< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تصویر قدر جامع بر مسلک اعمی

درباره تصویر قدر جامع بر مسلک اعمی بحث می کردیم اولین مورد گفته شد که قدر جامع ممکن است ارکان باشد که شرح آن داده شد و صاحب نظران اصول شیخ انصاری و محقق خراسانی و محقق نائینی اشکال داشتند و محقق اصفهانی و سیدنا الاستاد تایید و تصحیح کردند.

 

قدر جامع معظم الاجزاء و اشکالات آن

دومین صورت از تصویر قدر جامع بر مسلک اعمی عبارت است از معظم الاجزاء، شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این تصویر معروف بین اصحاب است که عبادات از باب مثال صلاه اسم است برای معظم اجزاء، مثلا اگر فرض کنیم یا نماز را یازده جزء که هفت جزء آن بشود یا شش جزء آن بشود معظم و چهار یا پنج جزء که باقی می ماند خارج از مسمی است و داخل ماموربه است. و این معظم اجزاء که قدر جامع اعلام می شود یک صورت قابل التزامی دارد و آن این است که گفته می شود این معظم اجزاء در واقع همان مصداق لفظ عبادت است یعنی اسم تابع صدق عرفی است و قدر جامع آن است که در عرف اسم عبادت به آن صدق کند، یک مطلبی است صحیح، جعل شرعی است و صدق عرفی است. براساس این وجه معظم اجزاء در حدی که صدق عرفی بکند قدر جامع است. در هر فردی سفر و حضر و اختیار و اضطرار که معظم اجزاء صلاه مثلا وجود داشته باشد آن قدر جامع است. و در همه افراد هم قابل تطبیق است امکان تحقق در همه افراد هم وجود دارد. از این رو می شود نظر معروف که حرف معروف موافق با نظر عرف بشود. در جمله کوتاه تصویر قدر جامع بر مسلک اعمی به شکلی که معروف بین اصحاب است همان مقداری است که صدق عرفی بکند. یعنی معظم اجزاء که صدق عرفی بکند.[1] شیخ انصاری و همین طور محقق خراسانی قدس الله انفسهم الزاکیات می فرمایند این تصویر قابل التزام نیست. برای اینکه اولاً مستلزم استعمال مجازی می شود اگر فرض کردیم که صلاه وضع شده است برای قدر جامع و حقیقت در آن است آن قدر جامع هم معظم الاجزاء است پس معنای حقیقی همین معظم اجزاء می شود. اگر این لفظ در کامل و تام الاجزاء بکار برود استعمال در غیر موضوع له است مجاز واضحی است. استعمال در کامل الاجزاء یا تام الاجزاء استعمال در غیر موضوع له است و استعمال در غیر موضوع له هم مجاز است این اولا. و ثانیاً به اشکال تردد در معنای حقیقی برمی خورد. فرض کردیم معظم الاجزاء شش تاست این شش تا حالت ثابت ندارد. در نماز مختار ممکن است شش جزء چیزی باشد و در مضطر ممکن است این شش تا نباشد و حتی در خود صلوات یومیه در نماز صبح ممکن است آن شش تا نباشد. و بنابراین آن معظم اجزاء که قدر جامع و معنای حقیقی به حساب می آید صورت ثابت ندارد. صورت ثابت که نداشت قدر جامع نمی شود. قدر جامع یعنی در همه افراد به یک شکل وجود داشته باشد. این صورت دوم بود از تصویر جامع که عنوانش معظم الاجزاء شد.

تصویر دیگر قدر جامع مثل تحکم شخصی

صورت سوم گفته می شود که قدر جامع در مسلک اعمی شبیه علم شخص است. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: تصویر دوم برای قدر جامع بر مسلک اعمی این است که بگوییم لفظ عبادات وضع شده است برای یک حقیقت واحده و این حقیقت واحده دارای ذات واحدی است و اختلافات حالات اختلافات عوارض است و اختلافات در عوارض اختلاف در ذات نیست. ذات همان است صلاه است در همه افراد آن ذات محفوظ است و آن قدر جامع است. مثل زید که اسم گذاشته می شود برای فرد و ذات زید، این زید حالاتی دارد صغر و کبر و سلامت و مرض و کامل العضو و ناقص العضو، رفته جبهه هر دو پایش را از دست داده همان زید است رفته جبهه هشتاد درصد جانباز است یک جسمی است چیزی باقی نمانده و این می شود همان زید بلا فرق. به تمام افراد صدق می کند چون موضوع له ذات است این آخرین توجیهی بود که گفته شد با توضیحات. شیخ انصاری جواب می دهد و محقق خراسانی منتها جواب هایشان با اضافاتی از این قرار است که گفته می شود شیخ می فرماید که این دو مورد قیاس مع الفارق است. صلاه که اسم گذاشته شده برای یک ماهیت اختراعی «ماهیه مخترعه لا هویه له فی الخارج» و اما زید اسم گذاشته شده است برای نفس ناطقه او و برای روح او و آن ذاتش ثابت است. به ذات عبادت ثابت نیست با تغیرات خود آن ماهیت مخترعه متغیر می شود. گفتیم در زید و حالات آن صحبت از ثبات ذات و ثبات جوهر و تغیر در اعراض است این تحولات در حقیقت همان حرکت جوهری است. در حرکت جوهری ذات همان ذات است این تحولات صغر و کبر و تلون ها اینها حالاتی است که در اثر حرکت ذات به وجود می آید. اعراضی است که وابسته به ذات است حرکت در کم، حرکت در کیف، کلاً این حرکت ها برگرفته از حرکت در خود ذات است که ذات یعنی جوهر. حرکت ذاتی یعنی حرکت جوهری. جوهر ثابت است منتها حرکت می کند حرکت که بکند تکامل می کند یک حقیقت است متکامل، اوج می گیرد بالا می رود از این مرز هم گاهی می گذرد به قول مولانا بار دیگر از ملک پران شوم آنچه آن در وهم ناید آن شوم. بعد ذات همان است که هست و جوهر همان است که هست قابل مقایسه با الفاظ و اعتبارات و ماهیات مخترعه نیست.[2]

 

سوال: حرکت جوهری علت می خواهد یا نه؟

پاسخ: ذات غیر از ذاتی است. شما بگویید حرکتش علت می خواهد یا خودش، دو چیز است. ما در بحث ارتباط قدیم به حادث یعنی در فلسفه الهیات و فلسفه صدرایی در مشکله ارتباط قدیم به حادث وقتی که حرکت در خود جوهر را ثابت کردیم که خود ذات معلول است ولی حرکتش معلول نیست حرکت ذاتی جوهر است این نکته ارتباط قدیم به حادث را حل می کند «الذاتی لا یعلّل» در حرکتش است نه در خودش. حرکت ذاتی است خود ذات و خود حقیقت که ذات ذات است ذاتی نیست ذات معلول علتی است که موجد دارد. ما در حرکت جوهریه معتقدیم منتها ما راه آسانی می گرفتیم با سبک علامه شیخ صدرایی ما این حرکت را و این جوهر را خوب معنا می کردیم بعد ارتباط این دو تا را برقرار می کردیم بعد خصوصیات این دو تا را که می گفتیم دانشجو می فهمید. هر موقع یک بحث سنگینی داشتید راه آسان سازی اش این است که مفردات و ارتباطات و خصوصیات موضوع محمول و علت و معلول و فعل انفعال خوب واکاوی کنید مطلب واضح می شود. بعد از که ما این حرفها را گفتیم آن موقع می آمدیم یکی از برهان هایش این بود که «کلما بالعرض ینتهی الی ما بالذات» راحت می شود دیگر. تصویر سوم که گفته شد که عبارت بود از وضع برای حقیقت واحده یعنی علم شخص. اشکالش هم گفته شد.

 

تصویر بعدی تنظیر به مقادیر

تصویر چهارم را می فرمایند عبارت است از تنظیر، به تعبیر استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه تنظیری است به مقادیر که گفته می شود لفظ مقدار مثقال حقه وزنه که مثقال همان بیست و چهار تا نخود است و حقه چهار کیلو است و وزنه صد کیلو است. اینها یک مقدارند و مقادیرند. وضع شده است برای معنای صحیح. وزنه صد کیلو و حقه چهار کیلو و این چهار کیلو معنای صحیح آن است ولیکن عرف تسامح می کند استعمال می کند به کمتر از آن، استعمال می کند به چند مثقال کمتر از یک کیلو به اضافه سه کیلو که می شود حقه یا چند مثقال بیشتر که می شود وزنه، تسامح می کند. این تسامح را می فرماید که از دو صورت بیرون نیست یا از باب مجاز در اسناد است که از معنای حقیقی محفوظ است مجاز در اسناد است آن چند مثقال کمتر را اسناد کرده به یک کیلو، اسناد را تصرف کرده، معنای کلمه همان معنای حقیقی است. و یا اینکه این استعمال از باب وضع تعینی است. منتها وضع تعیّنی استعمال لفظ در معنای مجازی با قرینه و بعد اضافه شدن کثرت استعمال تا جایی که از قرینه مستغنی بشود. این وضع تعینی بود.

 

دو قسم وضع تعینی

می فرماید: وضع تعینی دو قسم است: قسم اولش همین است که گفتیم و قسم دوم این است که قرینه آنقدر شدت مناسبت بین معنای حقیقی و معنای مجازی را اعلام می کند که در اولین مرحله که استعمال بشود با قرینه انس بین معنای مجازی و لفظ موضوع برای معنای حقیقی ایجاد می شود به جهت شدت مناسبت، یک بار استعمال کافی است کانما وضع تعیینی قرینه ای است. بنابراین این کمتر از کیلو سه مثقال یا چهار مثقال کمتر از کیلو که معنای مجازی برای کیلو هست آنقدر مناسبتش زیاد است قرینه مشابهت که به یک بار استعمال دیگر این می شود جزء معنای حقیقی. در نتیجه این لفظ عبادت که وضع شده باشد برای معنای صحیح حقیقتاً برای اعم هم حقیقت است یا از باب مجاز در اسناد یا از باب وضع تعینی. پس درست است و قدر جامع است. یک اشکالی را علامه شیخ صدرا دارد می فرمایند: این صورت از مسئله تصویر اعم نیست بلکه اثبات وضع برای اعم است نه تصویر قدر جامع. بعد ایشان می گوید که توجیه کنیم و بگوییم از باب «الواحد لا یصدر الا من الواحد» اثر را که به دست آوردیم که این گونه وضع برای همه حقیقت است کشف کنیم که موثر یعنی یک قدر جامعی واحدی بوده. در هر صورت معنای قدر جامع را در این تصویر چهارم فهمیدیم که مقادیر است. شیخ انصاری می فرماید: این تصویر قابل التزام نیست. اولاً مستلزم این می شود که به اطلاق و عموم تمسک امکان نداشته باشد. چرا؟ چون شک در تحقق اصل ماهیت می شود. قاعده در عموم و اطلاق این است که ماهیت و حقیقت مطلوب محرز است شک در دخل شرط یا جزء وصف زائد بکنید آنجا جا برای اطلاق و عموم است. اینجا در این صورت از مسئله که حقیقت را گفتیم این شکل تصویر شده است که هم برای حداقل که صحیح باشد هم برای حداکثر که معنای مجازی یا تعینی باشد اگر یک جایی شک کردیم که اینجا حقیقت محقق شد یا نشد به اطلاق تمسک نمی شود چون شک ما برمی گردد به شک در اصل تحقق ماهیت شئ. شک در تحقق ماهیت جایی برای اصل نیست. جای اصل همان است که بعد از احراز ماهیت شک در شرط یا وصف زائد. این اولاً و ثانیا می فرماید: که این تصویر مستلزم این می شود که یک لفظ واحد در یک استعمال حقیقت باشد و در استعمال دیگر مجاز باشد. لفظ برای صلاتی که تام الاجزاء هست همان لفظ حقیقت باشد و همان لفظ برای صلاتی که تام الاجزاء نیست همان لفظ مجاز باشد. یک لفظ دارای دو وصف نمی تواند باشد نسبت به صحیح و فساد. بعد می فرماید دقت هم بکنید که این جای دقیقی است. اشکال دیگری که گفته شده است این است که این تصویر چهارم از باب وضع خاص و موضوع له عام می شود و آن را گفتیم که صورت ناممکنی است. که وضع شده است مخصوصا برای کیلوی مشخص بعد استعمال شده بر کیلو و بیشتر از کیلو، معنای حقیقی اش شده برای خود کیلو و کمتر و بیشتر از کیلو که شد موضوع له عام و وضع خاص که این ممکن نیست.

 

تصویر بعدی مثل تراکیب معاجین

صورت پنجم محقق خراسانی می فرماید: می توانیم بگوییم که ترکیب در الفاظ عبادات مثل ترکیب معاجین است یک معجونی که مرکب از چند جزء است به اجزای کاملش همان معجون را می گوید اگر یک جزء ناقص بود هم باز همان معجون را بکار می برند. بنابراین شبیه لفظ معجون است. استادنا العلامه شیخ صدرا می فرماید: در این صورت تنظیر است به علم جنس، یک مرتبه تنظیر بود به علم شخص این مرتبه تنظیر است به علم جنس. که معجون است مثلا فرض کنید سکنجبین که چند جزء دارد این را می توانیم یک جزئش را اگر کم کنیم باز هم می گوییم سکنجبین بعضی جاها مثلا فرض کنید کاشان یک جزء اضافی می گذارد یک عطر کاشانی، قم مثلا عطر را نمی گذارد در هر دو جا به اش می گوییم معجون فرق نمی کند یک جزء کم و زیاد بشود مشکلی ایجاد نمی کند. صلاه هم همین طور است یک ترکیبی است یک جزء کم بشود همان صلاه است قدر جامع آن یک مرکب و اسم برای یک مرکب ذی اجزاء است که این دفعه معظم نیست تمام نیست فقط مرکب به عنوان مرکب ذی اجزاء این مرکب به عنوان یک مرکب ذی اجزاء به مرکب تام الاجزاء هم صدق می کند و به مرکب ناقص الاجزاء هم صدق می کند. پس قدر جامع مرکب ذی اجزاء است مثل معجون. بنابراین ما پنجمین تصویر قدر جامع را تصویر را هم فهمیدیم. جواب: این قسم پنجم در تقریرات نیامده فقط محقق خراسانی می فرماید این قسم را. این قسم پنجم را که شرح داد می فرماید این قسم هم قابل التزام نیست. برای اینکه بین این دو مورد قیاس مع الفارق است. اولاً معجون اگر یک جزئش نقص پیدا کند ممکن است تسامح بشود اما اگر چهار پنج جزء آن کم بشود دیگر آن ترکیب نیست. ولی در صلاه نه، نصفش هم برود نصفش در حال اضطرار باقی بماند باز هم صلاه به اش می گویند صلاه عاجز می گویند. در معجونی که قسمت اعظم اجزایش برود دیگر معجون نمی گویند پس قیاس مع الفارق است. این جواب اصلی بود و بعد هم می فرماید: گفته می شود که ترکیب در الفاظ عبادات اعتباری است به اعتبار معتبر است. ترکیب در معجون ها و مرکبات خارجیه واقعی است قابل مقایسه نیست امر واقعی با امر اعتباری. هرچند این قابل مقایسه نبودن رد نیست ولی اشکال بر اصل مقایسه است که مقایسه معنی ندارد اعتباری را با امور و اشیاء واقعی و ترکیب اعتباری را با ترکیب واقعی تنظر کنیم خلاف واقع است قابل التزام نیست. مضافا بر اینکه آن اشکال اصلی را که گفتیم در نظر گرفتیم پنج مورد تصویر گفته شد بر مبنای محقق خراسانی هیچ کدام به نتیجه نرسید اما سیدنا الاستاد می فرماید: برای معظم الاجزاء هم وجهی وجود دارد که فردا شرح بدهیم ان شاء الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo