخلی و خارجی. همین عرض ذاتی و عرض قریب نه قسم می شود در اسفار در کفایه الاصول حاشیه مشکینی کامل نوشته است. فقط من اشاره می کنم گفته می شود که عرض ذاتی یا بدون واسطه است سه قسم یا با واسطه است می شود سه قسم. و بعد هم با واسطه که شد یا داخلی هست یا خارجی، داخلی دو قسم است و واسطه خارجی سه قسم است که مجموع نه تاست. بدون واسطه سه تاست و با واسطه شش تاست. منتها واسطه داخلی دو تاست که می شود هشت تا. یک قسم دیگر را اضافه کنید واسطه مباین که بشود نه تا. تقسیم غیر مشهور عرض ذاتی به این معنا نیست که بدون واسطه باشد یا با واسطه مساوی. مشهور می گوید عرض ذاتی یا بدون واسطه است یا با واسطه مساوی این قدر متیقن است.

 

بلا واسطه فی العروض

اما غیر مشهور می گوید عرض ذاتی «ای بلا واسطه فی العروض» واسطه در ثبوت دارد اما واسطه در عروض ندارد. مدرک آن هم 1. خود ملاصدرا در همان جلد اول اسفار حاشیه شماره یک که حاشیه از مرحوم سبزواری است می فرماید: «و بعباره اخری العوارض الذاتیه ای بلا واسطه فی العروض».[5] این مطلب را اگر فقط محقق خراسانی هم می گفت که گفته است در کفایه عرض ذاتی که ترجمه شده به این قسم غیر مشهور ترجمه شده، «عوارضه الذاتیه ای بلا واسطه فی العروض». قسم دوم به تعبیر شیخ صدرا خلاف مشهور. این اگر بود چون می گفتیم چون محقق خراسانی یک فرصت کوتاهی با حاجی سبزواری بوده ممکن است از ایشان گرفته باشد. ولی این را در بیان صاحب فصول هم می بینیم. صاحب فصول در همان کتاب فصول می فرماید: عوارض ذاتیه «ای بلا واسطه فی العروض» این قسم دوم. در اینجا واسطه فی العروض یک اشکال اصلی را حل می کند استادنا العلامه شیخ صدرا در یادداشت های قلمی که از ایشان دارم جزوه نوشته نجف با یک خط ناخوانای قدیم می فرماید: اگر تعریف مشهور باشد به اشکال برمی خوریم چون در تعریف مشهور اگر بحث از چیزی بشود که با واسطه با موضوع وصل بشود واسطه واسطه مباین باشد از مسائل علم بیرون می رود مثل بحث از وجوب شئ به خاطر مصلحتی که در آن است. مصلحت واسطه مباین است. پس جزء مسائل اصول نباشد. ولی می فرماید: بعد از آنکه بگوییم که عوارض ذاتیه «ای بلا واسطه بالعروض» این موارد را شامل می شود. واسطه هرچند واسطه مباین است اما واسطه در ثبوت نه واسطه در عروض. همین استاد علامه شیخ صدرا می فرماید: واسطه در ثبوت نتیجه اش این است که عارض از معروض صحت سلب نداشته باشد مثل حرارت برای آب به واسطه آتش که واسطه مباین است اما صحت سلب ندارد آب گرم را نمی شود بگوییم لیس بحار، این واسطه در ثبوت. اما واسطه در عروض مثل حرکت برای جالس سفینه واسطه سفینه است می توانیم بگوییم که «لیس هذا الجالس متحرک و انما المتحرک هی السفینه» در نتیجه اقسام عارض و مطلب و تحقیق که کامل شد حرف محقق خراسانی که فهمیدیم اینجا شیخنا العلامه می فرماید یک نکته را دقت کنید و آن این است که واسطه در ثبوت دو تا اصطلاح دارد: 1. واسطه در ثبوت در برابر واسطه در عروض که همین جا بود. 2. واسطه در ثبوت در برابر واسطه در اثبات. که اینجا را معنایش را فهمیدیم آنجا واسطه در ثبوت در حقیقت واسطه برای وجود شئ است ثبوت در برابر اثبات است واسطه برابر وجود شئ است و واسطه در اثبات به طور خلاصه علت علم برای مطلوب است این مطلب تا اینجا تمام. پس نتیجه این شد که ما موضوع علم اصول را که اجمالاً برای شما گفتیم از بیان صاحب نظران عوارض ذاتیه را هم که کاملاً روشن شد الحمد لله، و مطلب اصلی این شد که این عوارض ذاتیه ربط به کار ما ندارد اصول بحثش عرفی و عقلائی است نه دقّی و عقلی. عرفی و عقلائی همان است که هر چیزی که ربط به ادله داشته باشد می شود از مسائل اصول دیگر اطراد و عدم اطرادی در کار نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo