< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /جمع بندی و نکات تحقیقی استاد

 

بحث ارجاع قید بماده و هیئت کامل شد و ادله ای که از صاحب نظران در این رابطه گفته می شد را یادآور شدیم رسیدیم به مرحله جمع بندی و یکی دوتا نکته ای که یادآور بشویم که در حقیقت نکته های تحقیقی باشد

مرحله جمع بندی و نکته های تکمیلی:

نکته اول: نکته اول درباره اشکالی که گفته شد که اگر قید به هیئت برگردد مستلزم انفکاک علت از معلول یا انشاء از منشیء میشود این اشکال بود وگفتیم که این اشکال، اشکال محکمی است و سید الاستاد فرمودند که این اشکال قابل جواب نیست.

چند قسم وجود و نکته :

نکته تحقیقی: در این رابطه نکته تحقیقی که گفته میشود این است که درباره معنای انشاء یک دقتی باید به عمل بیاید، به این صورت که انشاء همان معنای مشهور که گفته می شود ایجاد معنا به توسط لفظ است. نکته تحقیقی درباره اشکال انفکاک انشاء از منشیء به عنوان یک نکته تحقیقی گفته می شود که انشاء به همان معنای مشهور که می گفتند انشاء عبارت است از ایجاد معنا به توسط لفظ. باید یک دقتی به عمل بیاید در ابتداییات منطق باید خوانده باشید که وجود چند قسم است: وجود تکوینی وجود اعتباری و وجود کتبی و وجود کلامی و لفظی. شما که استعداد فوق العاده دارید به جواب رسیدید.

بنابراین ما درباره ایجاد معنا به توسط لفظ، ایجاد تکوینی که نمی گوییم تا شما اشکال کنید که در عالم تکوین معنا به توسط لفظ ایجاد نمیشود و یا انشاء اگر از منشیء جدا شد چیست؟ تفکیک و انفکاک بین علت و معلول است. علت و معلولی فقط در ایجاد و وجود، ایجاد و موجود تکوینی است که از همدیگر قابل انفکاک نیست یک قاعده عقلی قطعی است که قابل استثناء هم نیست و اما انشاء یا ایجاد و موجود که در مورد وجود کتبی یا موجود لفظی باشد آن قاعده علیت در کار نیست بلکه یک نوع اعتباری است این از یک سو. از سوی دیگر در موجود لفظی که گفته شد معنا به توسط لفظ ایجاد میشود این ایجاد و این موجودیت همیشه لاینفک در همین مورد بحث ما هم لاینفک است. ما که میگوییم انشاء و لو، انشاء چه بود؟ انشاء مقید بود این انشاء مقید ما که گفتیم فعلی نیست پس از که اظهار شد لفظ بیان شد یک معنا از آن لفظ استفاده میشود و دلالت وضعی لفظ به معنایش همان ایجاد معنا به توسط لفظ است. بنابراین در بحث ما که این انشاء و (لو) مقید به زمان باشد و منشیء بدون قید ماده قید نداشته باشد و هیئت دارای قید هم باشد دراین صورت همین انشائی که صورت میگیرد بر اساس دلالت وضعی یک معنا را اعلام میکند همان معنایی که وضعاً از لفظ انشاء به وجود می آید ایجاد معنا به وسیله لفظ است و اینگونه ایجاد و وجود قابل تفکیک نیست مقید باشد یا مطلق باشد لفظ است با تحقق و صدور لفظ یک معنا وضعاً بدست می آید

این یک نکته تحقیقی بود که هم جواب اشکال داده شود و هم با بیان سید الاستاد قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه که فرمودند انشاء ابراز اعتبار نفسانی است هم تنافی ندارد مشکلی در کار نیست می گوییم همین لفظی که اظهار میشود یک معنا را بیرون میدهد حالا آن اعتبار نفسانی در نظر بگیریم که طبیعتاً هر عاقلی یک قصد نفسی دارد که میشود اعتبار نفسانی. منظور از اعتبار نفسانی که اصطلاح اصولی است ساده اش چیست؟ ما فی الضمیر. اظهار یا ابراز اعتبار نفسانی یعنی اظهار ما فی الضمیر. اگر ساده بگیم اظهار ما فی الضمیر میشود ترجمه برای ابراز اعتبار نفسانی. این نکته تا اینجا برای به عنوان یک نکته تحقیقی

نکته دوم: نکته دوم تحقیقی هم درمسیر بحث ما گفته شد که مصلحت و مفسده اگر در متعلقات احکام باشد عفواً یعنی حکم تابع مصلحت و مفسده ای باشد که در متعلقات احکام است آنجا که مشکلی پیش نمی آید که شرحش رو دادم . اما نکته تحقیقی این است که عنایت کنید یادداشت هم بکنید که در احکام ظاهریه خود حکم تابع مصالح و مفاسد است و در احکام واقعیه حکم تابع مصالح و مفاسدی است که در متعلقات آن است.

پس از که این نکته را گفتیم که در حکم ظاهری چه شد؟ خود حکم تابع مصالح و مفاسدی است که در خود حکم است و در احکام واقعیه حکم تابع ان مصالح و مفاسدی است که در متعلقات آن است. بعد از این نکته را که برای شما گفتم میبینیم حکم واقعی یک حکم قطعی شرعی از یک سو دو تا وصف دارد حکم قطعی شرعی از یک سو، مفاد دلیل اولی قطعی شرعی از سوی دیگر، حکم واقعی واقع فلسفی نیست که در واقع یک چیزی تحقق پیدا کند حکم واقعی باشد! حکم واقعی ان دو تا خصوصیاتی را داشت که گفتیم بنابراین پس از که حکم واقعی را فهمیدیم درباره قول مشهور عدلیه، احکام تابع مصالح و مفاسدی است که در متعلقات آن است بنابر قول مشهور عدلیه باز هم حکم واقعی در کار است. منظور از حکم، آن حکمی که تابع مفاسد و مصالح حکم واقعی است. این نکته را گرفتید. این حکم واقعی تا وقتی که شرط محقق نشده باشد این حکم فعلی نیست. بنابراین فعلی بودن حکم و رها شدن از قید وقتی است که شرط، شرط زمانی مثلاً محقق بشود. نتیجتاً شرط و قید برمیگردد به مفاد هیئت که حکم است. این دو تا نکته توضیحی بود.

رای و نظر سیدناالاستاد خوئی درباره ارجاع قید:

در جمع بندی عنایت کنید سه تا رأی بود رأی چهارم هم بگویم بعد جمع بندی کنیم رأی چهارم را نگفته بودم. رأی چهارم رأی و نظر سید الاستاد قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه درباره ارجاع قید به هیئت و یا ماده.

سید الاستاد میفرماید که قید امکان ندارد که به ماده برگردد به جهت سه دلیلی که در این رابطه داریم 1- میبینیم که اگر قید به ماده برگردد و مفاد هیئت یعنی وجوب فعلی باشد مستلزم لغویت میشود. انشاءِ وجوب فعلی در صورتی که مصلحت هنوز محقق نشده است لغو است، چرا مصلحت محقق نشده؟ مصلحت متوقف بر قید و شرط است مصلحت محقق نشده حکم فعلی بلا قید اعلام بشود لغو موجب لغویت میشود واضح 2- دلیل دوم ما اگر قائل به ارجاع قید به ماده بشویم تالی فاسد دارد مستلزم لازمی است که قابل التزام نیست و آن این است که ما بگوییم الان وجوب فعلی است و باید به انجام مقدمات آن مبادرت کرد. وجوب مقدمه می شود فعلی در صورتی که فعل مصلحت ندارد، بنابراین هیچ فقیه و هیچ اصولی وجوبی که هنوز شرط فعل محقق نشده است را موجب ایجاب مقدمه نمیداند. بالاتفاق صاحب نظران میگویند در این فرض مقدمه واجب نیست، اما اگر شما بگویید که قید برگردد به ماده و هیئت وجوب فعلی داشته باشد لازمه اش وجوب مقدمه میشود این تالی فاسد 3- دلیل سوم که وجه است در حقیقت دلیل به حساب نمی آید. وجه است فرق بین دلیل و وجه را برایتان گفته باشم دیگر تکرار نکنم.توضیح وجه از این قرار است که میفرماید ما خود قضیه شرطیه را تحلیل میکنیم قضیه شرطیه بلا شبهتین تعلیق یک جمله به جمله دیگر همان گونه که محقق نائینی قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه فرمودند جمله شرطیه یعنی تعلیق جمله قضا به جمله فعل شرط مفاد این تعلیق این میشود که قید برگردد به نتیجه جزاء یا به مفاد جزاء در غیر از این راه دیگه ای هم ندارد که محقق نائینی هم تا اینجا از لحاظ تحلیلی نظر موافق داشتند بعد از آنکه فایده تعلیق این شد که قید به جزاء برمیگردد جزاء چیه؟ یعنی فأکرمه، قید چیه؟ مجی فأکرمه نتیجه اش میشود وجوب اکرام. خود اکرام نیست تا واجب باشد وجوب اکرام میشود فأکرمه محقق نائینی فرمودند که خود اکرام هم کافیه سید الاستاد میفرماید که نتیجه تعلیق که هیئت هم در کار است چه میشود؟ وجوب اکرام میشود نه اکرام وحده، اکرام وحده کافی نیست همین که قید برگشت به مفاد جزاء و مفاد جزاء هم وجوب اکرام بود در حقیقت برگشت است از به مفاد هیئت.[1] آن مطلبی که در ابتدا فهرست کرده بودیم تمام شد که محقق خراسانی با سید الاستاد در مورد ارجاع قید به هیئت موافق اند و محقق نائینی با شیخ انصاری موافقت دارند این اجمال قضیه بود مطلب تا اینجا تمام.

جمع بندی و عمده ادله طرفین

در جمع بندی از کفایت اصول شروع کردیم چون متن ما بود در کفایت الاصول دیدیم که گفته شد قید برمیگردد به هیئت جمع بندی چی میگوید؟ مخ و لب دلیل یا آن جوهر اصلی دلیل محقق خراسانی چه شد؟ چه بود برای اثبات مدعایش؟ دلیل اصلی محقق خراسانی آن ردود نبود. ردهایی که میکرد نبود که هیئت معنای حرفی نیست یا لباً مسئله از این و ان ها ردود بود. آنها نیست. دلیل اصلی در ابتدای ورودی بحث میفرماید: ظاهر جمله شرطیه اقتضا میکند رجوع قید را به هیئت یعنی دلیل اصلی ایشان دلالت ظهور لفظی جمله شرطیه بر مقصود و مدعا این دلیل ایشان بود و اما دلیل شیخ انصاری قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه که قید برمیگردد به مفاد ماده نه مفاد مفاد هیئت دلیل ایشان عمدتاً این بود که برگشت به هیئت مانع دارد و ارجاع به ماده مانع ندارد. اهاله کرد به وجدان. کسی که به وجدان خود مراجعه کند عاقل یا مؤلایی که عقل العقلا است در ذهن خودش موقع جعل نسبت به فعل تصوری دارد مقیداً یا مطلقاً مانعی ندارد اما هیئت مانع دارد چون مفاد هیئت معنای حرفی است، معنای حرفی اطلاق ندارد اطلاق که نداشت قابل تقیید نیست در یک جمله هیئت معنای حرفی است و معنای حرفی اطلاق ندارد اطلاق که نبود زمینه برای تقیید وجود ندارد. عمده مطلب یا مطلب اصلی یا دلیل اصلی شیخ انصاری این شد که بگیریم.

اما محقق نائینی قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه فرمودند که دلیل اصلی برای برگشت قید به هیئت مقتضای تعلیق جمله جزاء به جمله شرط است به ماده. مقتضای جمله جزاء به جمله شرط این است که برگردد به ماده که اکرام باشد. بعد الان در تحقیق دیدیم که آنجا با تردید فرمودند اکرام یا وجوب اکرام و این به درد ما میخورد.

سید الاستاد قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه دلیلی برای ارجاع قید به هیئت در نظر دارند. دلیل اصلی در جمع بندی عمده و خلاصه و جوهرگیری میشود. جوهر بحث دلیل اصلی ایشان چه بود؟ که مقتضی وجود ندارد که خودشان تصریح میکنند مقتضی برای اطلاق هیئت وجود ندارد باید هیئت مقید باشد به محقق شدن شرط که آن شرط دخل دارد در مصلحت و آن مصلحت مقتضی جعل مطلق است و جعل مطلق مقتضی ندارد. خلاصه فرمایش ایشان این شد که آن چه را که به عنوان دلیل اصلی و جوهرگیری این است که میگوییم برگرداندن قید به مفاد هیئت مقتضی ندارد که مقتضی یعنی مصلحت مقتضی جعل مطلق که هیئت را بدون قید بیاوریم جعل مطلق یعنی هیئت را مطلق جعل کنیم قید نیاوریم. مقتضی اش مصلحت است و مصلحت تا شرط محقق نشده مصلحت وجود ندارد پس، پس از آن که شرط محقق شد مصلحت محقق میشود و آنگاه است که میشود جعل مطلق و فقهی باشد الان که در فرض مسئله ما قضیه شرطیه است إِن جاءَکَ زِیدٌ فَأَکرمه است اکرام فعلاً مقتضی ندارد چون مصلحت ندارد مصلحت یعنی همان شرط که مجی باشد شرط محقق نشده مصلحت نیست مصلحت نباشد مقتضی نیست مقتضی برای رفع قید مقتضی برای مطلق بودن هیئت مقتضی برای انشاء هیئت بدون قید از این دیگر ساده تر نمیشود. تا اینجا که مطلب گفته شد برای شما در تلخیص در جمع بندی چهارتا رأی با عمده ترین دلیل مستندشان بیان شد

تحقیق استاد:

اما تحقیق این است که باید به این آراء و این خصوصیات دقت کامل تری داشته باشیم در تحقیق اولاً ببینیم که ارجاع قید به هیئت قول مشهور است ارجاع قید به ماده قول غیر مشهور است و پرچم دار این مطلب در این بحث شیخ انصاری است که نسبت داده شده به ایشان که شیخ انصاری قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه قید را در جمله شرطیه ارجاع میدهد به مفاد ماده یا به خود ماده.

این مطلب را که گفتیم در دقت و مطالعه میبینیم که محقق نائینی در کتاب فوائد الاصول یک داستان را حکایت میکند. می فرماید که سید شیرازی کبیر فرموده است که مقرر تقریرات شیخ در این مسئله نظر شیخ را درست اعلام نکرده است. شیخ نظرش قید هیئت نیست. شیخ نظرش اشکال بر ارجاع قید به هیئت نیست، بلکه شیخ نظرش این بود که خود انشاء بما هو انشاء قابل تقیید نیست پس کل مسئله رنگ دیگری میگیرد این اولاً.[2] و ثانیاً شیخ انصاری در کتاب مکاسب خودش چاپ قدیم یک جلدی است در آنجا میفرماید که تعلیق عقد به شرط. یعنی انشاء عقد تعلیقی جایزنیست. درست نیست.[3] سرّش را گفته ایم که اینجا دیگه شرح نمیدهیم این نکته را کار داریم میفرماید که اگر اجماع نبود میگفتیم از لحاظ قاعده انشاء عقد اگر تعلیقاً باشد اشکالی ندارد پس رأی شیخ این شد که انشاء عقد که مفاد هیئت باشد اگر تعلیق و مشروط باشد مانعی ندارد این نکته دوم، 3- سه درباره همین رجوع قید به مفاد هیئت و مفاد ماده در کتاب خودش یعنی در تقریرات خودش که عبارت است از کتاب مطارح الانظار عین عبارت را برایتان آوردم میفرماید: « ما يحتمل من القید رجوعه إلى الطلب الذي يدل عليه الهيئة فهو عند التحقيق راجع إلى المادة.[4] پس دیدیم که قید برای هیئت هم انکار نمیکند منتها میگوید قید به هیئت برمیگردد به قید ماده. و در صفحه ای دیگر همین کتاب مطارح الانظار هم میفرماید:«تقیید الهِیئَت یَستَلزِمُ تقیید المادِه» [5] چه نتیجه ای داد؟ شیخ هم تقیید هیئت را انکار نمی کند. 4- استاد من علامه شیخ صدرا قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه در جلسه درسی فرمودند که اگر با دقت بنگریم کلام شیخ با کلام محقق خراسانی تنافی ندارد. چرا؟ برای اینکه شیخ انصاری می فرماید که قید برمیگردد به ماده منتسبه، ماده منتسبه یعنی جزایی که نسبت داده میشود به شرط. جمله ای که به جمله دیگر نسبت داده میشود. اکرامی که نسبت داده میشود به فعل شرط. در جای دیگری از همین کتاب مطارح الانظار تعبیر آمده است « المقيد هو الفعل الذي تعلق به الطلب »[6] که میشود ماده منتسبه.

علامه شیخ صدرا میفرماید ماده منتسبه که بشود نتیجتاً همان تقیید هیئت است ماده منتسبه یعنی جزایی که نسبت داده شده به فعل شرط است مفاد جزاء را که تقیید بکنیم میشود مفاد هیئت مفاد ماده منتسبه در حقیقت مفاد هیئت است که میفرماید در حقیقت مصالحه کار ممکنی است.

و در همین ادامه تحقیق بگوییم محقق نائینی قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَکیه میفرماید: «لابد أَن یَکونَ القَید قیداً لِمَحمولٍ مُنتَسب أَی وجوبِ إِکرام» کار ما درست شد. محقق نائینی هم قید را به ماده منتسبه ارجاع می دهد نه به مفاد هیئت. بعد ماده منتسبه هم ترجمه میکند أَی وجوبِ إِکرام مطلب تا اینجا تمام . [7]

اما تحقیق نهایی این ها را که گرفتیم رسیدیم به اینجا که بگوییم آنچه که واقع مطلب است در تعبیر ادبیات معروف بلاغت و ادب در اصول به طور مشهور میگوییم جزای شرط، فعل شرط، جزای شرط، جزای متعلق به فعل شرط، این جزای شرط که براساس رأی محقق نائینی و سید الاستاد و شیخ انصاری قید برمیگردد به جزای شرط جزای چه چیزی؟ فأکرمه است.

محقق نائینی میفرماید که قید به مفاد ترکیبی قابل برگرداندن است و به مفاد افرادی ممکن نیست که قید برگردد. خب خیلی خب. ما میگوییم مفاد ترکیبی فأکرمه ، فأکرمه یک ترکیب مفادش چه میشود؟ خود ایشان فرمود به ماده منتسبه برمیگردد یعنی وجوب اکرام همان وجوب اکرام که خود ایشان تصریح کردند قید به وجوب برگشت یعنی به حکم. به حکم برگشت یعنی به مفاد هیئت. تا اینجا به این نتیجه نزدیک شدیم که حرف مشهور درست و رأی شیخ انصاری هم قابل انطباق با رأی مشهور با شواهدی که از مکاسب از جاهای دیگر مطارح گفتیم.

اما یک اضافه ای بکنیم و تمام این اضافه رو بگویید اضافه کوتاه جدید: این است که گفته میشود که در «أکرمه» دو عنصر وجود دارد هم عنصر هیئت به تعبیر شهید صدر هم عنصر ماده. «اکرمه» به عنوان سیره هیئت متعلقه اش فعل اکرام یعنی ماده همین اکرمه که دارای دو عنصر است قید را که برگردانیم به هیئت اصالتاً هیئت است به طبع ماده بنابراین این همه بحثی که کردیم تا حالا به این نتیجه رسیدیم کسی نمیتواند ادعا کند و در بیان و اظهار نظر صاحب نظران هم برمیخوریم قید هیئت که بود واجب هم فعلی نیست، واجب هم استقبالی نیست، پس چه میشود؟ وجوب و واجب متلازمین هستند اشتراطاً و اطلاقاً اگر یکی اطلاق داشت دیگری هم در پوشش اطلاق است اگر یکی اشتراط داشت دیگری هم در پوشش اشتراط است منتها هیئت و ماده را با بحثی که کردیم طبق ظهور لفظی که محقق خراسانی گفت: بالاصاله و بالطبع است قید بالاصاله به هیئت و بالطبع به ماده.

سلامتی آقا امام زمان صلوات بفرستید.

 


[1] مصباح الأصول، الواعظ الحسيني، السيد محمد؛ تقرير بحث السيد أبو القاسم الخوئي، ج1، ص428.
[2] - کتاب فوائد الاصول، محقق نائینی، جلد 1، صفحه 181.
[3] - کتاب مکاسب، شیخ مرتضی انصاری، یک جلدی، ص100. چاپ قدیم.
[7] -کتاب فوائد الاصول، محقق نائینی، جلد 1، صفحه 181.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo