< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی درباره حمل صفات ذاتیه بر ذات الهی

گفته شد که صفاتی که به عنوان صفات ذاتیه گفته شده است از لحاظ عدد بین عدلیه و ابناء عامه اختلاف آنچنانی دیده نمی شود همان هشت تا صفتی است که گفتیم و نهم هم می شود اسم جلاله که الله باشد. سوال شد که وجه آن چیست که این هشت تا انتخاب شده است و کم و زیاد نیست و چرا غیر از این نیست؟ دیروز اشاره شد که اسماء الله آن اسمائی که معنی کمال دارد زیاد هست که یک موردش همان دعای جوشن کبیر است که هزار تا اسم و صفت برای خدای متعال گفته شده است. اما محققان کلامی ها مخصوصا محقق طوسی در تجرید این هشت تا را اعلام فرموده و گفته می شود که بقیه صفات کمالیه برمی گردد به همین صفاتی که اینجا هست. مثلاً شما در نظر بگیرید مدیر و مدبّر و قیوم و امثال اینها که قیوم برمی گردد به قادر و مدبر برمی گردد به عالم همه صفات دیگری را که در نظر بگیریم برمی گردد به همین هشت تا صفت علی التحقیق آن هم تحقیق کلامی. بحث ما اصولی هست بحث در این است که حمل این صفات بر ذات به چه صورت است؟ پس از که گفتیم صفات ذاتیه عین ذات خداست دلیل کلامی آن را هم اشاره کردیم آنگاه صاحب نظران اصول به این مرحله از بحث رسیده اند که نحوه حمل صفت ذاتی به ذات خدای متعال به چه صورت باشد؟

 

کلام صاحب فصول در حمل صفات خدا

صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «قد حصل الاتفاق» بر اینکه بین موضوع و محمول مغایرت شرط است اگر مغایرتی نباشد حمل شیء بر نفس شیء می شود و این کار نادرستی است و جزء حمل به حساب نمی آید. که «الله» بر «الله» حمل نمی شود «انسان انسان» حمل نمی شود «انسان حیوان ناطق» حمل می شود که فرقی که اختلاف به اجمال و تفصیل پیدا کند. بنابراین حمل شیء بر نفس شیء درست نیست باید درباره صفات خدا که صفات عین ذات است عالم خود خداست نفس ذات اقدس الهی است. غیریتی نیست چون غیریت نیست حمل متعارف نه شایع صناعی و نه اولی و ذاتی امکان ندارد لذا صاحب فصول می فرماید در این مرحله از حمل باید قائل به تجوز و نقل بشویم یک عملیات نقل و تجوز درست کنیم تا حمل درست بشود بگوییم که منظور از عالم درباره خدا خود علم است منظور از قادر خود قدرت است که عین ذات است «الله علم کله» موید این مطلب در کتاب بحار الانوار روایتی آمده است که می فرماید: «الله علم کله، الله قدره کله»[1] به این مضمون، بنابراین حمل این صفات از قبیل علم و قدرت و غیرهما بر ذات مقدس الهی به نحو نقل و تجوز است چرا نقل؟ یعنی از صیغه اسم فاعل نقل کنیم به مصدر آنگاه حمل کنیم که می شود حمل مجازی. چرا مجازی؟ برای اینکه نسبت نیست در حال نسبت شرط است.[2] فرمایش صاحب فصول کامل شد.

 

کلام محقق خراسانی و محقق نائینی

اما محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه و محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه هر دو شخصیت صاحب مکتب اصولی می فرمایند: این فرمایش صاحب فصول قابل التزام نیست که بگوییم حمل صفات ذاتیه بر ذات خدا به تجوز و نقل است. چرا؟ برای اینکه ما درباره حمل ملاکی که داریم در مورد حمل صفات ذاتیه بر ذات خدا صدق کند. برای اینکه در حمل اگر نگوییم که اتفاق وجود دارد بر عدم اشتراط حمل بر تغیر مصداقی علی الاقل می گوییم تغیّر مصداقی شرطیت به عنوان یک امر اتفاقی ندارد در جمله واضح تغایر بین موضوع و محمول مصداقاً شرط برای حمل بالاتفاق نیست. برای اینکه احیاناً در صحت حمل همین تغایر مصداقی کارساز باشد و گاهی هم در صحت حمل تغایر مفهومی کافی است اگ در تعبیر کوتاه باید بدانیم که در صحت حمل تغییر مفهومی کافی است و درباره حمل صفات ذاتیه خدا بر ذات خدا تغایر مصداقی نیست اشکال ندارد اما تغایر مفهومی وجود دارد. قطعاً مفهوم الله با مفهوم عالم تغایر دارد و اما تغایر مصداقی نداشته باشد اشکالی ایجاد نمی کند. ملاک حمل محقق است بلکه این وحدت در وجود بین موضوع و محمول که صحت حمل اعلام می کند اگر به نحو عارضی باشد درست است و اگر به نحو ذاتی باشد درست تر و محکم تر است. به عبارت دیگر در صحت حمل که اتحاد بین موضوع و محمول خارجاً شرط صحت حمل است این اتحاد اگر عارضی و اتفاقی باشد مثل «زید عالم» کافی است اما اگر همین اتحاد به نحو ذاتی باشد اولی و احسن است. درباره ذات خدا اتحاد مصداقی «الله عالم» ذاتی است اتحاد مصداقی ذاتی اکمل و احسن و اجمل است از اتحاد عارضی و اتفاقی. نتیجه این شد که در حمل صفات ذاتیه بر ذات خدا اشکالی وجود ندارد و تغایر مفهومی کافی است.[3]

 

کلام سید الخوئی

سیدنا الاستاد هم در همین رابطه یک اشاره کوتاهی دارند که ذات خدای متعال که با صفات خودش عینیت دارد هیچ گاهی حمل مشروط به غیریت بین صفات و ذات نیست، صحت حمل مشروط به غیریت بین صفات و ذات نیست بنابراین می شود صفات و ذات غیریت نداشته باشد یعنی ذاتی باشد ملاک را دارد. ملاک تغایر مفهومی و اتحاد در وجود است. این امر کامل شد.

 

امر پنجم نحوه ارتباط مبدأ با ذات و چهار قول

امر پنجم: در این امر پنجم همان طوری که استادنا العلامه شیخ صدرا باکویی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند که این شش تا هم شش تا جایگاه دعوا بین محقق خراسانی و صاحب فصول هست. در این رابطه بحث از این است که آیا مبدأ به ذات قیام می کند یا قیام نمی کند؟ منظور از قیام این است که هر لفظ مشتقی که از یک ماده اشتقاق یافته آن ماده در خود آن ذات مشتق قیام یعنی تحقق و ارتباط واقعی پیدا می کند و ارتباط واقعی پیدا نمی کند. منظور از قیام ارتباط واقعی مبدأ با ذات است. بنابراین بحث که معلوم شد همان شرحی را که برای شما گفتم استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرماید در این رابطه چهار قول وجود دارد: 1. قول به قیام، 2. قول به عدم قیام، 3. قول به قیام بالتفصیل، 4. قول به قیام به نحو خاص. اما قول اول که گفته می شود مبدأ ارتباط و اتصال به ذات پیدا می کند یعنی قیام به ذات، مبدأ قیام به ذات می کند در این رابطه قول اول که گفته شد که قیام وجود دارد این قول اول منسوب است به اشاعره، می گویند: قیام وجود دارد منتها نحوه قیام قیام حلولی است منظور از قیام حلولی یعنی در عمق ذات نفوذ می کند. مثال حلولی مثل رنگی که در جسم حلول می کند در خود جسم نفوذ می کند و شکل را به نحو خاصی ارائه می کند. وانگهی درباره صفات خدا که می رسد صفات باری تعالی گفته می شود که بلا شبهه به اتفاق مذاهب و ادیان خدای متعال متکلم است متکلم صفتی از صفت خدا. و انگهی این متکلم که صفت بود و مبدأ که تکلم است قیام کند به ذات خدا خدای متعال به چه صورت متکلم است؟ می گویند حلولی است، حلولی یعنی چی؟ یعنی همین تکلم در ذات خدا نفوذ دارد زبان مادی که نستجیر بالله خدا که از ماده و ترکب بریء است تکلم در ذات خدا حلول کرده و نفوذ کرده و جا دارد. آن شعر معروفی که در کفایه الاصول نقل می کنند موید این معنا باشد «ان الکلام لفی الفواد و انما، جعل اللسان علی الفواد دلیلا» آن یک اشاره به همین مطلب دارد که بعد می شود کلام نفسی و منظور از کلام نفسی که در کفایه آمده است زبان حال است کلام نفسی یعنی زبان حال. آن هم موید این مطلب هست کلام در عمق دل است خدای متعال که از جسم بریء هست در ذات خدا این تکلم است. این در حقیقت یک دست و پنجه نرم کردن برای اینکه خودشان را نجات بدهند وجه منطقی در آخر کار دیده نمی شود. چون اعتقاد مبنائی و بنائی شان طوری است که باید حلول بگوید و حلول هم مشکلاتی دارد که قابل حل نیست. اولاً قدرت فهمی که تکلم را به عنوان حلول در ذات خدا اعلام بکند این قدرت بشری نیست. و ثانیاً وضعیت حلولی که در تحقیق لغوی و اصطلاحی و کلامی گفته می شود با تکلم ذات خدا قابل تطبیق نیست. بنابراین از باب تنگی قافیه گفته شده است که کلام نفسی هست و حلولی. این قول اول، اما قول دوم گفته می شود که اصلا قیامی در کار نیست یک ارتباط است نه اینکه اتصال در ذات وجود داشته باشد. هر ارتباطی که اتصال نیست ارتباط بین مبدأ و ذات است ذات جداست و مبدأ جداست شاهد این مدعا تحلیل است. شما در تحلیل خارجی مراجعه کنید ببینید که ضارب و مولم که ضرب را صادر می کند فاعل ضرب هست ضرب که به ضارب قیام نمی کند ضرب به آن که مضروب هست قیام می کند. بنابراین مبدأ با ذات قیامی دارد یک ارتباطی است ارتباط صدوری است قیامی در کار نیست. این قول دوم، با همین مثال که می شود تحقیق میدانی مطلب را جمع می کند می گوید از قیام خبری نیست. قول سوم تفصیل، این تفصیل هم از صاحب فصول هست. صاحب فصول می فرماید: قیام هست ولی به انواع مختلف قیام صدوری مثل نجار و خیاط، قیام حلولی مثل ابیض و اسود و قیام وقوعی مثل معلوم و منصور و انواعی دارد و اما درباره ذات خدا که می رسد می بینیم که این قیام مبدأ به ذات غیریت می طلبد مبدأ به ذات قیام کند و مبدأ غیر ذات باشد یا به عبارت دیگر محمول غیر از موضوع باشد غیریت می خواهد تمام این انواع قیام که بررسی می کنیم یک غیریتی است و یک نوعیت خاصی ولی درباره ذات خدای متعال که غیریت نیست برمی گردیم به حرف قبلی مان و این می شود دلیل دوم برای التزام به تجوز و نقل که قیام وجود دارد ولی درباره ذات خدا قیام امکان ندارد باید قائل بشویم به تجوز و نقل. این کلام ایشان بود. اما قول چهارم که محقق خراسانی و محقق نائینی هماهنگ هستند و می فرمایند که قیام وجود دارد به انواع مختلف یک نوع خاصی هم از قیام وجود دارد غیر از این انواعی که معروف است و آن نوع خاص از قیام عبارت است از قیام انتزاعی. بنابراین می فرماید که ما می گوییم منظور از قیام تلبّس است به تعبیر صاحب کفایه محقق خراسانی منظور از قیام مبدأ به ذات تلبّس ذات به مبدأ است که ما هم برای توضیح همین را گفتیم. ولیکن این تلبّس و قیام حلولی صدوری وقوعی هست و انتزاعی هم هست که انتزاع می شود از مبدأ و ذات یک نوع قیام می گوییم ذات خدای متعال که عالم هست از این ذات و این صفت ذاتی انتزاع می شود یک نوع قیام، قیام ذاتی. و این قیام ذاتی انتزاعی است هیچ مانعی ندارد قیام است یعنی تلبّس ذات به مبدأ است منتها ذاتی هست و این ذاتی بودن هم انتزاع می شود از ذات و صفت ذاتی. تا اینجا مطلب هیچ اشکالی ندارد سیدنا الاستاد هم می فرماید: این فرمایش محقق خراسانی لا بأس به است و درست است اما توضیحش این است که قیام تلبّس واجدیت صفات است. واجدیت صفات فرق نمی کند واجدیت بالعرض باشد یا واجدیت بالذات باشد. خدای متعال صفاتش به عنوان صفات ذاتی از شکل دوم می شود یعنی واجدیت ذاتی است پس هیچ مانعی نداریم.[4] اما فرمایشی که صاحب فصول فرموده اند محقق خراسانی و محقق نائینی می فرمایند فرمایش صاحب فصول که بگوییم تجوّز و نقل قابل التزام نیست برای اینکه تجوز و نقل را که بگوییم برگرفته از کلام حکماء از کلام حکیم سبزواری صاحب منظومه که در اول شرح منظومه بحث وجود را بررسی می کند که می فرماید: «ان الوجود عندنا اصیل، دلیل من خالفنا علیل» می فرماید: این وجود را سه راه بیشتر نداریم براساس قضیه منفصله، یا بگویید وجود همین هستی طرد العدم است که هو المطلوب، یا بگویید وجود عکس اش است وجود وجود نیست عدم است که این قابل التزام نیست تناقض گویی است. یا یک چیزی نامفهومی اعلام می کنید نه وجود و نه عدم که می شود لقلقه زبان،[5] این عبارتی که در کفایه دارید لقلقه زبان برگرفته از اینجاست. محقق خراسانی و محقق نائینی می فرماید: تجوّز را شما در نظر می گیرید این تجوز یا می گویید که علم برای خدای متعال به همان معنای معرفت است که این درست است بحثی در آن نیست تجوّزی نیست یا می گویید یک معنای غیر علم منظور جهل است که خلاف وجدان و قطعا خلاف است. و یا می گویید که این علم را نقل می کنیم به یک معنای نامعلوم که نه علم و نه جهل که می شود لقلقه زبان بنابراین هیچ راهی نداریم که ما تجوز و نقل را تصحیح بکنیم تجوز و نقل درباره اسماء الهی اصلا وجه و راهی برای تصحیح ندارد نتیجتاً همان ذات پروردگار با همان صفات اتحاد وجودی دارد اتحادش به نحو اتحاد ذاتی است و غیریت بین وصف و موصوف شرط حمل نیست بله، به نحو اغلب بین صفت و موصوف غیریت است که شاید شبهه از جهت این اغلبیت در وجود آمده می شود وصف و موصوف اصلاً در خارج اتحاد و عینیت داشته باشد اختلاف مفهومی کافی است برای صحت حمل نیازی به تجوز و نقل نداریم. مضافا بر اینکه تجوز و نقل خلاف اصل است و نه دلیل دارد که خلاف اصل هم هست در نهایت حمل صفات ذاتیه خدا بر ذات خدا درست و اتصاف ذات به مبدأ هم از باب عینیت است و صحت حمل هم همان تغایر مفهومی کافی است هیچ اشکالی در کار نیست. اما امر ششم ان شاء الله فردا.


[4] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص238.
[5] شرح المنظومه، الحکیم السبزواری، ص10.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo