< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی درباره نظر سیدنا الخوئی نسبت به ترکب مفهوم مشتق

گفته شد که سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه استدلالی دارند و شرحی درباره اثبات ترکب مفهوم برای مشتق. تحریر مسئله از این قبیل است که گویا می فرمایند مشتق بر خلاف رای مشهور و مطابق با رای صاحب شرح مطالع ترکب دارد و منظور از ترکب این است که لفظ کاتب مثلاً عبارت است از دو جزئی که مبدأ و ذات است. کاتب «ذات له الکتابه» و در مفهوم مشتق که گفته شد شیء اخذ بشود یعنی شیء له الکتابه که تطبیق کند با ذات که همان شیء یعنی «ذات له الکتابه» منظور از شیء ای که در مشتق اخذ می شود مصداق شیء نیست. اولاً بحث ما مصداقی نیست بحث ما منطقی عقلی است که مربوط به مفهوم می شود و ثانیاً اگر فرض کنیم که مصداق منظور باشد یعنی منظور از شیء مصداق باشد موجب خلف می شود یعنی خلاف واقع درمی آید. برای اینکه اگر مصداق شد تکثّر پیدا می کند از قبیل وضع عام موضوع له خاص می شود یعنی زید کاتب با عمرو کاتب با احمد و محمود کاتب هر کدام با دیگری فرق می کند. مصداق کاتب در زید غیر از مصداق کاتب در عمرو است. مفهوم مشتق تکثّر پیدا می کند این خلاف واقع است. واقع این است که همان کلمه کاتب به همان معنای واحد در زید و عمرو و احمد و محمود همان یکی است. نتیجتاً منظور از اخذ شیء در مفهوم مشتق مفهوم شیء هست نه مصداق شیء. وانگهی باید توجه کرد که این مفهومی که در نظر می گیریم به معنای ماده اولی است یا هیولای اولی به اصطلاح معقول که هیچ تعیّنی و هیچ خصوصیتی در آن نیست. لذا قابل شمول برای مفاهیم متعدد است واجب و ممکن را با هم شامل می شود. این مفهوم است. پس تحریر محل بحث معلوم شد که ترکب مشتق عبارت است از شیء له الوصف هر وصفی که باشد و آن شیء هم امر مبهم به معنای کلمه است. این تحریر محل بحث است وانگهی استدلالی که در این رابطه وجود دارد می فرماید: این ترکب ثابت است به جهت اینکه بساطت دلیل ندارد و خود این ترکب دلیل دارد. دو دلیل در این رابطه وجود دارد: 1. وجدان، 2. برهان. منظور از وجدان این است که می فرماید: کلمه کاتب را که در عرف عرضه کنیم عرف می گوید که «المتلبس بالکتابه کاتب» این گونه معنا می کند و این همان ترکب است بالوجدان. و یک نکته را اضافه کنید که منظور از این عرف عرف خاص است عرف منطق، چون در ورودی بحث دیروز گفتیم که سیدنا الاستاد فرمودند که محقق خراسانی می فرماید: مشتق بسیط است ولیکن عند تامل العقل می تواند مرکب باشد. سید فرمود که ما از همین جهت بحث می کنیم که مشتق عند تامل العقل مرکب است هرچند در دید بدوی و نظر ابتدائی بسیط می نماید بنابراین اینجا که عرف دیدید با آن رای قبل ایشان به مشکل برنخورید می شود منظور از این عرف عرف منطق باشد یعنی عرف خاص. توجه کنید درباره شهادت وجدان باید این نکته را لحاظ کرد که شهادت وجدان یا ضروری قطعی و واضح است و یا استقرائی است در غیر این دو صورت اگر ادعای وجدان می شود در حقیقت مصادره می شود. که اگر این امری که وجدان اعلام می شود اگر ضروری بود که محل بحث نبود و اگر استقرائی بود محل بحث نبود پس چیزی است که به محل تامل قرار داد. و اما برهان، درباره برهان عنوانش این است که صحت حمل، می فرماید: در حمل گفتیم که یا ذاتی باشد و یا شایع باشد. در هر صورت اتحاد بین موضوع و محمول شرط اساسی صحت حمل است چه ذاتی باشد چه شایع باشد. و در اینجا می بینیم بر مبنای شما یعنی قائلین به بساطت می گویید که مشتق بسیط است یعنی همان مبدأ است با یک فرق مختصر. اگر این گونه بگوییم می بینیم حمل «زید کاتب» که زید با کاتب بنابر مبنای شما مفهوماً که فرق دارد مفهوم زید با مفهوم کاتب که قطعی است واقعا و وجودا و خارجا هم باید فرق داشته باشد و تباین داشته باشد. چون که کاتب دیگر ذات در آن نیست کاتب فقط کاتب است و فقط کتابت است در خارج که زید با کتابت متحد نیست دو مفهوم متباین است. پس دو امر که مفهوماً و مصداقاً تباین داشته باشد صحت حمل ندارد در حالی که می بینیم «زید کاتب» حملش صحیح است کشف می شود که مشتق بسیط نیست. اگر بگویید که در بیان محقق خراسانی آمده بود و محققین دیگر که حمل مشتق در اثر لحاظ است مشتق لحاظ شده است لا بشرط، چون لا بشرط لحاظ شده است بشرط عدم حمل یعنی بشرط لا لحاظ نشده است لذا حملش صحیح است اما در حقیقت مشتق همان مبدأ است دیگر فرق نمی کند. اگر اینگونه بگویید این توجیه شما قابل التزام نیست. برای اینکه همان طور که صاحب فصول فرمودند که مبدأ با مشتق فرق اصلی و واقعی دارد مبدأ از لحاظ صرفی مصدر است و تعیّن ندارد و حالت وقوعی و صدوری ندارد اما مشتق در مثال اسم فاعل یک هیئتی دارد صدوری فرقش با مبدأ فرق واقعی است اعتباری نیست که شما به لحاظ و اعتبار فرق اعلام کنید که به لحاظ شرط لا حمل نمی شود و به لحاظ لا بشرط حمل می شود. بنابراین اختلاف در لحاظ موجب صحت حمل نمی شود بلکه صحت حمل از جهت این است که مشتق مرکب است از مفهوم شیء و آن وصف، در صورتی که مرکب بود در خارج که بگوییم «زید کاتب» زید با آن من کاتب در خارج تطبیق می کند اتحاد وجودی دارد. اتحاد وجودی که داشت حمل صحیح می شود و صحت حمل فقط مربوط به این است که مفهوم مشتق مرکب باشد یعنی مفهوم شیء در آن اخذ شده باشد تا در خارج که حمل صورت بگیرد «زید کاتب» یک اتحاد وجودی صورت بگیرد که زید همان شیء کاتب است و حمل درست بشود.[1] [2]

 

اشکال و جواب

پس از که این مطلب را گفتیم یک اشکالی را برمی خوریم و یک جواب، اشکال این است که محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: شما بر فرضی که مبدأ و مشتق را یکی بدانید و فرق شان را از ناحیه لحاظ شرط لا و لحاظ لا بشرط در نظر بگیرید اشکالی به وجود نمی آید. برای اینکه بر فرضی که بگوییم این لحاظ در کار نیست با آن هم مبدأ که یک عرض هست عرض در خارج وجودش عین وجود معروض اش است اتحاد وجودی دارد اگر عرض در خارج وجود مستقل داشته باشد خلف است می شود جوهر این قانون عقلی فلسفی و قابل انکار نیست که وجود عرض در خارج عین وجود معروض آن است. پس اتحاد وجودی از این حیث حاصل است که مبدأ یا وصف عرض است و ذات یا موضوع معروض است اتحاد در خارج دارد که وجود عرض عین وجود معروض اش است پس تباین در مفهوم صدمه ای اینجا وارد نمی شود تباین مفهومی داشته باشد اما خارجاً وحدت دارد.[3] سیدنا الاستاد این اشکال شیخ الاستاد خودشان را مطرح می کند و جواب پله به پله دارد اول اصل این مطلب را که وجود عرض عین وجود معروض باشد با کلام نفسی گفته می شود که این یک امر فلسفی منطقی است ممکن است عرف این گونه تلقی نکند پله بعدی یک پله تنزل می فرماید اگر این حرف را در نظر بگیریم که مشتق در خارج به عنوان یک عرض وجودش عین وجود معروض اش است و اتحاد وجودی دارد اختصاص دارد به مشتق های ادبی و صرفی مثل اسم فاعل و کاتب، عالم که کاتب یک وصفی است کتابت وصفی است که در خارج همین عرض وجودش عین وجود معروض اش است در مشتق های ادبی و صرفی درست در می آید اما ما گفتیم که در بحث مشتق منظور ما در اصول از مشتق اعم از مشتق ادبی و صرفی است مشتقی که انتزاع می شود مثل زوجیت که انتزاعی است یا مشتقی که اعتبار می شود مثل ملکیت اینها دیگر وجودش در خارج عین وجود موضوعش نیست یک امر انتزاعی است امر انتزاعی با منشأ انتزاع یکی نیست. بنابراین اشکالی که وارد کردید اخص از مدعا است به یک گوشه کار ضربه می زند و کل مشتق ها را فرا نمی گیرد. بعد می فرماید: از این هم اگر تنزل بکنیم درباره اسم آلت و اسم زمان و مکان که قطعاً مبدأ عین ذات نیست یا عرض عین معروض نیست در خارج مثلاً مفتاح یک اسم آلتی است و مبدأ فتح است و ذات یک تکه حدید و آهن کلید است و در خارج فتح عین آن قسمت از حدید نیست و مطمئناً بلا شبهه فتحی که مبدأ هست با آن قطعه آهنی که خود کلید هست خارجاً دو تاست. قطعا اینجا مسئله اتحاد وجودی عرض با معروض در کار نیست. و همین طور اسم زمان و مکان مثلاً مدرس که ماده درس است و مکان این محل است درس در خارج عین این مکان که نیست اتحاد وجودی با مکان ندارد یا مثلاً اسم زمان مشرب که هم برای مکان هم می آید هم برای زمان، مشرب را برای زمان شرب در نظر بگیرید شرب مبدأ است زمان دیروز مشرب بوده یا موقع افطار مثلاً مشرب بوده خود آن زمان با شرب یکی نیست اختلافش وجدانی و قطعی است شبهه ای وجود ندارد وانگهی می فرماید پس از آنکه این اختلاف را در نظر بگیریم که قابلیت حمل هم وجود نداشته باشد چون اتحاد وجودی ندارد نتیجه این می شود که این تفکیک واقعی که در اسم آلت و زمان و مکان گفتیم به ضمیمه قول به عدم تفصیل ثابت می کند که مشتق بسیط نیست منظور از عدم تفصیل یعنی کسانی که می گویند مفهوم مشتق بسیط است اطلاقا بسیط می گویند و کسانی که می گویند مرکب است اطلاقاً مرکب می گویند تفصیل وجود ندارد چون تفصیل وجود ندارد و مرکب بودن ثابت شد در این دو مورد خاص کشف می شود که مشتق مفهومش بسیط نیست تمام فرمایش ایشان تا اینجا گفته شد.

 

تحقیق و جمع بندی

اما تحقیق و جمع بندی: درباره آراء که آراء محققین بر این شد که اکثریت قریب به اتفاق مشهور فلاسفه محقق خراسانی و محقق نائینی می فرمایند مشتق مفهومش بسیط است و فقط از اهل معقول صاحب شرح مطالع محقق رازی و سیدنا الاستاد می فرماید مشتق مفهومش مرکب است. و اما جمع و تألیف بین این آراء متضاد و متضارب این است که همان جمله کوتاه که در نهایت بحث محقق خراسانی آورده بود که مشتق در دید ابتدائی بسیط است و اما در دید تحلیلی و دقت عقلی مرکب است با همان جمله که تقریباً بیانی بود که جمع بین این آراء را اعلام بکند آنهایی که می فرمایند بسیط اند مثل محقق خراسانی می فرماید ابتداءً با دید بدوی و ظهورات عرفی بسیط اند و آنهایی که می فرمایند مفهوم مشتق مرکب است با دید تحلیلی و دقت عقلی می فرمایند مرکب است بنابراین تضارب از بین رفت چون که هر رأی جهت خاصی پیدا کرد نتیجه این شد که ما بحث بساطت و ترکب مشتق را به پایان رساندیم گفتیم که ثمره بحث و نتیجه بحث به عنوان یک نکته ای را در آن بحث اضافه کنیم و آن این است که اگر شما در استعمالات تان بگویید «اکرم عالماً» این «اکرم عالما» اگر مشتق بسیط باشد چه معنایی دارد؟ «اکرم عالما» اگر مشتق بسیط باشد ذات در آن نیست بی معنی می شود بنابراین در استعمال که «اکرم عالما» می گوییم استعمال درستی است و این استعمال درست از اینجا می آید که این عالما که مشتق هست ذات هم در آن است «اکرم عالما» در اینجا یک نکته وجود دارد که آن هم مکمل جمع بندی است و آن این است که مشتق مفهومی و مصداقی فرق می کند مفهومی که در ذهن مفهوم مشتق را در نظر بگیریم ذاتی نیست یک وصف قابل حمل است ترکبی نیست و وصفی است که ارتباط با ذات دارد در ضمن ندارد یک ذاتی در ضمن عالم و کاتب نیست ارتباط دارد آن ارتباط از بس نزدیک است انگار بگویید که در ضمن این لفظ است نه لفظ را ترجمه کنید لغتاً کاتب نویسینده یعنی این وصف برای یک ذات. اگر در مصداق آوردیم ترکب می آید «اکرم کاتبا» مصداق است اینجا آن ارتباط نزدیکی که با ذات دارد ذات را جذب می کند یا در خارج تحققش به وسیله تحقق یک مصداق خارجی است لذا در خارج «اکرم عالما» «اکرم زیدا عالما» هست عالما تنها نیست اگر کسی سوال بکند که در خارج «اکرم عالما» اکرام مشتق هست؟ می گوییم نه مشتق نیست نادیده گرفته می شود «اکرم» آن فردی که عالم است بنابراین این وجه دوم برای جمع بود نسبت به این اختلاف آرائی که در بین صاحب نظران گفته شد. و اشاره بسیار کوتاه درباره ثمره این بحث که بحث منطقی است در بحث منطق که شما دنبال اثر فقهی نمی روید نتیجه عملی دیگری که می خواهیم در فقه و اصول به دست بیاوریم عبارت است از فهم بافت جمله، بافت جمله برای دلالت بر مطلوب موثر است و از دلالت بر مطلوب احکام استفاده می شود.


[1] محاضرات فی الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص306.
[2] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص217.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo