< فهرست دروس

موضوع: نکته های تکمیلی رای محقق نائینی نسبت به شناخت واضع الفاظ

در این رابطه برای تکمیل بحث چند نکته را یادآور بشویم: 1. محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند که وضع الفاظ از طریق الهام است واضع خدای متعال است برای بندگان خودش الهام می کند هر لفظی را با یک مناسبتی برای معنایی تعیین می کند. مثل این مناسبت که می شود مصلحت هم بگوییم مثل مصلحت احکام است مجهوله عندنا و معلومه عند الله. و لازم نیست ما مناسبت را درک کنیم هرچند درست مثل احکام بعض موارد مصلحت درک می شود در الفاظ هم بعضی از موارد مناسبت بین لفظ و معنی درک می شود به تعبیر سیدنا الشهید صدر کلمه آه در هر کجا ارتباط دارد با حالت اندوه و غم و غصه.

 

سوال:

پاسخ: همه واضعین همه مردم نیستند واضعینی که در اول و ابتداء لفظ را برای معنا وضع می کنند آن بقیه مستعمل اند. این نکته اول، 2. نظریه قرن اکید یا مقرونیت تکوینی اشعار دارد به وجود مناسبت. سیدنا الشهید صدر که رای شریف شان درباره ارتباط لفظ با معنا از این قرار است که می فرماید: بین لفظ و معنا قرن اکید است قرن به معنای نزدیکی نه به معنای قرن تاریخ. قرن اکید یعنی یک ارتباط محکم یا رابطه محکم بین لفظ و معناست. این رابطه محکم بین لفظ و معنا اگر دلالت نکند علی الاقل اشعار دارد که مناسبتی هست اگر هیچ مناسبتی بین لفظ و معنا نباشد قرن و ربط و ارتباط در این حد صورت نمی گیرد. 3. محقق نائینی پس از آنکه رای شریف شان را اعلام می فرمایند که بیان شان را ما به صورت صبر و تقسیم منطقی ارائه کردیم در نهایت می فرماید: قول به اینکه وضع به معنای تعهد است اساس ندارد تا اینکه بر آن اساس گفته شود همه مردم می تواند واضع باشد. 4. محقق نائینی فرمودند که مناسبت باشد ولی مناسبت را هر کسی که نمی تواند تشخیص بدهد اگر همین طوری بدون مناسبت اقدام کند ترجیح بلا مرجح است. پس چون ترجیح بلا مرجح محال است باید این مناسبت از سوی پروردگار مدیریت شود کشف انّی به تعبیر شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه. این چهار تا نکته که گفته شد رای و نظر ایشان درباره شناسایی واضع کامل شد. واضع الفاظ خدای متعال است مردم در عمل اجراء می کنند از طریق الهام الهی.

 

توضیحی درباره ترجیح بلا مرجح کلام شیخ صدرا

استادنا العلامه شیخ صدرا بادکوبی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: ترجیح بلا مرجحی که اینجا گفته شد درست است، ایشان استاد بلکه ارباب فلسفه است ترجیح بلا مرجح درست است ولی حدش تا جایی است که در وضع تک تک الفاظ ضرر نمی زند. برای اینکه می فرماید مقصود از ترجیح مع المرجح در وضع الفاظ این است که ترجیح نوعی صورت بگیرد و ترجیح فرد فرد لزومی ندارد. و در وضع الفاظ ترجیح نوعی محقق است مرجح ما تکلّم است ارتباط با دیگران، ارتباط بین مردم، این یک مرجح است براساس این مرجح عملیات وضع الفاظ شروع می شود و ترجیح مع المرجح است.

 

کلام سید الخوئی

و اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اولاً که ترجیح بلا مرجح ادعاء است، بر فرض بگوییم یک قاعده درستی است این قاعده در طبیعیات است در امور طبیعیه است. منظور از امور طبیعیه یعنی امور تکوینیه. آنجا ترجیح بلا مرجح زمینه دارد. اما در امور اعتباریه اختیاریه ترجیح بلا مرجح اصلاً جریان ندارد که بگوییم ترجیح بلا مرجح محال است. محال نیست در اعتباریات فردی بدون مرجح یک چیزی را انتخاب کند محال نیست. استدلال ایشان به سبک اصول نمونه گیری است تحقیق میدانی است. می فرماید: اشکال و سوال معروفی هم هست که اگر کسی دو ظرف آب داشته باشد به تمام معنی مساوی و این فرد هم نیاز به شرب آب داشته باشد و بیش از یک ظرف هم نتواند بنوشد حالا این دو تا ظرف هیچ فرق ندارد هر کدام را بگیرد ترجیح بلا مرجح است باید از عطش تلف بشود چون ترجیح بلا مرجح محال است. می فرماید: به حکم عقل قطعی چنین چیزی ترجیح بلا مرجحی در اینجا جا ندارد. پس ترجیح بلا مرجح نیست می تواند هر کدام از آن دو تا ظرف را استفاده کند بی هیچ اشکال چون فعل اختیاری است و ترجیح بلا مرجح هیچ گونه حاکمیتی در مثل چنین مورد ندارد.[1]

 

سوال: مسائل اعتباری به چه معناست؟

پاسخ: اعتباریات امور حقوقی و امر و نهی. مثلا این عمل را انجام بدهید مستحب است مسواک بزنید مستحب است تحت الحنک ببندید مستحب است سر لخت نماز خواندن مکروه است اشد کراهت. اینها اعتباریات است ترجیح بلا مرجح اینجا اشکال ندارد یک کسی دستور را قبول نمی کند سر لخت نماز می خواند محال نیست. نسبت به این قاعده باید توجه کرد که این قاعده درستی است و واقعا ترجیح بلا مرجح محال است. اما یک قاعده فلسفی است این قاعده مخصوصاً در بحث ایجاد و امکان و واجب و ممکن به کار می رود. جزء ملحقات قاعده امکان و وجوب است مثلاً گفته می شود که ماده اولی یا هیولای اولی که فقط ماهیت محض است و هیچ گونه جاذبه ای به طرف وجود و عدم ندارد درست در حد وسط است که در فلسفه فقط تعبیر می شود ماهیت به ما هی هی لیست الا هی لا موجوده و لا معدومه. ما این را ترجمه کردیم گفتیم این در حقیقت عبارت است از قابلیت محض. یک قابلیت است. این قابلیت اگر به طرف سمت راست برود یک عامل می خواهد اگر به طرف سمت چپ برود یک عامل می خواهد اگر به طرف سمت راست برود بدون عامل محال است ترجیح بلا مرجح است. ترجیح تمایل به یک سمت و مرجح عاملی که آن را به آن سمت سوق بدهد. در حقیقت با ساده سازی و کلی گویی می شود تحقق معلول بدون علت، ترجیح بلا مرجح در آخر در فلسفه یک ارتباط دارد این اصول برمی گردد به علیت، و علیت هم برمی گردد به تناقض که اصل الاصول است. در حقیقت بر می گردد به علیت. قاعده درستی است هیچ شبهه و اشکالی ندارد. اما در قلمرو فلسفه یعنی وجود و ایجاد، تکوینیات اما قسم دوم قاعده ترجیح بلا مرجح که در اصول گفته شده است قلمرو آن بحث تعارض است ترجیح بلا مرجح فقط یک منطقه دارد به نام تعارض. وقتی که تعارض به وجود بیاید صحبت از مرجح به عمل می آید که می گوییم مرجحات باب تعارض. این مرجحات که در باب تعارض است مخصوصاً در مورد خبرین متعارضین از سوی شرع قسمتی از این مرجحات تعیین شده است که به آن می گوییم روایات علاجیه. ترجیح سندی و مرجح دلالی و مرجح با وصف که شهرت و اجماع باشد. بنابراین این مرجحات که اینجا هست نقش آن چیست؟ ترجیح با مرجح یعنی تقویت یک طرف متعارض به وسیله یک دلیل جنبی یا یک مرجحی که در حقیقت ترجمه می شود به یک قرینه. یک کمک بیاید یک طرف را تقویت کند مرجح نقش آن تقویت احد المتعارضین است. بنابراین انتخاب به شکل ترجیح مع المرجح درست طبق قاعده و قانون و پسندیده و مورد تایید صاحب نظران اصول است. اما اگر ترجیح بدون مرجح باشد محال نیست دو روایت است یکی را بدون مرجح مقدم می دارد محال نیست اما براساس معاییر اصول کار نادرست و فاقد اعتبار است. یعنی یک انتخابی می کند که از اعتبار برخوردار نیست. پس ترجیح بلا مرجح در اصول منطقه اش تعارض است و ترجیح بلا مرجح محال عقلی نیست بلکه کاری است غیر معتبر یا به عبارت عامیانه کار خلاف قاعده است و فاقد اعتبار. بنابراین ترجیح بلا مرجح در افعال اختیاریه زمینه ندارد فقط در اصول در باب تعارض یک مرجحاتی وضع شده است که اگر به آن مرجحات اخذ بشود طبق قاعده است و اگر با آن مرجحات اخذ نشود بلا مرجح باشد خلاف قاعده است کار قبیح و گاهی گفته می شود ترجیح بلا مرجح در اعتباریات محال نیست ولی قبیح است قبیح از این است که کار خلاف قاعده انجام شده است. در ادامه این مطلب توجه کنید ما در افعال اختیاریه مواردی داریم به عنوان تخییر که از اختیار گرفته شده است. آن دو تا ظرف ابی که مثال زدیم آنجا ترجیح به وسیله اراده نیست اراده در هر طرف است بلکه آنجا مثال و مورد مورد تخییر است که به طور واضح انسان مخیر است این را انتخاب کند یا این را انتخاب کند. تخییر است تمام قضایای زندگی را ترجیح بلا مرجح پوشش نمی دهد تخییر است تعارض هست و ایجاد و وجود و علیت است. ترجیح بلا مرجح عمق وجودش فقط ارتباط علّی و معلولی است نه چیز اضافه بر آن. حتی گفته می شود که اگر ترجیح بلا مرجح را در همه امور اختیاری بیاوریم پس معنا برای اختیار دیگر باقی نمی ماند انسان دیگر اختیار ندارد این را انتخاب کند یا این را انتخاب کند اگر دو تا چیز مساوی باشد. اختیار سلب می شود. تضاد با اختیار به وجود می آید.

 

تحقیق در ترجیح بلا مرجح

بنابراین آنچه تحقیق هست و آنچه واقعیت عینی برای ما اعلام می کند این است که قاعده ترجیح بلا مرجح یک قاعده فلسفی مربوط به علّت و معلول است و طبق فرمایش سیدنا الاستاد به امور اعتباری و امور اختیاری ترجیح بلا مرجح تاثیرگذار نیست. در نتیجه استادنا العلامه شیخ صدرا که در نظریه ترجیح بلا مرجح که اینجا نقدی داشتند در آخر اعلام می شود که اگر ترجیح بلا مرجح را از کلام محقق نائینی در این بحث برداریم مشکلی ایجاد نمی کند نظریه الهام بدون استناد و اعتماد به قاعده ترجیح بلا مرجح باز هم قابل ارائه و قابل التزام است. رای محقق نائینی تا اینجا کامل شد. گفته بودیم درباره شناسایی واضع الفاظ بحث دو صورت دارد: صورت اول گفته شد،

 

نظر دوم در اینکه واضع کیست؟

صورت دوم شناسایی واضع الفاظ براساس قول به اینکه وضع به معنای تعهد و التزام است. توجه کنید این قولی که فعلا در تاریخ اخیر نسبت داده می شود به سیدنا الاستاد که فرمودند وضع عبارت است از تعهد التزام. یعنی هر واضع یک تصمیمی می گیرد یک عزمی می کند که این لفظ خاص برای این معنا باشد یک تصمیم و عزم برای این تعیین تعهد و التزام است. این مبنا در اصل مبنای محقق رشتی است. میرزا حبیب الله رشتی شاگرد صاحب جواهر است و شاگرد شیخ انصاری هم هست. و از محقق خراسانی یک مقدار قدمت زمانی دارد. شخص محققی است پایبند به درس، که گفته می شود تا وفات شیخ انصاری ایشان پای درس شیخ انصاری بود درس که جذب بکند آدم را دیگر مصلحت سنجی عقلیات را کنار می گذارد درس که خودش جذب بکند. تا وقت وفات شیخ انصاری می گوید که ایشان درس را ادامه داد. بنابراین درباره این مسئله محقق رشتی می فرماید: بین لفظ و معنا در اصل که مناسبت نیست که این لفظ با این معنا مناسبتی داشته باشد الفاظ است و معانی است لا تعد و لا تحصی. بنابراین هر لفظی که تعیین می شود برای یک معنا باید فردی که واضع هست آن لفظ را با تصور و با آگاهی برای آن معنا تعیین کند. و این تعیین برخواسته از تصمیم واضع می شود تعهد و التزام.[2] در نتیجه پس از که تعهد و التزام معنای وضع بود واضع را پیدا کردیم قحطان خبری نیست و دسته خاصی کجاست خبری نیست خود مردم طبق نیاز به ارتباط لفظی را برای معنایی تصور می کند و انتخاب می کند. می شود وضع تعهد و واضع خود مردم. در این صورت می فرماید: تحقیق هم میدانی است به تعبیر کفایه الاصول وجدان شاهد است که وضع از این قرار است وضع که تمام نشده الان می بیند وضع های جدید روز به روز الفاظ جدید و معانی جدید.

 

کلام سید الخوئی

به همین منوال پیش می رود واضع الفاظ خود انسان است در ادامه این مبنا سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه این مطلب را شرح می دهد با توضیحاتی که اضافه می شود این است که در تاریخ بشر اگر بگوییم واضعین الفاظ فرد یا افراد خاص هستند یک کذب محض است. و خلاف واقع است و خلاف وجدان است چنین چیزی نیست. بنابراین صحبت از یعقوب بن قحطان که به میان آمده است فقط شکل یک افسانه است واقعیت تاریخی آن مضبوط نیست که واضع لغت عرب باشد. آن چند تا لغت را وضع کرده باشد کل لغت را که وضع نکرده است. این همه لغات عرب که جدید وضع شده مگر یعروب کجا بود؟ خلاف وجدان است. و بعد می فرماید از آنجا که خود وضع الفاظ عبارت است از تعهد و التزام، این تعهد و التزام در بیان ایشان ترجمه شده است تعهد یعنی قصد تفهیم معنا، ترجمه ما تصمیم بر تعیین لفظ برای معنا بود. ایشان می فرماید قصد تفهیم معنا به وسیله لفظ، در صورتی که خود وضع این بود می بینیم توسط انسان ها انجام می شود یک واقعیت وجدانی قطعی است که اصلاً قابل انکار نیست اما مناسبت را انکار نمی کنیم گاهی مناسبت ها هست ممکن است مناسبت ها احیانا الهام هم بشود ولی ملاک نیست همیشه و فراگیر نیست. بنابراین شما در یک مثال مناسبت را پیدا کنید از یک مثال که نمی توانید یک معیار کلی بتوانید بسازید. بنابراین در حقیقت واضع الفاظ خود انسانهاست.[3]

 

سوال و جواب

یک سوال و یک جواب: پس بنابراین واضع الفاظ مستعملین هم هستند اینکه استعمال هم می کنند قصد تفهیم دارند پس اینها واضع اند. کل انسانهایی که تلفظ می کنند وضع هم می کنند این خلاف اتفاق اگر نگوییم مقبولیت عند المحققین ندارد. مذاق یا ذوق محققین یا ذوق ادبیات نمی پذیرد که بگوییم وضع در بستر استعمال هم هست. جواب: در پاسخ گفته می شود که وضع که به معنای قصد تفهیم هست مستند می شود به وضع ابتداءً، هر کسی که ابتداءً یک لفظ را وضع کند برای یک معنایی به قصد تفهیم آن واضع است. اما مستعملین بعدی هرچند استعمال هم بکنند قصد تفهیم هم داشته باشند لغویاً ملاکاً می شود این را هم وضع گفت ولی اصطلاحاً به این استعمال وضع اطلاق نمی شود. بنابراین اشکال و جواب هم حل شد

 

نکته

یک نکته و ان اینکه در این انتخاب ها انسان قوا و نیروهایی دارد که همیشه با خودش است فطرت است غریزه است ذوق هم همیشه هست اراده هم همیشه است. ذوقی که همیشه هست انتخاب ها به طور عمده بسیار ضعیف است که از ذوق نباشد ذوق یکی از داده های الهی و یکی از جلوه های به اصطلاح آن تشعشعات فطری انسان است. یکی از تشعشعات فطری انسان ذوق است بعضی ها ذوق عالی دارند شاعر می شوند بعضی ذوق عالی ندارند به شعر علاقه ندارند مثلا. پس هر انسانی ذوقی دارد انتخاب براساس ذوق یک ادنی مناسبتی هم در ضمن داشته باشد. این جمع بین رای محقق نائینی و سیدنا الاستاد که می شود بگوییم واضع خود انسانهاست و مناسبتی در کار هست ذوق خدادادی هم دارد شما آن ذوق را اگر وصل کنید به الهام هم مانعی ندارد ولی وصل هم نکنید می گویید ذوق همیشه برای انسان است. پس ما توانستیم جمع بین این دو خط تحقیقی انجام بدهیم و مطلب را به این گونه اعلام کنیم که واضع خود انسانهاست به توفیق الهی و هر وضعی هم برخواسته از ذوق است که یک مناسبتی هست ذوق هم یک جرقه ای است که خداوند در روح انسان در عمق فطرت انسان از تشعشعات فطری انسان قرار داده است. جمع بین نظرین هم صورت گرفت و معنای حقیقی وضع هم اعلام شد. بحث بعدی اقسام وضع از سه منظر و سه تا تقسیم جلسه آینده ان شاء الله.


[1] . مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الموسوی الخوئی، ج1، ص42.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo