< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکته تکمیلی در امر سوم

صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه ملاک حمل را اعتبار و لحاظ لا بشرطیت و بشرط لائیت قبول نداشتند و محقق خراسانی و سیدنا الاستاد و محقق نائینی قدس الله انفسهم الزاکیات این اعتبار و این لحاظ را تایید کردند

 

ما به الاشتراک و ما به الامتیاز

در جمع بندی به اینجا رسیدیم که محقق خراسانی در نهایت بحث فرمودند که در تعاریف مفاهیم ما به الاشتراک و مفاهیم ما به الامتیاز دو قسم است: مفاهیم ما به الاشتراک اگر به نحو بشرط لا اعتبار و لحاظ بشود در آن صورت می شود هیولا و اگر به نحو لا بشرط لحاظ بشود می شود جنس. و مفاهیم ما به الامتیاز اگر بشرط لا لحاظ بشود می شود صورت و اگر لا بشرط لحاظ بشود می شود فصل. این مطالبی است که محقق خراسانی برگرفته از بیان ملاصدرا[1] که این فرق ها و این صحت حمل ها و عدم صحت حمل برگرفته از لحاظ است و لحاظ را شرح دادیم

 

حمل مجازی

رسیدیم به این نکته که حمل مجازی باشد، در حمل هایی که گفتیم حمل اولی و ذاتی یا حمل شایع که دو قسم شد عمدتاً ذاتیات بود و وصف ذات بر ذات بود که شایع می شد ولی وصف حقیقی بود این حمل مجازی چه می شود؟ از قسم اول است یا از قسم دوم؟ بی تردید حمل مجازی از قسم دوم است و حمل شایع است منتها در این حمل مجازی همان نکته ای که صاحب فصول می فرمودند مندرج است که یک موضوع و محمول ادعائی براساس تعابیر بدیع و بیان در نظر گرفته می شود و براساس مسلک سکاکی یک مجاز در اسناد صورت می گیرد ولی ساختار پس از آن عملیات می شود حمل شایع. با این تعبیری که داشتیم آن اشکال که کلام صاحب فصول قسم سوم حمل می شود برای ما حل شد که صاحب فصول در حمل فرمودند که یک اعتباری در نظر بگیریم و یک محمول را موضوع قرار بدهیم یعنی محمول را با موضوع متحد اعتبار کنیم و حمل درست بشود. و آن بیان ایشان با حمل مجازی نزدیک بلکه منطبق است

 

امر چهارم سه مکتب در صفات خدا

اما امر چهارم: حمل صفات ذاتیه. درباره صفات پروردگار از لحاظ اعتقادی هر مکلفی معتقد است که خدای متعال را بشناسد به اسم و صفات اگر به اسم و صفات نشناسد توحید کامل نشده است. مثلاً دانشمندان مادی بر این عقیده هستند که یک نیروی فوق العاده قدرتمند این نظام به این عظمت را کنترل می کند. یک منظومه شمسی ما داریم در دل کهکشان میلیون ها منظومه شمسی فاصله زمین ما با دورترین منظومه شمسی پنج میلیارد سال نوری یا با این عظمت یک نیروی بسیار قوی که دیگر نمی شود بگوییم چقدر قوی اینها را اداره می کند دقیق. یک ذره همین کره زمین و منظومه شمسی بزرگ ما که مجموعه کوچکی است در برابر کهکشان و منظومه یک ذره اگر از مدار بالا و پایین برود نظام عالم بهم می خورد کره خورشید حدود چهار و نیم میلیارد سال حرکت می کند اشکالی ایجاد نمی شود چه مدیریتی چه نیرویی الله اکبر. و اما درباره صفات خدا حرف نمی زنند و اطلاعاتی ندارند اینها را موحد می گویید؟ به اصطلاح کلامی اینها موحد نیستند. آن زمانی که کمونیست ها بودند آن زمان دانشمندان شوروی یک نظر را اعلام کردند که تمامی چرخه کون و عالم هستی تحت اداره یک قدرت ما فوق است. اما این اعلام برای ما کمکی است برای بحث عقیدتی ما ولی کامل نیست چون شناخت و معرفت حق باید با اسماء و صفات باشد. اگر صفات کامل نباشد عالم و حی و قیوم و قادر و رحمان و رحیم تمام این صفات اگر ما کامل در حد لازمش اگر این صفات را نداریم توحید آدم ممکن است مشکل داشته باشد. بنابراین معرفت صفات لازم است این مقدمه بود برای اینکه معرفت صفات لازم و ضروری است. اما درباره صفات خدا از حیث ذاتی و عرضی در این بحث مطرح می شود سه قول وجود دارد و سه مکتب وجود دارد: 1. مکتب اشعری، 2. مکتب معتزلی، 3. مکتب عدلیه. البته قابل ذکر است که مکتب اشاعره و مکتب معتزله منقرض شده و نیست اما شائبه ها و رسوباتی از اشاعره باقی است. بین وهابیت رسوباتی از مذهب اشاعره باقی است. مذهب اشعری به طور کل اعلام می کند که صفات خدای متعال قدیم است قائل به تعدد قدماست کتاب شرح اشارات نویسنده فخر رازی که هم مفسر و هم فیلسوف و هم کلامی مطرح بین کل مذاهب سنی و مقبول در شرح اشارات کتاب اشارات بوعلی با دو تا شرح با هم چاپ شده که من دارم شرح خواجه طوسی و شرح فخر رازی با هم کتاب از لحاظ کلامی بسیار سطح بالایی است. در بحث صفات خدا می گوید کل صفات خدا قدیم است ازلی است و هشت تا صفت از صفات هست یک اسم که الله باشد اسم جلاله است خود اسم است بقیه صفات است. صفات هم قدیم اند ولیکن عین ذات نیستند چرا عین ذات نیستند؟ برای اینکه ذات باری تعالی واحد و متفرد و فرد و واحد و احد است. صفات ترکّب می آورد اصلاً همان صفات هست قدیم ولی غیر ذات، بعد در ادامه می گوید که شکر خدا ما موحدیم ما قائل به هشت صفت به عنوان هشت مفهوم قدیم برای خدا هستیم ولی موحدیم وحده لا شریک له، لا اله الا هو الحی القیوم. اما ثنویت دو مبدأ قائل اند و مشرک اند منظور از ثنویت مجوسیت یا زردشتی می شود که گفته می شود مبدأ آفرینش دو چیز است: 1. مبدأ خیر، 2. مبدأ شرّ. چون زرتشتی در سرزمین فارس بوده مبدأ خیر را خدا یزدان اسم گذاری می کند ثنویه معتقد است یعنی مجوسی که مبدأ آفرینش دو چیز است: 1. مبدأ خیر، 2. مبدأ شر که مبدأ خیر خداست و یزدان و مبدأ شرّ شیطان است به فارسی اهریمن. و اینها که دو تا مبدأ می گویند ثنوی هستند مشرک اند چون شرک در خلق و شرک در آفرینش است شرک در عبودیت نیست شرک در افعال است. توحید باید هم ذاتی باشد هم فعلی. یک نکته ظریفی توحید فعلی این است که کل افعال منسوب به خدای متعال است خلقت کل افعال منسوب به خدای متعال است. این رای اشاعره بود. رای دوم رای معتزله است که از معتزله خبری نیست و کسانی هم دیده نمی شود که طرفدار باشد چون معتزله یک مسلکی است نه ابناء عامه قبولش دارند نه اتباع آل البیت یک اظهاراتی دارند برای اهل بیت که ائمه و امامت می رود بالا و خلافت می آید پایین آنها را قبول ندارند یک چیزهایی هم دارد که مذهب عدلیه قبول ندارد. اگر معتزله قبول بشود که همان ابن ابی الحدید که شرح نهج البلاغه نوشته است مشهور و معروف ابن ابی الحدید معتزلی است اگر آن را ابناء عامه قبول داشتند که آن در خلافت و در امامت یک چیزهای صریح گفته است «الحمد لله الذی قدم المفضول علی الفاضل» و الی آخر نکته های خیلی عجیب و غریب دارد که قابل قبول برای عامه نیست مگر اینکه تشیع را قبول کنند. معتزله چی می گوید؟ معتزلی معتقد است که صفات خدای متعال همان صفات است که هشت صفت می شود تقریباً صفات دیگری هم هست برمی گردد به آن هشت صفت ولی این صفات کلاً غیر ذات است جزء ذات نیست. ذات تعالی اکبر و اعلی و اجلّ است هیچ چیزی درباره ذات خدا تصور نمی شود ولیکن «کل الامور المشاهده تشهد کآیه بالله» اینها را که می گویند بعد این نکته اصلی است به تعبیر علامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه معتزله می گویند «خذ الغایات و اترک المبادی» صفات حمل می شود «الله عالم، الله قادر» چطوری حمل می شود؟ کار ما نیست ما نمی توانیم درباره اتصاف ذات خدا اظهار نظر کنیم یا بفهمیم. حافظ نه جای ماست چنین لاف ها زدند، پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشید. حق ما نیست. ما می دانیم الله عالم قدیر علیم آنچه که آمده است می گوییم و صفات کمالیه است می دانیم در نحوه حمل ما کاری نداریم و کاری هم نمی توانیم داشته باشیم لذا بعضی از مسالک تصوف ممکن است با معتزله تطبیق کند که ما صفات را می دانیم ولی خصوصیت صفات و نحوه ارتباط صفات با ذات قدیم حادث اصلا برای بشر معلوم نیست و جزء معرفت ما هم نیست و کار ما هم نیست. راحت صفات غیر ذات است در صورتی که غیر ذات بود اشکالی در حمل نداریم غیریت هست حمل می شود «الله عالم» از لحاظ فلسفی مشکلی در حمل نداریم. اما رای سوم رای عدلیه، رای عدلیه که فلسفی و کلامی است اما فلسفی شیخ الرئیس بوعلی در تعلیقات بحث صفات خدا و ابونصر فارابی در المنطق للفارابی بحث صفات خدا می فرماید: صفات باری تعالی صفات ثبوتیه ذاتیه است عین ذات خداست و در حالی که عین ذات خداست هیچ ترکبی هم ندارد. ذاتیات ترکب نمی آورد. ترکب را جایی در نظر بگیرید که عرضی باشد اکتسابی باشد ذاتی که ترکب نمی آورد بنابراین همه این صفات ذاتیه کمالیه است و خدای متعال که اصل الکمال و کل الکمال و مطلق الکمال و کمال المطلق است این صفات عین ذاتش است. اما در کلام که ارباب کلام محقق طوسی هست در کتاب تجرید می فرماید: صفات خدای متعال که به طور کل هشت صفت هست: 1. عالم، 2. قادر، 3. حی، 4. مرید، 5. سمیع، 6. بصیر، 7. متکلم، 8. باقی و یکی هم اسم که الله است این هشت تا صفت ذاتی است. و بقیه صفات مثل فرد و صمد و قیوم و رحمان و رحیم برمی گردد به همین هشت تا. این هشت تا صفات کمالیه است.[2] در اصطلاح فلسفه صفات کمالیه را می گویند صفات حقیقیه و صفات سلبیه را می گویند صفات اضافیه. و در کلام صفات کمالیه گفته می شود صفات ثبوتیه و صفات اضافیه گفته می شود صفات فعلیه. و اما صفات سلبیه از اساس حسابش جداست تعدد ندارد صفات سلبیه نقائص و عیوب هست یک مصداق دارد سلب کل نقص. سلبیه نه اقسام دارد و نه اعداد. نفی جمیع النقائص و العیوب است.

 

دو قسم صفات کمالیه و سلبیه یک قسم

اما صفات کمالیه دو قسم شد که حقیقیه و اضافیه و ذاتیه و فعلیه. ذاتیه همین صفات ذاتی بود که گفتیم که عین ذات هست فعلیه صفاتی که متعلق به افعال خداست مثل خالق و رازق و معین و مدیر و مدبر که حد کامل اسماء و صفات در ادعیه کجاست؟ جوشن کبیر که هزار تا اسم و صفت برای خدای متعال در جوشن کبیر گفته شده است که آن هزار تا برمی گردد به همین هشت و نه. پس صفات کمالیه ذاتیه و فعلیه دو قسم شد صفات سلبیه یک قسم است و نفی جمیع. اما یک اشاره کوتاه برای ذاتی بودن صفات ذاتیه، دلیلی که برای ذاتی بودن صفات ذاتیه در فلسفه و کلام گفته می شود این است که خداوند کمال مطلق است در علم و قدرت مثال می زند اگر یک آن علم کم باشد نقص داشته باشد ضربه ای به کمال مطلق و آسیبی به کمال مطلق وارد می شود یعنی احتمال جبر. قدرت که از صفات کمال هست کامل و فراگیر و بدون انقطاع باشد اگر یک لحظه قدرت قطع بشود سر جایش هر چیزی می آید پس با کمال مطلق سازگار نیست. «یا من دل علی ذاته بذاته» یکی از معانی اش این است. به ذات خودش که کمال مطلق است دلالت می کند به تمام آن صفاتی که باید باشد. معنای کمال مطلق یعنی دارای صفات کمالی به نحو مطلق و آن هم عین ذاتی که هیچ ترکبی و اتصافی نیست عین ذاتش است ذاتیات است. از باب مثال ذاتیات یک روح چیست؟ دوست داشتن زیبایی است، روح زیبایی را دوست دارد. از کجا این آمد؟ ترکب است؟ نیست، عارض است؟ نیست، کی آورد؟ «الذاتی لا یعلّل» و کمال مطلق یعنی مستجمع جمیع کمالات به نحو اتم و اکمل. لذا این صفات عین ذات است به فرموده مولی امیرالمومنین «و کمال التوحید الاخلاص له و کمال الاخلاص نفی الصفات عنه» تمام صفات را از او نفی می کنیم یعنی تسامحا ما می گوییم صفات، عبارت نداریم صفات نیست ذاتیات خداست کمالات الهی است. نفی الصفات عنه، این مطلب که از لحاظ فلسفی درست شد که ذاتی بود اصلا ذاتی است علم ذاتی خداست بنابراین این قضیه حمل چه می شود؟ چطور می شود ذاتی را حمل کرد؟ معنی ندارد اینجاست که صاحب فصول میدان آمده و محقق خراسانی هم میدان دار ادامه بحث هم فردا ان شاء الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo