< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /تتمه و جمع بندی و تحقیق استاد و بحث تکمیلی درباره واجب معلق

 

تتمه و جمع بندی و تلخیص

بحث تکمیلی و تحقیق درباره تصویر واجب معلق و دفع –رفع اشکال. محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه در قسمت های پایانی بحث، تتمه ای را عنوان می کند که در آن تتمه تقریباً یا تحقیقاً شکل، شکلِ جمع بندی دارد یا تلخیص. تبعیت از تنصیق کفایه الاصول با توجه به اینکه بعضی از عزیزان، رئوس مطالب را یک مقدار، خوب معین و مشخص نکرده باشند، یک ترخیصی یا مسافرتی داشته اند، یک تلخیصی از بحث گذشته یا از ابتدای بحث واجب معلق- مشروط داشته باشیم. عنایت داشته باشید در تلخیص، واجب مشروط و واجب مطلق، که اطلاق می شود، اطلاق مجای است. چون شرط و اطلاق مربوط به وجوب هست نه به واجب. این حرف من نیست بلکه حرف سیدناالاستاد است که شما با پشتوانه، با اطمینان قبول کنید. شرط متعلق است و قید تعلق است به وجوب نه به واجب. اگر واجب مطلق و واجب مقید می گوییم یک نوع اصطلاح غیر حقیقی است و مجازِ از باب سبب و مسبب است. وجوب سبب برای واجب است. اما معنای واجب مطلق و واجب مشروط در مثال مثل صلات، صلات نسبت به طهارت واجب مطلق است. وجوبش فعلی است، وجوبش مشروط به طهارت نیست و نسبت به وقت، واجب مشروط است. چون تا وقت نیامده وجوب نمی آید. چرا در یک مثال چرا مطلق و مشروط گفتید؟ برای اینکه مطلق و مشروط نسبیست. و واجب معلق را معنا می کنیم طوری معنا می کنیم که خود به اصطلاح طلبه ها از خود جناب مولف سوال کنید یعنی آنچه را که خود جناب صاحب فصول گفته است معنا کنیم و معنایی که جناب شیخ یا محقق خراسانی دارد، کار نداشته باشید. عین معنایی که صاحب فصول گفته است. واجب معلق دربرابر واجب منجز است. و می فرماید منجز واجبیست که لایتوقف حصوله علی أمر غیر مقدور کوجوب معرفة الاصول. مراد معرفت اصول معارف و عقائد است نه معرفت اصول فقه. معلق واجبیست که ما یتوقف حصولُه علی أمر غیر مقدور کالحج. مناسک نسبت به موسم.تمام. بعد مجیء موسم و بعد هم در ادامه تلخیص دیگری را به ذهنتان بسپارید که فرق بین واجب مشروط و واجب معلق بالنص بیان صاحب فصول، می فرماید که در مشروط وجوب توقف دارد در معلق شرط به فعل تعلق دارد یعنی فعل مشروط به شرط و به قید است. باز هم در تلخیص اضافه کنید که بنابر رای شیخ که قید را مربوط به ماده می داند واجب معلق همان واجب مشروط است . تثلیث نیست. تقسیم دوتاست منتها واجب مشروط دارای دو شعبه است که حالا یک شعبه اش را شما نامش را بگذارید واجب معلق. و براساس این کفایة الاصول محقق خراسانی، واجب معلق از قماش واجب مطلق است. سوال: چه جوری از واجب معلق....؟ به این معنا که وجوب از حیث جعل به تمام معنا فعلیست و خود وجوب که به قیدی مقید نبود می شود مطلق. و متعلق یکی حالی است و متعلق دیگری استقبالی.

اما مرحله بعدی تفصی از اشکال: اشکال چه بود؟ وجوب مقدمه قبل از وجوب ذی المقدمه که گفتیم موجب خُلف می شود. که این اشکال بود که براساس این اشکال چند تا جواب آمد که 1- حاکم ... به حضور نفسی .... 2- التزام به واجب معلق 3- وجوب عقلی است از باب متمّم جعل 4- رأی محق خراسانی و رأی سیدناالاستاد که دو تعبیر خیلی زیبا ولی مغز و محتواش یکی است. چه گفت محقق خراسانی؟ گفت می شود اگر برای ما علم نباشد به عدم تحقق وجوب برای واجب، می گوییم وجوب مقدمه کشف إنّی می کند از وجوب واجب. منتها ما حالا نفمیده بودیم. وجوب مقدمه که آمد کشف می کند. اما اگر علم داشتیم که نه، ذی المقدمه قطعاً واجب نیست در اینصورت ملتزم می شویم به وجوب نفسی تهیئی، براساس ملاکی که در خود واجب هست به ملاک واحد. سیدناالاستاد چه فرموند؟ فرمودند که اگر همین صورت مسئله باشد، یقین داشته باشیم که ذی المقدمه فعلاً وجود ندارد و مقدمه مثل غسل قبل از طلوع فجر واجب هست، وجوب مقدمه فعلیست چه می گوییم؟ می گوییم این وجوب، وجوب نفسی هست للغیر. للغیر است نه بالغیر. وجوب ترشحی بالغیر است و اینجا که می گوییم وجوب ترشحی نیست. چرا؟ چون ذی المقدمه وجوب ندارد تا ترشح کند و خود مقدمه هم .جودش ارتباط دارد با وجود ذی المقدمه. پس چه می شود حل معضل؟ می گوییم این وجوب به جعل شرعی وجوب شرعی نفسی است منتها للغیر. وجوب غیری نیست نفسی است للغیر. یعنی لتحفظِ للغیر و لِحفظ الملاک الذی یوجد فی الغیر. این کل مساله تا اینجا بود و بحث تا اینجا کامل شد.

تحقیق

اما بعد از این محقق خراسانی می رود به سراغ یک اصل. تلخیص که به نهایت کار منتهی شد. در بحث واجب معلق و تفصی از اشکال ، تحقیق این است که واجب معلق نه انکارش مشکلی دارد چو انکار در حد تاویله و نه اقرارش، اعتراف به ان مانعی دارد چون که از لحاظ شرعی امر ممکن است، غایت امر می گوییم بر می گردد به غایت مشروط به شرط متاخر. بنابراین در کل، واجبِ معلق را شیخ انصاری هم در ضمن بیانشان تایید می کنند. همان قیدی که به ماده ارجاع کردند در حقیقت واجب معلق اعلام کرده است. اسمش را میگذارید مشروط یا معلق. لامشاهدة فی التعریف. محقق خراسانی هم درباره واجب معلق فرمودند که به نحو شرط متاخر کار ممکنیست. سیدناالاستاد هم فرمودند که واجب معلق که خود وجوب امر اعتباری است از سوی شرع به امر محالی منتهی نمی شود کار ممکنیست. نتیجتاً این جمله ای که گفته است اعتراف به واجب معلق هم هیچ اشکالی ندارد و برای شما بگویم که انکار هم اگر بکنیم باز هم مانعی ندارد اما اصل تصویر این نوع واجب که به جهت فرار بود از آن اشکال، حق و تحقیق درباره جواب از اشکال این است که ما در مقدمات و ذی المقدمه در هر دو مرحله تابع جعل شرعی هستیم ما متعبد هستیم. در صورتیکه از سوی شرع مواردی آمده باشد که تعبداً برای ما اعلام بکند این مقده الان واجبه. اگر دلیل کامل بود نحنُ ابناء الدلیل. ما به دلیل می نگریم حالا این که می گوییم آن دلیل ما یک توجیه عقلانی و اصولی دارد یا ندارد این در صورتی است که دلیل قطعی و جازمی نداشته باشیم . در صورتیکه درآن موارد. سه تا چه بود؟ در صورتی که دلیل جازم و قطعی از سوی شرع داریم ما به دلیل می نگریم. حالا عنوانش را قطعاً براساس همان مدلول دلیل وجوب نفسی تلقی می کنیم حالا نفسی تهیئی باشد یا نفسی بالغیر باشد به اصل مرحله اشکال و ایرادی وارد نمی کند. جمع بندی کامل شد.

پس از اینکه این مطلب کامل شد. محقق خراسانی بر قسمت پایانی این بحث می فرماید که اگر بدانیم قیدی آمده است ولی ندانیم که این قید مربوط به ماده است یا مربوط به هیئت. أکرم زیداً اینجا اکرم زیداً فأکرمه. جاء قید آمد و نمی دانیم که مجیء قید برای إکرام است یا برای أکرِم است که طلب باشد یعنی مفاد هیئت. اینجا چه بکنیم؟ اینجا بر مبنای بحثی که در هیئت و ماده گفتیم مشکلی نداریم که الان در ضمن هم یه بشارتهایی یه مویداتی هم داریم که تقیید هیئت جدا از تقید ماده نیست، سرایت می کند تقیید ماده به هیئت و تقیید هییئت به ماده وجداناً. هر کسی که یک جمله ای ببیند که ماده دارد و هیئتی دارد و قیدی است، هیچ ادبیاتی و هیچ قاعده ای نمی تواند اعلام کند که این قید به نصف این جمله ارتباط دارد و به نصف دیگر آن ارتباط ندارد. یک جمله یک قید دارد منتها یک مرتبه ارتباط مستقیم و باالاصابة به هیئت است و بالتبع به ماده است و یک مرتبه هم عکسش است و دیگر هیچ خبری نیست که نیست. همینه. چیز دیگری در حول و هوش این جمله شرطیه دیده نمی شود و قید از این جمله خارج نیست و قید این جمله را تحت نفوذ خودش قرار می دهد. ما دیگر اگر شک هم بکنبم که مربوط به ماده است یا مربوط به هیئت هیچ مشکلی ندارد و این بر مبنای تحقیق بود و تمام شد.

اما برمبنای اکابر و اعاظم که مبنا شیخ و مخصوصاً محقق خراسانی باشد و ببینیم که قضیه از چه قرار است. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: که در این مورد که علم به قید داشته باشیم ولی نداریم که به کدام یکی ارجاع داده بشود یعنی قرینه یا دلالتی یا ظهوری در کار نباشد. می فرماید لعل المشهور فی مُقام الاجتهاد التوقف و الرجوع الی الاصل. اینرا از عبارت ایشان اوردم با کمی تصرف. دوتا چیز را می فرماید 1- توقف 2- رجوع به اصل. دلیلش را هم بیان می کند. وجهش را هم بیان می کند. می فرماید چرا توقف؟ برای اینکه می فرماید قید آمده، احتمال ارجاع به ماده دارد و احتمال ارجاع به هیئت دارد. مرحجی هم ندارد. در صورتی که فرض این است که مرجح نداریم، در صورتی که مرجح نداشته باشیم چه می کنیم؟ نمی توانیم هیچکدام را اخذ کنیم. اخذ به هرکدام مانع دارد که نقطه مقابل می گوید من هستم. پس رجوع به اصل می کنیم. رجوع به اصل که می کنیم اگر اصل لفظی بود اصالة الاطلاق. می بینیم که مقتضای اطلاق چی هستش و اصل لفظی دو قسم است. اصالة العموم و اصالة الاطلاق. اگر اصل، عموم بالوضع بود می شود اصالة العموم و مفاد اصالة العموم، شمول و عمومیت نسبت به افراد هست و اما اگر عمومیت بالوضع نبود، به وسیله مقدمه حکمت بود، اطلاق می شود و مفاد اطلاق شمول و عموم نسبت به احوال هست. مفاد عام، شمول افرادیست و مفاد اطلق شمول احوالیست. بعد گفته می شود که محقق خراسانی پس از اینکه این مطلب را فرمود که اگر اصل لفظی داشتیم همان بود که توضیح دادیم و اگر اصل لفظی نداشتیم اصل عملی می رسد و اصل عملی مراجعه می کنیم به دو چیز که راه دیگری غیر از ایندو راه نداریم که استصحاب یا برائت است و جایی برای اشتغال در اینجا نیست چون نمی شود یک قید را برای دوتا بزنیم و دوتا قید نیست و یک قید است. از استصحاب وجوب فعلی یا برائت از وجوب فعلی است[1] و شرحش را می دهیم انشالله. بعد از این مطلب شیخ انصاری در همان منبع می فرماید که یُمکن که در صورت شک بین رجوع به هیئت و رجوع به ماده بگوییم که قید یرجع الی المادة. قید را ببریم به طرف ماده نه به طرف هیئت. چرا؟ به خاطر 2وجه. این دو وجه را محقق خراسانی ساده سازی کرده است یعنی جوهر مطلب را بیرون آورده است و متن مطارح در این قسمت از متن کفایه سخت تر و سنگین تر است در این قسمت نه در اصل بیان. طولانی است و پیچ و خم دارد. محقق خراسانی ساده سازی کرده است. در کفایه آورده است: امر اول این است که اطلاق هیئت شمولیست و اطلاق ماده بدلیست. منظور از شمولی این است که در یک اطلاق واحد افراد متعددی را شامل می شود و منظور از بدلی این است که عام یا مطلق در اطلاق واحد بیش از یک فرد شامل نمی شود و فرد دوم سوم شامل می شود تا آخر منتهی بدل از اولی بدل از دومی. یک استعمال چند تا را فرا نمی گیرد. خب. چه نتیجه ای می گیریم؟ نتیجه این است که باید قید برگردد به بدلی به تعبیر استادناالعلامة شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیة اطلاق بدلی رتبه پایین تر است. قید پذیر است. اطلاق شمولی قدرت بالا دارد و رتبه اعلی دارد و برای قید خضوع نمی کند و بنابراین قید برمی گردد به ماده. دلیل دوم ما یا وجه دوم ما این است که می فرماید شیخ انصاری و محقق خراسانی که تقیید هیئت مستلزم تقیید ماده می شود. گفتم مؤیدی در نظر تحقیق داریم که گفته بودیم که تقیید یکی مستلزم تقیید دیگریست و این یک موید است برای آن رأی تحقیق. (اطلاق ماده بدلیست برای اینکه مفاد ماده در ذات خودش شمول ندارد.این را قبلاً دربیان ثمره گفته بودم.) . وجه دوم: تقیید هییت مستلزم نقییید ماده است. اگر هییت را تقیید بکنیم بلاشبهةٍ و بالاتفاق می گویند خود طلب اگر مفاد طلب اگر قید داشت طبیعتاً خود طلب مورد قید قرار می گیرد و قید هییت نفوذ می کند در ماده. صاحبنظران بلاشبهةٍ. بنابراین تقیید هییت مستلزم تقیید ماده است و عکسش نیست. چرا؟ چون ماده در عمق ذات خودش گستره وسیع ندارد، نمی تواند هیییت را او تقیید کند و او یک متعلق است و متعلی نمی تواند به امر نفوذ کند. امر نفوذ می کند به متعلق ولی متعلی نمی تواند به امر نفوذ کند و این سرش معلومه و چه نتیجه ای می دهد برایمان؟؟ نتیجه ای که می دهد این است که اگر قید هییت را در نظر بگیریم در حقیقت می شود دوتا تقیید. یعنی هم تقیید هییت است و هم تقییید ماده. دوتا تقیید و در حالیکه تقیید خلاف اصل است. هر چیزی که خلاف اصل باشد را باید به حداقل اکتفا کنیم. نتیجتاً تقیید خلاف اصل است و به یک تقییید اکتفا می کنیم که تقیید ماده باشد و اگر تقید هییت را اعلام کنیم دوتا می شود. بنابراین براساس این تقیید واحد و تقیید متعدد، تقیید واحی مقدم است و در همان متن یک صغری و کبری ای هم اعلام می کند و می فرماید به این مضمون که صغری قضیه این است که هر کجا تقیید هیئت باشد فهو تقیید للمادة. کبرای قضیه این است که تقیید خلاف ظاهر است. ظاهر امر خود بیان آزهد است قید بیان را محدود می کند و اصل عدم تقیید است. کدام اصل؟ اصالة الاطلاق. یعنی عدم وجود قید. این مطلب را که تا اینجا گفتیم به خاطر این دوتا دلیل اعلام می شود که در صورت شک در رجوع قید به هییت و یا ماده، قید به ماده بر میگردد.

محقق خراسانی این دو وجه را رد می کند که گوش بدهید، نکته هایی داشته باشد. می فرماید که این دو وجه تمام نیست. اما وجه اول که گفتید اطلاق شمولی مقدم است بر اطلاق بدلی، این حرف قابل التزام نیست. چرا؟ برای اینکه اگر شمولی عموم باشد، بالوضع باشد مقدم است در دوران امر بین عام و مطلق، عام مقدم است. چرا؟ چون بالوضع است و مانع از مقدمات حکمت می شود. و اما اگر هر دو مطلق باشد اعتبارشان در یک حدّ است. شمولی بودن و بدلی بودن باعث ارتفاع و تنزل نمی شود. مدرک اعتبار است که یکی را بالا میبرد و یکی را پایین می آورد. مدرک اعتبار هر دو چیست؟؟ مقدمات حکمت است که فرق نمی کند.این جواب اول بود و تمام. اما جواب وجه دوم: وجه دوم این بود که تقیید هییت مستلزم تقیید ماده می شود. در این رابطه محقق خراسانی میفرماید که تقیید هییت درسته که کلاً جمله را تقیید می کند. هم که تحقیق هم این بود. ولی به این معنا نیست که برای ماده درست یک دانه قید اضافه کند، اینجوری نیست بلکه اطلاق را بر می دارد. نتیجة التقیید است. محقق نائینی تعبیری دارد: تقیید و نتیجة التقیید. تقیید که خود اطلاق را قید بزنید. این تقید است. نتیجة التقیید، اطلاق را بردارید. اینجا تقیید هییت چه می کند؟ برای ماده نتیجة التقیید را می رساند اما تقییدی به وجود نمی آورد تا شما بگویید که مستلزم تکرار در تقیید می شود.

سوال: وقتی اطلاق برداشته شد خوب تقیید است دیگر حالا چه فرقی دارد؟

جواب استاد: تقیید اثباتیست و رفع اطلاق سلبیست. با جنبه سلبی اش می شود رفع اطلاق. یک چیز از اول اطلاق ندارد آیا تقیید است؟ پس رفع اطلاق مساوی یا ملازم با وجود تقیید نیست.

عنایت کنید. در نتیجه می فرماید شما صحبت از اطلاق به میان آوردید اما حقیقت مطلب این است که اصل ِکه شما گفتید و اطلاقی که شما اینجا گفتید در حقیقت ظهور بیان بود. ظهور. ظهورات بیان بود و این ظهور بیان که می گویید اصل اصل اصل. خلاف تقیید. خلاف اصل. تقیید خلاف اصل. کدام اصل؟ یعنی اطلاق. اطلاق یعنی برگرفته از ظهور. این را حرف که گرفتید ما می گوییم از ابتدا اصلی نیست که خلاف اصل باشد. چرا اطلاقی نیست؟ برای اینکه مقدمات حکمت این است که قرینه ای برای تقیید و تحدید نباشد. تقیید که بیاید مقدمه حکمت تمام نیست، اطلاق منعقد نمی شود و اصلی وجود ندارد که بگوییم خلاف اصلی می شود . مطلب کامل شد. بنابراین تا زمانیکه مقید یا قید، قید متصل باشد همینه و نظر شیخ انصاری هم درباره قید متصل است و درباره قید منفصل یا استثنای منفصل بحث نیست تا بگوییم ظهور منعقد است و کلام شیخ زمینه پیدا می کند. مطلب تا اینجا تمام شد. بحث بعدی ما رسیدیم به انقسام واجب به وجوب نفسی و وجوب غیری . برای سلامتی اقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف صلوات ختم کنید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo