< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث و بررسی نظر محقق نائینی نسبت به وضع حروف و معنای حرفی

بعد از آنکه رای قدماء و مشهور و رای محقق خراسانی قدس الله انفسهم الزاکیات را درباره وضع به دست آوردیم رسیدیم به این مرحله که رای و نظر محقق نائینی را شرح بدهیم.

 

دو قسم الفاظ اخطاری و ایجادی

درباره وضع حروف و معنای آن محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه مقدمه ای را بیان می فرماید که خلاصه و آسان سازی آن مقدمه این است می فرماید: معانی الفاظ به طور کل یا اخطاری است و یا ایجادی. این اصطلاح برگرفته از بیان محقق اصولی شیخ محمد تقی اصفهانی[1] بحث را ارائه می کند. عنوان این شد که الفاظ با توجه به مبانی یا اخطاری است و یا ایجادی. منظور از اخطاری که برگرفته از خطور است یعنی لفظ که بیان بشود القاء بشود معنا به ذهن مخاطب خطور می کند. نتیجتاً لفظی که اخطاری است دارای معنای مستقل است. مثل زید، مثل کلمه دار. تا تلفظ بشود مجرداً یا در ضمن ترکیب معنا در ذهن مخاطب خطور می کند دلالت بر معنایی دارد که دارای استقلال است. این معانی به طور کل معانی اسمیه است. و اما قسم دوم که عبارت است از الفاظ ایجادیه، منظور از ایجادیه این است که لفظ معنا ایجاد نمی کند معنا برای خود ندارد بلکه ایجاد معنا در کلام می کند یعنی در یک کلام اگر این گونه لفظ قرار بگیرد ایجاد معنا می کند. مثلاً همان دو کلمه را که مثال زدیم اگر یک کلمه ای «فی» وارد بشود «زید فی الدار» در اینجا این لفظ ایجادی است ایجاد می کند معنایی را در کلام که کلام دارای نسبت می شود که آن روز گفتم که اگر حرف را از ترکیب بگیریم کلام در جهت نسبت بی معنی می شود نسبت از سوی حرف می آید. این قسم دوم که به شکل ایجادی هست عبارت است از معانی حرفیه.

 

ارکان حروف

پس از مقدمه به عنوان تلخیص می فرمایند: حروف دارای چهار رکن است، درباره وضع حروف چهار رکن وجود دارد: رکن اول عبارت از این است که باید درک شود که تمامی حروف ایجادیه است یعنی ایجاد معنی می کند. ایجاد ربط می کند. و غیر از ایجاد ربط چیز دیگر در کار نیست. مثل «صرت من البصره الی الکوفه». فقط ایجادیه است چون معانی استقلالی در کار نیست. حروف این است. این رکن اول بود. رکن دوم این است که حرف معنای واقعی ندارد واقعش همان ربط بین کلمات است دیگر مثل اسم دارای یک واقعیت نیست. تصریح می کند محقق نائینی که «لا واقع له». هیچ واقعیتی ندارد. هر تعبیری که از معنای حروف می شود برای تقریب ذهن است خود حرف غیر از ربط بین کلمات معنای دیگر ندارد. این رکن دوم، رکن سوم فرق است بین این ایجاد که در معنای حرفی است و ایجادی که در انشاء به کار می رود، انشاء تعریف مشهورش این بود که «ایجاد ما لا یوجد» ایجاد است آن ایجاد که توسط اسم یا جمله فعلیه در مقام انشاء به وجود می آید آن ایجاد یعنی انشاء. ایجادی که به وسیله انشاء به وجود می آید معنای مستقل است. اما متعلّق ایجاد در حروف فقط یک خاصیتی است بین کلمات که در واقع همان نسبت هست. رکن چهارم این است که می فرماید: حروف در استعمالات فانی در معناست به خود حرف نظری جلب نمی شود یعنی قابلیت جلب نظر استقلالی ندارد مثل اسم، مثلاً آینه اسم است می تواند نظر آلی باشد که صورت تان را ببینید به خود آینه اصلا توجه نمی کنید فقط در آینه صورت را می بیند. در واقع آینه مورد توجه اصلا ندارد انگار آینه را نمی بیند این نظر آلی است. و می تواند استقلالی باشد آینه را می خرید یک آینه شفاف و براق که خوب نشان می دهد که نظر استقلالی می شود. این را برای این شرح دادم که در حرف که لفظ فانی به معنا هست یعنی نظر آلی هست به این معنا که نظر استقلالی درباره حرف وجود ندارد هر چه بگویید «من» همان «من» است فارسی اش از همان از کسی قبول نمی کند معنا نیست که تا استقلال باشد ولی به جمله که به کار رفت لفظ دیگر نیست همان رابطه در نظر می اید ربط بین بصره و کوفه. که لفظ به عنوان یک حرف فانی در معناست دیگر به خود لفظ کسی نگاه نمی کند. این مقدمه را که می فرماید و چهار رکن را برای حرف بیان می کند جای آن می رسد که از وضع حروف صحبتی به میان آید.

 

آراء درباره وضع حروف

می فرماید: نسبت به وضع حروف سه رای وجود دارد: 1. رای افراطی، 2. رای تفریطی، 3. رای متوسط و متعادل. اما رای افراطی این است که گفته می شود حروف درست مانند اسماء هست حرف با اسم فرق نمی کند که شیخ الرضی فرمود و محقق خراسانی هم تایید کرد. می فرماید: این دیگر اصلاً یک ادعائی است برخلاف واقع چون واقع امر این است که اسماء جواهر است حقیقتاً و حروف اعراض است ملاکاً. عرض به معنای عرض منطقی و فلسفی هم نیست عرض است ملاکاً، برای اینکه جواهر معنایش این بود که جوهر در خارج وجودش قائم لذاته است و اما عرض قائم لغیره است که چهار قسم دارد که در بیان سید می رسیم شرح می دهیم. و اما عرض که تعریفش این بود که در خارج تحققش قائم به غیر است این ملاک در حروف هست حروف هم همینطور است در خارج وجودش یعنی معنایش قائم به غیر است تا بصره و کوفه نباشد «من» و «الی» معنی ندارد. که گفتیم ملاکاً عرض است ملاک عرض این بود که در خارج قائم به غیر است حروف هم در خارج قائم به غیر است. بعد از که گفتیم اسم با حرف فرقش این گونه است نمی شود که بگوییم اسم عین حرف است یک لازم دیگری هم دارد لازمش این است که اسم و حرف را بگویید که تعبیر از یکدیگرند یک چیزند این اصلا خلاف بدیهیات بلاغت و ادب است اسم و حرف یک حقیقتی باشد با دو تعبیر کسی قبول نمی کند. پس رای اول که افراطی بود می فرماید این رای درست نیست. رای تفریطی این است که می فرماید: حرف اصلا معنا ندارد بی معنی است مثل علامت است بعد اضافه می کند مثل اعراب است اعراب معنا ندارد خودش، آن کلمه است که این خصوصیات را به خود می گیرد می شود یک خصوصیت و یک وصف برای کلمه مرفوع، اگر رفع بود کلمه می شود مرفوع، لفظ می شود مرفوع. بنابراین حرف هم همین طور خودش معنا ندارد ولی وقتی که بین دو کلمه قرار گرفت یک ربطی ایجاد می کند کلمات مفرده بود می شود کلمات مرکبه ایجاد ترکیب می کند. همین قدر مثل علامت معنی دیگر ندارد. این تفریط است.

 

سوال:

پاسخ: تحقیقا گفتیم که معنای حرف در حقیقت مثل اعراب در کلمه است در آن حد که بیشتر نیست. تا به اینجا رسیدیم که تفریط را هم معنا کردیم ولی ردش را هنوز نگفتیم. اما پس از که گفتیم علی التحقیق مثل اعراب است نفی معنا نمی کنیم نفی معنای استقلالی می کنیم و شاکله آن را مثل شاکله اعراب در نظر می گیریم عین اعراب نیست ولی نظیر اعراب است در واقع هر قدر شما دقت کنید غیر از این چیز دیگر پیدا نمی کنید یک خصوصیتی برای کلمه می آورد این حرف خصوصیت برای کلام می آورد. دیگر متعلق کلام باشد یا متعلق کلمه باشد فرقی نمی کند فقط معنای واقعش این است. این رای دوم بود که محقق خراسانی فرمود که رای تفریطی است. از این پنجره این آمد. اما این رای تفریطی را که محقق نائینی اسمش را تفریط گذاشته است تفریط یعنی خیلی دیگر کم گذاشته و خیلی بی توجهی به عمل آمد. ما در خارج می بینیم حرف در حقیقت جایگاهی دارد در کنار کلمات دیگر به عنوان یک کلمه است ثبت کلمه بودن او قطعی است اما اعراب را کسی در ادبیات کلمه نمی گوید. این خیلی تفریط است که از وجدانیات هم عقب نشینی کند از حداقل، حرف یک کلمه ای است منکری ندارد که کلمه است کلمه که هست معنایش چه باشد وابسته به غیر باشد یا نباشد مبحث جدایی است یک کلمه ای است دارای معناست معنا استقلالی یا آلی ولی اعراب و علامت که کلمه نیست یک وصفی است عارض در اثر عمل عاملی خودش هم من حیث الذات موثریت ندارد و اعراب آثار عوامل ادبیات است عامل نصبی نصب و عامل جری جر و عامل رفع رفعی ایجاد می کند. بنابراین فرقش با مراجعه به وجدان روشن است و کسی در تاریخ هم پیدا نشود که چنین ادعائی را به ثبت رسانده باشد و قابل قبول نیست. لذا می فرماید: صحیح آن است که وضع از قبیل نحوه سوم باشد رای سوم که متوسط بین افراط و تفریط و آن این است که حرف وضع عام دارد موضوع له اش هم عام است ولی مستعمل فیه آن خاص است. این حد متوسطی است که درعمق بلاغت محقق تفتازانی هم این مطلب را اعلام کرده است. بنابراین تا به اینجا به این نتیجه رسیدیم که وضع حرف عبارت است از عامّین وضع عام و موضوع له عام و مستعمل فیه خاص. این رای که اینجا آمد توجه کنید

 

شرح مطلب

درباره شرح این مدعا و مقصود محقق نائینی با استفاده از ان ارکان چهارگانه با استفاده از مقدمات می فرماید: در وضع حروف که ببینیم چیزی که تعریف درستی در اختیار ما ارائه می کند کلام مولی امیرالمومنین است که می فرماید: «الحرف ما اوجد معنی فی غیره» حرف چیزی است که ایجاد می کند معنا در غیر خودش. این تعریف را می فرماید: همین چهار رکن را دارد ایجادیه است واقع مستقل خودش ندارد با انشاء فرق می کند و فانی در معناست از همین کلام مولی استفاده می شود. تا اینجا هر چه گفتیم تحلیل بود همین یک نکته دلیل است که استناد به کلام مولی دلیل است تا اینجا نکته ها و بحث ها همه تحلیل بود.

 

اعتبار تحلیل و سه راه حل آن

درباره اعتبار تحلیل عقلی آیا تحلیل اصولی صاحب نظران اصول اعتبار دارد یا ندارد؟ ما می آییم اینجا گیر می کنیم. من دیدم یک کسی دانشگاه خوانده بود حوزه آمد گفت من رسیدم تا کفایه بود رفتم درس خارج دیدم تحلیل ها می ریزد همین طوری کدامش را بگیریم؟ مستند ندارد. ایشان اشاره داشت شرح برای ماست همه حرف ها که تحلیلی شد ما با یک دید کلی می گوییم اعتبار اینها چیه؟ سه تا راه حل دارید: 1. می گویید این تحلیل با واقعیت های عینی تطبیق می کند. کشف واقعیت هاست. اگر این باشد درست است. کشف واقعیت معنایش این است که واقعیت که کشف بشود اختلافی در آن وجود نداشته باشد می بینیم که نظر مخالفی وجود دارد پس کشف واقعیت نیست. راه دوم این است که تحلیل برگردد به استقراء، که شود برهانی استقرائی است. می گوییم حرف مثل اسم است استقراء کردیم. و طبیعتاً اگر استقراء در حد کامل باشد یک خصوصیت دارد خصوصیت آن این است که استقراء درست مخالف ندارد یک مخالف نظر قطعی ندارد

 

استقرا کامل و ناقص

منتها یک حرفی را گفته بودیم که استقراء کامل وجود ندارد و استقراء ناقص اعتبار ندارد اما با استفاده از بیان سیدنا الشهید صدر گفتیم استقراء ناقص هم حجت است اما ناقص ما می گوییم ناقص در حقیقت استقراء در حدی است که در سر حد اطمینان برسد ما بقی که استقراء نشده است براساس مبدء انسجام به کمک مبدء انسجام می رویم آنهایی که ندیدیم را می گوییم همین است. این را ایشان در فلسفتنا دارد نه در اصول. بنابراین فهمیدیم که این استقراء هایی که می شود در حد وسیع و زیاد که از نظر علمی اعتبار دارد از نظر اصول هم اعتبار دارد با آن خصوصیاتی که گفتم. اما این رای و نظر اگر در حد استقراء باشد خوب است ولی حد استقراء این است که مخالفی ندارد اینجا که مخالف است پس استقراء نیست. راه سوم هم این است که این آراء اعتبار داشته باشد از جهت اعتبار رای اهل خبره، که صاحب نظر اصولی اهل خبره است نظر اهل خبره اعتبار دارد.

 

دو شرط خبره

که شرائط اعتبار نظر اهل خبره این بود که: 1. خبرویت آن ثابت باشد، 2. مخالفی در کار نباشد. بنابراین دو طبیب اگر دو نظر متقابل اعلام بکنند دیگر حجیت ندارد. یک طبیب اهل خبره است اعلام بکند معارضی نداشته باشد که اگر معارض داشت خبرویت آن می افتاد آن درست است یا آن درست است. بلکه تعارض نمی کند بلکه از اساس خبرویت محقق نمی شود. فرق است بین تعارض و عدم تحقق خبرویت از اساس. خبرویت از اساس با دو شرط: 1. اهلیت، 2. معارضی نداشته باشد. پس از جهت خبرویت هم نیست. خبرویت که نشد تحلیلی بود ذهنی ذوقی براساس فهم قوی خود فرد اینجا دیگر باید هر فردی خودش اجتهاداً همین نظر را بفهمد و تحقیق کند اگر برای فرد وثوق حاصل شد براساس آن وثوق اعتبار پیدا می شود نه براساس اینکه قال فلانی. مثلا در ماه رمضان می گفتند که هر کسی بگوید دفتر مرجع ثبوت هلال را اعلام کرد هیچ اعتباری ندارد مگر اینکه برای خود فرد وثوق حاصل بشود نه حکم است و نه فتواست فقط اگر وثوق حاصل شد براساس وثوق می تواند روزه اش را افطار کند. اینجا هم اگر به محقق نائینی آن میزان اعتماد را داشتید که فهمیدید و وثوق حاصل شد براساس وثوق اعتبار دارد.

 

نتیجه

نتیجتاً تا الان هیچ برهانی در کار نبود این بحث را که گفتم در کل تحقیق های اصولی سراسری است.

 

اما معنی حدیث امیر المومنین

بنابراین در این مرحله از بحث یک نکته باقی می ماند به عنوان دلیل که گفتیم دلیل فقط کلام مولی امیرالمومنین بود استناد و دلیل در این رابطه منحصر است به کلام مولی امیرالمومنین که فرمود: «الحرف ما اوجد معنی فی غیره» حالا می رسیم به معنای حدیث، معنای حدیث را که تحلیل بکنیم یک کلمه اش که صریح است در معنای حدیث فقط صریحش را آدم به قاطعیت اعلام می کند و ظهوراتش هم شرط داشت

 

شرائط ظهور

که ظهور چند تا شاخصه داشت، شرائط حجیت ظهور: این هم دو تا خصوصیت داشت: 1. ظهور برای اهل آن لغت یا برای اهل آن فن روشن باشد 2. ادعای ظهور متقابل در کار نباشد. بنابراین درباره اصل ایجاد که محقق نائینی می فرماید ایجاد است صریح است آیا آن خصوصیات دیگری که اضافه می کند از این حدیث استفاده می شود می فرماید: بله تمام آن خصوصیات «فی غیره» هم هست ما می گوییم ایجاد معنی هست «فی غیره» هم هست بنابراین این حدیث دلیل شد برای اینکه حرف «ما اوجد معنی فی غیره» با تعبیری که داشتیم دلیل اصلی ما بیان مولی است. اما کیفیت وضع چطوری وضع عام و موضوع له عام تصور می شود کیفیت وضع و تصور وضع و موضوع له ان شاء الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo