< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر سید الخوئی در وضع حروف

قبل از که وضع حروف را شرح بدهیم به عنوان مقدمه یک مطلبی را از معقول یادآور بشویم که سیدنا هم اشاره فرموده اند. من در دوره قبل گفتم این مطلب در کتب و تقریرات سیدنا نیست من در درس حضوری ایشان از نجف استفاده کردم ولی اخیرا دیدم که در بعضی از تقریرات هم هست. مطلب عبارت است از یک توضیحی که فلاسفه درباره اقسام وجود ارائه کرده اند.

 

اقسام وجود از منظر فلسفه

گفته می شود که وجود به چهار قسم است: 1. فی نفسه لنفسه بنفسه، این قسم اول که اول الاوائل و مصدر و مبدأ است یک مصداق دارد فقط واجب الوجود وجود مطلق است یعنی وجود پروردگار متعال که به تعبیر فلسفی «ماهیته انیته» ماهیت آن همان حقیقت ذاتی ذات متعال است. و یک مصداق بیشتر نیست و امکان هم ندارد چون وجود مطلق بیش از یک مورد امکان ندارد اگر دو تا فرض کنیم از اطلاق می افتد. این قسم که واضح است و در آن بحث نداریم. فرض کنیم تعدد دیگر اطلاق وجود ندارد. 2. وجودی که گفته می شود «فی نفسه لنفسه بغیره» این قسم دوم عبارت است از جواهر، جوهر در خارج فی نفسه است و لنفسه هست و اما بغیره یعنی به واسطه علت، خودش در اصل حادث است وابستگی به علت دارد. 3. وجودی که «فی نفسه لغیره بغیره» این مورد عبارت است از وجود عرض که عرض وجودش فی نفسه است اما لغیره و بغیره است. یک وجودی دارد فی وجوده دارد اما وجود وابسته لغیره بغیره. این را در اصطلاح وجود رابطی هم می گویند. 4. وجودی که از ابتداء فی غیره لغیره بغیره، همه اش وابسته به غیر است غیر از وابستگی چیزی ندارد. این وجود عبارت است از وجود ربط یا رابط. در اصطلاح فلسفه وجود رابطه می گویند ولی می شود ربط هم تعبیر کنید چون که رابط مشتق هست ربط اسم مصدر است اسم مصدر حاصل معنای مصدر و حاصل معنای فعل است. بنابراین این چهار قسم که گفتیم قسم چهارم عبارت است از معنای حرفی که فقط فی غیره لغیره بغیره است. در این رابطه پس از که چهار تا قسم برای وجود گفته شد و قسم چهارم هم معلوم شد که عبارت است از معنای حرفی، سیدنا الاستاد می فرماید: بهترین تعریف همین کلمه اجود که اصطلاح ایشان بوده در آن سنین می فرماید: اجود التعریفات للحروف که بگوییم «ما دلّ علی معنی قائم بغیره» بهترین تعریف این است که بگوییم حرف عبارت است از کلمه ای که دلالت کند بر معنایی که قائم به غیر است و استقلال ندارد. و این معنا که اجود است با واقعیت معنای حرفی تطبیق می کند و با کلام مولی که فرمود «الحرف ما اوجد معنی فی غیره» منطبق است. لذا می فرماید: اجود التعریفات درباره حرف این است.

 

فرق بین معنای حرفی و اسمی از نظر سید الخوئی

می فرماید اما فرق بین معنای حرفی و معنای اسمی به وسیله عوارض نیست به وسیله خصوصیات لحاظ آلیت و استقلالیت نیست بلکه فرق این دو معنا فرق ذاتی است اسم ذاتاً استقلال دارد فی نفسه لنفسه بغیره است از جوار است و حرف از عرض یک درجه پایین تر است فی غیره لغیره بغیره است. یعنی معنا ذاتاً استقلال ندارد در نتیجه می توانیم در یک جمله کلام سیدنا الاستاد را درباره فرق بین معنای اسمی و حرفی در نظر بگیریم که معنای اسمی استقلال دارد و معنای حرفی استقلال ندارد. اما لحاظ آلیت و لحاظ استقلالیت دخل به اصل معنا ندارد فرق اسم و حرف از پنجره لحاظ محقق نمی شود بلکه فرق بین معنای اسمی و حرفی ذاتی است.

 

شرح معنی حرفی

آنگاه درباره معنای حرفی شرحی می دهد که ملخص و حاصل فرمایش ایشان از این قرار است در مورد معنای حرف نظری دارند به بیان محقق نائینی که فرمودند حرف معنایش عبارت است از ایجاد ربط بین کلمات. می فرماید: در این رابطه که فائده حرف یا اثر حرف ربط بین کلمات است اشکالی وجود ندارد اگر حرف نباشد کلمات با هم مرتبط نمی شوند. می فرماید: ربط قطعاً معنای حرفی است اشکالی ندارد و کسی هم نمی تواند منکر بشود و قدمای اصحاب این مطلب را اعلام کرده اند شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «الحروف تدخل علی الجمل و تغیّرها و تحدث فیها فوائد»[1] از زمان شیخ این مطلب معلوم است نه از زمان شیخ که از زمان امیرالمومنین که مولی حرف را برای ما معنا کرده است منتها فهم معنایش از زمان شیخ طوسی شروع شده است تازگی ندارد. این معنا همین است که گفتیم. اما سیدنا می فرماید: در دلالت دالّی بر این معنا اختلاف نظر وجود دارد: محقق نائینی که می فرماید: حرف وضع شده است برای ایجاد ربط می فرماید: «لا محصّل له» این یک صورت مقبول ندارد و تحقیق این است که حروف وضع شده است برای تعیین حدود معنای اسمی که ایشان می فرماید برای تضییق دائره معنای اسمی. مثلاً صلاه فی المسجد، معنای اسمی وسیع است صلاه در بیت، صلاه در حسینیه، صلاه در صحراء و موارد مختلف حرف می آید می گوید «الصلاه فی المسجد لها فضل کثیر» حدود معنای اسمی را مضیق ساخت. صلاه که اسم بود و وصفی بود محدود شد به صلاه در مسجد. معنای حروف که «الحروف وضعت لتضییق معانی الاسمیه» که حروف برای تحدید معانی اسمیه آمده است دلیلی که ایشان اقامه می کند در عین حالی که با شرح و تحلیل زیادی مسئله را بررسی می فرمایند آن نکته ای که به عنوان دلیل از کلام ایشان استفاده می شود همان اصطلاح اصولی است که شهادت وجدان یعنی تحقیق میدانی.[2] منظور از تحقیق میدانی نمونه گیری است تجربه های شخصی است یعنی از طریق استعمال و تجربه به دست می آوریم. به عبارت دیگر از واقعیت ها مطلب را به دست می آوریم نمونه برداری نمونه های واقع که می بینم در واقع حرف معنای اسم را تضییق می کند به همان مثالی که گفتم اکتفاء فرمودند مثال های زیادی می توانید به دست بیاورید که حروف معانی اسمیه را تضییق می کند این یک واقعیت است. پس از اینکه حروف «وضعت لتضییق معانی الاسمیه» تا اینجا به این رسیدیم که معنای حرف قائم بغیره است و وضع هم فهمیدیم الان ربط را که قبول کردیم می شود حاصل معنای موضوع له، وضع شده است برای تضییق، حاصل معنای تضییق می شود ربط بین کلمات تا تضییق بکند.

 

سوال:

پاسخ: اسم به طور قطعی دارای حصص است، حصه ها دارد حصص اصطلاحی است که در مطلق بکار می رود و افراد اصطلاحی است که در عموم بکار می رود. این حصص را که یک حصه خاص بسازیم به وسیله چی می سازیم؟ به وسیله حرف. پس خود صلاه حصصی دارد آنها حصص صلاه اند یعنی اطلاقش تمامی آن مصداقها را می گیرد اطلاق که تمامی مصادیق را گرفت یعنی اطلاق شامل همه آن حصص است و آن حصص از خصوصیات نیست از حصص و مصادیق مطلق است لفظ صلاه که یک اسم مطلق است دارای همه آن حصص است و یک حصه خاصی اگر تنظیم بشود به وسیله حرف تنظیم می شود و همان تنظیم شدن یک حصه خاص در حقیقت تضییق است دیگر و وجدانی است و در این جهت اشکالی وجود ندارد. الان قسمت بعد بحث ما می فرماید: عملیات وضع حروف،

 

نظر سید مطابق نظر مشهور است

در عملیات وضع حروف که رای ایشان درست رای مشهور هست که وضع عام و موضوع له خاص، و رای محقق نائینی و محقق خراسانی و محقق عراقی این بود که وضع عام و موضوع له عام است. و رای سیدنا الاستاد و همین طور رای امام خمینی و رای محقق اصفهانی صاحب نهایه الدرایه مطابق با رای مشهور است وضع عام و موضوع له خاص. الان طریقه عملی وضع عام و موضوع له خاص را دقت کنید: می فرماید: حروف وضع شده است برای یک مفهوم کلی، این ملحوظ در حال وضع مفهوم کلی است مفهوم کلی را می توانید بگویی تقیید که حروف تقیید می کند، می توانید بگویید نسبت و می توانید بگویید ربط. وضع ملحوظ حال وضع در حروف همین مفهوم کلی است. مفهوم کلی اگر بود وضع عام می شود. موضوع له خاص هست چرا موضوع له خاص است؟ برای اینکه در عمل وضع که مفهوم کلی را لحاظ می کنیم نظر به خارج نداریم اصلا، اصلا نگاهی به خارج نداریم فقط مفهوم کلی این کلمه است که خود کلمه هم به معنای اسمی است ربط یا نسبت معنای اسمی است. معنای اسمی را استخدام می کند که معنای حرفی معرّف واقع نمی شود. پس از اینکه این را لحاظ کردیم موضوع له را به نحو اجمال و ضمنی واقع نسبت را لحاظ می کنیم. واقع نسبت همان خاص و دارای تشخص و شخصی است. لحاظ بوجهه می شود نه به تمام خصوصیات که اگر به تمام خصوصیات بشود سر از عامین در می آورد. پس یک لحاظ بوجهه تا حدودی یک لحاظ ناقص یعنی تا حدی یک لحاظ ناقص و نیمه تمام نسبت به مصادیق در واقع داریم که در ذهن ما می گذرد که در واقع این مفهوم تحقق پیدا می کند. مفهوم نسبت کلی است و واقع نسبت جزئی و خاص است. وضع متعلق به مفهوم نسبت است و موضوع له متعلق به واقع نسبت است. واقع نسبت در ضمن مفهوم نسبت تصور می شود اما تصور بوجهه که قسم سوم وضع بود. بنابراین در خارج که می بینیم نسبت محقق می شود بین دو تا اسم زید و دار، این نسبت یک نسبت جزئی است نسبت خاصی است چون واقع تضییق یا واقع نسبت است.

 

سوال و جواب

سوال و جواب: در خارج نسبت ها زیاد تحقق پیدا می کند «زید فی الدار، عمرو فی الباب» نسبت ها زیاد است پس شبهه عمومیت در موضوع له است. جواب: توجه کنید تعدد مصادیق در صورت عدم وحدت در وجود تعدد مصادیق را کسی کلی نمی تواند اعلام بکند هر مصداق از مصداق دیگر جداست هر نسبت غیر از نسبت دیگر است. مثال برای تقریب به ذهن: افرادی هستند در کنار هم در خارج می گوییم یک مجموعه از یک انسانها یا جامعه انسانی، اما اگر گفتیم در خارج همین افراد هستند ولی جدا جدا، جمع نیستند پراکنده، این را کسی یک مجموعه انسان نمی گوید متعدد هست ولی یک جمع نیست. حالا در خارج نسبتهای جزئی که هر نسبت با نسبت دیگر متباین است پس مجموع متباینات که تحت عنوان وحدت در یک معنا نخواهند داشت. مجموع متباینات وحدت در یک معنا نخواهند داشت لذا کثرت مصداق معنای کلی نیست کلی آن است که در ذهن یا در خارج همه با هم از لحاظ تشخص و وجود تحت عنوان یک وجود قرار بگیرند.

 

در یک جمله

پس در یک جمله وضع عام متعلق به مفهوم نسبت است موضوع له متعلق به واقع نسبت است واقع نسبت در خارج معلوم است هر نسبت غیر از نسبت دیگری است. این ابهام ندارد

 

وضع عام و موضوع له خاص در حروف

منتها وضع عام و موضوع له خاص تصور معنای موضوع له بوجه بود یعنی خود وضع عام است آینه بزرگ است یک گوشه کوچک را آنجا می بیند منتها در ضمن می بیند کامل قالب گیری نیست آن در ضمن می بیند اما وضع عام که شد مفهوم نسبت به معنای عام این مفهوم نسبت به معنای عام تصور می کند موضوع له را در خارج بوجهٍ یعنی نه با تمام خصوصیات بلکه بوجه یعنی تمام خصوصیات لحاظ نمی شود که اگر با تمام خصوصیات لحاظ بشود که یا عامین یا خاصین می شود اگر با تمام خصوصیات لحاظ نشد فی الجمله لحاظ شد می شود تصور بوجه که وضع عام و موضوع له خاص. هیچ اشکالی در این رابطه وجود ندارد. اگر تصور با همه خصوصیات بود می شود تصور و مطابقت بین وضع و موضوع له و اگر تصور بوجه بود یعنی با تمام خصوصیات نبود می شود وضع عام و موضوع له خاص. نتیجتاً فرمایش سیدنا الاستاد وضع عام و موضوع له خاص شد وضع عام درباره حروف مورد اتفاق است. یعنی کسی نیست از محققین که بگوید درباره حروف وضع عام نیست این قسمت مورد اتفاق است وضع درباره حروف وضع عام است مشهور و غیر مشهور. دلیل این اتفاق این است که امکان ندارد حرف تحت عنوان یک جامعی تصور بشود مگر اینکه معنای اسمی را استخدام بکنیم که همان عمومیت به وجود می آید. پس وضع عام بلا اشکال است. اما موضوع له عام برای حرف قابل تصور نیست. چون چیزی که در خارج تحقق پیدا کند وجود واقعی آن در خارج باشد آن را به شکل عام نمی توانیم در نظر بگیریم در خارج که تحقق پیدا کند گفته بودم که هر چیزی که در خارج واقعیت داشته باشد مساوی با جزئیت است بنابراین موضوع له که عبارت است از تحقق نسبت در خارج قابلیت برای عمومیت ندارد. با این نکته تکمیلی آنچه که درست به نظر می رسد به زبان حال شان این است که وضع عام و موضوع له خاص است مطابق با رای مشهور دلیلش هم همان شهادت به وجدان. کلام ایشان کامل شد. فردا ان شاء الله نکته های تکمیلی و جمع بندی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo