< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی درباره صحیح و اعم

گفته شد که معنای صحیح تمامیت است این معنا هم معنای لغوی هست و هم معنای واقعی علی التحقیق و هم عرف شرع معنای صحیح در برابر اعم همین معنا را می دانند. و منظور از صحیح صحیحی است که اصطلاح خاص اصول در برابر اعم و الا صحیح معانی زیادی دارد صحیح در برابر فاسد که در معاملات است صحیح در برابر باطل که در عبادات است و صحیح در برابر غلط که در بیان است. منظور ما از این بحث اصولی صحیح در برابر اعم است که همان تمامیت است. این حرف را که می گوییم با رای فقهاء که فرمودند ترتیب اثر یعنی اسقاط قضاء منافات ندارد. فقهاء از طریق اثر خواستند معرفی کنند و ما خود صحیح را می خواهیم تعریف کنیم. ما یعنی نظر جمع از محققین که شیخ انصاری و محقق خراسانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد است. همه آراء این صاحبان مکتب اصولی بر این شد که منظور از صحیح تمامیت است. با حرف و رای متکلمین هم تطبیق می کند که موافقت شرع، تمامیت که شد موافقت شرع هم طبیعتاً هست. و منظور از تمامیت تمامیت از حیث اجزاء و شرائط است.

 

نکته: صحیح و فاسد اضافیان

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه بعد از که صحیح و فاسد را معنا می کرد می فرماید: این دو تا عنوان یعنی صحیح و فاسد اضافیان هستند. اضافیان یعنی نسبی است مثلا یک وقتی نماز قصر صحیح است نسبت به خودش اما نسبت به حال حاضر و اهل صلاه تمام ناقص و فاسد به حساب می آید. همین طور نماز با تیمم در شرائط خودش صحیح است و نسبت به نماز از روی وضو در حال اختیار غیر صحیح به حساب می اید، نسبی است. استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: از این اضافیان که در عنوان آمده است توهم می شود که بین صحیح و اعم تقابل تضایف باشد که نسبت هر یکی مستلزم نسبت دیگری باشد مثل فوقیت و تحتیت ولیکن می فرماید: حقیقت این است که تقابل بین صحیح و اعم تقابل عدم و ملکه است. یعنی یک عمل قابلیت دارد که تام الاجزاء و الشرائط باشد ملکه است و نقص در اجزاء و شرائط به وجود بیاید که عدم می شود از قبیل عدم و ملکه است و تطبیق و تشخیصش هم با شهادت وجدان است تردیدی در کار نیست.

 

نکته: فرق بین مطلوب شرع و اسم صحیح

نکته بعدی توجه کنید فرق است بین مطلوب شرع و بین اسم صحیح برای عبادت به این معنا که ما یک بار پنجره ورودی ما این است که می گوییم این لفظ صلاه مثلا وضع شده است برای صحیح از منظر وضع لفظ صحبت می کنیم یک مرتبه می گوییم مطلوب شرع از صلاه تمام و صحیح است یا اعم؟. مقام وضع با مطلوبیت شرعی فرق می کند. بنابراین بحث ما مربوط به وضع است که این مثلا صلاه وضع شده برای صحیح یا برای اعم. اما بحث ما در این نیست که لفظ و اصطلاح شرعی صلاه مثلا مطلوب شرع از آن چیست؟ یعنی شرع از صلاه صلاه کامل و تام الاجزاء را طلب دارد یا صلاه اعم از تام و ناقص را طلب دارد؟. در یک جمله بحث ما درباره تسمیه الفاظ شرعی برای معانی آن است نه درباره مطلوب شرع از این عبادات و الفاظ. برای اینکه از منظر شرع شبهه ای وجود ندارد که مطلوب شرع همان صحیح و تام است در آن بحثی نداریم. شرع عمل ناقص را از مکلف طلب نکرده است طلب شرعی متعلق است به عمل تام الاجزاء و الشرائط یعنی صحیح. دلیل بر این مطلب به روایتی مراجعه کنیم که سند آن هم درست است، و فی عیون الاخبار بالاسناد فی اصباغ الوضو عن الرضا عن ابیه علیهما السلام «قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذا کان یوم القیامه یدعی بالعبد فاول شیئ یسئل عنه الصلاه» روز قیامت که بازخواست شروع می شود اول چیزی که سوال می شود از نماز است. «فاذا جاء بها تامه» اگر صلاه را تامه انجام شده که کلمه «تامه» دارد «فاذا جاء بها تامه و الا زخّ فی النار»[1] یعنی اگر نماز را به صورت کامل و تمام انجام نداده باشد سوق داده می شود یعنی انداخته می شود به جهنم. روایت دوم ب که این حدیث صحیحه اعلائی است عنه عن ابیه که هر موقع عنه عن ابیه بود علی بن ابراهیم است عن ابن ابی عمیر عن عمر بن اذینه عن زراره عن ابی جعفر علیه السلام در حدیثی می فرماید که ما در خدمت پیامبر بودیم که پیامبر در مسجد نشسته بود «اذا دخل رجل فقام یصلی فلم یتمّ رکوعه و لا سجوده فقال نقر کنقر الغراب لان مات هذا و هکذا صلاته لیموتن علی غیر دینی»[2] مطلوب تا به جایی است که پیامبر دید که نماز می خواند که کلاغی مثلا دانه ای از زمین می چیند نه طمانینه ای است و نه ذکر آنچنانی، پیامبر فرمود اگر این فرد با همین نماز از دنیا برود به غیر دین اسلام از دنیا می رود. بنابراین مطلوب شرع صحیح است نه اعم، تمامیت است که اتفاقا معنای صحیح هم در متن روایت آورده بود تامه. اما صحیح و اعمی که در اصول بحث می کنیم مربوط می شود به وضع لفظ شرعیات یا لفظ مصطلحات شرع که این الفاظ اسامی برای صحیح اند یا برای اعم؟ صحیح در برابر اعم مورد بحث ماست.

 

نکته: دو شرط محقق خراسانی

تا به اینجا نکته دیگری که می خواهیم اضافه کنیم این است که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه دو تا شرط برای بحث صحیح و اعم یادآور می شود شرط اولش را گذراندیم که حقیقت باید برای الفاظ شرعیه ثابت باشد حقیقت شرعیه یا حقیقت متشرعه که بحثش کامل شد. شرط دوم می فرماید: «لابد علی القولین من القدر الجامع فی البین» هر دو قول صحیحی و اعمی باید یک قدر جامعی تصویر کند اگر قدر جامعی نباشد که بحث اصلا زمینه پیدا نمی کند مثلا وضع پا نمی گیرد. می بینیم الفاظ شرعیه برای معانی که وضع شده اند مخصوصا لفظی که مصادیق مختلفی دارد مثل صلاه قصر و صلاه تمام و صلاه اختیاری و صلاه اضطراری و مصادیق دیگر، این وضعیت به چه صورت است؟ آیا مشترک لفظی است یا مشترک معنوی است؟ مصادیق دارد همه این مصادیق معنای این لفظ است این لفظ واحد و این مصادیق که معانی همین لفظ است چه وضعیتی است از لحاظ وضع الفاظ و چه صورتی دارد آیا صورت مشترک لفظی است یا صورت مشترک معنوی؟ می دانیم مشترک لفظی در کار نیست بالوجدان و بالضروره. برای اینکه صلاه برای هر یکی از این مصداق ها جداگانه وضع نشده است تا مشترک لفظی باشد که در مشترک لفظی تعدد وضع به اعتبار و به عدد تعدد معانی هست. پس مشترک لفظی که بالوجدان نیست منحصرا می ماند مشترک معنوی، پس از که مشترک معنوی شد در مشترک معنوی موضوع له واحد است و آن موضوع له واحد یک عنوان جامعی دارد که تمام افراد را شامل می شود. پس معلوم شد که لفظ صلاه مثلا نسبت به مصادیق خودش که مشترک معنوی هست قدر جامعی داشته باشد. محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اما تصور یا تصویر قدر جامع بنابر قول صحیحی «فی غایه الوضوح و علی القول بالاعم فی غایه الاشکال» نظر خودش را اعلام کرد فهمیدیم که ایشان صحیحی هستند هرچند نمی فرماید که من صحیحی هستم با این بیان فهمیدیم که صاحب کفایه صحیحی است.

 

سه عنوان قدر جامع

اما مثالی که در قدر جامع اعلام می فرمایند نسبت به صلاه هست که هم مصداق بارزی است و هم اولین اصطلاح شرعی است. صلاه که مصادیق زیاد دارد می تواند جامعی داشته باشد جامعش را سه چیز به اصطلاح اعلام شده است به تدریج: می گوییم «الناهیه عن الفحشاء و المنکر» که قدر جامع تعریفش این بود که قدر جامع وجود دارد در همه افراد این ناهیه در همه افراد وجود دارد. بعد می فرماید می توانیم بگوییم «معراج المومن» می توانیم این قدر جامع را برای همه افراد صلاه در نظر بگیریم. و در تعبیر سوم می توانیم بگوییم «قربان کل تقی» که بشود جامع برای افراد صلاه. هر صلاتی قربان کل تقی است. این سه تا عنوان که هر کدام می تواند اثری باشد برای کشف جامع، چرا سه تا عنوان را گفتیم؟ یک مسیر تکاملی است به این معنا که تکامل معنوی در قدم اول از «تنهی عن الفحشاء و المنکر» شروع می شود قدم بعدی معراج صورت می گیرد و قدم نهایی رسیدن به مقام قرب است که قربان کل تقی است. لذا صلاه که می گوید خط ارتباط بین عابد و معبود است این خط ارتباط پله اول دارد و دوم دارد و سوم دارد که سومین مرحله اش همان است که مولوی می گوید بار دیگر از ملک پران شوم، آنچه در وهم ناید آن شوم آن دیگر همان قربان کل تقی هست.

 

سوال:

پاسخ: سوال شد که گفتید که احکام تکلیفیه مصلحتش قابل کشف و تعیین نیست و احکام وضعیه مصالح و مفاسدش قابل کشف است مثل طهارت و نجاست. اما احکام تکلیفیه علم به ملاکات داریم ولی قدرت بر تعیین نداریم علم براساس قاعده عدلیه. اشکال ایشان براساس ان مطلب این است که چرا اینجا آمده روایت ملاک و مصلحت گفته، معراج و قربان و ناهی. اینها ملاک نیست این ها فوائد است. فوائد غیر از ملاک است ملاک را ما نمی دانیم ملاک در عبودیت است ولی تشخیص آن را نمی دانیم یقین داریم ملاک و مصلحت دارد این عبودیت ولی ما نمی دانیم به طور مشخص چه چیز است باید تشخیص را کسی بدهد که این را جعل کرده است یا تشخیص دست خود خدا و صاحب شرع است. در این رابطه که می فرماید با بناء بر صحیحی تصویر قدر جامع در غایت وضوح است مثال می گیریم ناهیه از فحشا، این ناهیه از فحشاء خود قدر جامع نیست در کفایه تلقی ابتدائی می شود که خود ناهیه عن الفحشاء قدر جامع است آن قدر جامع نیست این اثری است که کشف می کند از قدر جامع. قربان کل تقی جامع نیست اثر واحدی است اثر که اثر واحد بود برای کل این مصادیق صلوات قصر و اتمام و اختیاری و اضطراری یک اثر داشت و آن ناهیه عن الفحشاء و المنکر بود این اثر واحد تعبیر علامه شیخ صدرا کشف می کند از باب قاعده سنخیت. قاعده سنخیت یک قاعده ای است در فلسفه برای معقول از قواعد مسلم است در یک حد، سنخیت یعنی سنخیت بین علیت و معلول که معلول واحد کشف می کند از علت واحد. ساختار قاعده این است «الواحد لا یصدر الا من الواحد» یعنی یک معلول یک علت بیشتر ندارد، اگر در اصطلاح عوام می گوییم که این امر علل و عوامل دارد این عامیانه است علل و عوامل یعنی اجزاء علت را می گوییم علل و عوامل در حقیقت کل اجزاء که جمع بشود یک ایجادی تحقق پیدا کند آن مرحله اتمام علیت است می شود علت و معلول و معلول واحد کشف می کند از علت واحد. بنابراین این معلول واحدی که در نظر گرفتیم که ناهیه عن الفحشاء کشف می کند از علت واحد که یک جامع واحدی در کار هست بین این همه مصادیق و افراد. اسم آن جامع چیه؟ ما نمی دانیم و خودتان می توانید یک اسمی بگذارید یک تعبیری بکنید مانعی ندارد ولی خودش فی نفسه اسم خاص ندارد. یک جامعی است که همه این موارد را پوشش می دهد. برای ما وجود آن جامع کارساز است نه اسم جامع. وجود که دارد کافی است اسمش اثرگذار نیست. اسم را خودتان بگذارید بگویید عبادت ویژه بگویید بهترین عبادت بگویید عبادتی که آدم را بندگی می دهد اسم بگذارید، هیچ عیب و ایرادی ندارد

 

قاعده سنخیت

اما این قاعده دو بخش دارد: بخش اولش که مسلم است این است که ریشه اش سنخیت است و منظور از سنخیت وحدت در وجود و توحد در وجود یعنی یک وجود واحد معلول یک علت واحد وجودی دارد. و اما آن طرف قسمت دوم این قاعده سنخیت می گوید که «الواحد لا یصدر منه الا الواحد» این بحث دارد هرچند در اصول می گوید که این درست نیست اصولی ها این را رد کرده اند که علت واحد می تواند چندین معلول داشته باشد. از منظر فلسفه آن هم درست است ولی راه دقیق دارد اشاره کوتاه این است که علت واحده در مرحله ایجاد وقتی که متصف به علیت می شود آن موقع یک حالت را دارد و بنابراین آن علت واحده در آن حالت واحده یک معلول بیشتر از او به وجود نمی آید. اشاره کردم منتها بحث عقلی فلسفی صرف است در اصول راه ندارد اصولی ها مخصوصا سیدنا الاستاد به صراحت می فرماید که علت واحده می تواند معالیل متعددی داشته باشد. در اصول مشکلی نداریم ولی در فلسفه هرچند خالی از خدشه نیست علامه شیخ صدرا می فرماید خالی از خدشه نیست ولی می تواند قابل قبول هم باشد. تا به اینجا به این نتیجه رسیدیم که تصویر جامع برای عبادات بنابر قول صحیحی درست است و در غایت وضوح است هیچ اشکال و شبهه ای ندارد. اما بیان شیخ انصاری و محقق نائینی و سیدنا الاستاد ان شاء الله فردا.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo