< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/الإجزاء /رأی ونظر محقق خراسانی و محقق نائینی درباره إجزاء و مسائل آن

 

رأی و نظر محقق خراسانی درباره إجزاء نسبت به امر ظاهری:

رأی و نظر محقق خراسانی درباره اجزاء نسبت به امر ظاهری که اگر ماموربه به امر ظاهری انجام بگیرد براساس استصحاب یا قاعده طهارت و اصاله الحلیت و بعد از آن کشف خلاف بشود چه می شود؟

و همینطور اگر براساس اماره ای باشد که اصطلاحاً در مؤدای اماره حکم ظاهری هم اطلاق می شود ولی گفته می شود که مؤدای اماره حکم واقیست ظاهراً. با این نکته. آن محققی که ذهنش مشغول می شود که براساس فرمایش شیخ انصاری، مؤدای امارات و اصول را حکم ظاهری اعلام کردیم، از طرفی هم گفتیم ایم که اماره ناظر به واقع است و مؤدای آن حکم واقیست و ما در مورد فرق بین حکم و اماره که چند تا فرق گفتیم یکی این بود که مؤدای اصل حکم ظاهریست و مؤدای اماره حکم واقعیست. جمع بین این نظرات را با دقت و ظرافت ذهنتان، اینگونه اعلام کنید که مؤدای اماره حکم واقعیست در ظاهر، تا فرمایش شیخ هم درست باشد و تحقیقی که گفته می شود. مؤدای اماره حکم واقعیست هم درست بشود.

محقق خراسانی درباره اتیان مأموربه به امر ظاهری اعم از اماره و اصل می فرماید که فرق است بین اماره و اصل. اگر حکم ظاهری مؤدای اماره باشد و کشف خلاف بشود اجزاء وجود ندارد. برای اینکه اماره طریق است. حکم ساز نیست. کاشف حکم است. نظر به واقع دارد نه اینکه حکمی جعل کند تا بدان جا اعتبار دارد تا کشف خلاف نشده باشد. در صورت کشف خلاف حکم واقعی علی ما هو علیه، باقیست و این طریق اشتباه رفته است. یک حرکتِ در طریقی است که به هدف نرسیده. دلیلی ندارد که اجزاء وجود داشته باشد. اجزاء یک ارتباط تنگاتنگ با اتیان حکم واقعی دارد.

اما اگر حکم ظاهری مؤدای اصول باشد و کشف خلاف بشود در اینصورت اجزاء دارد و عدم إجزایی درکار نیست، برای اینکه اصول، منظور از اصول، اصول محرزه و اصول تنزیلیه است. برای شما گفته بودم که فرق بین اصل محرز و اصل تنزیلی و اصل محرز آن است که شک را نازل منزله یقین اعلام می کند مثل استصحاب و اصل تنزیلی آن است که مشکوک را نازل منزله متیقن اعلام می کند مثل طهارت و در اصطلاح بدوی گاهی همه اش را محرز هم می گویند. اگر اصل تنزیلی یا اصل محرز جاری بشود، مثلاً درباره طهارت شی ای. چیزی را طاهر تلقی کردید براساس قاعده طهارت یا براساس استصحاب، پس ازآن که دیدید لباس سابقاً پاک بود الان شک می کنید، استصحاب طهارت. با آن لباس نماز خواندید و بعد از مدتی کشف شد که این استصحاب درست نبوده و این لباس متنجس بوده، می فرماید اشکالی ندارد زیرا آن عمل شما طبق قاعده طهارت و یا استصحاب مجزی است. چرا؟ زیرا این اصول به اصطلاح اصول محرزِ در کل حکومت دارد بر دلیل اشتراط طهارت. اشتراط طهارت یک دلیل دارد از خودش که این دلیل محکوم است و اصالت الطهارت دلیل حاکم. این دلیل حاکم موضوع دلیل محکوم را که اشتراط طهارت است را توسعه می دهد و اعلام می دارد که طهارت اعم است از طهارت واقعی و طهارت ظاهری، یعنی طهارت ظاهری هم طهارت است. یک نوع طهارت است در منطقه خودش، پس لباس، لباس طاهر بوده منتهی تا اینجا حدّش بوده و ازین جا که علم حاصل شد، دیگر طهارت دیگری می آید و حکومت می کند و توسعه می دهد موضوع محکوم را و اجزاء به طور طبیعی محقق می شود.

اقسام حکومت

نکته: این حکومتی که اینجا گفتیم از چه نوع حکومتی است؟ حکومت 2 قسم است 1- حکومتی که دلیل حاکم، رافع موضوع محکوم است. این کلمات سیدنالاستاد است. مثل لا ربا بین الوالد و الولد. موضوع را برداشت. ربا را از بین والد و ولد برداشت. 2- قسم دوم موضوع را تصرف می کند که شیخ انصاری می فرماید که حاکم، شارع و مفسر است. که توسعه می دهد یا تضییق می کند. این مورد بحث ما از قسم دوم است شارع و مفسر است و اینجا توسعه داد.

س: در صورتی که دلیل حاکم موضوع دلیل محکوم را بردارد این ورود می شود نه حکومت؟

جواب: حکومتی که قسم اول است رافع موضوع با ورود فرق دارد، ورود رفع موضوع می کند وجداناً اما حکومت رفع موضوع می کند تعبداً.

(مسلک ما این است که رای و نظرعلماء را بفهمیم و نقدشان نمی کنیم و حتی نقد دیگر علماء بر دیگری را نقل نمی کنیم زیرا اخلاقی نیست و.... عالم شدن و پیشرفت در این است که آراء فقها را بفهمید و نقد و اشکال ذهنتان را درگیر نکند و ما در آخر یک فهمی داریم و جمع بندی می کنیم.)

رأی و نظر محقق نایینی:

این محقق عظیم الشان قدس الله نفسه الزکیه این مسئله اجزاء را بحث می کند بسیار دقیق و جالب. می فرماید: اما ماموربه به امر اختیاری که مجزی است لا اشکال فیه. اصلا جای حرف ندارد و ضرورت است و قطعی و انکارش محال. اما اتیان ماموربه به امر اضطراری مثل طهارت ترابیه. نماز با طهارت ترابیه. این هم تا وقتی که کشف خلاف نشده است قطعاً مجزی است بلا شبهه و امر اضطراری هم امر واقعی است. منتهی امر واقعی ثانوی. ولی بحث این است که اگر در امر اضطراری که تیمم است رفع ضرورت شد. اضطرار در مورد ضرورت و اضطرار می آید. رفع اضطرار شد. مسح خفّین بود. وضو با وصف مسح خفین بود. معاندین رفتند و از کنار ما دور شدند می توانیم مسح کنیم یا آب آماده شد و می توانیم وضو بگیریم اما بعد از اینکه نماز انجام شده. آیا این نمازی که براساس امر اضطراری در طهارت انجام گرفته است مجزی است یا مجزی نیست؟ می فرماید: که در اینجا اجزاء قطعاً وجود دارد. چرا؟ می فرماید: که می بینیم امر اضطراری یک امر واقعی است و انجام که گرفت ، نماز خوانده شد آنگاه ضرورت و اجماع وجود دارد که پس از آن یک نماز طبق دستور شرع نماز دیگر مکرراً جا ندارد. امتثال پس از امتثال در شرع و فقه وجود ندارد. ما از این امر که نماز طبق دستور شرع بوده است و نماز دیگر شرعاً جا ندارد کشف می کنیم که آن نماز که با طهارت ترابیه بود وافی به تمام ملاک است. کشف ما کشف قطعی است. بنابراین إجزاء هم قطعی خواهد بود؛ براساس همین توضیح اجزاء که قطعی بود اعاده معنا ندارد و قضا هم که بالاولویت معنا ندارد. نماز در وقتش که درست باشد و اعاده نداشته باشد، قضا هم بالاولویت جا ندارد که قضا تابع ادا است و موضوع قضا فوت فریضه است و فوت فریضه در کار نیست.

اما امر ظاهری که ایشان می فرماید: که گفته اند اجماع است بر اینکه اگر در مؤدای امر ظاهری بعداز کشف خلاف اجزاء اعلام بشود در حقیقت التزام به نظریه تخطئه و تصویب می شود. به غیر از رأی بر تصویبی اجزاء معنا ندارد و می فرماید و هوالحق. این رأیی که گفته شده است رأی درست است برای اینکه طرق امارات بر مسلک صحیح حجیتش از باب طریقیت است نه از باب سببیت و موضوعیت و پس از انکه از باب طریقیت بود، طریق فقط نقشش این است که به واقع مکلف را برساند؛ واقع را کشف کند، یا احتمال تطبیق به واقع در صورت عدم کشف خلاف وجود داشته باشد، اما اگر علم حاصل شد، قطع پیدا شد که این طریق اشتباه بوده است، دیگر اصلاً جایی دیگر برای ا اجزاء وجود ندارد زیرا ملاک اجزاء انجام ماموربه واقعی بود، در صورتی که ماوربه واقعی انجام نگرفته باشد زمینه برای اجزاء وجود ندارد. و نکته تکمیلی هم دارد که می فرماید که اما اگر این امر ظاهری که یک حجت معتبر است تا کشف خلاف نشده است، معارض بشود با یک حجت معتبرة دیگر یعنی کشف خلاف علمی و قطعی نباشد، کشف خلاف به وسیله یک حجت یا اماره دیگر باشد. در اینصورت چه می شود؟ می فرماید که اگر در موضوعات باشد یادمان نرود به طور کل در موضوعات کشف خلاف یک کشفی است که دیگر احتمال اجزاء وجود ندارد.[1]

. ما می خواستیم ببینیم که این شکلی که دیده می شود هلال است (موضوعِ) کشف شد که هلال نبوده یه چیزی سفیدی ابر کوچک شبیه هلال بوده.(کشف در موضوع) یا می خواستیم ببینیم که این آب هست وضو بگیریم دیدیم که آب مضافی بوده به رنگ آب، موضوع کشف شد و موضوع کشف خلاف شد. درصورتی که طهارت مائیه بود و آب را گفتید طاهر است و بیّنه آمد گفت نه این آب طاهر نیست، کشف خلاف توسط اماره معتبره. اینجا چه می شود؟ می فرماید: اگر در موضوعات باشد اصلاً از إجزاء خبری نیست. چون موضوعات تابع واقع خودشه. موضوعات واقعیاتِ. تابع واقع خودشه. طریق واقع را تغیر نمی دهد. پس در موضوعات بحثی نیست. اما اگر در احکام بود محل بحث است و مثال معروفی دارد و آن مثال این است که یک مجتهدی بر اساس یک اماره ای فتوایی را اعلام کرد و پس از مدتی تبدّل رأی حاصل شد و دید که نه این اماره اعتبار نداشته و این اماره سندش نقدی داشته. یه خبری معارضی را برخورد اقوای از آن. فتوا عوض شد و اینجا چه می شود؟ تبدّل اماره در مورد احکام، که اماره معتبرة دیگری آمد حکمی که براساس اماره قبلی بود باطل اعلام شد. اینجا چه می شود؟ محقق نائینی می فرماید که طبق قاعده، اجزاء نیست. چرا؟ به همان شرحی که داده شد. ما قائل به طریقیت هستیم. این مسلک طریقیت بعداز کشف خلاف هیچ کارآیی ندارد. بعد از کشف خلاف ثابت می شود که او و خودش و نقلش همه باطل بوده. حتی در احکام می فرماید که اینجوریه و بعد بحث را طولانی شرح می دهد که این مکلف- مقلدی که یک عمر انجام کرده الان چه کند که می فرماید اجزایی وجود ندارد. ما هستیم و تحقیق که نسبت به این تحقیق هیچ اجزایی در کار نیست. آمدند برای شرح و توضیح و برای توجیح گفتند که عسر وحرج می شود عدم اجزائ و گفته است.

سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: که اعمال گذشته مجزی است برای اینکه درباره اجزاء این توجیح وجود دارد و آن این است که در قبل از کشف خلاف مجتهد طبق حجت عمل کرده و حجت درآن زمان اعتبار داشته و مقلِد هم طبیعتاً به فتوای مقلَد خودش عملش درست بوده و پس از آنکه کشف خلاف شده است مثل ناسخ و منسوخ است ناسخ که بیاید مدت اعتبار ناسخ را از بین می برد اما حجیت منسوخ را در زمان خودش از بین نمی برد. منسوخ اعتبارش در زمان خودش به قوّت خودش باقیست تا وقتی که ناسخ بیاید. درست مثل ناسخ و منسوخ است.[2] اما محقق نائینی پس از اینکه شرح می دهد و بحث طریقیت را برجسته می کند و می فرماید: که در طریقیت خبر است از اعتبار حجیت پس از کشف خلاف وجود ندارد. طریق بود. ما قائل به تصویب هم نیستیتم. مسلک ما مسلک موضوعیت و سببیت نیست. مسلک ما در باب امارات طریقیت و کاشفیت است. چرا طریقیت و کاشفیت می گوییم؟ چون خودش طریق است وکاشف است و اگر این طریق و کاشف برخلاف بود. بیراهه رفته بود، چیزی به دست نیامده اصلا به واقع نرسیده و واقع بماهو واقع به قوت خودش باقیست و هیچ دلیلی بر اجزاء وجود ندارد اما درباره عمل مقلِد و درباره عمل خود مجتهد که در گذشته به مقتضای آن اماره قبلی عمل کرده است و آن مقلِد هم تقلید داشته است. محقق نائینی می فرماید درباره إجزاء آن عمل گذشته نسبت به عبادات اجماع وجود دارد که آن چه گذشته است عملش حمل بر صحت می شود ارفاقاً تفضلاً و لطفاً من الله بر اساس اجماع. تا توجیه بکند. خوب حالا تکلیف مردم چه می شود این مردم با این وضعیت که یک عمر عمل کرده و الان اجزاء نیست. چه طوری جبران کند. شما با اجماع و سید طباطبایی با توضیحی که داده شد. اما سیدناالاستاد می فرماید این اجماع هم محقق نیست و ممکن است مدرکی باشد ولیکن در مورد اجزاء موجود در این مسئله باید راه حل دیگری داشته باشیم که داریم انشالله فردا. فردا شهادت اقا امام سجاد علیه السلام است شادی روحش صلواتی ختم کنید.

 


[2] - شرح مکاسب، الطباطبایی الیزدی، السید محمد کاظم، ص93.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo